صاعقه تنها راه است
قسمت: 118
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 118 - تکنیک تهذیب متعادل آسمان
آیون درحالیکه به موضوع اصلی باز میگشتند پرسید: «بههرحال، میخوای درجا شروع به کار کنی یا چند روز استراحت؟»
گراویس با چشمانی شعلهور به آیون نگاه کرد و گفت: «آسمان فرصتهای برای من فراهم کرده و من میخوام لطفش رو جبران کنم. من میخوام کار کنم!»
گراویس مطمئن نبود که مسئولیت فرقه آسمان چیست. قرار بود چه کار کنند؟
آیون لبخندی زد و سری تکان داد. او درحالیکه مسیرش را عوض میکرد گفت: «خیلهخب، پس بذار اول بریم اتاق انبار.»
گراویس به دنبالش رفت و از درهای ضخیم متعدد گذشتند تا اینکه به میز پذیرش رسیدند که خالی از سکنه بود. بهنظر میرسید که آیون اهمیتی نمیدهد و دور میز رفت تا در پشت آن قرار گیرد. او در را باز کرد.
به محض اینکه در را باز کرد، موجی از طلا در را چهارطاق باز کرد و به بیرون سرازیر شد. گراویس باید از چشمانش در برابر درخشش کورکننده و ناگهانی طلا محافظت میکرد. طلا کاملاً همهجا بود و وقتی گراویس به در نگاه کرد، فقط دیواری از طلا دید. آیون این را دید و ناله کرد.
او با اعصابخردی غر زد: «این طلای لعنتی همش مزاحمه!»
طلا در اطراف او شروع به شناور شدن کرد و مسیری از میان دیوار طلا ایجاد شد. اتاق انبار آنقدر پر بود که باید کشانکشان از وسط آن رد میشدی. خوشبختانه، آیون در قلمرو شکلگیری روح بود و میتوانست فضایی برای آنها ایجاد کند.
ذهن گراویس درحالحاضر در یک حالت آشفتگی وحشی بود. او فکر میکرد که آیون درحال شوخی است که گفته بود طلاها حتی از اتاقهای انبار آنها دارد بیرون میزند. آیون وقتی این را گفته بود، ظاهراً بسیار جدی بود. طلا بهمعنای واقعی کلمه از در خارج میشد. آنها در اتاق انبار راه نمیرفتند بلکه خودشان را میکشیدند. گراویس با طلا احاطه شده بود و بدون آیون، با همان طلا دفن میشد.
پس از مدتی، آیون از یک قفسه کتاب پشت دیوار طلا پردهبرداری و شروع به جستوجوی کتابها کرد. او بهسرعت آنچه را که دنبالش بود پیدا کرد و کتاب را بهسمت گراویس انداخت. گراویس آن را گرفت و به آن نگاه کرد. روی جلد کتاب شبیه آسمان ابری بود و عنوان کتاب این بود: "تکنیک تهذیب متعادل آسمان".
آیون درحالی که بهسمت گراویس برمیگشت، گفت: «این تکنیک تهذیب ماست. فقط فرقه آسمان ما مجازه این تکنیک تهذیب رو آموزش ببینه. این رو آسمان به ما عطا کرده و قسمت بوده ما ازش استفاده کنیم. هرکس که از فرقه آسمان نیست و این تکنیک رو آموزش بینه توسط آسمان نابود میشه.»
گراویس به آن نگاه کرد و توانست ارزشش را حدس بزند. این احتمالاً بهترین تکنیک تهذیب در کل این جهان پایین بود. گراویس پرسید: «همینجوری داری بهم میدیش؟»
آیون فقط خندید و به شوخی پرسید: «تو برادر کوچیکتر مایی و هر آسمانزادهای که تو فرقه آسمان هست این تکنیک رو آموزش میبینه. چرا نباید بهت بدمش؟»
گراویس به کتاب نگاه کرد و بخشهای مهم آن را خواند. آنچه خواند باعث شد احساس کند همه اینها غیرواقعی است. آسمان تمام راه او را سرکوب کرده و هرگز به او اجازه نداده بود که به راحتی چیزی بهدست آورد. از همهکس و همهچیز استفاده کرد تا گراویس را با کمترین منابع تهذیب باقی بگذارد.
با اینحال، اکنون، گراویس اساساً از قابل اعتمادترین (مهره) پیاده آسمان برای بهدست آوردن چیزی استفاده کرده بود که احتمالاً بیش از هر چیزی که در این دنیا از دست داده بود، ارزش داشت. گراویس در مورد این وضعیت احساس کنایه عمیقی کرد و لبخندی زد.
او بهخاطر این کتاب لبخند نمیزد، بلکه به این دلیل که بالاخره چیزی از آسمان برداشته بود. آیا این یکی از نقشههای آسمان بود؟ گراویس 100% مطمئن بود که اینطور نیست. چیزی با این ارزش هرگز به عنوان یک وسیله قابل قم*ار مورد استفاده قرار نمیگرفت، حتی اگر آسمان 99%مطمئن بود که گراویس نمیتواند از این نقشه خود جان سالم به در ببرد. تکنیک تهذیب متعادل آسمان بسیار قدرتمند بود.
