فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

صاعقه تنها راه است

قسمت: 115

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت 115 – بحران

گراویس حملات را دید و به‌‌سرعت به فکر نقشه‌ای افتاد. گراویس می‌توانست هاله-اراده خود را با ظرافت کنترل کند و می‌توانست به‌سرعت هر دو اراده را در حملات مخدوش کند. وقتی از حمله اول جاخالی می‌دادند حمله دوم به آن‌ها برخورد نمی‌کرد.

یک صاعقه طولانی گراویس و سیبر پرتاب شده او را که هنوز با قدرت زیادی درحال حرکت بود به‌هم متصل کرد. گراویس تا جایی که می‌توانست اسکای را محکم گرفت و سپس از قدرت پرتاب قبلی خود استفاده کرد تا اسکای و خودش را به‌سمت شمشیر خود بکشد، که سرعت آن‌ها را افزایش داد. صاعقه اول از کنار آن‌ها رد شد، درحالی‌که صاعقه دوم به‌طرز وحشیانه‌ای خطا رفت.

سیبر گراویس دوباره به‌دست او آمد و صعودشان متوقف شد. پرواز در این ارتفاع برای اسکای سخت بود و به‌سرعت به ارتفاع قدیمی خود سقوط کرد. اسکای به دلیل فشار زیاد نفس‌نفس می‌زد. پرواز با آن سرعت، در آن ارتفاع، سخت بود. هر چه ارتفاع بیش‌تر باشد چگالی هوا کمتر می‌شود.

گراویس به اسکای گفت: «اسکای، دفعه بعد از بادت استفاده کن.»

آن‌ها انعطاف‌پذیری عنصر باد آن را مخفی نگه داشته بودند تا بتوانند از حملات بیش‌تری فرار کنند. اگر اسکای از ابتدا از آن استفاده می‌کرد، دیگر کارت مخفی محسوب نمی‌شد.

متخصص دید که حملاتش دوباره خطا رفته‌اند و چشمانش بیش‌تر ریز شد. دریایی از صاعقه در اطراف او پدیدار شد و او سرانجام دست‌کم گرفتن گراویس را تمام کرد. او 8صاعقه را به یک‌باره شلیک و تمام اطراف گراویس را با آن‌ها پر کرد. گراویس احتمالاً نمی‌توانست از آن‌ها فرار کند، درسته؟

گراویس فریاد زد: «حالاً» و سرعت اسکای 30% افزایش یافت. صاعقه خطا رفت، اما متخصص به سرعت صاعقه‌ها را یکی پس از دیگری کنترل کرد تا به‌سمت موقعیت جدید گراویس شلیک شوند. حمله‌ها هنوز به فاصله 60متری نرسیده بودند، بنابراین گراویس نتوانست اراده آن‌ها را مخدوش کند.

صاعقه اسکای را تعقیب کرد و گراویس وقتی به اندازه کافی نزدیک شد به‌سرعت اراده آن را تحریف کرد. سپس گراویس با تمام قدرت از روی اسکای پرید و درحالی‌که به‌سمت بالا اوج می‌گرفت، اسکای را با خشونت به پایین پرتاب کرد. اسکای برای بازگرداندن تعادل خود مشکلاتی داشت، اما صاعقه از کنار هر دوی آن‌ها رد شد. اسکای از عنصر باد خود برای تعادل پرواز و همچنین برگرداندن گراویس به پشت خود استفاده کرد.

صاعقه به دلیل تحریف اراده‌اش برای یک ثانیه کامل به پرواز به جلو ادامه داد. متخصص از شدت عصبانیت فریاد زد و از تمام قدرت معنوی خود برای نشان دادن کنترل خود استفاده کرد. صاعقه‌ها به یکدیگر برخورد کردند و سپس به شکل یک شبکه غول‌پیکر از صاعقه با محدوده‌ای 100متری درآمدند.

گراویس با چشمانی ریز شده به آن نگاه کرد و اسکای سعی کرد با شیرجه زدن به زیرش از آن دوری کند. صاعقه ارتفاع اسکای را دنبال کرد و وقتی آن‌ها شروع به نزدیک شدن به آن کردند، صاعقه به‌سمت جلو شلیک شد. درحال‌حاضر، متخصص به منطقه اثر "هاله-اراده" گراویس پی برده بود و قبل از رسیدن به منطقه، تور را به‌سمت آن‌ها شلیک کرد. حتی اگر گراویس اراده آن حمله را تحریف می‌کرد، صاعقه بزرگ‌تر از آن بود که بتوان از آن فرار کرد. او را گرفته بود!

گراویس یکی از نیز‌ه‌ها را از پشتش برداشت و درحالی‌‌که وحشیانه از آن صاعقه رها می‌شد، به‌جلو پرتاب کرد. گراویس البته اراده تور را نیز تحریف کرد. نیزه به صاعقه بزرگ برخورد کرد. تمام صاعقه با سرعت به نیزه نفوذ کرد و نیزه به خاکستر تبدیل شد. یک سلاح انرژی قادر به نگه داشتن این صاعقه نبود.

