فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

صاعقه تنها راه است

قسمت: 55

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
قسمت 55 – اندام‌ها و خون معتدل؟ گراویس در پیش خودش پوزخند زد. حالا او 100درصد مطمئن بود که بهشت‌زاده نیست. فشار بهشتی که توسط بهشت اعطا شده است؟ این فقط هاله-‌اراده او بود که او با جان سالم به‌در بردن از نبردهای متعدد مرگ‌و‌زندگی آن را تمرین داده بود. شانس کارمایی فوق‌العاده بالا؟ این مورد نیز بیش‌تر شبیه به یک شوخی بود. اگر گراویس می‌گفت که او دومین فرد بدشانس تحت سلطه بهشت است، هیچ آدم عاقلی نمی‌گفت که خودش بدشانس‌ترین است. گراویس از این‌که کسی کار سخت او را به بهشت نسبت دهد احساس انزجار کرد و آزرده‌خاطر شد. مثل این بود که گفته بودند او همه‌چیز را از بهشت دریافت کرده و برای موفقیتش تلاش نکرده است. آیا او با بسیاری از جانوران اهریمنی رده‌پایین مبارزه نکرده بود، حتی اگر شکست دادن آن‌ها با قلمرو کنونی خود غیرممکن می‌بود؟ او هرگز برای زنده‌ماندن به بهشت و شانس تکیه نکرد. بهشت سعی کرد او را با آتشفشان بکشد، اما شکست خورد زیرا گراویس الگوهای بدشانسی خود را دیده بود. بهشت می‌خواست او را منزوی کند و اراده‌اش را خدشه‌دار کند، با این حال او ثابت‌قدم مانده بود. هر روز را به‌تنهایی گذراندن یک درد باورنکردنی بود. نپذیرفتن دوستی چند نفر دردی باورنکردنی بود. دیدن تیغه بهشت روی گردن یک دوست جدید بالقوه، دردی باورنکردنی بود. گفتن این‌که بهشت همه چیز را به او عطا کرد، بدترین چیزی بود که کسی می‌توانست به او بگوید. گراویس به طور غیرارادی هاله-اراده خود را آزاد کرد و چشمانش را برای رئیس گیلد روشنایی ریز کرد. او با عصبانیت آهسته از لای دندان‌های به‌هم فشرده خود گفت: «قدرت. منو. به. بهشت. ربط. نده.» روئسای گیلدها اکنون می‌توانستند هاله-اراده او را به‌وضوح احساس کنند و از تراکم آن شگفت‌زده شدند. آن‌ها همچنین فکر می‌کردند که هاله او کمی با فشار بهشتی متفاوت است. برخی از آن‌ها در فکر چشمان خود را تنگ کردند. دیگران از این احساس شگفت‌زده شدند. رئیس گیلد روشنایی فقط لبخند تلخی زد و باادبانه عذرخواهی کرد: «قصد من این نبود. اگه این‌طور برداشت کردی، ازت معذرت می‌خوام.» گراویس آهی کشید و ویل-آئورا خود را غیرفعال کرد. شاید رئیس گیلد روشنایی واقعاً منظورش این نبود. او کمی احساس بدی پیدا کرد، اما این اظهار نظر نمک روی زخم او پاشیده بود. بهشت چیزی بود که او بیش‌تر از هر چیزی از آن متنفر بود و نسبت دادن موفقیتش به بهشت، نهایت توهین به او بود. گراویس فکر کرد که باید به وضعیت کنونی خود توجه کند. روئسای گیلدها تابه‌حال خوب و دوستانه بودند، اما این می‌توانست تغییر کند. ظاهراً رئیس گیلد آب آرام شده بود و دیگر درحال غوغا به‌پا کردن نبود. رئیس گیلد زمین به‌سمت گراویس رفت و با نگاهی خشن گفت: «اون به کنار، یه چیزی هست که ما باید در موردش صحبت کنیم.» گراویس