تولد دوباره یک سوپراستار
قسمت: 19
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل19 – مهمانی پایان سال
روزهای بعد بایلانگ نیمی از وقت خود را در "لباس رگال" میگذراند و خیاطی را از لیفو یاد میگرفت. در واقع بیشتر این زمان صرف کمک به لیفو در پذیرش مشتریانش شد. البته بایلانگ مجبور بود کمی خودش را پنهان کند. خوشبختانه بیشتر مشتریان اصلا انتظار نداشتند یک ستاره تلویزیونی اینجا در حال کار باشد، بنابراین فقط اظهار کردند او شبیه بایلانگ است و چیز دیگری نگفتند.
در این زمان، نقشهای مرد اصلی و دیگر نقشهای "بیرون طلا و یشم" هم انتخاب شده بودند.
شرایط درست همان طوری بود که فنگهوا گفته بود. این فیلم منابع زیادی نداشت بنابراین فقط در میان افراد عادی محبوبیت پیدا کرد.
بازیگر نقش اول زن شنآیرو نام داشت. نقش مکمل مرد هم لوفنگ بود. هیچ کدام از نامهایی نبودند که بایلانگ 10 سال بعد با آنها آشنایی داشته باشد. فقط بازیگر قدیمی که نقش منفی بازی میکرد کسی بود که بایلانگ میدانست چند سال دیگر برنده جایزه "امپراطور طلایی" برای نقش مکمل زن میشود. با اضافه شدن او به عنوان بازیگری بدون هیچ تجربه سینمایی، "طلا" همان طور که برخی از افراد زهردار صنعت میگفتند: «فقط یک رویای باشکوه نسل دوم بود.» بهرحال سرمایهگذار، رئیس شرکت نساجی و دوست کارگردان بود.
با این حال، بایلانگ اطمینان داشت ژوکوان قطعا ایدههای خاص خود را دارد و پولهایی که دوستش به او سپرده را هدر نمیدهد. با شروع فیلمبرداری در ماه آینده همه چیز آشکارتر میشد. در حال حاضر کاری که او باید انجام میداد این بود که تمام تلاش خود را برای آماده سازی انجام دهد.
که البته شامل تلاش برای یافتن بودجه موردنیاز آینده فیلم هم بود.
فنگهوا به او کمک کرد تا با بخش حق چاپ خارج از کشور توتال سرگرمی، تماس بگیرد و اخیرا پاسخ دریافت کرده بود.
با این حال باتوجه به ارزیابی آنها نویسنده کارهای قبلی نداشت و پس زمینه فانتزی غربی کتابها هم چیزی نبود که اکثر مردم چین بتوانند آن را بپذیرند. بنابراین آنها پیشنهاد خرید مشترک با بایلانگ را رد کردند.
بایلانگ هم آنها را مجبور نکرد. به هر صورت، این گونه حقوق کتاب بطور کامل به او تعلق میگرفت و در صورت فروش مجدد، میتوانست درآمد بیشتری داشته باشد. بنابراین پیشنهاد داد هزینهها را یکجا پرداخت کند و بخش حق چاپ خارج از کشور واسطه او با کشور G باشد. محدودیت زمانی مذاکره یک هفته بود. زیرا اولین کتاب در بازار بود و بایلانگ حدس میزد اگر اوضاع ظرف یک ماه حل و فصل نشود، این فرصت را از دست میدهد.
از آنجا که زمان محدود بود، اداره حق چاپ نتوانست قیمت را به زیر 1.5 ملیون برساند و سرانجام با 2.3 ملیون قرار داد امضا شد. برای 800هزار تای اضافی، بایلانگ تلاش کرد و سرانجام توانست به بانک رفته و بسته اطلاعاتی درخواست وام را دریافت کند.
براساس شهرت اندک خود و همچنین مبلغ معقولی موجودی که در بانک داشت، حدس زد میتواند اقساط چنین وامهای متوسطی را پرداخت کند. تنها مشکل او وثیقه بود. در حال حاضر او خانه یا ماشینی نداشت. همچنین خجالت میکشید از کیوکیان بخواهد ضامن او شود، این مسئله او را خیلی آزار میداد.
در مورد پرداختها هم، هنوز کارهای زیادی بودند که پرداختیهای آنها به حسابش واریز نشده بودند. شاید باید از خواهر فنگ میخواست کار دیگری برای او ترتیب دهد.
وقتی عصر بایلانگ از بانک به خانه آمد، کیوکیان با خشونت گفت: «اگه میخوای 800هزار تا وام بگیری من فردا اون رو بهت پرداخت میکنم. اگر قراره به کسی بدهکار باشی، اون باید من باشم.»
