NovelEast

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 128

تنظیمات

چپتر صد و بیست و ششم: بیمارستان ( 7)

چشمهای روح زن از پشت موهای مشکیش با نوری شیطانی بیرون زده بود.

رن‌زه اونقدر ترسیده بود که گوشیش رو روی زمین انداخت و برگشت تا بدود. بااینحال، موهای روح زن مانند نوار های باریک سیاه، توی نوار کاست قدیمی بودش؛ اونها به سرعت دراز شدند و تو یه لحظه رن‌زه رو گرفتند. موهای نازک و تیز روح همانند یک مار دور گردن رن‌زه پیچیده شد.

احساس خفگی و مردن به بالای سرش هجوم آورد. رن‌زه کمی سرش رو کج کرد، چشمانش خون آلود بود‌. مچ دست و مچ پاهاش با مو پیچیده شده بود و اصلا نمیتونست تکون بخوره.

«نجات....»

موهاش وارد گوشت رن‌زه شد و خون قرمز روشن بلافاصله بیرون زد و روی مو چکید. وضعیت اضطراری بود. شیه‌شینگ لان هیچ سلاحی نداشت به همین خاطر اون فقط تونست برای شکستن شیشه، لگد بزنه. بعد از شکستن، اون تکه‌ای شیشه برداشت و به سرعت کمی از موهارو کوتاه کرد.

رن‌زه به سختی میتونست نفس بکشه اما اوضاع بهتر نشد. موهای روح ماده مثل علف هرز به رشدشون ادامه دادند و کمتر از دو ثانیه موهایی که از دست داده بود، در اومدند. بخاطر خفگی، چهره رن زه از قبل به رنگ بنفش در اومده بود.

شیه‌شینگ لان موی اطراف گردن رن زه رو برید، آستینش رو کشید و به سرعت شروع به دویدن کرد. روح ماده پشت سرشون به نظر می رسید توسط حرکت های شیه‌شینگ لان تحریک و عصبانی شده. رن‌زه ضعیف بود و احساس میکرد تو انبار یخی سقوط کرده. اون از امتیازش استفاده کرد تا به زور از تکنیک شفابخشی خودش استفاده کنه و به سختی قدرت بدنیش رو بدست بیاره.

اونها بسیار سریع میدویدند اما مو پشت سرشون با سرعت بیشتری دنبالشون میکرد. راهرو مشخصات بسیار کوچک بود اما به نظر می‌رسید که پایانی نداره. این روح ماده هم میتونست از دیوار های ارواح استفاده کنه. رن زه به عقب نگاه کرد و خیره شد. اون دید که موهای در حال پرواز روح، تو فاصله خیلی کمی قرار داره و بدون اینکه از خطر اجتناب کنه به جلو پرید.

شیه‌شینگ لان ایستاد و مجبور شد برای کشیدن رن‌زه به عقب بچرخه. اون از چیز های پیچیده خوشش نمی‌اومد. رن زه دوست شیه‌چی بود، پس مهم نبود که چقدر سخت، اون رن‌زه رو نجات میداد. رن زه تلاش کرد بلند بشه. اون دید که شیه‌شینگ لان داره به عقب برمیگرده و محکم داد زد:«اینجا نمون، ولم کن! برو!.»

«من نمیخوام بهت صدمه بزنم.»

ممکن بود اون دلیلش رو ندونه اما رن‌زه میدونست که این روح زن اینجاست تا اون رو بکشه. اون میترسید شیه‌شینگ لان دوباره نجاتش بده اما در عوض، اینکار روح ماده رو تحریک میکرد تا شینگ لان رو دنبال کنه. رن زه قوی نبود و نمی‌خواست به بقیه آسیب بزنه.

«بیا بریم.» شیه‌شینگ لان خودش رو به نشنیدن زد و رن زه رو کشید. روح، مو رو در اطراف مچش پیچوند و شیه‌شینگ‌لان بدون تردید مو رو برید. بخاطر خشن بودن کارش، پوست مو دستش پاره شد و خونریزی کرد.