بووم!

انفجار بزرگی رخ داد و صاعقه آسمان را ویران کرد. گراویس کمی پرید تا بخشی از انفجار صاعقه را جذب کند، زیرا اسکای مقاومت کافی‌ای در برابر صاعقه نداشت. تمام بدنش سوخته بود و صاعقه را احساس می‌کرد که بدنش را ویران می‌کند. خوشبختانه قدرت صاعقه متمرکز نبود. بدن گراویس ویران شد، اما او توانست با انرژی زندگی جذب شده از اعضای بدنش محافظت کند.

با‌این‌حال، موج شوک به هر دوی آن‌ها برخورد کرد و آن‌ها به شدت به پایین پرتاب شدند. اسکای از تمام قدرت باد خود برای نگه داشتن گراویس در پشت خود استفاده کرد و آن‌ها به صورت کمانی شروع به‌سقوط به‌سمت زمین کردند. آن‌ها شبیه یک شهاب‌سنگ بزرگ بودند که نزدیک بود به زمین برخورد کنند. خوشبختانه، ارتفاع آن‌ها زیاد بود، که یعنی آن‌ها به این زودی به زمین نخواهند خورد.

متخصص وقتی دید که صاعقه‌اش مانع آن‌ها نشده است با تعجب نفس‌نفس زد. بدتر از آن، سرعت آن‌ها به دلیل موج شوک افزایش یافت و به‌سمت فرقه آسمان سقوط می‌کردند. شاگردان دیگر با خشم، تعجب، شوک و نفرت تماشا کردند. خیانت‌کار باید می‌مرد!

متخصص به‌سرعت مانند دیوانه‌ها صاعقه شلیک کرد و تورهای بیش‌تری ساخت. عرق شروع به جاری شدن از صورت متخصص کرد، زیرا کنترل حملات بسیار به روح تازه تکامل‌یافته او آسیب می‌رساند. او قبلاً هرگز از روح خود آن‌قدر استفاده نکرده بود. درحالی‌که چشمانش قرمز شده بودند تمرکزش شروع به پایین آمدن کرد. اگر اجازه می‌داد گراویس فرار کند، مرگ او در آینده اجتناب‌ناپذیر بود!

اسکای تعادل خود را به‌دست آورده بود و با الگوهای زیگ-زاگی شروع‌‌‌به پرواز کرده بود، درحالی‌که گراویس اراده‌های تمام صاعقه‌های تکی را تحریف می‌کرد. هنگامی که یک تور صاعقه جدید ایجاد می‌شد، او سلاح دیگری را روی آن می‌انداخت تا منفجر شود. تنها تفاوت این‌بار این بود که گراویس و اسکای بر فراز انفجار پرواز می‌کردند تا ارتفاع و سرعت بیش‌تری به‌دست بیاورند.

انفجار دیگری رخ داد و این‌بار اسکای بیش‌ترین ضربه را دریافت کرد. گوشت اسکای در برخی از قسمت‌های بدنش سوخت و به‌آرامی پرهای خود را از دست داد. شناور ماندن در هوا دشوارتر شد. پس از این انفجار، آن‌ها دیگر نمی‌توانستند بالای هیچ انفجاری پرواز کنند، زیرا اسکای احتمالاً نمی‌توانست ضربه دیگری دریافت کند.

انفجار دیگری بالای سر آن‌ها روی داد و گراویس از آخرین سلاح‌ پشتیبان خود استفاده کرد که بلافاصله منفجر شدند. بدن او ضربه دیگری خورد و مقداری از گوشت او نیز منفجر شد. گراویس به‌شدت مجروح شده بود و شاید فقط می‌توانست یک انفجار دیگر را تحمل کند.

کارشناس به‌‌سختی نفس می‌کشید و سطل‌سطل عرق می‌کرد. گراویس و اسکای خیلی به فرقه آسمان نزدیک شده بودند و روحش هم کم‌کم داشت غیرقابل استفاده می‌شد. درحال‌حاضر ارتفاع اسکای تنها حدود 2کیلومتر بود، اما به دلیل سرعت بیش‌ترش، فاصله بین آن و متخصص مانند قبل بود. اسکای مقداری ارتفاع از دست داد اما کمی فاصله گرفت.

کارشناس از آخرین صاعقه غول‌پیکرش برای شلیک به گراویس استفاده کرد و آخرین ذره روح خود را مصرف کرد. پس از این، او دیگر نمی‌توانست حملات را از راه دور کنترل کند. گراویس با دیدن صاعقه در نزدیکی به ناچار از سیبر خود استفاده کرد. او آن را مانند سایر سلاح‌ها دور انداخت که سرنوشتش مانند همه سلاح‌های پشتیبان بود. سیبر منفجر شد و بدن گراویس برای آخرین‌بار ویران شد.

