شرور می خواد زنده بمونه
قسمت: 23
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر بیست و سوم
در آخرین پنج شنبه ماه مارس، در یکی از ساختمانهای جدای املاک یوکلین.
در مکانی که کاملا به عنوان یک زمین تمرین بازسازی شده بود، بدون وجود هیچ نور خورشیدی، موهای خیسم رو شانه زدم.
تمام بدنم که در آیینه منعکس شده بود، با عرق پوشیده شده بود؛ چون برای مدت زمان زیادی مشغول تمرینات شدیدی شده بودم.
اگر من سابق بود به شرایط بهوجود اومده اصلا اهمیتی نمیداد، اما به دلیل تغییر شخصیتم، احساس میکردم که حشرات روی تمام بدنم میخزند.
-تکک!
من از یه جادوی پایه اولیه استفاده کردم. از اونجایی که این یک جادوی سه حرکتی محسوب میشد؛ من فقط تونستم با تکان دادن انگشتم اون رو آشکار کنم.
این جادو ``پاکسازی`` نام داشت. این یک روش موقتی بشمار میرفت، که میشد از اون قبل از گرفتن دوش واقعی، استفاده کرد. جادو همه عرق و خاک روی بدن رو جمع، و اونها رو از بین برد.
من تقریبا با جادو خودم رو تمیز کردم و بعد به ساعتم نگاهی انداختم.
شش صبح.
حدود دو ساعت از زمانی که چهار صبح از خواب بیدار شده بودم، میگذشت و پنج روز بود که صبحها مشغول به ورزش صبحگاهی میشدم.
از آیینه به کل بدنم نگاهی انداختم.
نتیجه ورزشهایم کاملا آشکار بود. عضلههای تمام بدنم به طور عملی و عالی فرم گرفته بودند؛ نه خیلی بزرگ و نه خیلی کوچک. قیافهام خیلی دور از اون مجسمهها بشمار نمیرفت.
اینها همه به لطف ویژگی {مرد آهنی} بود. در انجام تمرینات هیچ مشکلی نداشتم و حتی اگر درد عضلانی داشتم به سرعت بهبود مییافتم.
تنها با یک یا دوماه تلاش مداوم، میتوانستم به راحتی بازیکنهای NFL و NBA که گفته میشود بدنی سرشار از تواناییهای ورزشی خالص دارند، پیشی بگیرم.*۱
«حالا برای روتین بعدی.....»
``کنترل شمشیر``
من اسلحه اصلیم رو که اونروز از آهنگر خواسته بودم برام بسازه رو بیرون آوردم. در حقیقت، یدونه نبود. خیلی سلاح بود...
کتابهای تصادفی