شیه‌یانگ با شنیدن حرکتی، با عجله خودش رو به اونجا رسوند و با دیدن اینکه شیه‌چی و رن‌زه با یه روح روبرو شدند، سرجاش ایستاد. اون به دیوار انتهای راهرو تکیه داد و چشم هاش پر از شادی بود.

رن‌زه به شدت آسیب دیده بود و روی زمین سقوط کرد. موهای روح بلافاصله دورش پیچیده شد و اون شبیه به شفیره کرم ابریشم مشکی به شکل انسان شد. تو اون محیط بسته و بدون هوا، تقلا های رن‌زه ‌ضعیف و ضعیف تر شد.*1

روح زن، بخشی از موهاش رو به صورت شیه‌شینگ لان زد.

«برو!» بنظر می‌رسید رن زه از تمام هوای توی سینه اش استفاده کرده تا فریاد بزنه. شیه‌شینگ لان تکون نخورد. بلکه ناگهان چرخید.

شیه‌چی به طور یکپارچه کنترل بدن رو بدست گرفت. سرش رو بلند کرد و از روح زن سوال پرسید:«رن‌زه، واقعا میخوای اون رو اینطور بکشی؟»

شیه‌یانگ که از کناری معرکه رو تماشا میکرد، خشکش زد. شیه‌چی روح رو شیه چی صدا زد؟

{؟؟رن‌زه مگه روی زمین نیست؟؟؟}

{؟؟چه خبره؟؟؟}

صحنه عجیبی رخ داد. روح ماده شرور ناگهان از حرکت ایستاد و مثل یه مجسمه سرجاش یخ زد.

شیه‌چی فقط این ذهنیت رو داشت که تیری تو تاریکی پرتاپ بکنه، اما توقع نداشت انقدر حرفش موثر باشه. اون قوانین ``بیمارستان`` برای جلوگیری از کشتن انسان ها توسط ارواح رو لمس کرد. قوانین اجرا شد و روح از حرکت باز ایستاد.

شیه‌چی‌تلاش کرد به صحبت کردنش ادامه بده:«تو آینده رن‌ران هستی. الان تورو تانگ یییون صدات میزنن اما تو گذشته، تو رن‌ران بودی. تو در ابتدا مرد بودی اما مشتاق بودی زن بشی، به همین خاطر زیر تیغ عمل جراحی رفتی.»

{؟؟؟؟؟}

{لعنتی چیشد؟!}

موهای روح به سرعت در حال عقب نشینی بودند.

«بعد از تغییر جنسیتت، یه پیرمرد پیدا کردی تا حمایتت کنه. بعد یه تصادف برات پیش اومد و تو به اینجا اومدی.»

«بهرحال تو تانگ یییون واقعی یا رن زه واقعی نیستی.» شیه‌چی به سردی اعلام کرد:«تو فقط یه احمقی هستی که بدشانس بود و مرد. حالا داری به این فکر می‌کنی که ورژن زندت رو با خودت به داخل آب بکشی.»

چشم های روح مملو از خشم و همچنین ترسی بی پایان بود.

شیه‌چی ادامه داد:«اینده رن‌زه، تانگ یییون هنوز زنده هست و تو بخش مراقبت های ویژس. تو.....»

لب های رنگ پریده زن ناامیدانه تکان خورد و اون فقط تونست بگه:«نه.»

شیه‌چی‌حرفش رو قطع نکرد و با یه حالتی سر ادامه داد:«تو آینده رن‌زه‌ای هستی که مرده. تو تانگ یییون هستی که تو تصادف مرده.»

بعد از گفتن آخرین جملش، روح زن مانند شیشه شکست. اون به یه نقطه نورانی تبدیل شدش و از دیده ها ناپدید شد. گریه ناخواسته‌ش تو راهرو اکو میشد.