چه کار میکرد؟
آیا قدرت حمله فوقالعادهای داشت؟ نه.
آیا دفاع غیرقابل شکستن داشت؟ نه.
آیا سرعتی غیرقابل رسیدن داشت؟ نه.
آیا قدرت جنگی گراویس را به هرنوعی افزایش میداد؟ نه.
تکنیک تهذیب متعادل آسمان تنها یک کار انجام میداد. این به تهذیبکننده اجازه میدهد تا 10درصد از انرژی یک دشمن کشته شده را جذب کند. این همان کاری بود که آیون وقتی متخصص گیلد صاعقه را کشته بود انجام داد. 90درصد انرژی به طبیعت برگشت، درحالیکه آیون باقیمانده آن را جذب کرد.
چرا آنقدر قدرتمند بود؟
قدرت یک تهذیبکننده به دو دسته تقسیم میشد: قلمرو تهذیب و قدرت نبرد.
یک تهذیبکننده برای موفقیت به هر دوی این موارد نیاز داشت. اگر کسی قلمرو تهذیب بالایی داشت، اما قدرت جنگی نداشت، توسط همه افراد دیگر در آن قلمرو سرکوب میشد و نمیتوانست برای منابع رقابت کند. اگر آن شخص به آن منبع نیاز داشت، افراد دیگری در قلمروی مشابه نیز احتمالاً به آن نیاز داشتند. به این ترتیب، فرد بدون قدرت نبرد مسیر خود بهجلو را مسدود میبیند.
از سوی دیگر، قدرت نبرد به قدرت یک تهذیبکننده نسبت به قلمرو خود اشاره داشت. البته، کسی که یک قلمرو بزرگ بالاتر از یک تهذیبکننده است، میتواند بر او غلبه کند. با اینحال، این افراد معمولاً در مبارزات منابع با افرادی در چنین سطحی شرکت نمیکنند. آن منابع برای آنها بیفایده بود.
چگونه یک فرد قلمرو خود را افزایش میدهد؟ آدم باید به انزوا میرفت و منابع زیادی مصرف میکرد.
چگونه یک نفر قدرت جنگی خود را افزایش میدهد؟ برای افزایش اراده و تجربه نبرد باید با دشمنان قدرتمند مبارزه کرد. یک هاله-اراده قدرت نبرد بهحساب میآید.
این دو مفهوم بهطور جداگانه تمرین میشد. با اینحال، تکنیک تهذیب متعادل آسمان هر دو جنبه را در یکی ترکیب میکرد. این به فرد اجازه میداد تا قلمرو خود را با کشتن دشمنان افزایش دهد.
گراویس کاملاً مطمئن بود که آسمان قصد نداشت او این کتاب را بهدست آورد زیرا منابع یکی از قویترین سلاحهایی بود که آسمان برای ضعیف نگه داشتن گراویس استفاده میکرد. با دادن این کتاب به گراویس، آسمان فقط یکی از قویترین سلاحهای خود را نابود میکرد.
آیا عوارض جانبیای وجود داشت که آسمان میتوانست از آن برای خرابکاری گراویس با آن تکنیک استفاده کند؟ نه! اراده گراویس از قبل بسیار قوی بود و آسمان نمیتوانست مستقیماً بر او تأثیر بگذارد. انرژیای که این تکنیک ایجاد کرد نیز به هیچوجه تغییر نمیکرد زیرا فقط انرژی معمولی بود.
این کتاب به گراویس کمک میکرد تا از قدرت آسمان بر او بکاهد، زیرا آسمان دیگر نمیتوانست او را با منابع تهذیب سرکوب کند. گراویس همچنین دشمنی زیادی با گیلد صاعقه و آتش داشت و گراویس دیده بود که چگونه آسمان به آرامی کنترل خود بر او را از دست داده است. چشمان گراویس از نیت جنگ شعلهور بود.
گراویس فکر کرد:
-من کمکم دارم از کنترلت فرار میکنم، آسمان. شرط میبندم که الان خیلی عصبانی هستی، اما جرأت نشون دادنش رو نداری. فقط صبر کن. این تازه شروعشه!
با گذشت زمان، گراویس در برابر آسمان بیشتر و بیشتر پیروز میشد. گراویس در ابتدا در برابر نقشههای آسمان کاملاً درمانده بود. لگن طبیعت اولین برد او در برابر آسمان بود. دومین برد او زمانیبود که با نگه داشتن والد اسکای از آسمان پیشی گرفت. اکنون، این سومین برد او بود.
گراویس درحالیکه به سقف طلایی نگاه میکرد با نیت جنگی فکر کرد:
-داری کنترلت روی من رو از دست میدی. فقط صبر کن!
کتابهای تصادفی