با قاطعیت پرسید: «چه چیزی؟» او درحالی‌که به گراویس نگاه می‌کرد، پرسید: «ضربه افقیت تقریباً از تمام دیوار خاکی من گذشت. این کاریه که فقط افرادی که ماهیچه‌های معتدل دارن می‌تونن انجام بدن. میشه توضیح بدی؟» وقتی دیگر روئسای گیلدها این را شنیدند، آن‌ها نیز با نگاهی جدی به گراویس نگاه کردند. این به‌طور بالقوه می‌توانست هر شانسی را که آن‌ها برای وارد کردن او به گیلد خود داشتند، از بین ببرد. پیوستن افراد دارای ماهیچه‌های معتدل به گیلدهای‌عنصری ممنوع بود. تنها با تعدیل ماهیچه‌ها با عناصر مربوطه آن‌ها می‌توان بدنی ایجاد کرد که با عناصر تشدید شود. اگر ماهیچه‌ها از قبل تعدیل شده باشند، تقریباً غیرممکن بود که فرد بتواند با یک عنصر ارتباط برقرار کند. گراویس هنوز هم از نظرات قبلی عصبانی بود و اصلاً رفتاری احترام‌آمیز نداشت. او بدون تغییر در حالت خود گفت: «من ماهیچه‌های معتدل ندارم.» رئیس گیلد زمین دوباره پرسید: «پس قدرت فیزیکیت رو چطوری توجیح می‌کنی؟» او توضیح داد: «من مدت‌هاست که اندام‌ها و خون معتدلی دارم، واسه‌همین ماهیچه‌هام خیلی قوین. در کنار اون، من از یه هنر رزمی استفاده کردم که بر قدرت تهاجمی خالص تمرکز می‌کنه.» روئسای گیلدها با آرامش و کمی شوک به یکدیگر نگاه کردند. معتدل کردن اندام‌ها و خون، تا حد زیادی گران‌ترین کار بود. دلیل این‌که این افراد در شهرها بسیار کمیاب بودند این بود که هزینه زیادی برای این کار باید صرف می‌شد. فقط برخی از افراد ثروتمند منزوی می‌توانستند با خرج کردن پول زیاد، یک نفر را کاملاً معتدل کنند. البته گیلدهای‌عنصری نیز پول کافی داشتند. آن‌ها منابع را از قاره میانی دریافت می‌کردند، جایی که این منابع آن‌قدر کمیاب نیست. رئیس با نگاهی تیز گفت: «ما باید امتحان کنیم که این درسته یا نه. البته ما روش آسونی برای این کار نداریم. اگه چیزی که می‌گی درست نباشه، می‌میری. برای همچین چیزی آماده‌ای؟» گراویس چشمانش را برای تنگ کرد و مانند او پاسخ داد: «من دروغ نمی‌گم.» به‌نظر می‌رسید که جرقه‌ در بین نگاه‌هایش به بیرون پرواز می‌کند، اما رئیس گیلد آتش فقط لبخند زد. او با پوزخند گفت: «از خلق‌و‌خوت خوشم میاد بچه.» سپس از میدان مسابقه به پایین پرید و چیزی برداشت و برگشت. نیزه‌ای عجیب‌و‌غریب در دست داشت. نسبتاً طولانی بود و دو نوک طولانی داشت. به‌نوعی شبیه یک چنگالِ دو نوک به‌نظر می‌رسید. او با لحنی هشداردهنده توضیح داد: «من این نیزه رو وسط بالاتنه‌ات فرو می‌کنم که هر دو نیمه ریه‌ات رو سوراخ می‌کنه. اگه اندام‌ها و خون معتدلی داشته باشی، ریه‌هات بدون مشکل چنین زخم کوچک رو بازسازی می‌کنن. با‌این‌حال، اگه اندام‌ها و خونت معتدل نباشن، خفه میشی.» گراویس چشمانش را تنگ کرد. البته‌که او شوقی برای همچین چیزی نداشت، اما اگر این کار به‌معنای نزدیک شدن به صاعقه بود، او این فداکاری را می‌کرد. او پیراهن مشکی‌اش را که در کمال تعجب بعد از این همه مبارزه‌کردن هنوز یک