فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تولد دوباره یک سوپراستار

قسمت: 36

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل36 داروی نجات دهنده زندگی

چی شائودونگ، نائب رئیس ساخت و ساز ویزیون.

او همچنین برادر کوچک‌تر چی‌شائوهوا که وارث ساخت و ساز ویزیون بود محسوب می‌شد.

این 2 برادر مانند خانواده کیو نبودند که برای قدرت و کنترل بر خانواده با یکدیگر بجنگند.

زیرا خانواده چی از مدت‌ها قبل به وضوح روشن کرده بودند فقط پسر همسر اول چی‌شائوهوا حق به ارث بردن شرکت‌های خانوادگی را دارد. در مورد چی‌شائودونگ این پسر که پس از فوت همسر اصلی متولد شده بود، فقط می‌توانست درصد کمی از ارث را به دست آورد. بعد از همه این‌ها، خانواده چی برای پایه‌گذاری خود به روابط خانوادگی همسر اول، خانواده وی و پول آن‌ها اعتمادکرده بودند و تنها در چند سال گذشته واقعا به یک امپراطوری تجاری تبدیل شده بودند.

بنابراین چی شائودونگ جوان به روشی آزاد و آسان تربیت شده و توجه و فشار زیادی را متحمل نشده بود.

با این حال به نظر می‌رسید بلندپرواز باشد. وی برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفت و پس از بازگشت مطیعانه از پائین به بالا در شرکت شروع به کار کرد و قبلا به سمت نائب رئیسی رسیده بود. البته مادر چی‌شائودونگ نیز مخفیانه از پشت صحنه به پسرش کمک کرده بود. اما هر چقدر هم چی‌شائودونگ تلاش کرد، غیرممکن بود بتواند برادر بزرگ خود را پشت سر بگذارد. بنابراین شاید به دلیل احساس گناه، خانواده چی در رفتار خود نسبت به چی‌شائودونگ در زندگی شخصی بسیار سست بودند.

چی‌شائودونگ مشهور بود. اغلب از او به عنوان شخصی که دوست داشت روابط دیگران را از بین ببرد، در اخبار یاد می‌شد.

به نظر می‌رسید او سعی دارد چیزی را که کم داشت جبران کند. به هر دلیلی چی‌شائودونگ، که ظاهر و پول هر دو را داشت، دوست داشت دوست* دختر دیگران را بدزدد و این روند تصادفی نبود، او همیشه به کسانی پیشنهاد می‌داد که پیش‌بینی می‌شد مشاغل خانوادگی یا مجامع خود را به ارث ببرند. در آغاز هیچ کس فکر نمی‌کرد چی‌شائودونگ این کار را عمدا انجام دهد. گذشته از این، قبل از ازدواج زن و مرد هر 2 هنوز مجرد محسوب می‌شدند، اما پس از 2 یا 3 مورد مشابه تکرار این وضعیت، کارهای او بیشتر از تصادفی، هدفمند به نظر می‌رسید. به این ترتیب شهرت او تصویب شد.

درحال حاضر خانواده کیو در تجارت املاک و مستقلات سرمایه‌گذاری می‌کردند. در چند پروژه آن‌ها رقبای ساخت و ساز ویزیون بودند. به همین دلیل کیوکیان قبلا در مورد این نائب رئیس با هویت خاص، تحقیق کرده بود.

کیوکیان کیوشیائوهای را کنار گذاشت و وارد اتاق مطالعه شد تا جعبه سیاه کوچک را از کشو خارج کند. او گوشی را برداشت و دوباره جلوی تلویزیون برگشت.

در حال حاضر، صفحه نمایش ستاره بعدی را نشان می‌داد. کیوشیائوهای در گوشه کاناپه خم شده و دستانش را تکان می‌داد، انگار می‌خواست شخصی را که در حال حاضر مانع از دیده شدن آه‌بای روی صفحه شده بود، کنار بزند. اما از آنجا که تلویزیون بود، امکان نداشت. کیوکیان وقتی رفتار او را دید نتوانست با مالیدن سر کیوشیائوهای کمکی به او بکند.

