فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 127

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر صد و بیست و پنجم:بیمارستان(6)

چرا وضعیت اینجوریه؟ من نمی‌فهمم. لویین ‌مرد پس چرا ژانگ شینگ ناپدید شدش؟؟}

{+1,پی رنگ گیج کننده.}

{من حتی نمی‌فهمم که چرا لویین مرد؟ روح سیاهی که شیه‌چی‌ و رن‌زه باهاش روبرو شدند، پس از گذشت یه مدت طولانی اون ها رو نکشت. حالا این روح دختر جوان، لحظه‌ای که ظاهر شد، لووین رو کشت! سرعتش فوق العاده نیست؟}

{سرمایه گذار گیج‌ شده.}

تو ساعت 00:15 در اتاق مراقبت بیمارستان‌، بازیگر ها فیلم‌های دوربین مداربسته رو تو صفحه کامپیوتر تماشا کردند و از ترس به خودشون لرزیدند.

ژانگ شینگ و لویین برای مدت زمان طولانی برنگشتند. بقیه بازیگر ها در اتاق انتظار یی‌هسونگ، متوجه غیر‌عادی بودن اوضاع شدند. اون ها برای جست و جو به بیرون رفتند و لویین که از قبل تو دستگاه وندینگ مرده بود رو پیدا کردند، اما ژانگ شینگ ناپدید شده بود.

یی‌هسونگ بلافاصله پیشنهاد داد که به اتاق مراقبت برن. اونها فیلم های دوربین مدار بسته رو آوردند و تونستند همه چیزی که فقط تو ده دقیقه پیش افتاده بود رو تماشا کنند.

یی هسونگ در مرکز توسط مردم محاصره شده بود. رن‌زه پشت دستگاه کنترل نشسته بود و فیلم رو عقب میزد. شیه‌چی‌دستش رو پشت صندلی قرار داده بود، به جلو خم شده بود و فیلم رو با دقت تماشا میکرد.

در فیلم، ژانگ شینگ و لویین با لب هایی که تکان می‌خوردند از اتاق بیرون اومدند. بخاطر قدیمی بودن بیمارستان یه‌آن، تجهیزات خیلی کهنه بود و بخاطر عدم وجود میکروفون، فیلم‌های دوربین مدار بسته صدا نداشتند. فقط تصاویر سیاه و سفید بود. شیه‌چی‌فقط تونست با رن‌زه برنامه‌ای برای اسلوموشن کردن فیلم دانلود کنه، تا بتونه مدل حرکت لب هاشون رو تشخیص بده و لب‌خوانی کنه.

شیه‌چی گفت:«اینجا فیلم رو نگه دار.»

«ژانگ شینگ گفت لویین شبیه به دختریه که اون رو عمل کرده‌.» شیه‌چی برای مدت طولانی فیلم رو مشاهده کرد و بعد این حرف رو زمزمه کردش.

رن‌زه خیره شد. «مریض ژانگ شینگ، لویین تو دوران جوونیشه؟»

«غیر ممکنه.» شیه‌چی‌برای لحظه‌ای فکر کرد. «بزن اون صحنه‌ای که یه صورت روی پرده ظاهر شد.»

رن‌زه سرتکون داد. اون فیلم رو جلو زد و خیلی سریع اونچه که شیه‌چی ‌بهش اشاره کرد رو تونست پیدا کنه. چهره نامبهم توی فیلم، به تندی گذشت. احتمالا ژانگ شینگ نتونسته بود روح رو به طور واضحی ببینه اما رن‌زه فیلم رو استپ کرد و چهره روح کاملا معلوم بود.

این یه روح با موهای فر، صورت کوچک و چانه‌ای گرد بود. اون میتونست به طور مبهم، ویژگی های صورتش رو ببینه. دختر جوان، لبخند شیطانی به لب داشت. توی فیلم، دست روح که از پرده بیرون اومده بود، خیلی لاغر و نازک بود. با توجه به مقیاس فیلم، طولش دقیقا شبیه به یه دختر نوجوان معمولی بود.

