فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تولد دوباره یک سوپراستار

قسمت: 30

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل30 استاد بای جوان

خبرنگارانی که دو طرف فرش قرمز ایستاده بودند، وقتی پیاده شدن این ترکیب غیرمنتظره را دیدند، صحنه‌ای که نسبتا قابل کنترل بود، بلافاصله آشفته شد. آن‌ها به سختی قادر بودند غرایز خود را مهار کنند و با پرسیده شدن اولین سئوال بقیه نیز شروع به فریاد زدن سئوال­های خود کردند.

«آقای کیو، آقای کیو! شما به ندرت در این جور مراسما شرکت می­کنید، چرا امشب توی مراسم اکران اولیه هستید؟»

«آقای کیو! میشه لطفا این طرف رو نگاه کنید!! متشکرم!!»

«امروز شما با همان ماشین خانوم بای اومدید، رابطه شما چیه؟ آقا کیو، خانوم بای شما نباید همدیگه رو خوب بشناسید، نه؟»

«این درسته که شما دو نفر قبلا با هم تعطیلات رو گذروندید!؟ میتونم بپرسیم کجا رفتید؟!»

«امروز شما باهم شرکت رو ترک کردید؟ یا از جای دیگه­ای اومدید؟»

«آقای کیو هویت شما برای اکران اولیه امشب چیه؟ مدیرعامل توتال سرگرمی یا دوست خانوم بای؟»

«خانوم بای! میشه رابطه­تون رو با آقای کیو بگید؟ فقط رئیس و کارمند هستید یا رابطه دیگه­ای دارید؟»

«نمایش بسیار عالی و مجلل طلا به خاطر کمک آقای کیوئه؟!»

«آقای کیو شما به فیلم علاقه دارید یا به خانوم بای؟ آقای کیو میشه به ما بگید؟»

چراغ­ها بی­وقفه روی چهره­های بای‌لانگ و کیوکیان را چشمک می­زدند. هر دوی آن‌ها تنها با یک قدم فاصله شانه به شانه راه می­رفتند.

بای‌لانگ لبخند عمومی خود را که برای رسانه­ها استفاده می­کرد، بر لب داشت و با آرامش به دوربین­ها خیره شده بود. کیوکیان نیز با این نوع صحنه­ها بسیار آشنا بود. مهم نبود چه نوع سئوالات تحریک‌کننده‌ای پرسیده شود، باید با آن مثل باد هوا برخورد کرد.

فنگ‌هوا آن لحظه در انتهای فرش قرمز ایستاده بود و لبخندی کاملا غیرطبیعی بر لب داشت. در این مورد توجه زیادی به او نشده بود.

وقتی کیوکیان تصمیم گرفت با بای‌لانگ ظاهر شود "بامهربانی" پیشاپیش به فنگ‌هوا اطلاع داده بود. با این حال فنگ‌هوا فقط وقت داشت وحشت­زده بیرون بدود. خدا را شکر کرد که کیوکیان به خاطر داشته بود فاصله خود را با بای‌لانگ حفظ کند، با این حال واکنش خبرنگاران همچنان حساس بود.

«آقای کیو میشه به سئوالای ما جواب بدید؟»

«اگه آقای کیو نمیخواند جواب بدند، شما باید این کار رو بکنید خانوم بای، طرفدارای شما کنجکاو هستند!!»

«آقای کیو شما قبلا با بعضی از هنرمندان توتال سرگرمی بیرون رفتید، الان با خانوم بای بیرون می­رید؟»

«خانوم بای نظر شما درباره آقای کیو و اینکه قبلا با همکارای شما بیرون رفتند چیه؟»

«خانوم بای، آیا میتونم بپرسیم ساعت الماسی که روی مچ شماست هدیه آقای کیوئه؟»

«خانوم بای شما امروزم اون ساعت رو پوشیدید؟ میشه لطفا به ما نشونش بدید؟»

«آقای کیو شما ساعت رو بهش دادید؟»

«آقای کیو، میشه حداقل یه سئوال رو برای جواب دادن انتخاب کنید. همه ما خیلی کنجکاو هستیم!!»

«میشه یه لحظه صبر کنید آقای کیو!! میشه یه عکس از شما 2 نفر با هم بگیریم!»

در میان سئوالاتی که تیزتر و تیزتر می­­شدند، سئوالی وجود داشت که کمی مهربان­تر بود. کیوکیان تصمیم گرفت به آن پاسخ بدهد. او به شانه بای‌لانگ زد.

