فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

صاعقه تنها راه است

قسمت: 110

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت 110 – درست مثل اون موقع‌

پرنده بزرگ درحالی‌که اسکای کنارش ایستاده بود، به مبارزه نگاه می‌کرد. هر دو به این مبارزه علاقه زیادی داشتند. موقعیت‌های زیادی وجود نداشت که بتوانند نبردی تا سر حد مرگ را تماشا کنند. والد نیز می‌خواست فرزندش از مبارزه درس بگیرد. می‌دانست که هم گراویس و هم سیلویو از اسکای قوی‌تر هستند، بنابراین فرزندش مطمئناً می‌توانست تاکتیک‌هایی را از تماشای این مبارزه به‌دست بیاورد.

سیلویو حتی یک بار هم به پرندگان نگاه نکرد. گراویس قبلاً دو بار او را غافلگیر کرده بود، و او نمی‌توانست برای بار سوم غافلگیر شود. آیا سیلویو کاملاً به آن‌چه گراویس در مورد دخالت نکردن پرنده در مبارزه آن‌ها گفته بود اعتقاد داشت؟ معمولاً این را باور نمی‌کرد، اما این‌بار چاره‌ای نداشت.

اگر او احتمال درگیر شدن پرنده را در نظر می‌گرفت، پس چرا حتی مبارزه می‌کرد؟ مرگ او از قبل قطعی بود. بنابراین، برای این‌که امید خود را از دست ندهد، سیلویو فقط می‌توانست به احتمال درگیر نشدن پرنده باور داشته باشد. اگر چنین می‌شد، ذهنیت او در دریایی از وحشت و درماندگی غرق می‌شد.

ذخایر انرژی او تا الان به زیر 40درصد کاهش یافته بود. مسدود کردن حمله فیزیکی قبلی گراویس 10درصد کل ذخایر او را خورده بود. او نمی‌توانست اجازه دهد این اتفاق دوباره بیفتد.

گراویس در یک حمله به سیلویو هجوم آورد. ابتکار عمل ضروری بود، و اگر او به آن دست پیدا می‌کرد، دست بالاتر را داشت. گراویس با سیبر خود ضربه زد، و هنرهای رزمی او به‌طور کامل در هر حمله او ادغام می‌شد. سیلویو منفعلانه آن‌ها را مهار نکرد اما از حمله خود برای مهار سیبر استفاده کرد. او با انرژی برتر خود توانست تعادل گراویس را کاملاً از بین ببرد.

دو سلاح اصابت کردند و سیبر گراویس به‌سمت بالا شلیک شد، درحالی‌که سیلویو هنوز سلاح خود را تحت کنترل داشت. نیزه سیلویو بدون انتظار ثانیه‌ای به‌سمت نیم-تنه گراویس پرتاب شد.

ناگهان سیبر گراویس دوباره به نیزه اصابت کرد و حمله را تغییر جهت داد. چشمان سیلویو گشاد شدند. این چگونه ممکن بود؟ گراویس کاملاً تعادل خود را از دست داده بود و بازیابی آن به این سرعت برای او غیرممکن بود.

چیزی که سیلویو ندید این بود که گراویس می‌دانست که در یک نبرد مستقیم می‌بازد، بنابراین او قبلاً یک برنامه پشتیبان آماده کرده بود. هنگامی که سیبر او به‌سمت بالا رفت، یک صاعقه از آن جدا شد و به زمین برخورد کرد. مشابه اصل حرکت صاعقه، صاعقه ضخیم سیبر را در یک برش دیگر به‌سمت پایین کشید. استفاده گراویس از صاعقه عالی بود.

گراویس در مورد کاربردهای بالقوه صاعقه در گیلد صاعقه فرعی بسیار فکر کرده بود و هم‌چنین استفاده هوشمندانه از باد را از اسکای دیده بود. تنها استفاده از صاعقه به عنوان حمله هدر دادن پتانسیل آن به‌نظر می‌آمد. بدون شک کاربردهای بیش‌تری برای آن وجود داشت.

پس از این‌که سیبر مسیر حمله سیلویو را عوض کرد، بالاتنه او کاملاً بی‌دفاع شد و گراویس خود را به او نزدیک کرد و با سیبرش حمله کرد. صاعقه از سیبر او بیرون آمد و پشت سیلویو به زمین خورد. سیلویو در این بازه زمانی کوتاه نتوانست اسلحه خود را پس بگیرد، بنابراین تنها توانست دست خود را بلند کند و دوباره با صاعقه خود جلوی حمله فیزیکی را بگیرد.