تکه بود در آورد و بالاتنه عضلانی‌اش را نشان داد و با نگاهی جدی اظهار کرد: «کارتو بکن. ولی خطا نزن.» رئییس گیلد آتش گفت: «هه، نگران نباش.» و نیزه را پرتاب کرد. حمله چنان سریع انجام شد که گراویس فرصتی برای واکنش نشان‌دادن نداشت. حرفه‌ای‌های جمع‌آوری انرژی واقعاً چیز دیگری بودند. نیزه در سینه‌اش فرو رفت و نوک آن از پشت گراویس ظاهر شد. به دلیل قدرت ضربه، گراویس مجبور شد یک قدم به عقب برگردد و ذره‌ای خون بالا آورد. او نیزه را گرفت و از سینه‌اشش بیرون آورد و به کناری پرتاب کرد. گراویس سعی کرد نفس عمیق بکشد، اما به‌نوعی نمی‌توانست. او با شدت شروع به سرفه کرد و در این روند به زانو افتاد. روئسای گیلدها با جدیت نگاه می‌کردند، در‌حالی‌که شرکت‌کنندگان با شوک و ترس خیره شده بودند. این واقعاً از نظر آن‌ها بیش از حد وحشیانه بود. پس از چند ثانیه، گراویس یک سرفه دیگر پر از خون بیرون داد و سپس نفس عمیقی کشید. با آن نفس، روئسای گیلدها با هیجان به او نگاه کردند. او واقعاً اندام‌ها و خون معتدل داشت! اگر گراویس اندام‌ها و خون و همچنین ماهیچه‌هایش را معتدل می‌کرد، حمله قبلی‌اش باعث کشته شدن رئیس گیلد آب می‌شد. بنابراین، آنها می‌توانستند مطمئن باشند که او ماهیچه‌های معتدل ندارد. رئیس گیلد آتش گفت: «ساین، شفاش بده!» رئیس گیلد آب در جواب فریاد زد: «تو خواب ببینی!» رئیس گیلد روشنایی تنها آهی کشید، به‌سمت گراویس رفت و با نور خود شروع به شفا دادن او کرد. عناصر متعددی وجود داشتند که می‌توانند دیگران را شفا دهند. بااین‌حال، آب بیش‌تر به‌عنوان بهترین عنصر در نظر گرفته می‌شد زیرا انرژی زندگی را از کاربر به بیمار منتقل می‌کرد. از سوی دیگر روشنایی، انرژی باقی‌مانده زندگی خود بیمار را تحریک می‌کرد. بعد از چند ثانیه، گراویس دوباره برخاست و با خشم به رئیس گیلد آتش نگاه کرد. او با دندان‌های به‌هم فشرده‌اش گفت: «تو گفتی فقط ریه‌ام رو سوراخ می‌کنی نه تمام بالاتنه‌ام رو.» رئیس گیلد آتش فقط پوزخند زد: «تو نزدیک بود ساین رو بکشی، پس این را به‌عنوان یه مجازات عادلانه در نظر بگیر.» او رو به رئیس گیلد آب کرد و پرسید: «حالا میتونی دست از سر این بچه برداری؟» رئیس گیلد آب فقط هوفی کشید و مانند دختر بچه‌ای که لج می‌کند روی خود را برگرداند، اما به‌نظر می‌رسید که آرام شده است. رئیس گیلد آتش به گراویس کمک کرده بود تا با دشمنی خود مشکلش با رئیس گیلد آب را حل کند حال معلوم نبود قصدش این بوده است یا نه. رئیس گیلد زمین در‌حالی‌که باشدت پایش را روی زمین می‌کوبید فریاد زد: «خیله‌خب!» همه وقتی به او گوش می‌دادند، ساکت شدند. «آزمون رو خیلی به تعویق انداختیم. باید شروع کنیم.» شعله آتش در چشمان گراویس زبانه کشید و او به‌سمت سایر شرکت‌کنندگان برگشت. «وایسا!» گراویس فریاد رئیس گیلد صاعقه را شنید و برگشت. او با پوزخندی حیله‌گرانه گفت: «فکر کنم واست یه کار خاص در نظر داشته باشم.» «الان دیگه چیه؟‌»

کتاب‌های تصادفی