صاعقه تنها راه است
قسمت: 54
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 54 – بهشتزاده
گراویس عصبی بود. او قبلاً متوجه شده بود که آن روئسای گیلدها در مرحله جمعآوری انرژی هستند. او میدانست که بدون حمله غافلگیرانه، حتی نمیتواند یکی از آنها را مجروح کند. این بزرگترین بحرانی بود که گراویس از زمان ورودش به جهان پایین با آن روبهرو میشد.
رئیس گیلد آتش گفت: «چه خلقوخوی انفجاریای». او با هیجان اعلام کرد: «اون برای گیلد آتش ما عالیه.»
مردی پیر و فرسوده با ردای سیاه خالص گفت: «احمق! اون قبل از اینکه حمله کنه کوچیکترین چیزی از خودش نشون نداد. اون برای گیلد تاریکی ما مناسبتره!». او آنقدر لاغر و ضعیف بهنظر میرسید که آدم فکر میکرد هر لحظه ممکن است بمیرد.
پیرمرد با رداهای آبی مایل به سیاه فریاد زد: «جفتتون اشتباه میکنین! اون آرامشش رو حفظ کرد تا اینکه ناگهان حمله کرد. این مزاج صاعقهست!»
روئسای گیلدهای زمین، نور و باد چیزی نگفتند. آنها خلق و خوی گراویس را دیده بودند و میدانستند که با عناصر آنها جور در نمیآید. آنها فقط توانستند آهی از روی حسرت بکشند. بااینحال، هیچکس به رئیس گیلد آب که کمی آسیبدیده بود اهمیت نمیداد.
درحالحاضر، گراویس متوجه شده بود که ممکن است وضعیت را اشتباه ارزیابی کرده باشد. هیچیک از روئسای گیلدهاحرکتی بر روی او انجام نداده بودند و در عوض، بهنظر میرسید که بسیار علاقهمند به پیوستن او به گیلدهای مربوطه خود هستند. بااینحال، گراویس گارد خود را پایین نیاورد.
«عوضی!»
همه از دور فریاد رئیس گیلد آب را شنیدند. او دیگر آرام بهنظر نمیرسید و اکنون بیشتر شبیه یک سونامی بود که میخواست زمین را ویران کند. او با عصبانیت به گراویس حمله کرد و پرسید: «چرا بهم حمله کردی؟ اگه امروز بهت احترامگذاشتن به بزرگترها رو یاد ندم، دیگه به خودم نمیگم انسان!»
یک موج عظیم از آب ظاهر شد و بهسمت گراویس شلیک شد. او بهسرعت خود را آماده کرد، اما میدانست که نمیتواند جلوی این حمله را بگیرد. او فوراً از یکی دیگر از ضربه عمودی شکافنده باد استفاده کرد تا آب درحال آمدن را تا حد ممکن کاهش دهد، اما آب هرگز بهاو نرسید.
دیوار بزرگی از زمین در مقابل گراویس ظاهر شد و موج را مسدود کرد. استاد انجمن آب با عصبانیتی دیوانهوار فریاد زد: «گمشو، همر(چکش)! اون بچه نزدیک بود منو بکشه پس باید حقشو بذارم کف دستش!»
استاد صنفی زمین نعره زد: «آروم بگیر ساین. تو سعی کردی بگیریش و اگه منم جای او بودم، حمله میکردم.»
«برام مهم نیست! بذار دستم بهش برسه!»
او با عصبانیت به فریاد زدن ادامه داد، اما دیگر روئسای گیلد، راه او را مسدود کردند. با قضاوت از روی چهرههایشان، آنها به این صحنه عادت کرده بودند. ظاهراً خلقوخوی رئیس گیلد آب آنطور که همه در ابتدا تصور میکردند، آرام نبود.
سایر شرکتکنندگان با تعجب به این صحنه نگاه کردند. اول از همه، بسیاری از آنها توسط موجی از قصد کشتن دور انداخته شدند، و سپس ناگهان، نبرد بزرگی در گرفت و یکی از روئسای گیلدها نزدیک بود بمیرد. آنها نمیدانستند که چگونه این وضعیت را هضم کنند.
پیرمردی مهربان با رداهای گرم زرد روشن به گراویس که او نیز هماکنون آرزام شده بود، نزدیکتر شد. او با آرامش پرسید: « مرد جوان، بهمون بگو، چرا تصمیم گرفتی به قصد کشت به رئیس گیلد آب حمله کنی؟»
گراویس احساس بدی داشت. بدیهی بود که رئسیان گیلدها هیچگونه قصدی برای آسیبرساندن به او را نداشتند، اما او به قصد کشتن به یکی از آنها حمله کرده بود. بااینحال، گراویس همچنان احساس میکرد که این کار را دوباره انجام میداد، زیرا نمیتوانست زندگی خود را به دیگران بسپارد. او با حالتی تدافعی توضیح داد: « من طمع در چشماتون رو دیدم و احساس خطر کردم.»
نگاهی از درک در چشمان روئسای گیلدها نمایان شد و برخی از آنها به تلخی خندیدند. زن جوانی با موهای سبز شناور و ردای سبز گفت: «آره، متوجهم که چرا اشتباه برداشت کردی. در دنیا افراد حریص زیادی وجود دارن، بنابراین محتاط بودن در مقابل دیگران یه ضرورت برای بقاست.»