بای‌لانگ برگشت و کیوکیان مستقیم خبرنگار را نشان داد و گفت: «بیاید با هم عکس بگیریم.»

بنابراین بای‌لانگ لبخندی زد و کنار کیوکیان ایستاد. به دلیل تفاوت قدشان، کیوکیان کمی سر خود را خم کرد.

انفجار صداهای [کا-چا-کا-چا] رخ داد. روزنامه­نگاران ناراضی که در آن طرف ایستاده بودند بلافاصله فریاد زدند: «این طرف، به این طرف! لطفا برگردید!! ممنون.!»

با همکاری هم، آن‌ها به طرف دیگر برگشتند و یک انفجار دیگر از چراغ­های کورکننده اتفاق افتاد. بعد از پایان کار کیوکیان به صورت معمولی لبخند زد و در آخر گفت: «فیلم خوبیه. امروز تازه اومدم فیلم رو ببینم. همه باید با دقت اون رو تماشا کنند.»

پس از پایان کار سئوالات بیشتری پرسیده شد. کیوکیان فقط لبخند زد و از پشت بای‌لانگ را پشتیبانی کرد و بقیه راه را با بای‌لانگ ادامه داد.

در تمام طول راه، فنگ‌هوا به سرعت راه می­رفت انگار می­خواست آن‌ها را هدایت کند، بنابراین ترکیب 2 نفره آن‌ها 3 نفره شد.

همان زمان، در یکی از گوشه­های سینما.

هونگ‌یو به صحنه پر سروصدایِ بیرونِ در نگاه کرد، برگشت و به سوکوان که کنار او ایستاده بود لبخند زد: «امروز خیلی بانشاط نیست؟»

سوکان لبخندی زد و پاسخ داد: «اگه بتونه رئیس هونگ رو علاقمند کنه، مطمئنا نمیتونه معمولی باشه.»

هونگ‌یو آهی کشید و گفت: «مدت زیادیه بیرون نیومدم. حالا که نگاه می­کنم می­بینم نسل جوان جدید واقعا بااستعداد هستند.»

لبخند سوکوان مثل همیشه زیبا بود. بعد او نگاهش را پائین انداخت و دیدنش برای هر کسی غیرممکن شد.

*******

روز بعد عجیب نبود که عکس­های کوچک و بزرگ صفحه اول نیمی از اخبار سرگرمی را پرکنند.

هنرمندان مشهوری که اکران اولیه را ترک می­کردند توسط خبرنگارانی که تمام مدت، بیرون منتظر ایستاده بودند، متوقف شدند و سرانجام توانستند تمام سئوالات خود را بپرسند. بنابراین عناوین مطرح شده در اولین اکران بسیار غنی و متنوع بود.

دلیل آن مشخص نبود، اما عکس بای‌لانگ و کیوکیان که هنگام راه رفتن روی فرش قرمز با هم گرفته بودند، قسمت کوچکی از اخبار را به خود اختصاص داد. همه سئوالات تند و تیزی که توسط خبرنگاران پرسیده شد بطور کامل جایشان در روزنامه روز بعد خالی بود.

سر میز صبحانه بای‌لانگ پنکیک تخم‌مرغ و غذای دریایی تازه تهیه شده را گاز زد و روزنامه را ورق زد. کیوکیان با تنبلی بشقاب خود را هل داد و گفت: «نگران نباش، چیزی که دنبالشی رو پیدا نمی­کنی.»

او تحت­تأثیر الگوی بای‌لانگ که زود می­خوابید و زود بیدار می­شد قرار گرفته بود. تا زمانی که هیچ رویداد عصرگاهی وجود نداشت، کیوکیان می­توانست خود را با سبک زندگی بای‌لانگ هماهنگ کند.

بای‌لانگ به سرعت مورنینگ استار را ورق زد، بعد چند نشریه کوچک­تر را جستجو کرد.

«اینکه دیشب گفتی نیازی به نگرانی نیست به خاطر همین بود؟ قبلا مقدمات رو آماده کرده بودی؟»

«از روزنامه صبحی که نگاه می­کنی مشخص نیست؟»

کیوکیان تکه دیگری پنکیک تخم‌مرغ در دهان خود گذاشت. قبل از آنکه آن را بخورد، تکه بزرگ دیگری برداشت. این نشان می­داد طعم آن را دوست دارد.

