شرور می خواد زنده بمونه
قسمت: 25
چپتر بیست و پنجم
«درس اینجا به اتمام میرسه. بقیهاش رو با درک خودتون بفهمید.»
سخنرانی بالاخره به اتمام رسید. بعد از سه ساعت کلاس، دکولین بدون اینکه به پشت سرش نگاهی بیاندازد، کلاس را ترک کرد. سیلویا برای اینکه او را دنبال کند یا نه تردید داشت. او یک سوال داشت که قصد داشت از دکولین بپرسد اما غرورش به او اجازه اینکار را نمیداد.
«......»
سیلویا سرجایش نشست و شروع به مدیتیشن و تفکر عمیق کرد.
نظریه و شهود.
فقط چند استاد بودند که میتوانستند هر دو را داشته باشند، بنابراین او لزوماً نیازی به چسبیدن به دکولین نداشت. و سیلویا معتقد بود که نظریه فقط یک ``قالب`` هست. و این حتی یک استاندارد دچار تنزل بشمار میرفت. جادو مانند جریان مانا همیشه در حال تغییر بود. و نمیشد آن را از بدو تولد به جادو گره زد.
تصور کنید که کیفیت مانای شما ناگهان در داخل یک سیاهچاله یا یک مانع تغییر کند؟ در این زمان تئوری مستلزم شکست است. چه میشد اگر طوفان مانا ناگهانی در وسط یک جادو اتفاق بیافتد؟ اگر با یک فاجعه مانا روبهرو میشدی چه؟
اگر بلافاصله پس از انفجار مانا در یک منطقه ناپایدار و ناقص حضور داشته باشی، چه؟ آیا نظریه همچنان میتواند در برابر چنین تغییر ناگهانی ثابت و تزلزل ناپذیر بماند؟
-من اینطور فکر نمیکنم.
برای ساحران تئوری یک چیز ناقص بشمار میرفت. نظریهای که درستیاش همیشه ثابت شده بود، در یک لحظه نادرست میشد. بسته به سطحها، امکان داشت یک نظریه جدید برای هرکدام از آنها نیاز باشد. بنابراین، مهمترین چیزی که ساحران میبایست دنبال میکردند این بود که ``شهود`` خودشان را کامل کنند. حواس آنها که به اوج میرسید، بالاترین قدرت را کسب میکرد و تبدیل به یک قانون جدید میشد.
«......»
سیلویا مدتی بدون اینکه به یادداشتها نگاه کند، سرجایش ثابت نشست. او باور داشت که شهودش هم میتواند تئوری را حل کند.
«....»
این پاسخ به باور خودش بود که اعتقاد داشت بدون نیاز به هیچ معلمی میتواند یاد بگیرد و خودش را نجات بدهد.
«...»
یک مثلث کوچک سپس، یک مثلث معکوس بزرگ که ا...
کتابهای تصادفی
