فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تولد دوباره یک سوپراستار

قسمت: 48

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل48 مراسم اهدای جوایز

کلیپ "آشوب خیابانی" در واقع تأثیر عجیبی داشت که سروصدای نامزدی جایزه امپراطور طلایی بای‌لانگ را بالا برد.

احتمالا به این دلیل بود که قبلا بای‌لانگ در تولیدات زیادی حضور نداشت. به غیر از "طلا" که به خاطر آن نامزد شده بود، فقط "شرکا" بود که مردم با آن توانسته بودند از آن برای قضاوت او استفاده کنند. زمانی که او را در حال فیلمبرداری بای‌لانگ شرکا بود، واقعا یک تازه وارد بود. تجربه بازیگری او سطحی بود و اگرچه در پایان بسیار پیشرفت کرد، اما این نوع تولید ساده در مورد زندگی شهری واقعا صحنه‌های زیادی نداشت که بتواند مهارت بای‌لانگ را نشان دهد، به جای اجرای خاص، خط داستان چیزی بود که مردم را جذب می‌کرد. بنابراین افراد زیادی بودند که احساس می‌کردند نامزد شدن بای‌لانگ به خاطر خوش شانسی از جانب تماشاگران بود.

با این حال، وقتی کلیپ آشوب خیابانی منتشر شد، این بای‌لانگ کاملا متفاوت چشم مردم را روشن کرد.

در این کلیپ از حالت‌هایش تا هر حرکت کوچکش به گونه‌ای بود که به نظر می‌رسید او کاملا حتی استخوان‌هایش را تغییر داده است. از او احساس یک نفر در پائین‌ترین طبقه جامعه تراوش می‌کرد و طبیعی به نظر می‌رسید، با این حال هنوز یک احساس باحال و زیبا وجود داشت که باعث نمی‌شد مردم احساس دافعه کنند. مثل این بود که در میان گروهی از جوانان بزهکار، همیشه یک رهبر کوچک با کاریزما وجود داشت که باعث می‌شد اطرافیانش همیشه به سمت او کشیده شوند و بخواهند از او پیروی کنند.

همچنین در این کلیپ قسمتی وجود داشت که بای‌لانگ هنگام فرار بطور روان دشنام می‌داد. لهجه او 90% شبیه لهجه واقعی یک مکان خاص بود. این احساس، کلمات در اصل درشت را تغییر داد تا احساس خاصی مرتبط با مکان و فرهنگ به همراه داشته باشد، بنابراین تحمل آن برای گوش بسیار آسان‌تر شد و همچنین شخصیتش را بیشتر زنده کرد. بازی او حتی در نحوه بیان کلماتش نیز مشخص بود. این نوع توجه در سطح بالا به جزئیات و مهارت واقعا تأثیر عمیقی در قلب افراد گذاشت.

در مورد موضوع لهجه، بای‌لانگ از برخی تجربیاتی که در زندگی گذشته خود به دست آورده بود، استفاده می‌کرد.

این درام در زندگی قبلی او خیلی خوب عمل کرده بود. شخصیت‌ها و فیلمنامه هر دو بسیار راضی کننده بودند. داستان‌های هیجان‌انگیز زیادی وجود داشت که تماشاگران را به شدت سرگرم می‌کرد. با این حال، تنها چیزی که در آن مورد انتقاد مردم قرار گرفت که همتراز فیلم نیست، بازیگر لوزای بود که در زندگی گذشته او چنگ‌یوان نقش آن را بازی می‌کرد. او یک جوان خوش تیپ بود و ویژگی‌های بسیار ظریف و زنانه‌ای داشت که الزامات تصویر لوزای را برآورده می‌کرد. با این حال هر بار دهانش را برای دادن فحش‌های استانداردش باز می‌کرد، توسط شهروندان تیز زبان مورد انتقاد قرار می‌گرفت که او بسیار بافرهنگ است و واقع‌بین نیست[1].

