فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تولد دوباره یک سوپراستار

قسمت: 19

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل19 مهمانی پایان سال

روزهای بعد بای‌لانگ نیمی از وقت خود را در "لباس رگال" می‌گذراند و خیاطی را از لی‌فو یاد می‌گرفت. در واقع بیشتر این زمان صرف کمک به لی‌فو در پذیرش مشتریانش شد. البته بای‌لانگ مجبور بود کمی خودش را پنهان کند. خوشبختانه بیشتر مشتریان اصلا انتظار نداشتند یک ستاره تلویزیونی اینجا در حال کار باشد، بنابراین فقط اظهار کردند او شبیه بای‌لانگ است و چیز دیگری نگفتند.

در این زمان، نقش­های مرد اصلی و دیگر نقش­های "بیرون طلا و یشم" هم انتخاب شده بودند.

شرایط درست همان طوری بود که فنگ‌هوا گفته بود. این فیلم منابع زیادی نداشت بنابراین فقط در میان افراد عادی محبوبیت پیدا کرد.

بازیگر نقش اول زن شن‌آیرو نام داشت. نقش مکمل مرد هم لوفنگ بود. هیچ کدام از نام­هایی نبودند که بای‌لانگ 10 سال بعد با آن‌ها آشنایی داشته باشد. فقط بازیگر قدیمی که نقش منفی بازی می­کرد کسی بود که بای‌لانگ می­دانست چند سال دیگر برنده جایزه "امپراطور طلایی" برای نقش مکمل زن می­شود. با اضافه شدن او به عنوان بازیگری بدون هیچ تجربه سینمایی، "طلا" همان طور که برخی از افراد زهردار صنعت می­گفتند: «فقط یک رویای باشکوه نسل دوم بود.» بهرحال سرمایه‌گذار، رئیس شرکت نساجی و دوست کارگردان بود.

با این حال، بای‌لانگ اطمینان داشت ژوکوان قطعا ایده‌های خاص خود را دارد و پول­هایی که دوستش به او سپرده را هدر نمی­دهد. با شروع فیلمبرداری در ماه آینده همه چیز آشکارتر می­شد. در حال حاضر کاری که او باید انجام می­داد این بود که تمام تلاش خود را برای آماده سازی انجام دهد.

که البته شامل تلاش برای یافتن بودجه موردنیاز آینده فیلم هم بود.

فنگ‌هوا به او کمک کرد تا با بخش حق چاپ خارج از کشور توتال سرگرمی، تماس بگیرد و اخیرا پاسخ دریافت کرده بود.

با این حال باتوجه به ارزیابی آن‌ها نویسنده کارهای قبلی نداشت و پس زمینه فانتزی غربی کتاب­ها هم چیزی نبود که اکثر مردم چین بتوانند آن را بپذیرند. بنابراین آن‌ها پیشنهاد خرید مشترک با بای‌لانگ را رد کردند.

بای‌لانگ هم آن‌ها را مجبور نکرد. به هر صورت، این گونه حقوق کتاب بطور کامل به او تعلق می‌گرفت و در صورت فروش مجدد، می­توانست درآمد بیشتری داشته باشد. بنابراین پیشنهاد داد هزینه‌ها را یکجا پرداخت کند و بخش حق چاپ خارج از کشور واسطه او با کشور G باشد. محدودیت زمانی مذاکره یک هفته بود. زیرا اولین کتاب در بازار بود و بای‌لانگ حدس می­زد اگر اوضاع ظرف یک ماه حل و فصل نشود، این فرصت را از دست می­دهد.

از آنجا که زمان محدود بود، اداره حق چاپ نتوانست قیمت را به زیر 1.5 ملیون برساند و سرانجام با 2.3 ملیون قرار داد امضا شد. برای 800هزار تای اضافی، بای‌لانگ تلاش کرد و سرانجام توانست به بانک رفته و بسته اطلاعاتی درخواست وام را دریافت کند.

براساس شهرت اندک خود و همچنین مبلغ معقولی موجودی که در بانک داشت، حدس زد می‌تواند اقساط چنین وام­های متوسطی را پرداخت کند. تنها مشکل او وثیقه بود. در حال حاضر او خانه یا ماشینی نداشت. همچنین خجالت می­کشید از کیوکیان بخواهد ضامن او شود، این مسئله او را خیلی آزار می­داد.

در مورد پرداخت­ها هم، هنوز کارهای زیادی بودند که پرداختی­های آن‌ها به حسابش واریز نشده بودند. شاید باید از خواهر فنگ می­خواست کار دیگری برای او ترتیب دهد.

وقتی عصر بای‌لانگ از بانک به خانه آمد، کیوکیان با خشونت گفت: «اگه می­خوای 800هزار تا وام بگیری من فردا اون رو بهت پرداخت می­کنم. اگر قراره به کسی بدهکار باشی، اون باید من باشم.»

