صاعقه تنها راه است
قسمت: 108
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 108 – چرخش رویدادها
رهبر شاگردان گفت :«ما باید با نقشهB پیش بریم.»
با وجود اینکه دو نفر دیگر نیز در سطح هشتم گردآوری انرژی بودند اما او به دلایلی رهبر آنها بود. دلیلش این بود که او هاله-اراده داشت. به تازگی متراکم شده بود، اما این باعث میشد که او در سطح خود تقریباً شکستناپذیر باشد. در سطح او، بقیه تنها میتوانستند 80درصد از قدرت جنگی خود را در حالی که او هالهی-اراده خود را فعال میکرد، بهکار بگیرند.
رهبر درحالیکه چیزی را به شاگرد سطح هفتم جمعآوری انرژی میداد، گفت: «سیلویو، همهچیز به تو بستگی داره. ما نمیتونیم پرنده رو بکشیم، امّا میتونیم اون رو برای چند ثانیه دور نگه داریم. همه از نقشه پیروی کنین!»
سیلویو درحالیکه با قصد قتل به گراویس نگاه می کرد فریاد زد :«نگران نباش! من اشتباه نمیکنم. خیانتکار امروز میمیره!»
سیلویو علاقه عاشقانهای به اسکورا داشت و میخواست از او خواستگاری کند، اما خیانتکار، او را کشته بود. با شنیدن این موضوع، از عصبانیت منفجر شده و با بغض، به آسمان ضجه زده بود.
وقتی تیم ضربت آماده شد، سیلویو کاملاً مصمم بود که با آنها بیاید. در ابتدا، بهدلیل خطر گراویس، هیچ شاگرد زیر سطح هشتمی اجازه شرکت در آن را نداشت، اما سیلویو وقتی از آن محروم شد، دیوانهبازی درآورد. او همهچیز را بهم ریخته کرد و حتی همه افرادی که سعی در سرکوب او داشتند را نادیده گرفت. او حتی مجازات سنگین و بدهی را پذیرفت، فقط برای اینکه همه را متقاعد کند تا اجازه دهند او بیاید.
در اصل، سه شاگرد دیگر راضی نبودند که او آنها را همراهی کند، اما وقتی پرنده را دیدند، سپاسگزاری کردند. به هر سه آنها نیاز بود تا پرنده برای چند ثانیه سرش گرم شود. بدون او، آنها فقط میتوانستند شکستخورده برگردند.
رهبر فریاد زد :«حمله کنین» و خود را بهجلو شلیک کرد. بقیه از نزدیک و پشت سر، او را دنبال کردند و با تمام قدرتشان از درخت بالا رفتند و ردی از تخریب در کنار درخت باقی گذاشتند. آنها از درخت، مطلع بودند، اما درخت، حتی با ضعیفترین آنها هم قابلمقایسه نبود.
اسکورا که در سطح ششم گردآوری انرژی بود، اگر دیگران در مبارزهاش مزاحمت ایجاد نمیکردند میتوانست درخت را در یک مبارزه 1به1 بکشد. درخت تمام تلاش خود را کرد تا آنها را متوقف کند، اما فقط حرکت صاعقه آنها تمام شاخهها را از هم جدا کرد. درخت حتی نتوانست آنها را به تأخیر بیندازد.
پرندهی والد با صدای بلندی جیغ زد، درحالیکه اسکای بهسمت یک مکان امن پرواز کرد. حتی اگر میخواست هم نمیتوانست در این مبارزه شرکت کند. پرندهی والد به هوا رفت و بهسمت شاگردان سطح هشتم حرکت کرد. سیلویو از 3نفر دیگر جدا شده و بهسمت گراویس حرکت کرد.
گراویس این را دید و خود را آماده کرد. او تصوری از برنامهریزی آنها داشت و برای جلوگیری از موفقیت آنها، باید با زندگی خود ق&مار میکرد. این ممکن بود خیلی سریع مشکل شود، و یک اشتباه واحد یا زمانبندی از دست رفته، باعث نابود شدن او میشد. امّا اگر موفق میشد…
گراویس پایین آمد و مستقیم بهسمت سیلویو دوید. سیلویو با دیدن این کار او هیجانزده شد. اگر گراویس بهاو میرسید، 100% میمرد!
گراویس و سیلویو نزدیکتر شدند و درست قبل از اینکه گراویس به فاصله 10متری سیلویو برسد، سیلویو یک نشان یشم بیرون آورد و فریاد زد: «کارت تمومه!» و نشان را له کرد.
حداقل سعی کرد، اما ناگهان فشار شدیدی از جایی ظاهر شد. او میدانست که گراویس یک آسمانزاده است و آمادهی دریافت فشار آسمانی گراویس بود، اما این فشار، بسیار قویتر از آن چیزی بود که او انتظار داشت. سیلویو به دلیل شوک، برای کسری از ثانیه یخ کرد.
گراویس، صاعقهای بهدست سیلویو شلیک کرد که نشان یشم را شل کرد و باعث شد از دستش خارج شود. گراویس، بهسرعت آن را گرفت و بهسمت دیگر میدان نبرد دوید.