بای‌لانگ مکث کرد. نامطمئن به عنوان دیگری در روزنامه نگاه کرد: «"امپراطور فنگ" توسط مقامات مربوطه دولت به دلیل محتوای آن مورد تحقیق قرار گرفت!؟[1]»

«می­خوای بگی همه این کارها رو هونگ‌یو انجام داده؟»

کیوکیان تکه بزرگ دیگری خورد: «واضح نیست؟ اون از یه طرف "طلا" رو تبلیغ میکنه و از طرف دیگه "امپراطور فنگ" رو سرکوب میکنه. هونگ‌یو احتمالا میخواد میزان قدرت و نفوذ خودش رو به سوکوان یادآوری کنه. بنابراین در حال حاضر هونگ‌یو اجازه نمیده "طلا" با تو یا هر چیزی که مربوط به توئه اشتباه بره.»

بای‌لانگ احساس شوک کرد و پرسید: «تو از قبل در این باره میدونستی؟»

کیوکیان اعتراف کرد: «همیشه کلماتی هستند که در برند.»

بای‌لانگ مکثی کرد و پرسید: «یعنی دیشب... تو از قبل برنامه­ریزی کرده بودی؟»

کیوکیان ابرویش را بالا برد. «وقتی یه نفر برای کمک وجود داره، چرا نباید ازش سواری گرفت؟»

اگر این 2 نفر با هم در یک مجمع عمومی ظاهر شوند، احتمال اینکه کسی بتواند از آن مجمع برای رسوایی یا ساخت خبر استفاده کند، از بین می­رود.

بای‌لانگ روزنامه را کنار گذاشت و به کیوکیان نگاه کرد. احساس می­کرد مغزش برای استفاده به اندازه کافی بزرگ نیست.

«اما اگه سوکوان بخواد از تو کمک بگیره چی؟ چیکار میکنی؟»

کیوکیان خودش را به بای‌لانگ نزدیک­تر کرد و لبخندی شیطانی زد و گفت: «چرا؟ نگرانی؟»

بای‌لانگ صادقانه سرش را تکان داد: «کمی.»

به نظر می­رسید این باعث خوشحالی کیوکیان شده است. دست دراز کرد و بای‌لانگ را نزدیک­تر کشید و او را بو+سید.

کیوشیائوهای که طرف دیگر نشسته بود، متوجه آن‌ها شد و گفت: «بابا، آه‌زن گفت باید قبل از بو+سیدن دهنت رو پاک کنی.»

او همچنان سر میز نشسته بود و چنگالی کوچک در دست داشت و مشتاقانه پنکیک تخم‌مرغ می­خورد. همان لحظه دهانش پر از سس گوجه بود.

با سرزنش او، کیوکیان مکثی کرد و توجهش منحرف شد.

بعد از این حرف بای‌لانگ دستمالی برداشت و دهان کیوشیائوهای را پاک کرد.

کیوشیائوهای برای همکاری چانه خود را بالا برد: «اوم» و لبخندی درخشان زد.

*******

همان طور که کیوکیان گفت به نظر می‌رسید هونگ‌یو تصمیم گرفته از این روش برای بالا بردن یکی و پا گذاشتن روی دیگری استفاده کند.

پس از اکران اولیه، هونگ‌یو همچنان به حمایت خود از تبلیغات "طلا" ادامه داد. هنرمندان مشهوری که به دلیل ارتباط خود با هونگ‌یو به اکران اولیه آمده بودند، بعد از نمایش فیلم، نظرات درخشانی درباره آن دادند. با چنین خدماتی، اگر "طلا" در گیشه هیجان زیادی ایجاد نمی‌کرد، غیرعادی می‌شد.

البته "طلا" برای حفظ علاقه و نقد مخاطبان، مجبور بود کمی هم واقع‌گرا باشد. بنابراین "طلا" که تولیدی کوچک الی متوسط بود و انتظار می‌رفت تا 40 ملیون فروش رود، فقط در افتتاحیه آخر هفته 72 ملیون کسب درآمد کرد. اگرچه در گیشه نهایی رکوردی شکسته نشد، اما همین کافی بود تا مالکان بتوانند 5 برابر سرمایه خود را پس بگیرند.

در مقابل، فیلم تاریخی "امپراطور فنگ" بسیار آهسته فیلمبرداری می‌شد و هنوز نیمی از فیلمبرداری خود را تمام نکرده بود. نه تنها شایعاتی مبنی بر اینکه فیلمنامه توسط مقامات، تحقیق مقدماتی شده وجود داشت، بلکه برخی از عوامل رسوایی مربوط به شیوه‌های ابلهانه بیمه‌نامه داشتند. فیلمی که چنان افتتاحیه باشکوهی را برگزار کرده بود، اکنون در تاریکی فرو رفته بود.