شیه‌یانگ بارها بارها به حرف های شیه‌چی فکر کرد، چشم هاش برق زد و صورتش سفید شد. اون اشتباه حدس زده بود. چیزی که به یه‌هسونگ گفته بود، از قرار معلوم درست از آب درنیومده بود. این تسخیر محسوب نمی‌شد. در واقع دوتا دختر جوان متفاوت وجود داشتند.

شیه‌یانگ از حسودی آتیش گرفت. نگاهی به اون سمت انداخت و لبخند سردی زد. این شخص واقعا خوش شانس بود.

با اینحال، به لطف شیه‌چی‌، دیر یا زود اگه روحی بهش حمله میکرد، میدونست چطور باید بکشتش. شیه‌یانگ پیروزمندانه لبخند زد.

شیه‌چی داشت رن زه رو بلند میکرد، که به طور غریزی سرش رو بلند کرد و شیه‌یانگ رو در ته راهرو دید. این باعث شد اخمی روی صورتش شکل بگیره. شیه‌یانگ‌احتمالا حرفاشو شنیده بود.

رن زه از امتیاز هاش برای درمان استفاده کرد و خیلی زود بهبود پیدا کردش. اون قبل از اینکه کامل آروم بگیره، زخم های شیه‌چی‌رو هم درمان کرد. اگه شیه‌چی‌نبود، به احتمال زیاد زندگیش تو همین نقطه به اتمام می‌رسید. رن زه با تعجب پرسید:«تو گفتی تانگ یییون؟ تانگ یییون تو یه تصادف مرد؟ تانگ یییون زنده نیست؟»

پیش از این، رن زه به همراه شیه‌چی به اتاق عمل یوان یه ‌رفته بود تا تانگ یییون، زنی که جراحی پلاستیک کرده بود رو ببینه. رن‌زه اسمش رو به یاد داشت. با اینکه تانگ یییون به طور جدی آسیب دیده بود اما علائم‌حیاتیش‌ تو محدوده نرمال قرار داشت و اون کاملا خطر رو پشت سر گذاشته بود. قدم بعدی، بهبودی گام به گام بود و مرگ امکان نداشت.

به همین دلیل بود که اصلا نمیتونست حرف های شیه‌چی رو بفهمه. روح، مو دورش پیچیده شده بود و اون چیزهای زیادی نشنیده بود.

شیه‌چی گرد و غبار رو از روی بدنش تکوند و لبخند زد. «اون زنی که جراحی پلاستیک کرده بود، خود آیندت‌ هست.»

رن زه مات و مبهوت شد:«ها؟؟؟؟»

«نه، چطور بهش فکر کردی؟ من مردم و اون یه زنه......» رن زه احساس کرد که با بیهوشی فاصله‌ای نداره.

شیه‌چی توضیح داد. «گذشته لویین، کسی بود که لویین رو کشت. گذشته لویین تلاش نکرد ژانگ شینگ رو بکشه. این برای اثبات اینکه روح فقط می‌تونه خودش رو بکشه، کافی نیست. با این وجود، همین الان، روح واضحا تورو دنبال کرد و هیچ علاقه ای به تعقیب من نداشت. پس، اون باید گذشته یا آینده تو باشه.»

«اون یه زنه تو یه مرد. جنسیتون با همدیگه تطابق نداره، یا تو بعدا تبدیل به اون شدی، یا اون به تو تبدیل شدش.. فقط این که تو هیچ جای زخم عجیبی روی بدنت نداری. تنها امکان وجود این هست که تو گذشته اونی و بعدا تغییر جنسیت دادی و به اون تبدیل شدی.»

«باتوجه به چیزهایی که ما از قبل میدونیم، امکان داره بین زخمی ها گذشته یا آینده بازیگر ها وجود داشته باشه. بنابراین هدف، یه شخص زخمی هست که ممکنه جنسیتش متفاوت باشه.»

شیه‌چی دست هاشو باز کرد. «به طور اتفاقی توی اتاق عمل یوان یه، زنی با رد چاقو روی سینش صورتش و پایین تنش وجود داره.»