در داخل سر و صدای محیط، صدای سوکوان از طریق گوشی شنیده می‌شد: «... اجازه بدید شما رو معرفی کنم. ایشون معاون ویزیون سرگرمی، چی‌شائودونگ هستند. و این شخص هم که نیازی به معرفی نداره، استاد جوان چی بدون شک شما اون رو می‌شناسید.»

صدایی که معمولی بود و در عین حال هیچ ظرافتی نداشت پاسخ داد: «هاها، نیازی نیست. در واقع من از طرفداران وفادار خانوم بای هستم. من چی‌شائودونگ هستم، افتخار دارم شما رو ملاقات می‌کنم خانوم بای. مدت طولانیه من شما رو تحسین می‌کنم.»

صدای بای‌لانگ بسیار مؤدبانه بود: «دیدن شما باعث افتخاره. آقای چی بیش از حد مهربون هستند.»

صدای چی‌شائودونگ با خنده گفت: «من از روی ادب نمی‌گم. لی‌کوان‌کینگ در "بیرون طلا و یشم" واقعا باعث شد من و گروهی از دوستانم عرق کنیم و اون رو بازتاب بدیم. این نوع ظرافت چیزی نیست که هر کدوم از ما بتونیم با اون مقایسه بشیم. در حال حاضر از اون به عنوان نمونه‌ای برای مطالعه استفاده می‌کنیم.»

سوکوان با خنده گفت: «چطور من چیزهایی رو که استاد جوان چی یاد گرفتند، نمیتونم ببینم؟»

«چی میخوای بگی سوکوان؟ در حال حاضر من تمام تلاشم رو میکنم تا خودم رو ظریف و برازنده نشون بدم. معلوم شد هیچ تغییری ایجاد نشده.»

سوکوان طعنه زد: «یه پلنگ نمیتونه خال‌هاش رو عوض کنه.»

چی‌شائودونگ اعتراض کرد: «میشه لطفا کمی از من حمایت کنی، ما داریم اینجا معرفی میشیم.»

بای‌لانگ همکاری کرد و کمی خندید: «این فقط بازیگریه. چطور میشه اون رو با آقای چی مقایسه کرد؟»

«اینقدر دوری نکنید. شما میتونید من رو مثل سوکوان استاد جوان چی صدا بزنید.»[1]

صدای چی‌شائودونگ بسیار دوستانه بود. «صحبت از تصادف شد، من چند روز پیش با سوکوان درباره خانوم بای صحبت می‌کردم اما هرگز فکر نمی‌کردم امروز فرصتی برای ملاقات با شما داشته باشم. شاید این سرنوشت باشه. اگه خانوم بای فرصت دارند بیاید یه روز با هم چیزی بخوریم. من از چند نفر از دوستام خواهش می‌کنم بیایند و ما می‌توانیم جمع بشیم؟»

کیوکیان که جلوی تلویزیون نشسته بود چشمانش را تنگ کرد.

سوکوان تا حدی غیرصادقانه مانع آن شد: «هی، اگه همه طرفدارا مثل شما بودند و درخواست می‌کردند که با هم یه وعده غذا بخورند، فکر می‌کنی خانوم بای وقت آزاد پیدا می‌کرد؟»

چی‌شائودونگ گفت: «پس بیاید وقت رو تلف نکنیم، چطوره یه نوشیدنی با هم بخوریم؟ خانوم بای اخیرا یه آبج*وی تجاری رو تبلیغ کردند که جذاب به نظر میومد. چطوره بعد از این کار رو تموم کنیم؟»

درست وقتی بای‌لانگ قصد داشت دهانش را برای پاسخگویی باز کند، سوکوان دوباره حرف او را قطع کرد و اول صحبت کرد.