برخی از این‌ها به دلیل محدودیت‌های درام بود. این درام برای مخاطب عام عرضه می‌شد، بنابراین نمی‌توانست خطوط افراطی زیادی داشته باشد. با این حال، هنوز صحنه‌های زیادی وجود داشت که شخصیت لوزای برای ارائه شخصیت و طبقه اجتماعی خود باید به خطوط تکیه می‌کرد. بنابراین فیلمنامه نویس در موقعیت نامناسبی گیر کرده بودکه سعی می‌کرد خطوطی را تولید کند که نه خیلی افراطی و نه خیلی معتدل باشند.[2]

وقتی بای‌لانگ فیلمنامه را دریافت کرد، به مشکل خطوط اصلی کاراکترش توجه ویژه‌ای کرد و خیلی زود با فیلمنامه نویس بحث کرد.

توصیه بای‌لانگ این بود که می‌توانست با استفاده از لهجه محلی خود را اظهار کند. او می‌توانست از عبارات و کلمات محلی خاص برای جایگزینی برخی از گوشخراش‌ترین فحش‌ها و نفرین‌ها استفاده کند. به این ترتیب حتی اگر مخاطبی اغلب آن را می‌شنید، از آن عصبانی نمی‌شد. و برای نشان دادن اثر آن، او یک رشته جملات را با استفاده از لهجه و کلمات محلی بیان کرد.[3]

وقتی صحبتش تمام شد چشمان فیلمنامه نویس برق زد. او بلافاصله به سراغ چند مشاور از همان منطقه رفت و فیلمنامه را بازنویسی کرد و تقریبا تمام دیالوگ‌های لوزای را تغییر داد. حتی افرادی که با لوزای ارتباط داشتند، دیالوگ‌ها و شخصیت‌هایشان ویرایش شد. اینکه چطور بای‌لانگ که در شهر کوچک T بزرگ شده بود، توانست نوع و لهجه محلی بسیار دقیق جنوبی را بیاموزد، او به مردم می‌گفت به این دلیل بودکه قبلا 10 سال برای مقایسه مردم با یکدیگر کار کرده است.

غیر از این‌ها، چیز دیگری که کلیپ داشت و مردم نمی‌توانستند از آن چشم‌پوشی کنند، صحنه‌های اکشن بای‌لانگ بود. او که همیشه با ظاهر زن جوانی ملایم و شیک ظاهر می‌شد، به نظر می‌رسید با جوان بزهکاری که در درام ظاهر شده مطابقت نداشته باشد. اما تنها با نگاهی به حرکات اکشن او، مردم می‌توانستند بفهمند که او چقدر برای این نقش تلاش کرده است.

بنابراین اگرچه آشوب خیابانی هیچ ربطی به طلا نداشت، اما براساس این واقعیت ثابت کرد بای‌لانگ این تازه واردی که نامزدی جایزه ملکه طلایی را دریافت کرده بود، به عنوان کسی که فداکاری و تمرکز مرتبط با یک بازیگر موفق را دارد، شناخته شد.

*******

شب جایزه ملکه طلایی.

غروب بطور طبیعی پر از ستاره و درخشان بود.

خبرنگاران از مدت‌ها پیش شروع به ازدحام در دو طرف فرش قرمز منتهی به داخل کرده بودند. هر کدام از آن‌ها تمام تلاش خود را به کار می‌گرفتند تا توجه ستاره‌ها را به خود جلب کنند و سئوالات خود را بپرسند. چند شرکت بزرگ حامی نیز، مجریان تلویزیونی خود را داشتند که روی فرش قرمز ایستاده بودند تا مصاحبه ساده‌ای با ستاره‌ها انجام دهند. بسیاری از مردم به سئوالات خبرنگاران توجه نمی‌کردند، اما آن‌ها روحیه خوبی داشتند. شرکت‌های حامی هم وقتی دیدند سرزندگی سالن را بالا برده‌اند، جلوی آن‌ها را نگرفتند.

بنابراین وقتی بای‌لانگ از ماشین بیرون آمد و پا روی زمین گذاشت بلافاصله با یک رشته سئوال و چراغ‌های چشمک‌زن احاطه شد.