«من فکر کردم این کار رو برای زندگی جنسیش انجام داده، اما معلوم شد که اون ترا جنسیتی هست.»*2

رن زه قرمز شد. چرا کاراکترش چنین چیز نابه‌سامانی رو وضع کرده بود؟

اون خیلی عصبانی بود و به سردی با خشم زیاد فریاد زد:«همش تقصیر یوان‌یه هست. اون حتی نمیتونه فرق بین تراجنسی و کسی که برای زیبایی، اندام های جنسیش عمل کرده رو تشخیص بده.»

شیه‌چی‌لبخند زد. اون از سرتاپا رن‌زه رو از نظر گذروند و با لحنی شوخ گفت:«علاوه براین، به خودت نگاه کن. تو یه پیرهن گل گلی پوشیدی به خودت اسپری هم زدی. بیشتر زنونه هم هست. من یهو متوجه این موضوع شدم.»

رن‌زه برای لحظه‌ای مات و مبهوت شد. سپس اون به لباس هاشو نگاه کرد و عصبانی شد. «این عالیه لعنتی.»

اون احساس میکرد که فریب خورده و عصبانی بود.

شیه‌چی نظرش رو عوض کرد. اون دیگه نمی‌خواست دنبال زخمی ها بگیره و از بینشون ژانگ شینگ رو پیدا کنه. در عوض، اونها به بخشی رفتند که یه لان اونجا بودش.

رن زه پرسید:«پس چرا گفتی روح ماده تراجنسیتی، مرده تانگ یییون هست؟»

شیه‌چی‌سیگاری روشن کرد و به طور عادی جواب داد:«گربه شرودینگر. متاسفانه، حدس قبلیمون درست بودش. تو میتونی اون رو به صورت یک طرفه، به عنوان یه فضای موازی درک کنی.»*3

«چه گربه‌ای؟»

«مهم نیست.» شیه‌چی‌بهش نگاه کرد. «سکه داری؟»

رن زه تعجب کرد. اون جیبش رو گشت، یه سکه پیدا کرد و سکه رو توی دست شیه‌چی‌گذاشت. شیه‌چی‌درحالیکه به آرامی سکه رو با انگشت شست دست راستش میچرخوند، سیگار رو توی دهنش گذاشت. سکه با سمت پشت به پایین برگشت و شیه‌چی‌با دست چپش روی سکه رو پوشوند.

«شیر یا خط؟»

رن زه تعجب کرده بود که چرا شیه‌چی یهو باهاش بازی شیر یا خط میکنه، با این حال، اون تو بازی باهاش همکاری کرد و حدس زد. «خط.»

شیه‌چی‌دستش رو برداشت تا جواب رو آشکار کنه. جواب خط بود.

چشمهای رن زه برق زدند و اون با هیجان فریاد زد. «درست حدس زدم.»

«....کی داره باهات بازی میکنه؟»

رن زه چشم هاشو پایین اورد. «اوه.»

شیه‌چی بهش گفت:«قبل از اینکه جواب آشکار بشه، سکه میتونست هم شیر باشه و هم خط. اینکه خط بشه فقط یه احتمال بود.

رن‌زه سرتکون داد. «شانس 50-50 بود. دانش آموز های ابتدایی هم اینو می‌دونن.»

شیه‌چی‌گفت:«لحظه‌ای که من دستم رو باز کردم، دنیایی که در اون زندگی میکنیم، ممکنه به دنیایی تقسیم بشه که پاسخ همون سکه دقیقا سر باشه.»

«منظورت چیه؟»

«برای قابل درک بودنش، تو ایندت تانگ یییون تو تصادف ماشین بود. یه احتمال حتمی وجود داشت که اون بلافاصله بمیره، یه احتمال مشخص وجود داشت که زنده بمونه و یه احتمال مسلم دیگه‌ای هم در میان وجود داشت که توسط یه دکتر سیاه دل که رشوه گرفته، کشته بشه. درسته نه؟!»

