صاعقه تنها راه است
قسمت: 139
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۳۹ - بازگشت به تعدیل بدن
گراویس مجبور شد برای متقاعد کردن آیون دست به تلاش زیادی بزند. آیون واقعاً نمیخواست بیشتر از حد نیازش در روز کار کند. گراویس حتی مجبور شد بگوید که سه ماموریت بعدی را به صورت رایگان برایش انجام خواهد داد تا او را متقاعدش کند. گراویس میدانست که دریافت کمک آیون خطرناک است. هر زمان که گراویس بدنش را تمرین میداد، او همهی حد و حدود را کنار میزد تا بتواند از تمرینش بیشترین سود را ببرد. برای این کار نیاز به اراده قدرتمندی داشت.
آسمانزادهها معمولاً اراده قویای نداشتند و این میتوانست شک آیون را نسبت به او برانگیزد. با این حال، گراویس مطمئن بود که تعصب آیون نسبت به آسمان باعث میشود که تقریباً هر سرنخی در مورد اینکه گراویس متولد آسمان نیست را از بین ببرد. گراویس انتظار داشت که حتی بتواند در مقابل آیون نسخهی تغییریافتهی هالهی ارادهاش را به نمایش گذاشته و به شکل باعث شود دکه آیون او را نابغهای از جنس آسمان در نظر بگیرد. البته، گراویس صرفا مهارتش را به نمایش میگذاشت و واقعا آن را روی چیزی امتحان نمیکرد.
با این حال، آیون میخواست ابتدا وضعیت تعدیل بدن گراویس را بررسی کند. او نمیخواست به گراویس صدمهای بزند که ناخواسته «اراده ضعیف» او دیگر نتواند چیزی را تحمل کند. بنابراین، گراویس در دفتر آیون ماند و شروع به تعدیل بدنش کرد.
به محض خوردن قرص، احساس گرمای باورنکردنیای وجودش را پر کرد. مثل این بود که موج عظیمی از قدرت در سراسر بدنش شروع به چرخش کرده است. گراویس بلافاصله با منفجر کردن بدنش با تمام قدرت جذب انرژی قرص را شروع کرد. پوست، ماهیچهها، استخوانها و برخی از اعضای بدنش از هم متلاشی شدند. گراویس حتی صورتش را هم منفجر کرد و حال به همان حالت اسکلتیای مبدل شده بود که در زمان حضور در حوضچه گیلد صاعقه فرعی به خود گرفته بود.
چشمان آیون گشاد و ناگهان به قلبش شوک زیاد وارد شد. این حرکت گراویس خیلیخیلی فراتر از چیزی بود که انتظارش را میکشید. او میدانست که گراویس با آسمانزادههای معمولی متفاوت است، اما این حرکت احمقانه بود. آیون نمیتوانست تصور کند که چگونه گراویس ممکنست تا بتواند از زیر بار چنین دردی با ذهنی سالم خارج شود! حال گراویس به چشم آیون یک دیوانهی باورنکردنی بود. چه کسی جرأت انجام چنین کاری را داشت؟
قرص تعالی بدن نیز در خود حجم بالایی از انرژی حیات را ذخیره کرده بود. برای چنین قرص گران قیمتی، داشتن چنین چیزی جزو حداقلها در نظر گرفته میشد. همین هم باعث شد تا بدن گراویس به سرعت دوباره شروع به بازسازی کند، اما قبل از اینکه حتی یک هشتم از جسم او بهبود پیدا کند، دوباره بدن او همراه با برخی دیگر از اعضای حیاتیش منفجر شدند. گراویس نمیتوانست همه اندام هایش را همزمان منفجر کند. اگر این کار را میکرد، جانش را هم از دست میداد.
این فرآیند برای ساعتهای زیادی ادامه پیدا کرد و آیون با وحشت چشم از گراویس برنداشت. در ذهن او چنین حرکتی دیوانگی مطلق بود. او اصلا نمیتوانست این نیاز دیوانهوار گراویس برای کسب قدرت را درک کند. این وضعیت معنای واقعی جنون بود!
جمعآوری انرژی کافی برای منفجر کردن پیوسته بدنش پس از گذشت چندین ساعت برای گراویس چالش بزرگی بود. گراویس با صدایی تقریباً غیرانسانی نالهکنان گفت: «من... به ک-کمک شما... نیاز دارم...» تارهای صوتی او تقریباً از بین رفته بود که همین امر صحبت کردن را برایش سخت میکرد.