«خانوم بای، الان در چه حالی هستید؟ برای بردن جایزه اعتماد به نفس دارید؟»

«فکر می‌کنید بیرون اومدن شما از کمد تأثیری روی برنده شدن‌تون گذاشته باشه؟ می‌شه افکارتون رو به ما بگید؟»

«خانوم بای شما سخنرانی دریافت جایزه رو آماده کردید؟ الان با توجه به آمار به نظر میاد احتمال برنده شدن شما خیلی پائین باشه، نظر خودتون در این باره چیه؟»

«خانوم بای، چرا آقای کیو شما رو همراهی نکرده؟ امشب مناسبت مهمی محسوب نمی‌شه؟»

«از اینکه آقای کیو نیومده پشیمونی؟ دوست داری امشب با تو باشه؟»

«شما 2 نفر قصد دارید خارج از کشور ازدواج کنید؟ انگشتری تازگی شروع به پوشیدنش کردید توسط آقای کیو به شما داده شده؟»

«آقای کیو هم همین سبک انگشتر رو داره. این قطعا نماد عشق شما به همه، این طور نیست خانوم بای!»

*******

بای‌لانگ با لبخندی مؤدبانه دست تکان داد و به هیچ چیز پاسخی نداد. تنها زمانی که به انتهای باند رسید و میزبان و اسپانسر در کنارش ظاهر شد، توقف کرد. معلوم نبود خوش شانس بود یا نه، اما مجری تلویزیونی حاضر امروز، گائوفن‎فن بود که قبلا با او در مورد "طلا"مصاحبه کرده بود.

گائوفن‌فن لباس رنگی پوشیده و موهایش را به زیبایی با سنجاق به عقب کشیده بود. او رفت و یک میکروفون به او داد.

«ما دوباره هم رو دیدیم بای‌لانگ. خواهر فن از اینکه دوباره شما رو اینجا می‌بینه، خوشحاله.»

بای‌لانگ سری تکان داد و لبخند زد: «سلام خواهر فنگ، تو امروز زیباتر به نظر می‌رسی.»

«آی، آی، شیرین زبون مثل همیشه. اصلا به نظر نمی‌رسه بابت نامزدی بهترین بازیگر زن عصبی باشید، هاه؟»

«درسته، عصبی نیستم. تنها دلیل حضور من تجربه فضای پرجنب و جوش اینجاست.»

«اوه، خیلی متواضع؟ اگه خودت جایزه ملکه طلایی رو نمی‌بری، حدس می‌زنی کی اون رو ببره؟»

«خواهر فنگ، لطفا برام چاه نکنید و نگید بپرم توش. درسته، یادم رفت بگم خواهر فنگ چقدر جوون به نظر میاند، بذارید اشتباهم رو اصلاح کنم.»

گائوفن‌فن با خوشحالی خندید و سپس پرسید: «بد نیست بهتون بگم شخصا طلا رو خیلی دوست دارم. بعد از مصاحبه قبلی، بیش از یکبار برای دیدنش به سینما رفتم.»

«ممنونم خواهر فن. غیر از من، بیرون طلا و یشم هم برای دیدن خیلی خوبه.»

گائوفن‌فن نگاهی از سر تا نوک پای بای‌لانگ کرد و گفت: «البته دیدن یه خانوم خوش تیپ برای چشم‌ها خیلی باارزشه.»

بای‌لانگ لبخند زد: «متشکرم.» اخیرا هر بار با این سئوال روبرو می‌شد تنها با لبخند پاسخ می‌داد.

این بار گائوفن‌فن کار سختی به او نداد. او با مهربانی لبخند زد: «مهم نیست، من هنوزم می‌خوام به شما تبریک بگم، امیدوارم امروز نتیجه خوبی برای شما داشته باشه.»

بای‌لانگ دوباره از او تشکر کرد، این بار با صمیمیت بیشتر. سپس گائوفن‌فن علامتی داد تا نشان دهد که مصاحبه او در حال پایان است، بنابراین سری به سوی دوربین تکان داد و کارکنان را به داخل سالن تعقیب کرد.

*******

پس از اتمام موفقیت آمیز مصاحبه و ورود به محل برگزاری، بای‌لانگ احساس آرامش بیشتری کرد.