رن‌زه به صحنه خیره شد و صداش رو پایین آوردش. «شیه‌چی، تو گفتی این دختر جوان ممکنه مریض ژانگ شینگ باشه...... در غیر اینصورت، چنین چیزی نمیتونه تصادفی باشه. ژانگ شینگ اشاره کرد که مریضش شبیه‌ به لویین هست و لویین توسط یه روح زن جوان مورد حمله قرار گرفت.»

شیه‌چی‌بهش گفت:«بیا بریم و ببینیم.»

رن‌زه‌ سر تکون داد. اونها بیرون رفتند و یوان یه با لبخند اونها رو دنبال کرد. «اگه اشکالی نداره، میشه منم با خودتون ببرید؟»

اون برگشت و نگاهی به یه‌هسونگ‌ که درحال چابلوسی بود، انداخت. «اونور خیلی ریاکارانه طور هست. موندن تو اون مکان من رو ناراحت می‌کنه.»

شیه‌چی ‌جواب داد:«هرجور میلت می‌کشه.»

«پس من با پرویی شمارو دنبال میکنم.»

سه نفر اونها به اتاق عمل ژانگ شینگ رفتند. یی‌هسونگ کمی دیرتر بیرون اومد، مشخصا مقصدش با اونها یکی بود.

«اون آدم باید سرنخ های زیادی داشته باشه.» یوان یه در حالیکه به عقب نگاه میکرد، حرف زد. «حداقلش، اون در مورد رابطه بین npc ها و بازیگر ها چیزی می‌دونه. بنابراین، زمانی که لویین مرد و ژانگ شینگ ناپدید شد؛ اون مستقیم میخواد چک کنه که مریض ژانگ شینگ مرده یا زنده هست؟»

شیه‌چی سرتکون داد. برنامه نسبتا منصفانه بود‌. از اونجایی که یه‌شیائو‌شیائو ‌به واسطه شباهتش با یه یه لان، تونست سرنخ هایی پیدا کنه، بقیه بازیگر ها هم به طور طبیعی میتونستند سرنخ هایی رو پیدا کنند، که یکی یا شبیه به روش یه شیائو شیائو بود و از اون طریق به شیوه های دیگه دست پیدا میکردن. اطلاعات یوان یه واضحا توسط یه‌شیائوشیائو بهش نداده شده بود، که این موضوع رو ثابت میکرد.

یوان یه تو فکر فرو رفت. « اگه لویین‌واقعا با مریض ژانگ شینگ همخوانی داره و روح روی پرده همون دختره جوان هست، شما نظری در این مورد دارید؟»

شیه‌چی ‌غافلگیر شد و بهش نگاه کرد:«میتونی لبخوانی کنی؟»

یوان یه آشکارا گفت و گوی بی صدا ژانگ شینگ و لویین رو درک کرده بود.

یوان یه لبخند زد. «یکم میفهمم.»

اون خودش رو بروز نداد.

رن‌زه درست میگفت که افراد زیادی تو فیلم های سطح بالا مهارت داشتند.

شیه‌چی ‌که دید این شخص با خودش خیلی صادقه، با صداقتی متوسط جواب داد:«اگه این ثابت بشه که درسته، پس دوتا گمان وجود داره. ژانگ شینگ از مادر دختر جوان رشوه گرفته و بعد دختر جوان رو کشته. بعد اون دخترک به روح تبدیل شده و لویین ‌رو به مرگ رسونده. با اینحال، این احتمال خیلی کمه.»

«من و تو می‌دونیم که ژانگ شینگ می‌تونه احمق باشه، اما فرد ترسویی مثل اون، این قانون اساسی رو می‌دونه که مرده ها ممکنه به روح تبدیل بشن. اون مردم رو بخاطر یه مشت پول واهی و غیر واقعی تو فیلم ترسناک نمی‌کشه. این اولین چیز. دوما، اگه این دختر واقعا توسط ژانگ شینگ کشته شده، پس باید از ژانگ شینگ انتقام بگیره. چرا باید خود ایندش-لویین- رو بکشه؟ تحت شرایط نرمال، تو خودت رو اول میکشی؟»

یوان یه جواب داد:«خیر.»