آیون آه عمیقی کشید. او تمرین گراویس را مشاهده و حتی از روح خود استفاده میکرد تا به طور کامل بفهمد که گراویس چگونه توانسته بدنش را تا این لحظه حفظ کند، با اینکه تقریباً ۸۰٪ از بدنش کاملاً نابود شده بود. او بهخوبی با روش کاری گراویس آشنا شده بود و خوب میدانست که باید چه کار کند. با این حال، او با تمام وجودش در مبارزه بود تا دست به متوقف کردن و احیای گراویس نزند. او هرگز چنین چیز وحشتناکی را مشاهده نکرده بود.
با این حال، آیون بسیار عصبی بود، حتی یک اشتباه کوچک هم میتوانست به معنای نابودی همیشگی بدن گراویس باشد. البته با سطح بالای کنترل آیون امکان چنین اشتباهی وجود نداشت. فقط اراده ضعیف آیون بود که باعث میشد او در مورد این موقعیت استرس بالایی داشته باشد. او هرگز در چنین موقعیت بدی قرار نگرفته بود. زندگی او همیشه آرام پیش میرفت و هرگز نیازی به تحمل چنین سختیهایی نداشت.
آیون نفس عمیقی کشید تا آرام شود و سپس هالهی یخی خود را رها کرد. او تقریباً تمام بدن گراویس را با منجمد کرده و سپس اجازه داد تا یخها منفجر شوند. وقتی بدن یخ میزد، کل ترکیب و حالت آن تغییر میکرد. یخِ آیون مانند آتش، تمام بدن گراویس را خرد و به چیز دیگری تبدیل کرد.

گراویس فقط دندان قروچهای کرد اما چیزی نگفت. همانطور که انتظارش را میکشید، کنترل آیون بر قدرتش بینظیر بود. نحوهی تخریب بدنش هم درست شبیه به نحوه کاری خودش بود. آیون در طول سه روز بدون مکث به تخریب بدن گراویس ادامه داد. او بهعنوان یک استاد شکلدهی روح، انرژی کافی برای چنین فعالیتهایی را داشت و بازسازی انرژیاش بارها سریعتر از مصرفش بود.
بعد از آن سه روز، آیون و گراویس هر دو متوجه شدند که روند و سرعت بازسازی بدن او کندتر شده. در توضیحات قرص گفته شده بود که انرژی بازیابی قرص برای هفت روز ماندگارست و این واقعا درست بود، اما عمل دیوانهوار گراویس بهطور فزایندهای انرژی زندگی ذخیره شده در قرص را مصرف کرده بود. وقتی گراویس متوجه شد، با درخششی دیوانهوار در چشمانش به آیون نگاه کرد.
آیون احساس کرد که لرزی بر ستون فقراتش جاری شده و سپس آهی کشید. او سرخورده گفت: «باشه... اما فقط به این دلیل که نمیخوام هدر رفتن قرص تعالی بدن رو ببینم!»
حال آیون بود که میبایست نقش احیا و انتقال انرژی حیات را به گراویس برعهده میگرفت تا جذب قدرت قرص تکمیل شود. او یک تهذیب کننده با عنصر آب بود و افراد دارای عنصر آب بهترینها در احیا بودند. استادی در قلمرو شکلگیری روح، مقدار باورنکردنی انرژی حیات داشت و پس از چند روز تمرین همچنان او مشکلی برای شفای گراویس در خود نمیدید.
در این هفتروز که گراویس بدن خود را آموزش میداد، چندین آسمانزاده برای دریافت مأموریتهای خود یا مبادله و برخی چیزهای دیگر به دفتر آیون میآمدند و هر وقت که گراویس اسکلتی را در گوشهای میدیدند، با ترس فریاد زده و آیون را مقصر چنین چیزی فرض میکردند اما آیون همیشه باید توضیح میداد که گراویس را مجازات نکرده و بلعکس در حال کمک کردن به اوست تا بدنش را تربیت کند. اما این توضیحات همیشه موفقیتآمیز نبوده و مشخصاً یکی از همین افراد با ترسی زیاد از اتاق خارج شد و از آن به بعد هیچکس مزاحم آیون نشد.
پس از هفت روز، اثر و انرژی قرص از بین رفت و گراویس متوجه شد که بدنش دیگر از این مقدار قویتر نمیشود، حداقل نه به این سرعت. «آیون... قرص دیگه... آآآآآآه!»
اما بدن گراویس دوباره به کمک یخها منفجر شد و آیون به او نگاهی کرد، انگار که حرفش را نفهمیده باشد، در حالی که از آبش برای شفای او استفاده میکرد، با لحنی مظلومانه پرسید: «چی؟ چی گفتی؟»
«قرص رو جذ-»
بـــام!!
