بذر کتان: شو شین
قسمت: 6
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر ششم : اوکازاکی و نیوسوما
بوی عود و تصویری از انواع بخورات که به فعالتر شدن چشم سوم کمک میکنن، توی سالن محل اقامت نیوسوما، جلوهای اسرارآمیز رو ایجاد کرده. با این وجود، جو سالن اصلا سنگین نیست.
اوکازاکی، مردی جوان با گوشهای کشیده و شاخ نسبتا بلند هست که چهرهای بیآزار و معصوم و در عین حال خردمند رو به نمایش میذاره.
ینشی که از صحبتها و بذله گویی اوکازاکی خوشش اومده: و بعد تو با خودت فکر کردی که اگه براش یه سیب که شکم اش پر از سس فلفل شده رو بفرستی، میتونی کاری کنی که از قصرش بزنه بیرون؟
اوکازاکی در حالی که نگاه خریدارانهای به نیوسوما میندازه: شاید خندهدار به نظر بیاد ولی اونقدرا هم آدم سختی نبود. اون زمان، همچین روشایی رایج بود. ما هم وسط تراژدی داریم میخندیم. بای جن واقعا قلب تاریکی داره، نمیدونم چی پیش خودش فکر کرده که هنوز ما رو نگه داشته.
نیوسوما: حرف دل منو گفتی اوکازاکی.
نگاه پر مهر و محبت اوکازاکی به نیوسوما، از چشمای پر از شیطنت و کنجکاوی ینشی دور نمیمونه.
نیوسوما از هر جهت، برای اوکازاکی ایده آله. یه زن خردمند و عمدتا کم حرف، با مهارتهای زیاد.
ینشی از بسیاری نقاط، شبیه یه خواهر دوقلو برای نیوسوما هست. فقط با این تفاوت که ینشی شکسته و ذهنی پر از سودا و جنون داره. اون کاملا مستعد آسیب زدن به دیگران، تفرقه انداختن و اعمال شرورانه است و این در حالیه که نیوسوما هرگز کنترل خودشو به راحتی از دست نمیده.
اوکازاکی: هر وقت اراده کنی میتونیم عضو گروه شاخدارها بشیم.
ینشی میخنده: ولی من و نیوسوما که شاخ نداریم.
ینشی در حال شوخی کردنه و دو نفر دیگه هم این موضوع رو به خوبی میدونن.
اوکازاکی با یه پوزخند ادامه میده: میتونید عضو باغ گیاه شناسی بشید یا در کنار جنگجو هامون تعلیم ببینید. ما کتابخونهای بزرگ با علوم مختلف داریم.
نیوسوما: اینها جزو مزیتهای بای جن هم هست. من واقعا دلم یه محیط امن و متعهد میخواد.
اوکازاکی: من قول میدم که همه ی تلاشمو برای مراقبت ازت به کار بگیرم.
نیوسوما: تا همین الانم فداکاریهای زیادی برای من انجام دادی اما این درست نیست که...
اوکازاکی حرف نیوسوما رو قطع میکنه: این کاملا درسته و کاریه که هر فردی که دوستت داشته باشه انجام میده.
ینشی که میدونه این گفت و گو در حال بیخ دار شدنه، خودشو به کار دیگه ای مشغول و وانمود میکنه که حضور نداره.
نیوسوما برای چند لحظه ی خیلی طولانی به چشمهای اوکازاکی خیره میشه و با خودش فکر میکنه: این چشمها به هیچ عنوان مایل به دروغ گفتن نیستن. این مرد با خوشقلبی خودش ممکنه مرگ خودشو رقم بزنه.
اوکازاکی: داری طالعم رو میبینی؟
نیوسوما لبخندی میزنه: سرنوشت برای موجوداتی که دنبال عشق هستن، میتونه غم و اندوه زیادی رو تدارک ببینه.
ینشی از این حرف اصلا خوشش نمیاد.
.
.
.
کتابهای تصادفی