شیه‌چی ‌ادامه داد:«علاون براین، تو اون موقعیت، لویین‌و چنگ ژو خیلی بهم نزدیک بودند. بنظرت کشتن هردوتاشون راحت نبودش؟ با این حال اون تمایل آشکاری به لویین ‌نشون داد. اون فقط میخواست لویین‌رو بکشه. اون اصلا قصد نداشت به چنگ ژو اهمیت ‌بده. علاوه بر این، اون می‌تونه تلپورت کنه. چرا اجازه داد ژانگ شینگ برای مدت طولانی بدوه؟»

یوان یه با کمی علاقه در عمق چشمانش به شیه‌چی‌خیره شد.

«پس تو فکر می‌کنی که ژانگ شینگ توسط اون دختر جوان کشته نشده؟»

«نه شیوه کشته شدنشون متفاوته. ژانگ شینگ ناپدید شد، در حالیکه لویین تا مرگش اذیت شد و کسی سر به سرش گذاشت.»

یوان یه سرتکون داد. «راست میگی.»

به طور کلی، تو یه فیلم ترسناک، روش کشتن روح ها تقریبا ثابت بود. برای یه روح غیر ممکن بود که در دو شیوه کاملا متفاوت کشتن، تو یه زمان تسلط پیدا کنه.

شیه‌چی به این موضوع یه نگاه اجمالی انداخته بود‌. اون و رن زه در مقابل اتاق عمل یی هسونگ، با یه روح برخورد کردند. اون روح، واضحا همون روح دختر جوان نبود. با اینکه اون نتونسته بود روحی که باهاش برخورد کرده بود رو به درستی ببینه، اما روح حداقل 1,7 قد داشت و قطعا یه دختر جوان نبود.

اون شبح هم توانایی این رو داشت که دیوار های ارواح ایجاد کنه و مردم رو به تله بیندازه. شیه‌چی‌دقیقا نمیدونست چه تعداد ارواح تو این فیلم ترسناک وجود داره اما یه حدس تقریبی داشت که همه ارواح توی این فیلم توانایی ساختن دیوار های ارواح، برای به دام انداختن افراد داشتند.

در این مورد، ناپدید شدن غیر قابل توضیح ژانگ شینگ بیشتر دسیسه‌طور بود. دختر جوان با دیوار های ارواحی اون رو به دام انداخته بود، اما مرگ چنگ ژو بخاطر اون نبود. بنابراین، باید سرنخ های دیگری وجود داشته باشه که به طور خاص روی مرگ یا زندگی یه بازیگر توی این فیلم تاثیر بزاره. اونها هنوز فقط کشفش نکرده بودند.

شیه‌چی ‌احساس کرد که موقعیت یکم جدیه. در ابتدای این فیلم، شک و تردید های زیادی وجود داشت.

«تو هنوز حدس دومت رو نگفتی.» یوان‌یه‌ بهش یادآوری کرد.

«حدس دومم این هست که روح اون دختر جوان از فیلم میاد و کینه ای از نقش‌ لو‌یین داره. در مورد ناپدید شدن ژانگ شینگ، چیزی نمیدونم.»

شیه‌چی‌ حدس و گمان‌های خودش رو داشت اما نمی‌خواست با جزئیات کامل درموردشون صحبت کنه. اولا، تکون دادن لب و زبونش کار بیهوده‌ای بود. دوما، این اولین باری بود که اون و یوان‌یه با همدیگه ملاقات کرده بودند. نیازی به گفتن همه اطلاعات نبود.

یوان‌یه‌ سرتکون داد. دیدگاهش تقریبا با دیدگاه شیه‌چی یکی بود. تفاوت حداقلی بین نظراتشون وجود داشت. سوال مشترک این بود که چرا ژانگ شینگ ناپدید شده و روح جوان لویین رو کشته.

رن‌زه به حرف هاشون گوش کرد و مخفیانه احساس کرد که در مورد آی‌کیو، شیه‌چی تقریبا با بازیگر های سطح یک و سطح دو یکی هست. تفاوتش با اون ها فقط در این بود، که دیرتر وارد برنامه شد و قدرتش کمی از اونها ضعیف تر بود. رن‌زه به این فکر کرد که چنین آدمی دوست هست و با غرور ابروشو بالا انداخت.

شیه‌چی‌ایستاد و به در مقابلش خیره شد. درحالیکه اون‌ها راه می‌رفتند و حرف میزدند، ناخودآگاه به مقصد رسیده بودند. یی هسونگ هم اونجا بود. قبل از اینکه چهار نفر باهم وارد بشن، یوان یه، یی‌هسونگ رو دست انداخت.