قبل از اینکه حرفش را تمام کند بدنش دوباره منفجر شد. «نفهمیدم چی میخواستی بگی...؟» آیون در حالی که دستش را روی گوشش گذاشته بود، طوری پرسید که انگار صدایش را نشنیده است.
گراویس فریاد زد «کافیه!!»
آیون نگاهی متعجب نشانش داد و از تخریب بدن گراویس دست کشید. سپس معصومانه گفت: «چرا زودتر نگفتی؟» او میخواست تا حدودی گراویس را جریمه کند زیرا او را مجبور کرده بود نزدیک به هفت روز تمام پیوسته کار کند. در حال حاضر، آیون به تخریب بدن گراویس عادت کرده بود و از این که با او چنین شوخیهایی بکند، احساس بدی نداشت.
گراویس تنها میتوانست لبخند تلخی بزند تا آیون بدنش را شفا دهد. گراویس میتوانست ناراحتی آیون را درک کند و از اینکه چنین شوخیای انجام داده بود خردهای به دل نگرفت. گراویس واقعاً از آیون سپاسگزار بود زیرا او در این مدت بسیار فراتر از کارهایی که از او خواسته شده بود را انجام داده و گراویس را تنها نگذاشته بود. همین هم باعث شد که گراویس به خود قول دهد تا اگر آنها در آینده ناخواسته باهم دشمن شدند، حداقل یکبار از زندگیش بگذرد و به او آسیبی نرساند.
هنگامی که گراویس به طور کامل بهبود پیدا کرد، از جایش بلند شد و به بدنش کششی داد. او قدرت بدنی خود را آزمایش میکرد و از نتیجه شگفت زده شد. «حالا قدرت بدن من باید مقداری بالاتر انرژی تهذیبگری در سطح هفتم باشه.» او در حالی که با خودش فکر میکرد نتیجهگیری سطحیای کرد.
آیون با سردرگمی پرسید «انرژی؟».
گراویس سریع سرش را تکان داد. «اوه، ببخشید، منظورم جادو بود. نمیدونم چرا گفتم انرژی...». خوشبختانه، آیون از حرف گراویس ناراحت نشد. آیون آنقدر درگیر احساس خستگی و تنبلی بود که نمیتوانست به چیزهایی که گراویس میگفت اهمیتی بدهد. بنابراین بالاخره آیون توانست با آرامش خیال به سمت صندلیش رفته و بنشیند.
در حالی که دستش را تکان میداد گفت: «نقش من در همینجا تموم میشه. بهتر تا واقعا مجبور نشدی دیگه اینطرفا پیدات نشه چون توی این هفته، به اندازه سهسال از من کار کشیدی.»
پس از بیرون انداختن گراویس، آیون درب دفترش را با تمام قدرت بست. گراویس لبخند شادی بر چهره داشت. قدرت او به طور قابل توجهی افزایش یافته و مقداری از انرژی قلمرواش را نیز افزایش داده بود. او احساس میکرد که به یک پیشرفت واقعی نزدیک است. او احتمالا فقط به دو هفته تهذیب نیاز داشت تا به سطح ششم جمعآوری انرژی برسد.
عنصر گراویس منحصربهفرد بود و از همین نظر همیشه میشد از نظر قدرتی او را یک سطح بالاتر از سایرین در نظر گرفت. به هر حال، قدرت تخریب صاعقه او کمی بیش از دو برابر قدرت صاعقهی طبیعی بود. بنابراین، هنگامی که گراویس به سطح ششم جمعآوری انرژی برسد، بدن و عنصر او هر دو میتوانستند قدرت فردی در سطح هفتم را تولید کنند. به این ترتیب، او بالاخره موفق شده بود تا مزیب استفاده و تکیه بدنش را هم بهدست آورد و احتمالاً میتوانست با کسی در سطح نهم جمعآوری انرژی مبارزه کند، البته تا زمانی که آن فرد دارای هاله اراده نباشد.
گراویس از قدرت جدید خود هیجان زده شده و مانند یک احمق لبخندی بزرگ بر صورت داشت. به همین شکل به اتاقش برگشت و شروع کرد به تهذیب کرد.
در همین حین، در دفتر آیون، او روی صندلیش افتاده و آهی عمیق کشید. با خودش زمزمه کرد «من واقعا خوبم. من برای افزایش پیدا کردن قدرت یکی از برادرانم همهی تلاشم رو کردم. هیچکس نمیتونه مثل من بزرگوار و عالی باشه.» سپس آیون به آسمان نگاه کرد و ادامه داد: «مطمئنم که به من افتخار میکنی، آسمان.»
اما واقعیت اصلا به این شکل نبود.
کتابهای تصادفی