بای‌لانگ آهی کشید و گفت: «وقت آزاد زیادی داری.» وقت آزاد کافی برای اینکه کارهایی را که در بانک انجام داده بود بررسی کند.

کیوکیان گفت «اگه از نزدیک مراقبت باشم و فرار کنی اون وقت باید چیکار کنم؟»

بای‌لانگ لحظه­ای مکث کرد و گفت: «شما خرید کردید، کجا میتونم برم؟»

کیوکیان با اخم به بای‌لانگ نگاه کرد: «اگه این یه خریده، واقعا همه اون مال منه؟»

بای‌لانگ بدون احساس به کیوکیان نگاه کرد: «وقتی مورد بعدی رو پیدا کردید محکم باشید و از شر من خلاص بشید.»

با شنیدن این حرف، نوری در چشمان کیوکیان درخشید و گفت: «به نظر میاد مثل بعضی­ها سریش نیستی.»

بای‌لانگ نگاهش را پائین انداخت. پاسخ داد: «نه...»

تا زمانی که نفس کشیدن برای بای‌لانگ دشوار شد کیوکیان ادامه داد و بعد او را رها کرد و گفت: «... خب، اما تا اون وقت باید خوب باشی.»

بای‌لانگ احساس کرد گفتن این جمله تا حدی غیرضروری است. با این حال وقت نکرد درباره آن بیاندیشد.

یک هفته بعد، با کمک کیوکیان، حق چاپ چین برای این سری از کتاب­ها توسط بای‌لانگ خریداری شد. این مجموعه کتاب­ها فقط 3 هفته بود که در قفسه شهرهای کشور G وجود داشت و در آستانه ورود به یک دوره فروش سخت بود. بنابراین تنها کاری که بای‌لانگ باید انجام می­داد این بود که با صبر و حوصله منتظر خریدار باشد.[1]

آغاز دسامبر بود. در ژانویه سال آینده فیلمبرداری "طلا" آغاز می­شد. فنگ‌هوا به بای‌لانگ کمک کرده بود تا چند تبلیغ را که تصویری جوان و سالم داشت را بپذیرد. دنبال کردن "شرکا" روش خوبی برای قرار گرفتن بای‌لانگ در صفحه نمایش بود.

تا اینجا می­شد گفت که بای‌لانگ رسما راهی متفاوت از زندگی قبلی خود را پیموده بود. او با موفقیت و شهرت از "شرکا" فارغ شد و مخاطبان عمیقا از او به عنوان یک تازه‌وارد سالم، گرم و صمیمی یاد می­کردند. شرکت از این فرصت برای سازماندهی یک رویداد ملاقات و استقبال از بای‌لانگ استفاده کرده بود. این چیزی بود که در زندگی قبلی او هرگز رخ نداده بود.

این کار مدتی بای‌لانگ را بسیار پرمشغله می­کرد. از آنجا که این نوع ملاقات و استقبال بیشتر در شهرهای بزرگ برنامه­ریزی شده بود، نمی­شد بیش از حد انتخاب کرد. بنابراین کیوشیائوهای شروع به شکایت کرد حالا کسی که همیشه سرکار بود از پدر به آه­لانگ تغییر کرده است. اگر آه‌بای نبود غذای خوبی برای خوردن وجود نداشت. کیوشیائوهای قطعا اهمیت این رابطه را دریافته بود.

*******

از آنجا که پایان سال بود، غیر از کار، برنامه­های زیادی برای مهمانی­های پایان سال در نظر گرفته شده بود.[2]

در چند سال گذشته، در مهمانی­های پایان سال بسیاری از شرکت­ها به منظور پاداش دادن به کارمندان خود از کارمندان شرکت­های سرگرمی برای اجرای برنامه دعوت می­کردند. بنابراین در این موقع سال، هنرمندانی مانند خوانندگان، کمدین­ها و مجریان مشاغل سودآوری داشتند.

بای‌لانگ یک بازیگر بود بنابراین عضو این گروه­ها نبود. به ندرت اتفاق می­افتاد که بازیگری برای این مهمانی­ها دعوت شود، اما برای مهمانی­های شرکت شریک مثل UNI، به نظر می­رسید که هنوز بای‌لانگ آن‌ها را حمایت می­کند. حتی اگر برای اجرای برنامه به صحنه نمی­رفت و شانس زیادی برای مواجهه با او وجود نداشت، با این حال از آنجا که شرکت روابط حرفه­ای داشتند، خوب بود دعوت را برای نشان دادن چهره خود در میهمانی بپذیرد. همچنین می­توانست خدمتی برای روابط عمومی بای‌لانگ باشد.