روی تخت بیمارستان، لوله های وحشتناکی به دختر جوان متصل بود. خون قرمز از زیر گاز استریل جاری بودش و بخاطر از دست دادن خون زیاد، چهره‌اش همانند کاغذ سفید شده بود. موهای بلوند کمی فر و رنگ شدش ژولیده و چشم هاش مشکی و آبی بودش. زخم‌هاش جدی بشمار میومدن، اما نوار قلب کنارش نشون میداد که مقادیر مختلف دختر جوان ثابت و علائم‌حیاتیش ‌طبیعی هست.

خیال شیه‌چی راحت نشد. اون برای بررسی نبض دخترک، بهش نزدیک شد و فهمید اون واقعا زنده هست. ژانگ شینگ واقعا این مریض رو نکشته بود‌. دختر جوان شبیه به چهره‌ روی پرده در داخل مانیتور بود. در اون زمان، چهره‌اش زود گذشت و ژانگ شینگ به طور واضح نتونست اون رو ببینه، به همین خاطر اون رو تشخیص نداد.

رن‌زه صدای آرومی بیرون داد و شیه‌چی سرش رو چرخوند. دخترک بهشون اومده بود و با حالتی تو خالی بهش خیره بود. این یه هشدار اشتباه حساب میشد.

یه هسونگ اخم کرد. درکمال تعجبش، اون دختر به نظر می‌رسید نمرده. اون در ابتدا فکر کرد که تجسم NPC لویین تصادف کرده در نتیجه لویین ‌مرده. با این حال نتیجه برعکس اون چیزی بود که فکر میکرد. دخترک NPC جوان خوب بود.

پس دختر جوانی که لویین‌ رو کشته بود.... چه کسی بود؟

رن‌زه هم همین فکر رو در سر داشت و سرمایی رو توی قلبش احساس کرد. کاملا معلوم بود که اون هنوز زنده هست. پس چرا روحی شبیه ‌به اون وجود داشت که مردم رو میکشت؟ حتی خود آیندش رو هم به قتل رسوند....

این موضوع خیلی پیچیده بود.

کمی بعد، شیه‌یانگ و بقیه جلوی در بخش ظاهر شدند. شیه‌چی‌اطلاعاتی رو که میخواست، بدست آورده بود و احساس کرد دیگه نیازی به اونجا موندن نیست. اون با رن‌زه ‌نگاهی رد و بدل کرد و اون دونفر از اونجا باهم خارج شدند.

به نظر می‌رسید یوان‌یه ‌چیزی رو کشف کرده و توی راهرو گفت:«من میرم مریضم رو ببینم.»

شیه‌چی‌سرتکون داد. «باشه.»

شیه‌چی‌به رن‌زه خیره شد. «ما به بخش های مختلف میریم و سعی میکنیم تا گذشته و یا آینده ژانگ شینگ رو پیدا کنیم.»

رن‌زه سر تکون داد. شاید اونها می‌تونستند یه سرنخ پیدا بکنند. هردوی اونها از راهرو پایین رفتند. رن زه کمی به عقب برگشت و نگاهی به پشت سرش انداخت، تا یی‌هسونگ و شیه‌یانگ که در حال زمزمه باهم بودند رو ببینه. «به نظر می‌رسه شیه‌یانگ با یی‌هسونگ رفته.»

شیه‌چی برداشت بدی از این بازیگر مغرور داشت. اون زیر لب زمزمه کرد اما در واقع اصلا اهمیت نمی‌داد.

در اونور، یی‌هسونگ دخترهای مزاحم رو پراکنده کرد، در حالیکه به نرده تکیه داده بود و سیگار میکشید، از شیه‌یانگ پرسید:«گفتی نظر متفاوتی داری؟»

شیه‌یانگ به پشت شیه‌چی که درحال راه رفتن بود، خیره شده بود، اون حواسش رو جمع کرد و گفت:«بله، شما حتما فکر میکنید که دختر جوان نمرده اما....»

شیه‌یانگ ابرو بالا انداخت و مغرورانه خندید. «ممکنه دختر جوان توسط یه روح تسخیر شده باشه.»