«امکان نداره. بد نیست بگم خانوم بای نمیتونند تصادفا بیرون برند و بنوشند. بعضی ناراضی می‌شند.»

به نظر می‌رسید صدای چی‌شائودونگ تغییر می‌کند: «اوه؟»

اما درست وقتی کیوکیان با دقت به آن گوش می‌داد، ناگهان کیوشیائوهای خود را به سمت او انداخت و در همان زمان سیم گوشی را از گوش او بیرون کشید. وقتی کیوکیان آن را دوباره داخل گوشش گذاشت تنها چیزی که شنیده می‌شد صدای هوهو بود.

خیلی ناراضی بود. و کیوشیائوهای شیطان روی شکم دراز کشیده بود و شکایت می‌کرد: «من دیگه نمیتونم آه‌بای رو ببینم.»

او واقعا جذاب به نظر می‌رسید. کیوکیان لب‌های پسرش را تکان داد و گفت: «چطوره بریم و آه‌بای رو برداریم و بیایم خونه؟»

چشمان کیوشیائوهای روشن شد: «واقعا؟»

کیوکیان در مورد کاری که بای‌لانگ به او واگذار کرده بود اندیشید: «تکالیفت رو تموم کردی؟»

شانه‌های کیوشیائوهای فروافتاد: «هنوز نه.»

«برو انجامش بده. وقتی تمومش کردی میریم.»

«اوم.»

*******

"آشوب خیابانی" پر از صحنه‌های تعقیب و گریز بود.

خواه افسر پلیس تازه‌کار چی‌فنگ‌جی یا مأمورمخفی لوزای، هر 2 نقش نیازمندی‌های جسمی سنگینی داشتند.

بنابراین خدمه، رزمی‌کاران حرفه‌ای استخدام کردند تا در آموزش هوشمندانه سبک جنگی به آن‌ها کمک کند. قبل از شروع دوره فیلمبرداری، آن‌ها دوره آموزشی ویژه‌ای ترتیب داده بودند تا بعدا از NG زیاد صحنه جلوگیری شود. بالاخره جنگ مثل ورزش بود. به تمرین و تکرار نیاز داشت. تفاوت بصری بین فرد ماهر و آماتور بسیار مشهود بود.

بای‌لانگ نقش لوزای را بازی می‌کرد. نقش اول دیگر، یعنی افسر پلیس تازه‌کار چن‌فنگ‌جی به وسیله بازیگر دیگری که سون‌ژی‌بین نام داشت از کمپانی "فلایینگ فیلم و تلویزیون" بازی می‌شد. کسی که باید نقش او را بازی می‌کرد کسی بود که خوش‌تیپ و سرد بود. با این حال پوست برنزه او با دندان‌های سفید و بزرگ مرواریدی‌اش جفت شده و او ر ابسیار دوست‌داشتنی و آفتابی نشان می‌دادند. سبک بازیگری او بسیار طبیعی بود و نقش‌های زیادی از کارگرهای یقه آبی، کشاورزان و دیگر شخصیت‌هایی را که مربوط به زمین می‌شد بازی کرده بود. از نظر تجربه، او ارشد بای‌لانگ محسوب می‌شد.

بعد از اینکه بای‌لانگ و سون‌ژی‌ّبین پذیرش نقش خود را تائید کردند، بلافاصله هر 2 به کلاس‌های تربیت بدنی اعزام شدند. از آنجا که نقش آن‌ها متفاوت بود، خدمه برای هر کدام مربی جداگانه‌ای برای آموزش فرستاده بودند تا بتوانند جداگانه آموزش ببینند.

این اولین باری بود که بای‌لانگ این نوع آموزش را پشت سر می‌گذاشت. او در زندگی قبلی خود هرگز حتی یک تلنگر به ورزش‌های رزمی نزده بود. تصویر او اجازه چنین کاری را نمی‌داد.