در مورد اهداف هونگ‌یو، چیزی که کیوکیان به وضوح به بای‌لانگ نگفته بود این بود که در واقع این نیز می‌توانست نوعی تلاش برای ترساندن کیوکیان باشد. به همین دلیل هونگ‌یو، بای‌لانگ را که در کنار کیوکیان بود به عنوان "نمونه" انتخاب کرده بود. او می‌خواست به کیوکیان بفهماند اگر می‌خواست بای‌لانگ را مشهور کند، می‌توانست و به همان اندازه می‌توانست او را سیاه کند. انتخاب به کیوکیان بستگی داشت.

با این حال اگر سوکوان می‌خواست هونگ‌یو را ترک کند، بر اساس وضعیت خود این طور نبود که غیر از کیوکیان گزینه دیگری نداشته باشد. اگر هونگ‌یو فقط کیوکیان را هدف قرار می‌داد، احتمالا کافی نبود. از طرف دیگر شاید هونگ‌یو که سال‌ها با سوکوان بود، توانسته بود دریابد که سوکوان در اعماق قلب خود به چه می‌اندیشد یا بهتر است بگوئیم به چه کسی.

با پشتیبانی هونگ‌یو، فیلم ژوکوان و ژائوجینگ‌شان به خوبی خاتمه یافت.

و بای‌لانگ نیز موفق شد این موج را با موفقیت بگذراند. در عرض یک ماه به سرعت او از یک بازیگر تازه‌وارد با استعداد به یک بازیگر محبوب در لیست A با توانایی واقعی تبدیل شد. بعد از آن مخاطبان می‌دانستند حتی اگر بای‌لانگ روی زمین زانو زده باشد، توانایی بازیگری او هنوز می‌توانست به وضوح عظمت خود را در قلب‌ها بیان کند، بنابراین چند طرفدار پیشقدم شده و به بای‌لانگ لقب "سوکوان کوچک" در اینترنت دادند تا انتظارات خود را درباره موفقیت و پیشرفت آینده او بیان کنند. اما این کار بلافاصله خشم طرفداران سوکوان را برانگیخت. طرفداران سوکوان اظهار داشتند بای‌لانگ تازه‌وارد نباید آن اندازه بی‌شرم باشد که سعی کند سوار دنباله کت سوکوان شود تا خودش را بشناساند. هواداران بای‌لانگ بلافاصله پاسخ دادند مگر سوار شدن بر دنباله کت سوکوان چطور است؟ نامیدن او به این شکل در واقع به سوکوان نیز وجهه می‌داد. طرفداران سوکوان واقعا جایگاه خود را نمی‌دانستند.

وضعیت بزرگ‌تر و بزرگ‌تر شد و حتی اخبار سرگرمی شروع به گزارش از کنترل خارج شدن این خصومت آنلاین کرد.

خود بای‌لانگ می‌خواست درمانده بخندد. او می‌دانست طرفداران فقط شور و شوق دارند اما واقعا از این لقب "سوکوان کوچک" خوشش نمی‌آمد. در انتها فنگ‌هوا برای خاموش کردن همه چیز پول خرج کرد و لقب "سوکوان کوچک" را به "استاد بای جوان" تغییر داد.

"استاد بای جوان" به شکلی مناسب بای‌لانگ را توصیف می‌کرد، شخصی که 24 سال داشت در عین حال از کت و دامن و پیراهن استفاده می‌کرد و ساعت مچی طرح الماس می‌بست. طولی نکشید این لقب محکم برای بای‌لانگ تثبیت شد.

در مورد هیجان قبلی، خبرنگاری از مرگ نترسید و نظر خود سوکوان را در این مورد خواستار شد. سوکوان تنها لبخند زد و گفت: «همه تازه‌واردان نیاز به تشویق دارند. پس بهتره با آن‌ها سخاوتمندتر باشیم.»

هنگامی که او این گونه پاسخ داد همه توانستند حدس بزنند در قلب او عقده‌ای ایجاد شده است.

با این حال بای‌لانگ، دعوت سوکوان را دریافت کرد.

[1] زیاد نیست اما دولت چین عادت دارد در صنعت فیلم/تلویزیون درگیر می­شود، آن­ها همیشه قوانین جدیدی را درباره چیزی که می­شود نمایش داد یا نمایش نداد وضع می­کنند. مانند هیچ سفر در زمان، هیچ درام تاریخی بسیار فاخر، زیرا باعث انحطاط می­شود و غیره.. نباید نشان داده شود. اما گاهی اوقات هم آرام هستند. به نظر می­رسد بستگی به فضای سیاسی دارد.

کتاب‌های تصادفی