همان طور که به گائوفن‌فن گفته بود، بای‌لانگ واقعا احساس نمی‌کرد امشب جایزه‌ای دریافت کند. اگرچه پس از تولد دوباره‌اش مهارت بازیگری او بسیار افزایش یافته بود، با این حال وقتی خود را با کهنه سربازی مثل کوئی‌کی‌مینگ مقایسه می‌کرد، احساس می‌کرد که هنوز جای زیادی برای پیشرفت دارد. در حال حاضر کار سخت او، تعقیب سطح بعدی بود. بنابراین اگر این جایزه را می‌گرفت، صادقانه احساس ناامیدی می‌کرد.

از آنجایی که قرار نبود امشب جایزه‌ای دریافت کند، فقط می‌خواست مخاطبی مشارکتی باشد. تنها کاری که باید انجام می‌داد این بود که هنگامی که نامش به عنوان نامزدی خوانده می‌شد، حالتی مناسب نشان بدهد و دست‌هایش را تکان بدهد.

بنابراین پس از ورود، نگرش آرامی داشت. قبل از شروع اهدای جوایز، او به اطراف رفت تا با بازیگران، کارگردانان و تهیه‌کنندگان مختلفی که قبلا با آن‌ها کار کرده بود، احوالپرسی کند. این نشان احترام بود که فنگ‌هوا مخصوصا به او دستور داده بود انجام دهد، تا مردم فکر نکنند او یک تازه وارد متکبر است.

اما افرادی که در این زندگی با بای‌لانگ کار کرده بودند، زیاد نبودند. کار او خیلی سریع به پایان رسید و آخرین کسی که باقی ماند، امپراطور سال گذشته، فی‌هونگ بود. امروز او هم یکی از کسانی بود که برای اهدای جوایز دعوت شده بود. پیش از این بای‌لانگ تبلیغات آب+جو را با او فیلمبرداری کرده بود. اگرچه روند آن خوشایند نبود، اما او فردی بردبار بود به همین دلیل برای احوالپرسی به او نزدیک شد.

آن لحظه فی‌هونگ در حال صحبت با یک کارگردان بود. او برگشت و بای‌لانگ را دید. لبخندی زد و با همکاری بسیار مؤدبانه با او صحبت کرد، از جمله اینکه آیا او احساس عصبی بودن می‌کند و آیا اعتماد به نفس دارد و غیره. ناراحتی آن‌ها از آخرین باری که ملاقات کرده بودند، اصلا قابل تشخیص نبود.

به این ترتیب بای‌لانگ برای دقایقی صحبت‌های دوستانه‌ای رد و بدل کرد و تنها زمانی که اعلام شد روند در شرف آغاز است، خداحافظی کرد و خواست که برود.

در لحظه‌ای که از کنار فی‌هونگ رد شد، چیزی شنید.

«شما بچه‌ها باید مراقب باشید.»

جمله به آرامی گفته شد. در آن محل پر سروصدا و شلوغ، اگر دقت نمی‌کردی قطعا از آن چشم‌پوشی می‌شد.

اما بطور عجیبی بای‌لانگ خیلی واضح آن را شنید. بنابراین قدم‌هایش آهسته شد و برگشت تا به فی‌هونگ نگاه کند.

با این حال فی‌هونگ طوری رفتار کرد انگار چیزی نگفته است. او قبلا برگشته و در جهت مخالف حرکت کرده و در حال گفتگو با شخص دیگری بود.

بنابراین بای‌لانگ او را دنبال نکرد. فقط به پشت سر او نگریست و به معنای پشت کلمات او اندیشید.

او گفته بود "شما بچه‌ها" نه "تو" و این احساس بدی به بای‌لانگ می‌داد.

پس از آن، اجراهای هیجان‌انگیز زیادی در طول اهدای جوایز وجود داشت، اما بای‌لانگ نتوانست احساسات آرام قبلی خود را برای لذت بردن از روند بازیابی کند.

او ناگهان احساس نیاز شدیدی پیدا کرد که صدای کیوکیان را بشنود. اگرچه کیوکیان در کشور V به سر می‌برد و آخرین کارهای مربوط به قرارداد را برای تجارت نفت انجام می‌داد. این پروژه چیزی بود که کیوکیان شخصا برنده آن شده بود. و کیوکیان به او گفته بود که به دست آوردن این پروژه چیزی است که هنگام به دست آوردن قدرت و کنترل خانواده کیو برایش بسیار مفید خواهد بود.

