صاعقه تنها راه است
قسمت: 67
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 67 – شمشیر
گراویس روی هاله-اراده خود تمرکز کرده بود و به هیچ عنوان توجهی به اتفاقات تورنمنت نکرد. تورنمنت در وسط میدان برگزار میشد و گراویس در گوشهای نشسته بود. فاصله آنها بیش از 500متر بود.
«هی!»
گراویس در تلاش بود تا هاله-اراده خود را فشرده کند. اراده او پس از کشتاری که در لگن طبیعت اتفاق افتاد دوباره افزایش یافته بود، بنابراین او میخواست تسلط بیشتری بر آن پیدا کند. درحالحاضر، او موفق شده بود هله-اراده خود را به شکل یک مخروط 30متری در مقابل خود فشرده کند. این دیگر بر همهی چیزهایی که اطراف او بودند تأثیر نمیگذاشت، بلکه بر چیزهایی تأثیر میگذاشت که در جلوی او در یک نیمدایره 180رده بودند.
«هی!»
هاله-اراده او اکنون دو برابر متمرکزتر و همچنین دو برابر قدرتمندتر بود. او تخمین زد که هاله-ارادهاش باعث میشود که یک جانور اهریمنی ردهمتوسط از ترس منجمد شود. او در گذشته توانسته بود این کار را با جانوران اهریمنی ردهپایین انجام دهد، اما اکنون میتوانست با جانوران اهریمنی ردهمتوسط نیز این کار را انجام دهد. او حتی ممکن است بتواند یک جانور اهریمنی ردهبالا را غافلگیر کند.
«انقدر منو نادیده نگیر!»
اینبار فریاد درست از کنارش آمد و گراویس از جا پرسید و رو بهسمت منبع صدا کرد. با چرخش گراویس، هاله-ارادهاش نیز جابهجا شد و رئیس گیلد آب که بر سر او فریاد زده بود، شدت کامل آن را دریافت کرد.
رنگش پرید و نفسش قطع شد، اما فقط برای دو ثانیه. سپس سرش را تکان داد و با عصبانیت به گراویس نگاه کرد. او درحالیکه پرتو غلیظی از آب را بهسمت او پرتاب میکرد فریاد زد: «عوضی!». گراویس تقریباً نتوانست به پرتو واکنش نشان دهد.
تقریباً.
او به سختی توانست شمشیر خود را بلند کند تا جلوی حمله را بگیرد. خوشبختانه او از شمشیر سنگ خلأ استفاده کرده بود و آب را جذب کرد. گراویس با سردرگمی و عصبانیت به او نگاه کرد و پرسید: «چرا بهم حمله کردی؟»
او با عصبانیت فریاد زد: «بیشعور! چندتا جک و جونور کُشتی حالا فکر میکنی میتونی منو با فشار بهشتیت سرکوب کنی؟ نشونت میدم!». او بلافاصله موج عظیمی را فراخواند که بهسمت گراویس هجوم میآورد.
گراویس با شمشیر خود موج را به دو نیم کرد. شمشیر سنگ-خلأ او مزایا و معایب خود را داشت. درحالیکه او نمیتوانست از آن در قلمرو جمعآوری انرژی استفاده کند، ولی هنوز میتوانست آن را بهکار بگیرد.
و درحالحاضر، ویژگیهای جذب انرژی شمشیر در برابر رئیس گیلد آب کار میکرد. اگر او از شمشیر دیگر خود استفاده میکرد، نمیتوانست جلوی هیچ یک از این حملات را بگیرد.
گراویس به سرعت عقب پرید. او درحالیکه در وسط میدان میدودید فریاد زد: «مشکلت چیه؟ از قصد استفادهاش نکردم! تو ترسوندیم!»