یی‌هسونگ مبهوت شد. این احتمال وجود داشت. اگه درست بود، هیچ تناقضی بین دختر جوانی که نمرده بود و دختری که بعد از تبدیل شدن به روح، لویین رو کشته بود؛ وجود نداشت. با اینکه توضیح دادن اینکه چرا دختر جوانی که گذشته لویین بود، اون رو به قتل رسوند؛ غیر ممکن بودش اما حداقل توضیح میداد که چرا همزمان یه دختر زنده و یه دختر روح وجود داره.

«من این احتمال رو رد نکردم.» یی هسونگ خیره شد و به شوخی گفت:«من..... از شایعه ها شنیدم که تو برادر کوچیکه شیه‌چی هستی.»

هر دوی اونها پت بودند و سوابقی توی سازمان داشتند. از اونجایی که یی‌هسونگ بازیگر درجه یک بود، امتیاز‌هایی داشت. اون قبل از ورود به یه فیلم ترسناک میتونست بازیگر‌هارو بشناسه و با کمی بررسی به جزئیات پی ببره. این برادر کوچکتر شیه‌چی بود که یجورایی براش جالب بنظر می‌رسید.

{لعنتی؟؟ شیه چی برادر کوچکتر از خودش داره؟؟ اونها همدیگر رو نمی‌شناسن، نه؟؟}

{این کاملا یه حالت ملاقات با دشمنه. چطور میتونن باهم برادر باشن؟}

{هیچ جای تعجبی نیست که فامیلیش شیه‌ هست! عجب تصادفی!}

{بالاخره فهمیدم چرا شیه‌یانگ اونقدر از دست شیه‌چی عصبانی هست! لعنتی، برادر کوچکتر از برادر بزرگه متنفره. شیه‌یانگ تو سایه شیه‌چی زندگی میکنه؟}

{برادر ها در مقابل همدیگه ایستادن؟}

{چیزی از خودت نساز.}

قیافه شیه‌یانگ تو هم فرو رفت و به سردی گفت:«من باهاش هیچ کاری ندارم.»

یی‌هسونگ سرتکون داد اما جزییات توی قلب اون رو میدونست.

جدیدا سازمان، توجه خاصی رو معطوف شیه‌چی کرده بودش و همش اون رو چک میکرد. به نظر می‌رسید پدر و مادر شیه‌چی رابطه دوستی با افراد مهم در سازمان داشتند، بنابراین اونها صاحب اولین دسته از پت های سفارشی شدند. بعدها، شیه‌چی با دلایل خودش، رابطه خشک و سردی با پدر مادر خودش داشت. شیه‌چی‌از اونها جدا شد و دیگه باهاشون تماسی نگرفت. با اینحال، والدینش پس از سالها مراقبت از حیوان خانگیشون، همچنان به احساسات خودشون نسبت به پت اهمیت می‌دادند. بنابراین بدون اینکه از سازمان بخوان تراشه رو برای نابودی اون منفجر کنن، اون رو رها کردند.

بعدا، والدینش به خارج رفتند و به خانه برنگشتند. شاید به این خاطر بود که اونها پیر شده بودند و فرزندی هم نداشتند. اونها میخواستن یه پت جدید بخرن. با اینحال، سازمان نتونست منبع اصلی ژن های شیه‌چی رو پیدا کنه و اونها نتونستن نسل دوم یا سوم یکسان بسازند. درنهایت، پدر و مادرش چاره‌ای جز انتخاب ژن‌های دیگران نداشتند. پت بالغی که اونها ساختند، شیه‌یانگ بود.

یی‌هسونگ میتونست حدس بزنه که چرا شیه‌یانگ انقدر از شیه‌چی متنفره. باتوجه به مزایا و معایب ژن ها، شخصیتشون متفاوت بود. والدین شیه‌چی، احتمالا از شیه‌یانگ راضی نبودن و اغلب اون دو نفر رو باهم مقایسه میکردند. با گذشت زمان، نارضایتی هایی که شیه‌یانگ احساس میکرد، بیشتر شد.

«به همین خاطر وارد برنامه شدی؟» یی‌هسونگ کنایه زد.

شیه‌یانگ به سردی چیزی زمزمه کرد.