او لبخند تلخی زد و ادامه داد: «ولی تو بدون درک کامل موقعیت دست بهکار شدی و حتی از تمام قدرتت برای کشتن ساین استفاده کردی. این با طبیعت باد مطابقت نداره، واسههمین من نمیتونم تو رو در گیلد خودم راه بدم.»
گراویس واقعاً اهمیتی نمیداد زیرا از ابتدا به عنصر باد علاقهای نداشت. در عوض، او به اطراف و به روئسای گیلدها نگاه کرد و همچنان طمع را در چشمان آنها دید.
بااینحال، او اکنون میدانست که این طمع برای هیچیک از گنجینههایش نبود، بلکه مستقیماً برای او بود. بهدلایلی، همه آنها بهشدت میخواستند او را در گیلد خود داشته باشند.
گراویس همچنین رو کرد به رئیس گیلد آب که بهحال کمی آرام شده بود و گفت: « من متأسفم.»
«بهنظرت یه عذرخواهی برای تقریباً کشتن من کافیه؟»
و بههمینترتیب، او دوباره منفجر شد و سعی کرد از دیوار غیرقابل حرکت سایر روئسای گیلدها عبور کند، البتهکه موفق نشد. او تمام تلاش خود را کرد تا به گراویس برسد. او حتی بارها و بارها امواج و پرتوهای آب را به عنوان حمله فراخواند، امّا رئوس گیلد زمین و رئیس گیلد آتش حتی اجازه ندادند یک قطره عبور کند.
گراویس کمی احساس بدی داشت، اما او عذرخواهی کرده بود. او دیگر چه میخواست؟ او اجازه نمیداد کسی به او حمله کند تا بتواند خشم خود را کاهش دهد.
او بهسمت روئسای گیلدها برگشت و پرسید: «خب، چرا شماها انقدر به من علاقه دارین و اون گوی برای چی بود؟»
پیرمردی با رداهای آبی مایل به سیاه، رئیس گیلد صاعقه، توضیح داد: «گوی، فشار بهشتی رو حس میکنه. وقتی درخشش رو دیدیم، فهمیدیم که یه بهشتزاده تو امتحانات ورودی شرکت کرده و بنابراین هیجانزده شدیم. ما تو هر آزمون ورودیای یه بهشتزاده به تورمون نمیخوره، و وقتی گیلد ما موفق به تربیت یکی از اونها بشه، ما توسط فرقه بهشت پاداش بزرگی میگیریم.»
حالا گراویس حتی بیشتر گیج شده بود. بهشتزاده چه بود و چرا گوی فکر میکرد که او یکی از آنها است؟ بااینحال، گراویس مطمئن نبود که چگونه باید ادامه دهد. ظاهراً او با بهاصطلاح بهشتزاده بودن، وضعیت خاصی دریافت کرده بود، امّا او میدانست که یک بهشتزاده نیست. تنها چیزی که گراویس را به بهشت ربط میداد، دشمنی محض بود.
رئیس گیلد آتش بدون اینکه روبه گراویس کند و درحالی که همچنان استاد آب انجمن را دور نگه میداشت، گفت: «بذار یه چیزی ازت بپرسم، تو کجا بزرگ شدی؟»
گراویس مطمئن نبود که چگونه باید به این سؤال پاسخ دهد. او احتمالاً نمیتوانست به آنها بگوید که از دنیایی بالاتر آمده است زیرا پایین آمدن از دنیای بالاتر غیرممکن بو.د فقط بالاترین دنیا درک کافی از جهان برای انجام چنین کاری را داشت و هیچ کس در جهان پایین از بالاترین دنیا خبر نداشت.
علاوه بر این، حتی اگر آنها او را باور می کردند، یا از پیشینه او میترسیدند یا برای اسرار احتمالی او طمع میکردند. این کار ریسکی بود.
بااینحال، او همچنین نمیتوانست به آنها بگوید که از فلان روستا یا شهر آمده است. گیلدهایعنصری قدرت زیادی داشتند و مطمئناً پیشینه او را بررسی میکردند.
اگر چیزی پیدا نمیکردند، مشکوک میشدند. پس در نهایت فقط میتوانست یک جواب بدهد.
او با احتیاط توضیح داد: «تو جنگل و طبیعت وحشی.»
برخلاف انتظارات او، روئسای گیلدها همگی پوزخند زدند گویی انتظار این پاسخ را داشتند. رئیس گیلد صاعقه گفت: «یه بهشتزادده، همونجور که فکر میکردیم.»
گراویس مطمئن نبود، اما احساس میکرد که از یک موقعیت حساس دوری کرده است. او از روئسای گیلدها پرسید: «بهشتزاده چیه؟»
رئیس مهربان گیلد روشنایی به او لبخند زد و گفت: «بهشتزاده کسیه که که توسط بهشت و زمین ایجاد شده باشه. به اونا شانس کارمایی باورنکردنی و همچنین فشار بهشتی ذاتی داده شده. فشار بهشتی همون هالهایه که آزاد کردی. بهشتزادهگان تو طبیعت وحشی زندگی میکنن تا زمانیکه به اندازه کافی قوی بشن و بتونن در جهان سفر کنند. اونا فرزندان موردعلاقه بهشت و زمین هستن.»
کتابهای تصادفی