رئیس گیلد آب دوباره از شدت خشم غوطهور شد و با عصبانیت، شاهد رفتن گراویس بود، اما او را تعقیب نکرد. در عوض آهی کشید تا آرام شود. هاله-اراده گراویسش بسیار قویتر از دفعه قبل بود. دفعه قبل فقط بهخاطر اینکه آمادگی نداشت بر او تأثیر گذاشته بود.
اگرچه او اینبار نیز آماده نبود، اما هنوز هم تفاوت را احساس کرد. حتی اگر آماده بود، هاله-اراده باز هم قدرت نبرد او را کاهش میداد. او آنقدر شوکه شده بود که غرایز جنگیدن او به میان آمد و او حمله کرد.
او با خود نتیجه گرفت: «آدم ترسناکیه.»
گراویس هنوز در قلمرو تعدیل بدن بود. اگر او به قلمرو جمعآوری انرژی نفوذ میکرد چه میشد؟
سایر شرکتکنندگان فقط با سرگرمی نگاه میکردند. از نظر آنها، اینطور بهنظر میرسید که رئیس گیلد آب فقط داشت او را پیش میکرد. اگر او جدی بود، احتمالاً گراویس در سراسر میدان پخش میشد.
دیگر روئسا حقیقت را میدانستند و با علاقه شدیدی به شمشیر گراویس نگاه کردند. آنها متوجه شده بودند که به لطف این سلاح بود که گراویس توانست جلوی این دو حمله را بگیرد. این سلاح چه بود، که به یک کاربری که در قلمرو تعدیل بدن بود اجازه میداد تا حمله شخصی در قلمرو جمعآوری انرژی را دفع کند؟
گراویس بهسرعت پیش دیگر روئسا رسید و با احتیاط به رئیس گیلد آب نگاه کرد. اگرچه، این کار ضروری نبود، زیرا خود را آرام کرده بود.
رئیس گیلد صاعقه آرام از گراویس پرسید: «هی، میتونم یه نگاهی به سلاحت بندازم؟»
گراویس بهسمت او برگشت و پوزخندی زد. او شمشیر خود را پرتاب کرد و استاد صاعقه آن را با شادی گرفت. او میخواست بداند قضیه این سلاح چیست؟
بلافاصله صورت استاد صاعقه سفید شد و پس از اینکه شمشیر را گرفت، نفسش را با صدای بندی حبس کرد. بدون معطلی آن را روی زمین انداخت و چند قدم عقب رفت. دیگر روئسا با تعجب به او نگاه کردند، درحالیکه گراویس به سادگی شمشیر خود را پس گرفت.
گراویس با لبخندی از خودراضی پرسید: «حالا فهمیدی؟»
رئیس گیلد صاعقه برای چند ثانیه با سنگینی نفس کشید و به گراویس خیره شد، اما سپس با لبخندی تلخ آه کشید. آره، احتمالاً تقصیر خودش بوده. ولی بااینحال، وقتی به شمشیر فکر کرد، لرزش سردی احساس کرد.
سلاح، دیوانهوار شروع به جذب انرژی او کرده بود و کل انرژی در بدنش شروع به جریان یافتن به سمت آن کرد. بدتر از همه آن بود که او حتی نمیتوانست جلوی انرژی خود را بگیرد.
انرژی کاملاً از کنترل خارج و از بدنش خارج شد. خوشبختانه او فقط یک ثانیه شمشیر را حمل کرده بود. اگر او واقعاً آن را برای چند ثانیه بیشتر نگه میداشت، حتی ممکن بود قلمرویش کاهش یابد. گرسنگی شمشیر سیریناپذیر بود.
شمشیر از سنگ-خلأ ساخته شده بود و سنگ-خلأ از بالاترین جهان میآمد. مقداری که شمشیر برای سیر شدن نیاز داشت وحشتناک بود. احتمالاً میتوانست کل انرژی جهان پایین را جذب کند و هنوز هم پر نشود.