اینکه چرا در "آشوب خیابانی" نقش گانگستر لوزای را به بای‌لانگ پیشنهاد داده بودند به این دلیل بود که در فیلمنامه مشخص شده بود لوزای یک زیبای وحشی است. همچنین صحنه‌ای وجود داشت که در آن لوزان خود را به یک جوان ثروتمند تبدیل می‌کرد تا به یک باشگاه خصوصی مخفی نگاهی بیاندازد. بنابراین درخواست بای‌لانگ برای این نقش غیرمعمول نبود. این آزمون توانایی بازیگری بای‌لانگ نیز بود. زیرا با آن چهره باید می‌توانست نوعی شخصیت خشن خیابانی را بیان کند، اگر روش او زیادی مصنوعی بود، این امر احتمالا خشم و ناامیدی مخاطبان را به دنبال داشت.

در هر صورت قبل از اینکه بای‌لانگ نقش را بازی کند، ابتدا باید برنامه سخت تمرینات شدید خود را به انجام می‌رساند.

مربی که برای بای‌لانگ منصوب شده بود یک افسر بازنشسته ارتش بود.

رفتار و دهان افسر کاملا غیراخلاقی بود. او سخت‌گیر و خشن بود و برایش مهم نبود با چه کسی سروکار دارد. اگر مشکلی پیش می‌آمد، فورا نفرین می‌کرد و دشنام می‌داد. در چند روز اول بای‌لانگ از نظر احساسی آماده نبود و تا زمانی که کاملا دست و پایش به فریاد زدن می‌افتادند ادامه می‌داد و تمرین شدید باعث شد دست و پاهایش ضعف پیدا کنند. به محض رسیدن به خانه با خستگی می‌خوابید.

البته در حین تمرین به این واقعیت توجه داشت که نیاز به استراحت دارد. به همین دلیل درگیری زیادی با مربی داشت. بالاخره یک افسر فرمانده قطعا به سربازان دسته خود اجازه استراحت نمی‌داد. هربار که بای‌لانگ این درخواست را می‌کرد، مربی بی‌دلیل او را بی‌فایده می‌خواند و وانمود می‌کرد او یک کلاهبردار است و او را مسخره می‌کرد. او چنان بی‌ادب بودکه حتی بای‌لانگ خوش‌اخلاق هم می‌خواست به او دشنام بدهد.

برنامه آموزش هفته اول شامل موضع‌گیری‌های اساسی مبارزه بود. هفته دوم واقعی شد و درگیری با مشت و پا آغاز شد. پس از ورود به این مرحله، تحت عنوان آموزش، بای‌لانگ چنان مورد ضرب و شتم قرار گرفت که غیر از صورت، تمام بدن او با کبودی پوشیده شد. در این مرحله نمی‌توانست تعجب نکند، آیا این افسر پیر انتقامی مخفی علیه او داشت؟ یا ممکن است توسط دشمنانش به اینجا اعزام شده باشد تا عمدا او را رنج دهد.

علیرغم سوءظن‌ها، نمی‌توانست اعتراف نکند که نوع آموزش او کاملا مؤثر بود. در حال حاضر بدن بای‌لانگ بسیار سریع‌تر و آزادانه‌تر حرکت می‌کرد، حرکت چرخش، لگد زدن و غلتیدن او کاملا حرفه‌ای و جذاب‌تر از 2 هفته پیش بود. و تا زمانی که قادر بود استراحت لازم را انجام بدهد، نمی‌خواست درباره کار، سر و صدای زیادی ایجاد کند. در واقع کمی هم تحت‌تأثیر صدا زدن مربی قرار گرفته و نمی‌خواست به عنوان بی‌فایده یا بازی‌دزد شناخته شود.

با این حال گرچه بای‌لانگ چیزی نمی‌گفت، کیوکیان دیگر نتوانست خودش را کنترل کند.