بایلانگ آهی کشید و گفت: «وقت آزاد زیادی داری.» وقت آزاد کافی برای اینکه کارهایی را که در بانک انجام داده بود بررسی کند.
کیوکیان گفت «اگه از نزدیک مراقبت باشم و فرار کنی اون وقت باید چیکار کنم؟»
بایلانگ لحظهای مکث کرد و گفت: «شما خرید کردید، کجا میتونم برم؟»
کیوکیان با اخم به بایلانگ نگاه کرد: «اگه این یه خریده، واقعا همه اون مال منه؟»
بایلانگ بدون احساس به کیوکیان نگاه کرد: «وقتی مورد بعدی رو پیدا کردید محکم باشید و از شر من خلاص بشید.»
با شنیدن این حرف، نوری در چشمان کیوکیان درخشید و گفت: «به نظر میاد مثل بعضیها سریش نیستی.»
بایلانگ نگاهش را پائین انداخت. پاسخ داد: «نه...»
تا زمانی که نفس کشیدن برای بایلانگ دشوار شد کیوکیان ادامه داد و بعد او را رها کرد و گفت: «... خب، اما تا اون وقت باید خوب باشی.»
بایلانگ احساس کرد گفتن این جمله تا حدی غیرضروری است. با این حال وقت نکرد درباره آن بیاندیشد.
یک هفته بعد، با کمک کیوکیان، حق چاپ چین برای این سری از کتابها توسط بایلانگ خریداری شد. این مجموعه کتابها فقط 3 هفته بود که در قفسه شهرهای کشور G وجود داشت و در آستانه ورود به یک دوره فروش سخت بود. بنابراین تنها کاری که بایلانگ باید انجام میداد این بود که با صبر و حوصله منتظر خریدار باشد.[1]
آغاز دسامبر بود. در ژانویه سال آینده فیلمبرداری "طلا" آغاز میشد. فنگهوا به بایلانگ کمک کرده بود تا چند تبلیغ را که تصویری جوان و سالم داشت را بپذیرد. دنبال کردن "شرکا" روش خوبی برای قرار گرفتن بایلانگ در صفحه نمایش بود.
تا اینجا میشد گفت که بایلانگ رسما راهی متفاوت از زندگی قبلی خود را پیموده بود. او با موفقیت و شهرت از "شرکا" فارغ شد و مخاطبان عمیقا از او به عنوان یک تازهوارد سالم، گرم و صمیمی یاد میکردند. شرکت از این فرصت برای سازماندهی یک رویداد ملاقات و استقبال از بایلانگ استفاده کرده بود. این چیزی بود که در زندگی قبلی او هرگز رخ نداده بود.
این کار مدتی بایلانگ را بسیار پرمشغله میکرد. از آنجا که این نوع ملاقات و استقبال بیشتر در شهرهای بزرگ برنامهریزی شده بود، نمیشد بیش از حد انتخاب کرد. بنابراین کیوشیائوهای شروع به شکایت کرد حالا کسی که همیشه سرکار بود از پدر به آهلانگ تغییر کرده است. اگر آهبای نبود غذای خوبی برای خوردن وجود نداشت. کیوشیائوهای قطعا اهمیت این رابطه را دریافته بود.
*******
از آنجا که پایان سال بود، غیر از کار، برنامههای زیادی برای مهمانیهای پایان سال در نظر گرفته شده بود.[2]
در چند سال گذشته، در مهمانیهای پایان سال بسیاری از شرکتها به منظور پاداش دادن به کارمندان خود از کارمندان شرکتهای سرگرمی برای اجرای برنامه دعوت میکردند. بنابراین در این موقع سال، هنرمندانی مانند خوانندگان، کمدینها و مجریان مشاغل سودآوری داشتند.
بایلانگ یک بازیگر بود بنابراین عضو این گروهها نبود. به ندرت اتفاق میافتاد که بازیگری برای این مهمانیها دعوت شود، اما برای مهمانیهای شرکت شریک مثل UNI، به نظر میرسید که هنوز بایلانگ آنها را حمایت میکند. حتی اگر برای اجرای برنامه به صحنه نمیرفت و شانس زیادی برای مواجهه با او وجود نداشت، با این حال از آنجا که شرکت روابط حرفهای داشتند، خوب بود دعوت را برای نشان دادن چهره خود در میهمانی بپذیرد. همچنین میتوانست خدمتی برای روابط عمومی بایلانگ باشد.
و بنابراین اگر او مهمانی آخر سال شرکت دیگری را بپذیرد، قادر نخواهد بود به میهمانی خودش برود.