سیلویو با صاعقه خود حمله را مسدود کرد اما در کمال تعجب تنها 5درصد از کل ذخایر انرژی خود را از دست داد. این او را خوشحال نکرد و او بیش‌تر نگران شد. چرا قدرت این حمله فقط نصف قدرت حمله قبلی بود؟ سیلویو ناگهان ضربه‌ای فوق‌العاده قوی روی سینه خود احساس کرد. گراویس از صاعقه‌ای که پشت سیلویو به زمین اصابت کرده بود، به عنوان یک ریسمان قدرتمند برای هدایت سیبر خود در حمله استفاده کرد.

درحالی‌که صاعقه از سیبر به عنوان حمله استفاده می‌کرد، گراویس سلاح خود را رها کرد و تمام قدرت فیزیکی خود را در یک مشت خالی کرد. توجه سیلویو درگیر سیبر بود و او هیچ دفاع دیگری انجام نداده بود. کدام احمقی در مبارزه اسلحه‌اش را رها می‌کرد؟

سیلویو چند 10متر به عقب پرواز کرد. وقتی بالاخره توانست خودش را تثبیت کند، یک دهان پر خون استفراغ کرد. با این‌که بدن گراویس به آهستگی مزیت خود را در مبارزه با حریفان سطح بالاتر از دست می‌داد، هم‌چنان فوق‌العاده قدرتمند بود.

بدن تهذیب‌کنندگان در قلمرو جمع‌آوری انرژی نیز با هر سطح بالا افزایش می‌یافت، اما این افزایش در مقایسه با رشد انرژی آن‌ها ناچیز بود. اگر سیلویو 3سطح بالاتر از گراویس در قلمرو جمع‌آوری انرژی نبود، در این حمله جان خود را از دست می‌داد.

با این‌حال، او هم‌چنان به شدت مجروح شده بود. چند تا از دنده‌هایش شکسته و در ریه‌هایش فرو رفته بود. یک تهذیب‌‌کننده از همچین چیزی نمی‌میرد، زیرا قبلاً اندام‌ها و خون خود را معتدل کرده است، اما باز هم شفا دادن آن، فوق‌العاده دردناک و آزاردهنده بود.

گراویس بلافاصله به دنبال سیلویو افتاد. دشمن او از این حمله مات و مبهوت شده بود و او باید از آن استفاده می‌کرد. همه این حملات مبتکرانه و غافلگیر کننده بودند، اما فقط یک‌بار کار می‌کردند. اگر سیلویو می‌دید که حمله‌اش در راه است، با نیزه‌اش حمله می‌کرد. او می‌دانست که از چنین ضربه‌ای نمی‌میرد، اما گراویس بدیهی است که می‌مرد.

گراویس دوباره سیبر خود را رها کرد و اجازه داد به سیلویو شلیک شود، درحالی‌که او به سرعت دور سیلویو حلقه زد تا او نتواند هم گراویس و هم سیبرش را ببیند. سیلویو دندان‌هایش را به‌هم فشار داد و درحالی‌که نیزه‌اش را به‌سمت گراویس شلیک می‌کرد دستش را دراز کرد تا با صاعقه خود جلوی سیبر را بگیرد.

گراویس برخلاف انتظارش وارد حمله نشد اما به عقب پرید. سیلویو احساس کرد که سیبر به صاعقه روی دستش برخورد کرد، که به معنای 5درصد انرژی تلف شده دیگر بود، اما نبود گراویس برای پس گرفتن سیبر، یعنی او می‌توانست سیبر را بگیرد، که به معنی نابودی گراویس بود.

سیلویو مراقب گراویس بود، بنابراین نمی‌توانست به سیبر نگاه کند. وقتی احساس کرد حمله ضعیف شده است، به محل تقریبی سیبر چنگ زد. با این‌حال، او هیچ‌چیزی احساس ‌نکرد. لرزه سردی از پشت سیلویو گذشت و او به‌سمت سیبر برگشت.

روی زمین افتاده بود. این با عقل جور در نمی‌آمد. مبارزه آن‌ها به قدری سریع بود که در مدت زمانی که همه این اتفاقات رخ داد سیبر حتی 20سانتی‌متر هم نمی‌توانست بی‌افتد اما چطور تا الان روی زمین بود؟ ناگهان سیبر با سرعتی غیرواقعی به‌سمت سیلویو شلیک شد.

«چی؟!»

سیلویو در این سناریو حتی نتوانست به‌درستی فکر کند. این کاملاً غیرممکن بود که گراویس آن اقدام را از قبل برنامه‌ریزی کرده باشد زیرا برای صاعقه نمی‌توان تایمر قرار داد. وقتی از بدن آزاد می‌شد، بلافاصله کاری را که قرار بود انجام بدهد، انجام می‌داد. به تعویق انداختن آن غیرممکن بود.

