صاعقه تنها راه است
قسمت: 91
قسمت 91 – سر و کله زدن با همهچیز
2ماه از حادثه گیلد صاعقه فرعی گذشته بود و گراویس در امتداد جادهای بهسمت شمال میدوید. او پس از این حادثه، چندین روز در حس گناه فرو رفته بود. هر روز صبح، گراویس درحالیکه صحنه گیلد صاعقه در رویاهایش تکرار میشد، با عرق سردی از خواب میپرید. حتی 2ماه پس از این اتفاق، او همچنان هر زمان که به فکر گورن میافتاد، درد عمیقی احساس میکرد.
اگرچه گراویس متوجه شده بود که بخشی از دلیل مرگ گورن احتمالاً بهشت بوده است، اما این هنوز او را بی گناه نمیکرد. بله، احتمالاً بهشت تمام شانس کارمایی گورن را ربوده بود، و این یکی از عوامل اصلی مؤثر محسوب میشد، اما گراویس هنوز هم نمیتوانست سرزنش را از بین ببرد. اگر او بدون فکر عمل نمیکرد، گورن اکنون زنده بود. این موضوع بر ذهن گراویس سنگینی میکرد.
بااینحال، گراویس همچنان تصمیم گرفت به راه خود ادامه دهد. اگرچه گراویس هرگز نمیتوانست کاری را که گورن برای او انجام داده بود جبران کند، اما هنوز هم میتوانست تا حدی انتقام بگیرد. گراویس با عصبانیت به آسمان نگاه کرد. تنها دلیلی که حمله بیفکر او باعث کشته شدن گورن در یک حمله شد احتمالاً بهشت بود. گراویس فقط میتوانست دو کار برای گورن انجام دهد: کمک به فرقه صاعقه و نابود کردن بهشت.
گراویس همچنین جیمی را فراموش نکرد. جیمی سعی کرده بود گراویس را بکشد و او را به داخل گودال مدفوع انداخته بود. او همچنین بخشی از دلیل دیوانه شدن گراویس از عصبانیت و نفرت بود. جیمی هم باید تقاصش را پس میداد!
اگرچه گراویس گرفتار گناه بود، اما هرگز از قدرت خود غافل نشد. گرداب انرژی او بهطور خودکار، انرژی موجود در جو را میمکید و پس از مدت زمان زیادی به حالت اشباع میرسید. در آن نقطه، گراویس فقط نیاز داشت که انرژی را با اراده خود فشرده کند.
مدیتیشن همچنین به تسریع افزایش انرژی کمک کرد. اگر گراویس مدیتیشن میکرد، قدرت گرداب انرژی حدود 2برابر افزایش مییافت. گراویس قبل از اینکه به قاره میانی سفر کند، ابتدا روی افزایش قلمرو خود تمرکز کرده بود.
گراویس انتظار داشت که هاله-اراده، بدن فیزیکی بسیار قوی و صاعقه ویرانگرش احتمالاً به او اجازه دهند در برابر افراد 2سطح و بالاتر از او پیروز شود. این ممکن است زیاد بهنظر نرسد، اما توجه به این نکته مهم بود که هر سطح، انرژی قبلی را 2برابر میکرد. کسی با 2سطح و بالاتر از گراویس، 8برابر انرژی خواهد داشت.
پس از دو ماه تمرین، قلمرو گراویس 2برابر شده بود و او اکنون در سطح سوم قلمرو جمعآوری انرژی بود. او اکنون میتوانست با افراد در سطح ششم مبارزه کند، و این افراد، احتمالاً از قبل در قارهی میانی، اشخاصی تأثیرگذار بودند.
اگر دو مسئله وجود نداشت، گراویس قلمرو خود را حتی بیشتر میکرد. یک مسئله، سرعت تهذیب او بود. از آنجایی که انرژی همیشه در هر سطح 2برابر می شد، نیازمندی برای رسیدن به سطح بعدی نیز 2برابر می شد. انرژی محیط در جو، افزایش پیدا نمیکرد.
در قاره بیرونی، گراویس به یک ماه کامل نیاز داشت تا قلمرو خود را به سطح دوم جمعآوری انرژی برساند. بعد از آن متوجه شده بود که برای مرحله بعدی به دو ماه زمان نیاز دارد. پس از مشاهده کردن این روند، گراویس به مرز قاره میانی، سفر و در همانجا شروع به تهذیب کرده بود.
هرچه گراویس به هسته قاره نزدیکتر میشد، چگالی انرژی در هوا بیشتر میشد. در ورودی قاره میان، انرژی قبلاً چگالی خود را 2برابر کرده بود. به این ترتیب او فقط یک ماه زمان نیاز داشت تا به سطح سوم برسد.
گراویس مقداری حسابوکتاب انجام داد و وقتی فهمید چقدر طول میکشد تا به سطح دهم جمعآوری انرژی برسد، گودالی در شکمش احساس کرد. در قاره بیرونی، او باید بیش از 21سال مدیتیشن میکرد! او تا آن زمان مردی میانسال میشد. حتی در مرز قاره میانی، گراویس هنوز نزدیک به 11سال زمان نیاز داشت.