سیلویو فریاد زد: «صبر کن ببینم!» و قویترین صاعقهاش را بهسمت گراویس شلیک کرد. گراویس قبلاً چنین انتظاری داشت و 20درصد از کل ذخیره انرژی خود را در سلاحش وارد و آن حمله را مسدود کرد. او موفق شد جلوی حمله را بگیرد، اما بازویش که شمشیر را حمل میکرد، هنوز سیاهسوخته بود.
سیلویو که مطمئن بود این صاعقه میتواند گراویس را بهشدت مجروح کند، با دیدن آن، شوکه شد. او حتی به جلو حرکت نکرد زیرا همهچیز را روی آن صاعقه متمرکز کرده بود. چشمانش کاملاً گشاد شد و با دیدن گراویس که به شاگردان دیگر نزدیک میشد، فکش افتاد.
سیلویو با تمام وجودش فریاد زد: «فرار کنین!»، اما دیگران نمیتوانستند صدای او را در جریان باد آخرالزمانی اطرافشان بشنوند. پرندهی والد ثابت کرد که حریف قدری است، و آنها نمیتوانستند حتی از یک نگاه هم چشمپوشی کنند. پرنده، تمام تمرکز آنها را به خود جلب کرد. همه آنها به طور کامل، صاعقه خود را روی پرنده، تخلیه میکردند و ذخایر انرژی آنها شروع به کمشدن کرده بود. بدون استفادهی مطلق از همهچیز، آنها نمیتوانستند آن را دور نگه دارند.
همهی آنها یک صاعقه به شدت قوی را باری دیگر بهسمت پرنده شلیک کردند، اما تنها فقط یکی از صاعقهها به آن رسید، و این حتی باعث نشد او کوچکترین جراحتی بردارد. دو صاعقهی دیگر توسط یک آرایه شکلگیری ناگهانی مسدود شدند.
رهبر فریاد زد: «سیلویو، ای احمق! چرا ...»
او در خارج از آرایه شکلگیری بود که بهسمت دیگران چرخید، اما وقتی گراویس را در داخل آرایه شکلگیری دید متوقف شد. چشمانش گشاد شد و بلافاصله شروع بهدویدن بهسمت درخت کرد.
دو شاگرد دیگر، گراویس را دیدند و تمام صاعقه خود را روی او تخلیه کردند، اما گراویس به سرعت آرایه شکلگیری را ترک کرده بود و اراده کرد تا جلوی حمله را بگیرد. گراویس، درحالیکه صاعقه ضعیفی را بهسمت رهبر فراری شلیک میکرد با تمام توان فریاد زد: «اون یکی رو بکش!»
پرنده به سرعت دید که چه اتفاقی می افتد و متوجه شد که گراویس چه می خواهد. این دو اسیر را نادیده گرفت و مستقیم به سمت رهبر فراری پرواز کرد. آیا میخواهید به تنهایی از دست یک پرندهی جانور جادویی رده بالا با عنصر باد فرار کنید؟ گراویس فقط با تحقیر پوزخند زد.
گراویس میدانست که گیلد صاعقه، اکنون او را جدی گرفته است. آنها احتمالا از همهچیز در انبار خود برای متوقف کردن او استفاده خواهند کرد. وقتی گراویس دید که شاگردان، زودتر فرار نکردند، حتی زمانی که پرنده را دیدند، متوجه شد که احتمالاً آرایهای برای مهار او آماده کردهاند.
آیا آنها پرنده را در آرایه گیر میانداختند و به او حمله میکردند؟ گراویس شک داشت. اگر میتوانستند، احتمالاً این کار را میکردند، اما آخرین آرایه شکلگیری که او دیده بود فقط 10متر قطر داشت. چنین فضای کوچکی حتی نمیتوانست نیم-تنه پرنده را در خود جای دهد.
گراویس قبلاً انتظار داشت که چنین آرایههای شکل گیریای بسیار گران قیمت باشند. کل گیلد صاعقه در شهرک زمین فقط یک عدد داشت که آن هم فقط برای مواقع اضطراری بود. یک آرایه شکلگیری برای محافظت از کل گروه شاگردان؟ این موضوع ارزش فوقالعادهاش را نشان میداد.
یک آرایه شکلگیری اندازه پرنده چقدر گران میبود؟ اگر چنین آرایهای به راحتی تولید میشد، دیگر، جانوران جادویی ردهبالا وجود نداشتند. گراویس میدانست که حالا او را جدی گرفتهاند، اما آیا از چنین آرایهی شکلگیری رده یکی میتوان برای یک جانور جادویی رده بالا استفاده کرد؟ گراویس در مورد این مورد تردید داشت.
البته بسیاری از آنها فقط حدس و گمان بودند و همچنان خطر قابلتوجهی برای گراویس وجود داشت. او فقط میتوانست قم&ار کند. گراویس فرض میکرد که اگر شاگردان چنین آرایهای نداشتند، هرگز با پرنده درگیر نمیشدند. پرنده خیلی قدرتمند بود.
پرندهی بزرگ رهبر، شاگردان را تعقیب کرد و گراویس رو به سیلویو کرد که با عصبانیت به او حمله میکرد.
«بیا یه نبرد مرگ و زندگی درستدرمون داشته باشیم!»
کتابهای تصادفی