به همین دلیل ممکن است کل روند در مقایسه با زندگی قبلی او تا چند سال به جلو کشیده شود.[4]

این زنجیره پروانه‌ای از وقایع، معلوم نبود قادر خواهد بود چیزهای بیشتری را تغییر بدهد با نه ...

درست زمانی که بای‌لانگ آشفته در حال اندیشیدن بود، سرانجام زمان اهدای بهترین بازیگر زن روی صحنه رسید.

مجری مراسم با صدای بلندی در میکروفون اعلام کرد:

«نامزدهای بهترین بازیگر زن ...

جین‌ژی برای رودخانه طولانی،

وویوان‌تیان برای چطور بهت بگم ازت متنفرم،

چن‌کان‌دو برای آب و آسمان،

و بای‌لانگ برای بیرون طلا و یشم.

جایزه تعلق می‌گیرد به ...»

در همین زمان تلفن همراه در جیب سینه بای‌لانگ شروع به لرزش کرد.

این صدای پیامی بود که بعد از خاموش بودن تلفن به آن ارسال شده بود.

بای‌لانگ می‌دانست که در حال حاضر نباید به گوشی نگاه کند زیرا احتمالا دوربین الان روی او بود.

با این حال سوء ظنی که تازه در ذهنش نقش بسته بود، باعث شد احساس کند حتی یک ثانیه انتظار بیشتر غیرقابل تحمل است.

بنابراین به گوشی نگاه کرد.

پیامی که دید او را تا حد زیادی شوکه کرد.

برادر کیو در یک تصادف اتومبیل در کشور V به شدت مجروح شده است. هواپیما قبلا_

بای‌لانگ نتوانست چند کلمه آخر را واضح بخواند.

در میان تشویق بلند ناگهان از جا پرید و با قدم‌هایی بلند از مراسم اهدای جوایز بیرون رفت.

[1] چین گویش‌های زیادی دارد (هوکین، کانتونی، ماندارین و غیره) با این حال دولت بر ماندارین به عنوان گویش جهانی تاکید می‌کند. بنابراین اکثر مردم سراسر چین می‌توانند ماندارین صحبت کنند اما آن را با لهجه متفاوتی تحت‌تأثیر مکانی که در آن بزرگ شده‌اند، صحبت می‌کنند. با این حال لهجه استاندارد شده‌ای وجود دارد که معمولا وقتی افراد سعی می‌کنند بافرهنگ به نظر برسند، همچنین به منظور درک بهتر خود توسط دیگران از آن استفاده می‌کنند. افرادی که تحصیلات کمتری دارند یا افرادی که هرگز به خارج از شهر خود سفر نکرده‌اند، واقعا نمی‌توانند این کار را به خوبی انجام دهند.

[2] سعی کنید نحوه صحبت مجرمان طبقه پائین را در برنامه‌هایی مانند قانون و نظم تصور کنید. بدیهی است که افراد واقعی در آن موقعیت احتمالا بسیار درشتگوتر هستند/ اصطلاحات و لغات بیشتری دارند. اما از آنجا که برنامه در تلویزیون پخش می‌شود باید تا حدودی آن گویش را تعدیل کنند تا برای مخاطب عام قابل درک باشد. در عین حال هنوز باید کاراکتر شخصیت‌ها را هم نشان بدهند.

[3] اگرچه همه ماندارین صحبت می‌کنند، اما هر مکان متفاوت تعدادی عبارات و روش‌های خاص خود را برای بیان چیزها دارد. به یاد دارم با یک پسر تایوانی قرار ملاقات داشتم و به او گفتم بیا برویم«دا دی» (طبق گفته مردم شمال/پکن تاکسی بگیر، از این رو برنامه اشتراک گذاری سواری DiDi) او مدتی گیج به من خیره شد و سپس به آرامی گفت: «منظورت از "جیائوجی چنگ‌چه" است که در تایوان می‌گویند. در واقع روش استاندارد برای هر دو متفاوت است.

[4] در زندگی بای‌لانگ، کیوکیان رئیس خانواده کیو شد، اما سال‌ها بعد این ماجرا رخ داد. در آن زندگی آن‌ها نتوانستند پروژه نفت را ببرند.

کتاب‌های تصادفی