تمام عضلاتش پاره شدند و بیش‌تر اعضای بدنش به شدت سوخته بودند. گراویس به‌سرعت از انرژی حیات جذب شده از حمله برای التیام حیاتی‌ترین اندام‌های خود استفاده کرد. بدون انرژی حیات حاصل از حمله، او زنده نمی‌ماند. گراویس و اسکای به‌طور غیرقابل کنترلی به‌سمت زمین سقوط کردند و متخصص وحشت‌زده شد.

گراویس و اسکای فقط چند 100متر از زمین بالاتر بودند و نزدیک بود مثل یک شهاب‌سنگ به زمین برخورد کنند. متخصص تقریباً تمام انرژی خود را رها کرد و ده صاعقه دیگر را به‌سمت گراویس و اسکای شلیک کرد. روح او تمام شده بود، و او دیگر نمی‌توانست حملات خود را کنترل کند، اما همچنان می‌توانست مانند افرادی که در قلمرو جمع‌آوری انرژی بودند صاعقه خود را شلیک کند.

اسکای از آخرین باد خود استفاده کرد تا از برخورد شدید آن‌ها با زمین جلوگیری کند، اما این بدان معنی بود که آن‌ها مانند "اردک نشسته" بودند. بیش‌تر صاعقه‌ها از کنارشان رد شد، اما یک صاعقه نزدیک بود به آن‌ها برخورد کند. گراویس نمی‌توانست انفجار دیگری را تحمل کند و هم‌چنین سلاح دیگری برای پرتاب نداشت. اگر او می‌خواست صاعقه را متوقف کند، باید آن را خارج از منطقه تحت‌نفوذ هاله-اراده خود متوقف می‌کرد. او فقط امیدوار بود که متخصص شکل‌گیری روحی تمام روح خود را مصرف کرده باشد.

گراویس حلقه‌اش را از انگشتش برداشت. انگشتر توسط پدرش به او داده شده بود و گراویس می‌دانست که یک گنج عالی نیست. فقط می‌توانست موقعیت اجتماعی او را به دیگران نشان دهد، نه چیز دیگری. با این‌حال، حلقه در دنیای او ساخته شده بود و گراویس فقط می‌توانست روی کیفیت آن قمار کند.

گراویس حلقه را به‌سمت صاعقه پرتاب کرد و صاعقه منفجر شد. حلقه او از رویارویی جان سالم به در برد، اما به فاصله زیادی پرتاب شد. خوشبختانه انفجار به قدری دور بود که موج آن به گراویس اصابت نکرد. قمار او جواب داده بود و متخصص شکل‌گیری روحی دیگر نمی‌توانست حمله خود را کنترل کند.

گراویس و اسکای به زمین خوردند و مدتی غلتیدند. اسکای سقوط آن‌ها را به اندازه کافی کند کرده بود تا زنده بمانند، اما هم‌چنان دردناک بود. بعد از چند متر توقف کردند و هر دو در 100متری ساختمان فرقه آسمان روی زمین دراز کشیدند. با این‌حال، گراویس نفس راحتی کشید. آن‌ها در داخل دیوارهای فرقه آسمان، یعنی در داخل قلمرو آن، بودند. این‌جا هیچکس جرآت نمی‌کرد مغرور باشد.

گراویس آرام شد و تقریباً داشت هوشیاری خود را از دست می‌داد، فقط با قدرت اراده خود را بیدار نگه داشت. اسکای و گراویس چند ثانیه آن‌جا دراز کشید تا این‌که…

متخصص درحالی‌که از روی دیوار می‌پرید و صاعقه‌ای به‌سمت گراویس شلیک می‌کرد فریاد زد: «بمیر!»

ذهن گراویس با دیدن نزدیک شدن به مرگ از کار افتاد. شاگرد در مرحله شکل‌گیری روح گیلد صاعقه جرأت داشت در داخل فرقه آسمان به او حمله کند؟ گراویس انتظار چنین چیزی را نداشت و تنها ترس عمیقی از مرگ در ذهنش باقی‌مانده بود. دیگر کاری از دستش بر نمی‌آمد جز این‌که امیدوار باشد فرقه آسمان هم‌اکنون خالی نباشد.

شینگ!

یک مخروط عظیم یخی در مقابل گراویس ظاهر شد و صاعقه را به‌سمت زمین هدایت کرد. اندکی پس از آن، فشاری با قدرت آخرالزمانی، متخصص گیلد صاعقه را فرا گرفت. صورتش سفید شد، نفسش بند آمد و مردمک چشمانش به اندازه نوک سوزن کوچک شد. او دیگر قادر به حرکت نبود!

آیون درحالی‌که از در خارج می‌شد، با خونسردی گفت: «عجب جیگری داری که تو فرقه آسمان من به کسی حمله می‌کنی.»

کتاب‌های تصادفی