و بنابراین اگر او مهمانی آخر سال شرکت دیگری را بپذیرد، قادر نخواهد بود به میهمانی خودش برود.

امسال مهمانی توتال سرگرمی مخصوصا باشکوه بود.

دلیل اصلی آن تجلیل از امپراطور فیلم، سوکوان بود که در آن سال قرارداد امضا شده خود را در خارج از کشور تمام کرده و برای پیشرفت حرفه خود به چین بازگشته بود.[3]

سوکوان امسال 33 ساله و در حال حاضر یک بازیگر با سابقه 15 ساله بود. او همچنین با توانایی بازیگری و ظاهری فوق العاده، ستاره گیشه­های چند سال اخیر بود. او هنوز جوان بود و آینده بسیار درخشانی داشت.

سال قبل سوکوان در یک فیلم شاهکار در کشور F به نام "گورگوس" حضور داشت. او همچنین جوایز متعددی از فیلم­های بزرگ و کوچک در داخل کشور دریافت کرده بود. در مورد جایزه امپراطور طلایی برای بهترین بازیگر نقش اول، سوکوان قبل از رفتن به خارج از کشور آن را برنده شده بود.

با این حال آن‌چه طرفدارانش بیشتر دوست داشتند، ظاهر سوکوان بود.

هنگامی که او جوان بود، ویژگی­هایش بسیار استثنایی بودند. هرچه بالغ­تر می­شد کیفیت اغواکننده­تری پیدا می­کرد. همه طرفداران او می­گفتند زمانی که یکبار در چشمان شما نگاه کند، هاله و قدرت ابهت او باعث می‌شود احساس کنید در اثر طوفان بلعیده شده­اید. حتی نادرتر بودن توانایی بازیگری سوکوان برای غلبه بر ظاهر او کافی بود. او باعث می­شد مردم احساس کنند که ایفای آن نقش می­تواند به آن شکل باشد و هیچ احساس غیرطبیعی بودن نکنند.

در زندگی قبلی بای‌لانگ زیاد فیلم­های سوکوان را تماشا نکرده بود. به این دلیل که ژوکوان گفته بود شیوه بازیگری سوکوان از نظر ظاهری پیش‌بینی شده است. حتی اگر مدت­ها آن روش را دنبال کنید قادر نخواهید بود آن را یاد بگیرید بنابراین به بای‌لانگ گفت وقت خود را با دیدن فیلم­های او تلف نکند. بای‌لانگ مطمئن نبود این واژه­ها معنای تعریف داشتند یا نه.

شخصی به معروفی سوکوان، مدت­ها پیش شرکت مدیریت مستقل خود را تأسیس کرده بود تا در حرفه خود آزادی بیشتری داشته باشد. با این حال چند سال پیش به طور غیرمنتظره­ای قراردادی با توتال سرگرمی امضا کرده بود. این واقعا باعث شد بسیاری از صاحبان این صنعت این سئوال را داشته باشند چیزی که می‌بینند درست است یا نه؟

با این حال دیگران تصور کردند این تصمیم واقعا هوشمندانه بوده است. زیرا توتال سرگرمی کنترل کامل برند خود را به سوکوان داد و در عین حال با قدرت شرکت خود از او حمایت کرد. بنابراین وقتی سوکوان برای پیشرفت شغلی به خارج از کشور رفت با مشکلات زیادی روبرو نشد.

حالا که سوکوان به کشور بازگشته بود، نه تنها نقش قهرمان اصلی در شاهکار تاریخی امپراطور فنگ را پذیرفته بود، بلکه از طریق مدیر خود اظهار کرده بود دیگر علاقه­ای به شرکت در فیلمبرداری فیلم‌های بزرگ با جلوه­های ویژه آنچنانی ندارد. او می­خواست نقش­های بیشتری که شخصیت پردازی قوی و احساسات عمیق داشته باشند را بازی کند. به همین دلیل به چین برگشته بود. به دلیل فروش زیاد و موفقیت "گورگوس" هیچ کس نتوانست اظهار کند سوکوان به دلیل نداشتن عملکرد خوب در خارج کشور به چین بازگشته است.

اما آن‌چه بای‌لانگ را متحیر می­کرد این بود که در زندگی گذشته­اش او به یاد نداشت سوکوان هرگز خبر بازگشت به چین خود را اعلام کرده باشد.

طبق برداشت بای‌لانگ تا زمان مرگ او، سوکوان تنها گاه به گاه فیلم­های بزرگ در چین را می‌پذیرفت و همواره در خارج از کشور اقامت داشت. شاید هم بای‌لانگ آنقدر گرفتار بدبختی­های خود بود که این خبر را نادیده گرفته بود؟

بای‌لانگ پوسترهای بزرگ سوکوان را که در کل محل برگزاری آویزان شده بودند دید و احساس کرد بیشتر و بیشتر از وقایع زندگی قبلی­اش فاصله می­گیرد.