طی 2 هفته گذشته او به بای‌لانگ کمک کرده و هر شب دارو استفاده می‌کرد. حتی اگر بای‌لانگ می‌گفت این به دلیل نقش بود و نمی‌شد کاری کرد، با این حال کیوکیان کاملا احساس نارضایتی می‌کرد. و او توانایی شنود نیز نداشت. بهرحال ساعت الماس اولین چیزی است که هنگام انجام هر گونه آموزش باید آن را بیرون بیاورید. در مورد هونگ‌هونگ هم در همان روز اول توسط مربی پیر مورد سرزنش قرار گرفت که افراد نمی‌توانند تصادفا در طول آموزش او حضور داشته باشند و باید بیرون منتظر بمانند.

با این وجود اهمیتی نداشت، افسر توانایی متوقف کردن کیوکیان را نداشت. کیوکیان روز خوبی را انتخاب کرد و بطور ناگهانی در تمرین بای‌لانگ شرکت کرد.

شاگرد جوانی که به نگهبانی ایستاده و از در محافظت می‌کرد، کیوکیان را دید که کل بدنش را هاله‌ای خطرناک از بزهکاری گرفته بود و به حدی ترسید که نتوانست او را متوقف کند.

بنابراین وقتی کیوکیان وارد شد، صحنه‌ای را دید که در آن بای‌لانگ در حالی که فریاد می‌زد مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. بای‌لانگ در حال تمرین حرکت مسدود کردن ضربه بود. کیوکیان بلافاصله کتش را از تن بیرون آورد. او گفت: «خوش به حالتون. به نظر میاد دوست داری سر مردم داد بزنی. چرا سراغ من نمیای!»

مربی پیر وقتی دید کسی جرئت کرده حین آموزش او حرفش را قطع کند با عصبانیت زیاد فریاد زد: «تو چی میدونی رذل؟»

کیوکیان خنده خطرناکی کرد و سپس مشتش به طرف او پرواز کرد: «به خاطر کلماتی که قبلا استفاده کردی، من اینجام تا کاری کنم که مادرت رو صدا بزنی!»

به دنبال آن در باشگاه صدای داد و فریادهای وحشتناکی بلند شد. البته هیچ کدام از طرف کیوکیان نبودند.

بای‌لانگ نیز مانع او نشد.

در آن حال او تمام تلاش خود را می‌کرد تا ضربان قلبش را که از کنترل خارج شده بود، آرام کند. رنگ صورتش خیلی بد بود. درست قبل از آن او سعی کرده بود مربی را متوقف کند اما مربی طوری رفتار کرده بود گویا چیزی نشنیده و همچنان به ضرب و شتم او ادامه داده و بای‌لانگ چاره‌ای جز دفاع کردن از خود نداشت. درگیری‌های بعدی تمام انرژی بای‌لانگ را از بین برده و چون بارها مجبور به عقب‌نشینی شده بود، برای اولین بار احساس تهدید و خطر واقعی کرده بود.

بنابراین در حال حاضر او در حال سازماندهی مجدد افکار خود در ذهنش بود.

اولا، مالک آشوب خیابانی شرکت فول کالر فیلم و تلویزیون بود که هیچ ارتباطی با هونگ‌یو نداشت. اگرچه این احتمال وجود داشت که هونگ‌یو بتواند با نفوذ خود بر آن تأثیر بگذارد، اما با توجه به رفتار "دوستانه" قبلی هونگ‌یو، هیچ سودی برای او نداشت.

اگر لی‌شا را در نظر می‌گرفت که قبلا به خاطر کانگ‌ژیان از او ناراضی بود، در واقع هارمونی سرگرمی پدرش، رقیب صنعت فول کالر بود. با چنین پیش‌‌زمینه‌ای تداخل در تولید برای لی‌شا بسیار دشوار بود.