امسال مهمانی توتال سرگرمی مخصوصا باشکوه بود.
دلیل اصلی آن تجلیل از امپراطور فیلم، سوکوان بود که در آن سال قرارداد امضا شده خود را در خارج از کشور تمام کرده و برای پیشرفت حرفه خود به چین بازگشته بود.[3]
سوکوان امسال 33 ساله و در حال حاضر یک بازیگر با سابقه 15 ساله بود. او همچنین با توانایی بازیگری و ظاهری فوق العاده، ستاره گیشههای چند سال اخیر بود. او هنوز جوان بود و آینده بسیار درخشانی داشت.
سال قبل سوکوان در یک فیلم شاهکار در کشور F به نام "گورگوس" حضور داشت. او همچنین جوایز متعددی از فیلمهای بزرگ و کوچک در داخل کشور دریافت کرده بود. در مورد جایزه امپراطور طلایی برای بهترین بازیگر نقش اول، سوکوان قبل از رفتن به خارج از کشور آن را برنده شده بود.
با این حال آنچه طرفدارانش بیشتر دوست داشتند، ظاهر سوکوان بود.
هنگامی که او جوان بود، ویژگیهایش بسیار استثنایی بودند. هرچه بالغتر میشد کیفیت اغواکنندهتری پیدا میکرد. همه طرفداران او میگفتند زمانی که یکبار در چشمان شما نگاه کند، هاله و قدرت ابهت او باعث میشود احساس کنید در اثر طوفان بلعیده شدهاید. حتی نادرتر بودن توانایی بازیگری سوکوان برای غلبه بر ظاهر او کافی بود. او باعث میشد مردم احساس کنند که ایفای آن نقش میتواند به آن شکل باشد و هیچ احساس غیرطبیعی بودن نکنند.
در زندگی قبلی بایلانگ زیاد فیلمهای سوکوان را تماشا نکرده بود. به این دلیل که ژوکوان گفته بود شیوه بازیگری سوکوان از نظر ظاهری پیشبینی شده است. حتی اگر مدتها آن روش را دنبال کنید قادر نخواهید بود آن را یاد بگیرید بنابراین به بایلانگ گفت وقت خود را با دیدن فیلمهای او تلف نکند. بایلانگ مطمئن نبود این واژهها معنای تعریف داشتند یا نه.
شخصی به معروفی سوکوان، مدتها پیش شرکت مدیریت مستقل خود را تأسیس کرده بود تا در حرفه خود آزادی بیشتری داشته باشد. با این حال چند سال پیش به طور غیرمنتظرهای قراردادی با توتال سرگرمی امضا کرده بود. این واقعا باعث شد بسیاری از صاحبان این صنعت این سئوال را داشته باشند چیزی که میبینند درست است یا نه؟
با این حال دیگران تصور کردند این تصمیم واقعا هوشمندانه بوده است. زیرا توتال سرگرمی کنترل کامل برند خود را به سوکوان داد و در عین حال با قدرت شرکت خود از او حمایت کرد. بنابراین وقتی سوکوان برای پیشرفت شغلی به خارج از کشور رفت با مشکلات زیادی روبرو نشد.
حالا که سوکوان به کشور بازگشته بود، نه تنها نقش قهرمان اصلی در شاهکار تاریخی امپراطور فنگ را پذیرفته بود، بلکه از طریق مدیر خود اظهار کرده بود دیگر علاقهای به شرکت در فیلمبرداری فیلمهای بزرگ با جلوههای ویژه آنچنانی ندارد. او میخواست نقشهای بیشتری که شخصیت پردازی قوی و احساسات عمیق داشته باشند را بازی کند. به همین دلیل به چین برگشته بود. به دلیل فروش زیاد و موفقیت "گورگوس" هیچ کس نتوانست اظهار کند سوکوان به دلیل نداشتن عملکرد خوب در خارج کشور به چین بازگشته است.
اما آنچه بایلانگ را متحیر میکرد این بود که در زندگی گذشتهاش او به یاد نداشت سوکوان هرگز خبر بازگشت به چین خود را اعلام کرده باشد.
طبق برداشت بایلانگ تا زمان مرگ او، سوکوان تنها گاه به گاه فیلمهای بزرگ در چین را میپذیرفت و همواره در خارج از کشور اقامت داشت. شاید هم بایلانگ آنقدر گرفتار بدبختیهای خود بود که این خبر را نادیده گرفته بود؟
بایلانگ پوسترهای بزرگ سوکوان را که در کل محل برگزاری آویزان شده بودند دید و احساس کرد بیشتر و بیشتر از وقایع زندگی قبلیاش فاصله میگیرد.