*******

پشت باشکوه­ترین مهمانی آخر سال توتال سرگرمی، حمایت خانواده کیو بود که به آن‌ها اجازه استفاده از کلوپ و هتل را هم داده بود.

آن روز کل هتل در اختیار توتال سرگرمی قرار گرفت. به غیر از سالن بزرگ طلایی باشکوه ضیافت، اگر هر یک از میهمانان بیش از حد می­نوشید و نمی­توانست به خانه برود، اهمیتی نداشت، می­توانست کلید یکی از اتاق­های لوکس هتل را به رایگان دریافت کند.

حدود 40، 50 هنرمند با شرکت سرگرمی توتال قرارداد داشتند. با اضافه کردن کارمندان امور بازرگانی، تبلیغات، روابط عمومی، فنی، فیلم و تلویزیون و سایر امور اداری عمومی 300 تا 400 کارمند در این شرکت وجود داشت. این نوع پرداخت واقعا خیلی عظیم بود.

البته زمان خوبی هم برای انجام تبلیغات بود.

لابی بزرگ هتل طوری تنظیم شده بود انگار یک فرش قرمز پهن است. یک فرش قرمز بلند و همچنین ایستگاه‌های مختلف مصاحبه که باعث شده بود تا رسانه‌ها برای مصاحبه راحت­تر باشند.

شامپاین روان بود و چراغ­ها چشمک می­زدند. برخی از هواداران آگاه نیز موفق شده بودند خود را به هتل برسانند و برای نگاهی اجمالی به ستاره­های محبوب خود هنگامی که از اتومبیل پیاده می­شدند، بجنگند. بنابراین وقتی چهره امپراطور جوان فیلم سوکوان ظاهر شد، هیجان کل محل برگزاری را به حد انفجار رساند. مردم بی وقفه دست می­زدند و جیغ می­کشیدند. محبوبیت سوکوان را این شب به راحتی نشان می­داد.

وقتی این اتفاق افتاد، بای‌لانگ آنجا بود، او کنار رونگ‌زیکی نشسته بود و بادام زمینی می­خورد و منتظر شروع مهمانی بود. فنگ‌هوا به خوبی مراقب آن‌ها بود. او ترتیبی داده بود تا آن‌ها زودتر برسند. به این ترتیب می­توانستند بدون اینکه تحت­تأثیر سوکوان قرار بگیرند، توجه رسانه­ها را به خود جلب کنند. زمانی که آن‌ها وارد شدند، هر دو علاقه و مصاحبه­های مناسبی دریافت کردند.

وقایع داخل به هیچ وجه برای رسانه­ها باز نبود. چه یک هنرمند، چه یک کارمند عادی همه صندلی­های خود را داشتند. همه قادر بودند از یک مهمانی خوشمزه لذت برده و اوقات خوشی را سپری کنند.

بنابراین زمانی که سوکوان وارد شد، تقریبا زمان شروع مهمانی فرا رسیده بود.

مطابق معمول در رویدادهای مهمانی آخر سال نمی­شد سخنرانی رئیس را از دست داد. بای‌لانگ نمی‌دانست کیوکیان کی به آنجا رسید. او فقط دید او روی صحنه قرار گرفت. قبل از اینکه به کار خود ادامه دهد، چند کلمه کوچک تشکرآمیز بیان کرد.

نگاه کردن به جایی که کیوکیان نشسته بود نمی­توانست به بای‌لانگ کمکی بکند. میز کیوکیان میز مدیریت بالای شرکت بود و تنها هنرمندی که آنجا بود سوکوان بود. او درست کنار کیوکیان نشسته بود.

وقتی وعده غذایی به نیمه رسیده بود، ناگهان صدایی در نزدیکی خود شنید. «به کسی که کنارش نشسته نگاه کن تا متوجه چیزی که قبلا گفته بودم بشی.»

بای‌لانگ برگشت و دید کسی که حرفش را زده و رفته، یاگی است.

[1] یعنی اگر یک خانه انتشاراتی در چین وجود داشته باشد که بخواهد آن را به زبان چینی منتشر کند، مجبورند حقوق آن را از بای­لانگ خریداری کنند.

[2] کلمه مورد استفاده معمولا یک نوع رویداد رسمی را نشان می­داد، کمی جذاب­تر از مهمانی عادی کریسمس در دفتر بود. شبیه یک جشن.

[3] نام او کوکوان است. این شخصیتی است که مرتبا می­گفتم وقتی به انگلیسی نوشته شود بسیار به کیوکیان نزدیک است. بنابراین آن را به سوکوان تغییر دادم تا بقیه گیج نشوند.

کتاب‌های تصادفی