بااینحال، برای هر کسی در قلمرو جمع آوریانرژی و بالاتر قرار داشت بیفایده بود. یک سلاح عالی و غیرقابل بهرهبرداری برای یک تازه کار. حتی دنیای خانه گراویس نیز نمیتوانست سنگ-خلأ را به سلاحی قابلاستفاده برای افراد در قلمروهای بالاتر تبدیل کند.
رئیس گیلد زمین درحالیکه دستش را بهسمت شمشیر دراز میکرد گفت: «بذار من امتحان کنم.»
رئیس گیلد صاعقه بلافاصله فریاد زد: «وایسا!» و رئیس گیلد زمین توقف کرد. حالوهوای بقیه نیز عوض شد. آنها فکر میکردند که شمشیر ممکن است کمی به آنها آسیب برساند و نه بیشتر. اگر فقط همین بود، رئیس گیلد صاعقه به آنها پوزخند میزد و به آنها میگفت که با کمال میل ادامه دهند.
بااینحال، رئیس گیلد صاعقه با لحنی کاملاً شدید فریاد "ایست" را زده بود. این بدان معنی بود که دست زدن به این شمشیر خطرناک است و فراتر از یک شوخی صرف میشود. دیگر روئسا متوجه این موضوع شدند و با جدیت به شمشیر نگاه کردند. رئیس گیلد تاریکی پرسید: «چیکار میکنه؟»
رئیس گیلد صاعقه گفت: «انرژی رو جذب میکنه.»
گراویس قبلاً متوجه شده بود که در این جهان پایین به انرژی با کلمه "جادو" اشاره میکنند، احتمالاً به این دلیل که آنها عمدتاً از عناصر استفاده میکردند. همانطور که بیشتر فکر میکرد، شباهتهایی را بین ظاهر حملات عنصری و مفهوم اسطورهای "طلسم جادویی" مشاهده کرد.
رئیس گیلد تاریکی درحالیکه شک و تردید در چشمانش میدرخشید پرسید: «همین؟»
رئیس گیلد صاعقه با تلخی خندید و گفت: «بذار یه جور دیگه بگم. اگه این شمشیر رو برای 10ثانیه نگه دارین و هنوز هم تو قلمرو جمعآوری جادو باشین، من دار و ندارم رو بهتون میدم.»
دیگر استادان انجمن از شوک، نفس خود را با صدای بلندی حبس کردند. حالا فهمیدند که چرا آنها را از دست زدن به آن منع کرده بود. یک لحظه بیاحتیاطی و پایه آنها بهشدت آسیب میدید. آنها همچنین با اعصابخردی به گراویس نگاه کردند. این دیگر یک شوخی نبود.
گراویس فقط لبخند زد و گفت: «به گنجهای دیگران طمع نکنین.»
آنها دستانشان را مشت کردند امّا آهی کشیدند. حق با او بود. طمع بر آنها چیره شده بود و این برای یک رئیس شایسته نبود. آنها آرام شدند و حتی با نگاههای خفیفی که نشان از عذرخواهی بود به گراویس نگاه کردند. اگرچه آنها همچنان مجبور بودند تصویر خود را حفظ کنند، بنابراین علناً عذرخواهی نکردند.
گراویس تا الان متوجه شده بود که همه آنها افراد خوبی هستند. با وجود اینکه او چند بار به آنها بیاحترامی کرده بود، و همچنین بهخاطر آن همه گنج ضرر زیادی به آنها وارد کرده بود، آنها هرگز حتی او را سرزنش هم نکردند. بنابراین، گراویس به این اشتباه کوچک اهمیتی نداد.
او رو به رئیس گیلد آب کرد و پرسید: «خب، قضیه چیه؟»
رئیس گیلد آب هوفی کشید. او به سیگور اشاره کرد و گفت: «بقیه شرکتکنندهها از اینکه تو تورنمنت شرکت نکردی خوشحال نیستند. برنده تو رو به یه دوئل دعوت کرده.»
گراویس حتی رویش را برنگرداند و گفت: «علاقهای ندارم.»
کتابهای تصادفی