*******
پشت باشکوهترین مهمانی آخر سال توتال سرگرمی، حمایت خانواده کیو بود که به آنها اجازه استفاده از کلوپ و هتل را هم داده بود.
آن روز کل هتل در اختیار توتال سرگرمی قرار گرفت. به غیر از سالن بزرگ طلایی باشکوه ضیافت، اگر هر یک از میهمانان بیش از حد مینوشید و نمیتوانست به خانه برود، اهمیتی نداشت، میتوانست کلید یکی از اتاقهای لوکس هتل را به رایگان دریافت کند.
حدود 40، 50 هنرمند با شرکت سرگرمی توتال قرارداد داشتند. با اضافه کردن کارمندان امور بازرگانی، تبلیغات، روابط عمومی، فنی، فیلم و تلویزیون و سایر امور اداری عمومی 300 تا 400 کارمند در این شرکت وجود داشت. این نوع پرداخت واقعا خیلی عظیم بود.
البته زمان خوبی هم برای انجام تبلیغات بود.
لابی بزرگ هتل طوری تنظیم شده بود انگار یک فرش قرمز پهن است. یک فرش قرمز بلند و همچنین ایستگاههای مختلف مصاحبه که باعث شده بود تا رسانهها برای مصاحبه راحتتر باشند.
شامپاین روان بود و چراغها چشمک میزدند. برخی از هواداران آگاه نیز موفق شده بودند خود را به هتل برسانند و برای نگاهی اجمالی به ستارههای محبوب خود هنگامی که از اتومبیل پیاده میشدند، بجنگند. بنابراین وقتی چهره امپراطور جوان فیلم سوکوان ظاهر شد، هیجان کل محل برگزاری را به حد انفجار رساند. مردم بی وقفه دست میزدند و جیغ میکشیدند. محبوبیت سوکوان را این شب به راحتی نشان میداد.
وقتی این اتفاق افتاد، بایلانگ آنجا بود، او کنار رونگزیکی نشسته بود و بادام زمینی میخورد و منتظر شروع مهمانی بود. فنگهوا به خوبی مراقب آنها بود. او ترتیبی داده بود تا آنها زودتر برسند. به این ترتیب میتوانستند بدون اینکه تحتتأثیر سوکوان قرار بگیرند، توجه رسانهها را به خود جلب کنند. زمانی که آنها وارد شدند، هر دو علاقه و مصاحبههای مناسبی دریافت کردند.
وقایع داخل به هیچ وجه برای رسانهها باز نبود. چه یک هنرمند، چه یک کارمند عادی همه صندلیهای خود را داشتند. همه قادر بودند از یک مهمانی خوشمزه لذت برده و اوقات خوشی را سپری کنند.
بنابراین زمانی که سوکوان وارد شد، تقریبا زمان شروع مهمانی فرا رسیده بود.
مطابق معمول در رویدادهای مهمانی آخر سال نمیشد سخنرانی رئیس را از دست داد. بایلانگ نمیدانست کیوکیان کی به آنجا رسید. او فقط دید او روی صحنه قرار گرفت. قبل از اینکه به کار خود ادامه دهد، چند کلمه کوچک تشکرآمیز بیان کرد.
نگاه کردن به جایی که کیوکیان نشسته بود نمیتوانست به بایلانگ کمکی بکند. میز کیوکیان میز مدیریت بالای شرکت بود و تنها هنرمندی که آنجا بود سوکوان بود. او درست کنار کیوکیان نشسته بود.
وقتی وعده غذایی به نیمه رسیده بود، ناگهان صدایی در نزدیکی خود شنید. «به کسی که کنارش نشسته نگاه کن تا متوجه چیزی که قبلا گفته بودم بشی.»
بایلانگ برگشت و دید کسی که حرفش را زده و رفته، یاگی است.
[1] یعنی اگر یک خانه انتشاراتی در چین وجود داشته باشد که بخواهد آن را به زبان چینی منتشر کند، مجبورند حقوق آن را از بایلانگ خریداری کنند.
[2] کلمه مورد استفاده معمولا یک نوع رویداد رسمی را نشان میداد، کمی جذابتر از مهمانی عادی کریسمس در دفتر بود. شبیه یک جشن.
[3] نام او کوکوان است. این شخصیتی است که مرتبا میگفتم وقتی به انگلیسی نوشته شود بسیار به کیوکیان نزدیک است. بنابراین آن را به سوکوان تغییر دادم تا بقیه گیج نشوند.
کتابهای تصادفی