بنابراین اگر این افراد را کنار بگذاریم، در بین افرادی که با او اختلاف داشتند فقط سوکوان باقی می‌ماند. حتی اگر سوکوان عذرخواهی کرده بود، بای‌لانگ فکر نمی‌کرد اقدامات او در آن مهمانی تنها از روی بی‌دقتی بوده باشد.

با این حال از کسی خواسته بود که او را مورد ضرب و شتم قرار دهد، این چه نوع روشی بود؟ آیا فکر می‌کرد فقط به این دلیل که مورد ضرب و شتم قرار گرفته، از دنیای بازیگری کناره‌گیری می‌کند؟ یا اینکه مربی برای شایع کردن تنبلی و حرفه‌ای نبودن او بود؟ این نوع روش خشن و احمقانه واقعا بای‌لانگ را نسبت به سرزنش سوکوان مشکوک می‌کرد زیرا به نظر نمی‌رسید سبک او ساده باشد.

یا اگر تصورات خود را جلوتر می‌برد ممکن بود مربوط به استاد جوان چی باشد که پس از نمایش برتر "امپراطور فنگ" اغلب دوست داشت بی‌دلیل با بای‌لانگ تماس بگیرد؟ او مدت‌ها فکر کرده بود اما هنوز نتوانسته بود چیزی پیدا کند. در حال حاضر مهمترین چیز کیوکیان بود که با ظاهری بسیار مهیب در برابر او قرار داشت.

مربی که مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود با التماس روی زمین دراز کشیده و گریه می‌کرد. کیوکیان مقابل بای‌لانگ که در حال استراحت نشسته بود زانو زد و با عصبانیت گفت: «چرا چیزی نگفتی؟»

بای‌لانگ با صدایی مردد پاسخ داد: «مگه قرار نیست آموزش این طوری باشه؟»

کیوکیان چشم‌هایش را ریز کرد: «یه بار دیگه ازت می‌پرسم چه دلیلی داشت؟»

بای‌لانگ مکثی کرد. سپس تصدیق کرد. «من هنوز متوجه نشده بودم برای همین نمی‌خواستم چیزی بگم.»

دست کیوکیان به خارش افتاد اما طاقت نداشت به کسی که در مقابلش بود ضربه بزند: «توی احمق! اگر به من بگی مطمئنا برات تحقیق می‌کنم!»

بای‌لانگ درمانده لبخند زد: «فیلمبرداری درام هنوز شروع نشده، سروصدا چه فایده‌ای داره؟ من خسته شدم، میتونیم بریم خونه؟»

کیوکیان با چهره‌ای تیره به او کمک کرد تا بلند شود: «نیازی به سروصدا نیست. ترتیبش رو میدم. از چیزی ترسیدی؟»

بای‌لانگ به روشی توبه‌کارانه در آغو*ش کیوکیان فرو رفت: «امروز میتونم کمکت کنم یه بار انجامش بدی. عصبانی نشو.»[2]

کیوکیان به قدری عصبانی بودکه حتی دندان‌هایش هم خارش گرفته بودند.

*******

اما او هرگز انتظار نداشت چند روز بعد اتفاق دیگری رخ دهد که باعث شود کیوکیان از شدت عصبانیت منفجر شود.

دلیل آن مهمانی ششمین سالگرد تولد رونگ‌زن بود. این بار رونگ‌زن درخواست کرده بود از کیوشیائوهای دعوت کنند. رونگ‌آی فکری کرد و تصمیم گرفت حرف‌هایی را که در جشن تولدش گفته شده بود بفهمد، بنابراین از تمام خانواده 3 نفره کیوکیان دعوت کرد تا به این مهمانی بیایند، غیر از آن‌ها تنها افراد خانواده رونگ در جشن شرکت داشتند.