«اره.... درسته.»

«ازاونجایی که تو هر زمان فقط یه تانگ یییون تو جهان وجود داره، تانگ یییون دنیای ما توسط دکتر یوان یه نجات پیدا کرده. پاسخ منحصر به فرد هست و تنها یکی وجود داره.»

«با اینحال، طبق نظریه جهان موازی، باید دنیایی وجود داشته باشه که تانگ یییون که بلافاصله تو تصادف رانندگی مرده باشه یا جهانی وجود داشته باشه که تانگ یییون در اونجا توسط یه دکتر سنگدل که رشوه گرفته بود، کشته بشه. درسته نه؟»

رن‌زه‌سرش رو تکون داد. «بله، با توجه به فرضت، واقعا انگار اینجوریه!»

شیه‌چی‌لبخند زد، به سمت پنجره رفت و به دو قمر داخل آسمان اشاره کرد. «از اونجایی که بخاطر دو قمر خطای زمانی و مکانی اتفاق افتاده، تانگ یییون‌ای که تو تصادف ماشین مرد، تو دنیایی ظاهر شد که تانگ یییون نجات پیدا کرده بودش.»

«از اونجایی که گذشته و آینده تو میتونن تو یه زمان و مکان زنده حضور پیدا کنن، چرا ورژن مرده‌ت نتونه؟»

رن زه برای چند ثانیه به زد و بعد ناگهان چشم هاش گشاد شد. «لعنت.»

{؟؟؟؟لعنت؟؟؟}

{چی چی خیلی خفنه.‌.‌. لعنتی.. هاهاهاها{

{من فهمیدم هوهوهوووو{

{یه تازه وارد انقدر قدرتمنده؟ این سریع ترین پیشرفت به شمار نمیاد؟ بنظر میرسه یی‌هسونگ از اون عقب تر باشه. هاها، خیلی خوبه.}

{بهرحال، به نظر میرسه این نتیجه گیری توسط شیه‌یانگ در آخر دزدیده شده؟}

«پس اون زن جوانی که لویین‌رو قبل کشتش، ا...او.....اون.....» رن‌زه نتونست درست صحبت کنه.

شیه‌چی سرتکون داد. «اون روح زن جوان ممکنه تو تصادف ماشین کشته شده باشه یا توسط مادر سیاه دلی که دکتر رو تهدید کرده، به قتل رسیده باشه. اون آینده‌ای نداره. فقط یه آینده براش وجود داره که در اون دیگه زنده نیست و مرده. بعدا، اون بخاطر خطای مکانی و زمانی، به اینجا اومده. اون احساس کرده که لویین هم باید دردی که خودش کشیده رو تجربه کنه به همین خاطر اون رو به قتل رسونده.»

رن زه حقیقت رو فهمید و روشن شد.

«هر پاسخی یه رخداد نیست. امکان بیرون اومدن از دنیای مجازی وجود داره. حتی اگه99,999٪ احتمال وجود داشته باشه که لویین تو تصادف ماشین نمرده باشه، باز هم احتمال مرگ لویین 0.001٪ هست. تا زمانی که این احتمال، امکان وجود داشته باشه، زمان و مکان کاملا متفاوتی متولد خواهد شد. چیزهای بسیار کمی تو این دنیا هستن که احتمال 100٪ داشته باشن.»

«این احتمالا جهان بینی و نگرش فیلم هست.»

رن زه سرتکون داد. هر چقدر هم که احتمالش کم بود، باز هم یه احتمال بود. اگه روی پیاده‌رو میرفت، ممکن بود بهش ماشین بزنه. اگه به بیرون نمیرفتش، احتمال داشت توسط یه زلزله ناگهانی یا پشه‌ای که حامل عفونت مالاریا هست، کشته بشه. این احتمالات خیلی کوچک به شمار می‌‌اومد اما همشون احتمال های واقعی بودند. اون در گذشته ناخودآگاه با این احتمالات کوچک به عنوان احتمال ها برخورد نکرده بود.