«اگه انقدر ازش متنفری پس چرا تو واقعیت سرش تلافی نمیکنی؟ چرا اونو تا اینجا دنبال کردی؟»

سردی تو صدای شیه‌یانگ مشهود بود. «بعد از برگشتن به خونه، خبر ناپدید شدن اون رو دریافت کردم.»

«چه تصادفی.»

شیه‌یانگ ناگهان صداش رو پایین آورد. «برای چه چیزی داری آماده میشی؟» چی تو سرته

یی‌هسونگ میدونست که منظور این شخص از پرسیدن این سوال چی بودش، به اون نزدیک شد و با صدایی نارسا گفت:«اشتباه متوجه نشو. خانواده من کمی دوستی با ``خانواده`` تو داره. در حال حاضر، خانوادم نه بهت نیاز داره و نه قصد استفاده ازت رو داره.»

کمی تحقیر در چشمهای یی‌هسونگ وجود داشت.

فکر کردن به دوستی بخاطر سازمان یه چیز بود. نکته اصلی این بودش که قدرتش شیه یانگ ضعیف بشمار می‌اومد و یی‌هسونگ قصد استفاده ازش رو نداشت. البته، یی‌هسونگ این حرف رو مستقیم بیان نمیکردش..

در مورد مجوز ورود به این فیلم ترسناک، پا برای مدت طولانی در برنامه بود و عوامل برجسته بسیاری رو پرورش داد. ماموران ارشد این امتیاز رو داشتند که از قبل فیلم های ترسناک رو باز کنند..

«هممم.» شیه‌یانگ احساس خواری میکرد و کمی عصبانی بود، اون فقط تونست احساساتش رو مهار کنه.

«زمانی که فیلم تموم بشه، اون میمیره. هیچ دلیلی برای نگرانی وجود نداره.» یی‌هسونگ دستی به شونه‌ش زد. «بیا بریم. ما باید به بخش های مختلف سر بزنیم و دنبال گذشته یا آینده ژانگ شینگ بگردیم.»

شیه‌یانگ سرتکون داد.

{چه خبره؟ شیه‌یانگ و یی‌هسونگ چرا انقدر راحت و زود باهم دیگه آشنا شدن؟}

{اونا در مورد چی حرف زدن؟}

{روابط بین فردی، تو این فیلم خیلی عجیبه.}

رن‌زه کمی جلوتر حرکت میکرد و شیه‌چی تو پشت سر اون سیگار می‌کشید. سپس، ناگهان جلوی چشم‌های رن‌زه‌پوشیده شد. رن‌زه خندید. «شیه‌چی، دردسر درست نکن.»

شیه‌چی تعجب کرد. «چیکار کردم مگه؟»

رن زه ناگهان در مقابل شیه‌چی بی حرکت ایستاد. رن‌زه بر اساس صدا، متوجه فاصله بین خودش و شیه‌چی شد و عرق از روی پیشونیش به پایین رفت. شیه‌چی خیلی از اون دور بود. پس کی چشم هاشو پوشونده بودش؟

«شیه‌چی! روح!» رن زه فریاد زد. رن‌زه دست هایی که چشم هاشو پوشونده بود رو گرفت و بلافاصله از گرم و خشک، تبدیل به سرد و تاریکی شد. رن‌زه‌ به دست های سرد چنگ زد و ناامیدانه تلاش کرد تا اون رو از خودش جدا کنه. با اینحال، کارش بیهوده بود. رن‌زه بالا کشیده شد و پاهاش کمی از روی زمین بلند شدند.

شیه‌شینگ‌لان بلافاصله کنترل بدن رو بدست گرفت و به اون سمت دوید، اون رن‌زه رو از دست های روح بیرون کشید. رن‌زه به طرفی افتاد. صدایی به گوش رسید و لامپ قدیمی بالای سرشون سوخت. اطراف ناگهان تاریک شد.

رن زه که تازه از شر اون دست خلاص شده بود، سریع ازجاش بلند شد، موبایلش رو بیرون کشید و چراغ قوه گوشیش رو روشن کرد. لحظه‌ای که نور خیره کننده گوشی روشن شد، روح زن موبلندی رو دید که از سقف آویزان شده بود.

کتاب‌های تصادفی