با ارادهای که گراویس داشت، او میتوانست بیش از یک دهه بهطرز ملالآوری تهذیب کند، اما این کار چه فایدهای داشت؟ جدا از آن، گراویس دلیل دومی نیز برای ورود به قاره میانی داشت. اگر او فقط در انزوای خود تهذیب میکرد، دقیقاً مطابق نقشه بهشت پیش نمیرفت؟
بهشت تلاش کرد تا سفر او به قلمرو شکلگیری روح را تا حد امکان آسان کند. بدون تعدیل، مرگوزندگی و بدون دشمن، گراویس شروع به از دست دادن مزیت خود میکرد. درحالیکه فردی با هاله-اراده در مرحله اعتدال بدن در جهان پایین بیسابقه بود، برخی از افراد دارای هاله-اراده در قلمرو جمعآوری انرژی بودند.
در قلمرو شکلگیری روح، افراد زیادی با هاله-اراده وجود خواهند داشت. گراویس با از دست دادن مزیت هاله-اراده خود، یکی از مهمترین سلاحهای خود را از دست میداد. علاوهبرآن، با افزایش انرژی، قدرت بدن او بهطور فزایندهای بیاهمیت میشد.
ممکن است بدن او درحالحاضر همچنان فاکتور مهمی محسوب شود، اما بهمحض اینکه بتواند با افراد در سطح هشتم یا نهم مبارزه کند، مهم نیست که بدنش چقدر قوی است. افراد در آن سطح، آنقدر انرژی دارند که حمله، سرعت و دفاع آنها چندین برابر قویتر از بدن گراویس بود.
بالاخره یک روز، قدرت بدن او بیربط میشد. این یک امر غیرقابل توقف بود. بااینحال، او میتوانست جلوی کندی هاله-اراده خود را بگیرد، و برای آن، به دشمنان قدرتمندی نیاز داشت. گراویس احمق نبود و از قبل حدس زده بود که تا الان همه میدانند او گیلد صاعقه فرعی را نابود کرده است. گیلد صاعقه چنین سیلیای را نادیده نمیگرفت.
همانطور که گراویس در مورد آن فکر میکرد، آهی تلخ کشید. او نمیخواست این اتفاق بیفتد. او هرگز قصد کشتن گورن را نداشت. بااینحال، او دقیقاً همین کار را کرد، و گیلد صاعقه احتمالاً خشمگین بود. حق داشتند. آیا گراویس اگر در جایگاه رئیس گیلد صاعقه مادر قرار میگرفت، به همچین کسی رحم میکرد؟ نه، نمیکرد.
اگر او همهچیز را به گیلد صاعقه توضیح میداد چه؟ اصلاً مهم بود؟ حتی اگر کاملاً حرف او را باور میکردند، او هنوز رئیس یک گیلد صاعقه فرعی را کشته بود. این احتمالاً بدترین جنایتی بود که کسی میتوانست مرتکب شود. در دنیای تهذیب، کشتن ارباب، مانند کشتن والدین خود بود.
حتی اگر کاملاً او را باور میکردند، بازهم گراویس را میکشتند. بااینحال، گراویس نمیتوانست پدر و بقیه اعضای خانوادهاش را ناامید کند. گراویس بهخاطر کاری که انجام داده بود، بهطور مداوم شکنجه میشد و مرگ واقعاً برای او درحالحاضر جذاب بهنظر میرسید، اما او نمیتوانست خانوادهاش را رها کند. پدر و برادرش اورفئوس کاملاً از او حمایت کرده بودند و میخواستند درخشش او را ببینند.
گورن نیز میخواست درخشش گراویس را ببیند. ویلیام و جروس نیز بخشی از این گروه بودند. آنها پتانسیلهای گراویس را دیده بودند و میخواستند او را ببینند که تا آخر راه رفته است. گراویس نمیتوانست تسلیم شود! این خیانت به امید بقیه و همچنین به فداکاریها و سرمایه گذاریهای آنها بر او خواهد بود.
گراویس همچنین به یاد جویس و پیرمردی که همراهش بود، افتاد. او این فرصت را به او داده بود که با فراهم کردن یک مأموریت و فروش یک آرایه شکلگیری به او، پوستش را معتدل کند. بدون آن، گراویس ممکن بود بهموقع به آزمون ورودی گیلدهای عنصری نرسد. او هنوز مجبور بود تا این لطف را جبران کند.
حتی اگر گراویس هیچ دوستی در این جهان پایین نداشت، باز هم افرادی داشت که روی او سرمایهگذاری کرده بودند، و اگر او نیز این وعدهها را زیر پا میگذاشت، حتی بیشتر احساس گناه میکرد. نمیتوانست اکنون تسلیم شود! او باید آنقدر قوی میشد تا به آنها نشان دهد که اشتباه نکردهاند!
گراویس با دیدن شهری در افق متوقف شد.
«این شهر اولین ارتباط من با قاره میانیه!»
کتابهای تصادفی