همچنین غیرممکن بود که گراویس به سیبر "فرمان" جدیدی داده باشد. باید وسیله‌ای برای صاعقه وجود می‌داشت، بنابراین سیلویو می‌توانست صاعقه را از بدن گراویس به‌سمت شمشیر ببیند. صاعقه نمی‌توانست همین جوری به سیبر تله‌پورت کند. هیچ صاعقه‌ای به سیبر متصل نبود، پس چگونه خود به خود حرکت می‌کرد؟

گراویس برای عملی کردن این این مانور از همگامی عنصری خود استفاده کرده بود. اگر صاعقه در شرایط عادی، به زمین برخورد می‌کرد بلعیده می‌شد. با این‌حال، با همگامی عنصری، گراویس می‌توانست زمین زیر خود را کنترل و تونلی برای صاعقه خود ایجاد کند. این به او اجازه داد تا اعمال خود را از حواس سیلویو پنهان کند و صاعقه خود را بدون شناسایی به‌سمت سیبر خود حرکت دهد.

سیلویو با عکس‌العمل دقیق خود، سیبر را با نیزه خود مسدود کرد. بدون فراموش کردن گراویس، سیلویو هم‌چنین یک صاعقه را تقریباً با تمام نیرویش به محل تقریبی گراویس شلیک کرد. این بیش‌تر انرژی او را هدر داد و سیلویو به‌آرامی شروع به احساس وحشت کرد زیرا ذخایر انرژی او به دلیل اقدامات بیهوده‌اش رو به کاهش بود.

سیلویو توانست به‌راحتی سیبر را مهار کند، اما ضربه شدیدی به زانوی چپ او برخورد کرد. گراویس درحالی‌که صاعقه سیلویو از بالای سرش رد می‌شد، روی پشت سر خورد. گراویس با یک ضربه تمام‌عیار، کاسه زانو سیلویو را از جا درآورد.

سیلویو به از جا درآمدن کاسه زانویش، درست بالای گراویس شروع به سقوط کرد. هنگام افتادن به سمت او برگشت و دید که لگدی دیگر به سرعت به صورتش نزدیک می‌شود. سیلویو به سختی توانست با نیزه خود ضربه وارد شده به صورتش را مهار کند.

سیلویو فقط ضربه را می‌دید بنابراین نمی‌توانست صاعقه‌ای را که از یکی از دستان گراویس بیرون می‌آمد را ببیند. سیبر که به دلیل انسداد سیلویو هنوز در هوا بود، به‌دست گراویس کشیده شد و بازوی غالب سیلویو را در راه قطع کرد.

سیلویو در آن موقعیت نمی‌توانست فکر منسجمی شکل دهد و آخرین چیزی که در زندگی‌اش دید گراویس بود که سیبرش را گرفته و آن را به‌سرعت به صورتش نزدیک می‌کرد. سیلویو مرده بود.

گراویس به نیمی از سر سیلویو که درحال پرواز بود نگاه کرد و آهی از روی تسکین کشید. سیلویو قدرت بسیار بیش‌تری از او داشت و هر برخورد، گراویس را به‌شدت به‌عقب پرتاب می‌کرد. او از گراویس در سرعت، قدرت و دفاع پیشی می‌گرفت. تنها مزیتی که گراویس داشت تجربه رزمی‌اش بود.

گراویس همچنین از این‌که حتی نیازی به استفاده از هاله-اراده خود نداشت، متعجب شد. در مقایسه با جانوران، انسان‌ها زمانی‌که در یک سطح بودند، بدن تقریباً نابود نشدنی نداشتند. گراویس فقط باید ضربه می‌زد تا صدمه وارد کند. این باعث شد تا افرادی که حتی چندین سطح بالاتر از او بودند، مجروح شوند.

گراویس آهسته از جایش برخاست و غبار روپوشش را پاک کرد. او به جسد سیلویو نگاه کرد و اولین مبارزه‌اش با یک جانور شیطانی رده‌پایین را به‌یاد آورد. او هنوز شیر را از آزمون عملی به‌یاد می‌آورد و این‌که چگونه در سرعت، دفاع و حمله از او پیشی گرفته بود. در آن زمان، او به لطف تجربه و اراده‌اش برنده شد.

همین موضوع تکرار شده بود. با این‌حال، درست مانند آن موقع، یک اشتباه می‌توانست به قیمت جان او تمام شود.

گراویس درحالی‌که دنیای خانه‌اش را به‌یاد می‌آورد آهی کشید: «این واقعاً مثل اون موقع‌ست.»

کتاب‌های تصادفی