رن‌زه کمی خجالت زده بود. «پس چطور به ذهنت رسید که اون روح رو به اسم صدا بزنی و هویت اون رو برای کشتنش فاش کنی؟»

این روش بسیار مشکل بود. چه کسی وقتی زندگیش در خطره، به جای فرار صحبت میکنه؟

شیه‌چی‌جواب داد:«من از قبل داشتم به این فکر میکردم که چرا فیلم انقدر‌ با سیاهی لشکرهایی مثل لویین ظالمانه رفتار می‌کنه، بطوری که از همون ابتدا با روح روبرو شد و تو مدت زمان کوتاهی هم کشته شد. در حقیقت این مثل یه اشاره کوچک بود-روش محدود کردن یا کشتن روح ها خیلی راحته. حتی من که مقدار قدرت مشخصی دارم، یا لویین، که هیچ قدرتی نداره، به راحتی میشه کاملش کرد.»

«دامنه پاسخ به محدوده بسیار کوچکی کاهش پیدا می‌کنه. اول از همه، ما هیچ چیزی درمورد روح نمی‌دونیم. این اولین باریه‌که روح رو ملاقات میکنیم بنابراین غیرممکنه چیزی درموردشون بدونیم. اما کلید تو دست ما هست. تنها چیزی که می‌دونیم روی ارواح تاثیر میزاره، هویتشونه؛ مگه نه؟ منطقه که برنامه روح رو به این شکل تنظیم بکنه.»

رن زه با تعجب گفت:«پس اون مرده؟»

لبخند شیه‌چی محو شد و سرش رو پایین آورد. «باید مرده باشه.»

رن زه برای مدت زیادی همراه شیه چی بود و به شدت متوجه تغییرات ظریف تو چهرش شد. رن‌زه برای چند ثانیه تردید کرد و پرسید:«سر چی نگرانی؟»

شیه‌چی‌به آرومی زمزمه کرد:«بحران از بین رفته.»

«این..... خوب نیست؟» یجورایی، زمانی که رن زه این سوال رو پرسید، قلبش پر از ناراحتی شدید شده بود.

«به طور معمول، حذف یه بحران ساده به این معنی هست که یه بحران بزرگتر در راهه. من فقط نمیدونم هنوز چیه.» شیه‌چی‌به بالا نگاه کرد.

یادداشت مترجم:

*1در حشرات با دگردیسی کامل لارو، پس از طی آخرین سن، لاروی وارد مرحله شَفیرگی می‌شود. در این مرحله حشره فاقد حرکت و تغذیه و هرنوع فعالیت دیگری است. شفیره گاهی بدون پوشش ولی معمولاً در داخل پیله یا کپسول یا محفظه‌های دیگر، این مرحله را طی می‌کند.

*3یک آزمایش فکری است که در سال ۱۹۳۵ اروین شرودینگر، فیزیکدان اتریشی، ابداع کرد. این آزمایش که گاهی به‌صورت پارادوکس تعریف می‌شود، ماحصل مکالمه‌ای جامع میان شرودینگر و آلبرت اینشتین بود.[۱] این پارادوکس نشان می‌دهد که اگر قوانین مکانیک کوانتومی بر اشیای عادی و روزمره اعمال شود، چه اتفاقی می‌افتد.

پارادوکس «گربه شرودینگر» کوانتوم-مکانیکی مطابق باتفسیر چندین-دنیا: در این تفسیر هر رویدادی یک شاخه می‌باشد. گربه بدون درنظرگرفتن این امر که جعبه باز باشد یانه هم زنده است و هم مرده ولی گربه‌های زنده و مرده شاخه‌های متفاوتی از دنیا هستند که به‌طور برابر، حقیقت دارند ولی باهم دیگر نمی‌توانند تعامل داشته باشند.

کتاب‌های تصادفی