مدت کوتاهی پس از بریدن کیک، ناگهان رونگ‌آی در سینه خود احساس گرفتگی و درد کرد. تمام بدنش حس ناخوشایندی داشت. تنفسش متزلزل شده، حالت تهوع و تعریق زیاد پیدا کرد، همه این‌ها نشانه‌های اصلی حمله قلبی بودند. با این وجود رونگ‌آی هرگز سابقه قبلی در زمینه مشکلات قلبی نداشت. بنابراین در کابینت هیچ داروی اورژانسی برای آن نداشت. کل خانواده رونگ وحشت کرده و به هرج و مرج کشیده شدند.

با این وجود آن‌ها هنوز هم افرادی دنیا دیده بودند. به سرعت واکنش نشان داده و با آمبولانس تماس گرفتند. میهمانی در ویلای خانواده رونگ برگزار می‌شد، اینجا یک منطقه حومه‌ای بود و حدود نیم ساعت با مرکز شهر فاصله داشت و حداقل 15-10 دقیقه طول می‌کشید تا یک آمبولانس به آنجا برسد. چهره رونگ‌آی بیشتر و بیشتر رنگ پریده می‌شد، تعریق او بدتر و تنفس او کم عمق‌تر می‌شد.

برادر بزرگ‌تر رونگ‌زیکی با چهره‌ای تیره و تار با تلفن صحبت می‌کرد. «340 میلی‌گرم آسپرین؟ نه، ما قبلا نگاه کردیم توی خونه چیزی نداریم و داروخونه هم خیلی دوره، فقط میتونیم منتظر آمبولانس باشیم تا دارو رو بیاره؟ کار دیگه‌ای نیست که بشه انجام داد؟ ماساژ سینه چطور؟»

همه منتظر رسیدن آمبولانس بودند و فقط می‌توانستند به رونگ‌سی‌چن که با دکتر خصوصی‌شان تلفنی صحبت می‌کرد خیره شوند.

او تلفن را در حالت بلندگو قرار داده بود تا همه صدای پزشک را بشنوند.

«ماساژ قلب تا آخرین لحظه قابل استفاده نیست. در حال حاضر من به شما پیشنهاد می‌کنم فقط صبر کنید تا آمبولانس برسه.»

وقتی این را شنیدند صورت همه درهم رفت.

میهمانان کیوکیان و بای‌لانگ پس از شروع بیماری رونگ‌آی بی‌صدا کناری ایستاده و کسی را آزار نمی‌دادند.

کیوشیائوهای دست رونگ‌زن را که چهره‌اش سفید شده بود گرفته و سعی داشت او را دلداری بدهد.

در این لحظه بسیار پرتنش و سنگین، ناگهان بای‌لانگ جلو رفت. او یک جعبه کوچک را بیرون آورد.

«من دارم. 340 میلی‌گرم آسپرین. عجله کن و این رو به رونگ بزرگ بده.»

به نظر می‌رسید رونگ‌زیکی به چیزی فکر می‌کند. او به زندگی برگشت و بلافاصله نگاه کرد.

رونگ‌سی‌چن نیز شوکه شد. برای اطمینان دوباره آن را تائید کرد.

«این واقعا آسپرینه؟ اشتباه نیست؟ چطور شد که شما اون رو دارید؟»

بای‌لانگ جرئت نمی‌کرد به کیوکیان که در کنارش ایستاده بود نگاه کند. او فقط توانست درمانده لبخندی بزند.

«چون منم مشکل قلبی مشابهی دارم.»

[1] اِر در ترجمه گم شده است.اما شائو به معنای استاد جوان/مرد جوان از یک خانواده خوب است، در واقع بسیار راحت خوانده می‌شود. این فقط یک کلمه است. بنابراین می‌تواند کاملا معمولی/به عنوان نام مستعار استفاده شود. به انگلیسی بسیار رسمی به نظر می‌رسد اما چی‌شائودونگ در واقع سعی دارد بیشتر آشنا شود. این همان کلمه‌ای است که فنگ‌هوا در "استاد بای جوان" به عنوان لقبی برای طرفداران خود استفاده کرد.

[2] شما میدونید ^

کتاب‌های تصادفی