شرور می خواد زنده بمونه
قسمت: 33
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر سی و سوم
روز بعد
در حالی که کتاب جادویی به دست داشتم به سمت کوهی در پشت عمارت رفتم. من به اصول فراروانی حرکتی تسلط کامل پیدا کرده بودم و مهارت بینایی و بصیرتم به ۱۰۰٪ رسیده بود. حالا میتونستم هفت چاقوی پرتابی رو طوری دستکاری و کنترل کنم که انگار دست و پاهای من هستند، اما بیش از این، حتی تولید جادو رو هم با مشکل مواجه میکرد.
از این رو، مجبور شدم سعی کنم با تحریک ذهنی، خودم رو با پوشش گیاهی کوه آشنا کنم، که صد البته هوایی تمیزتر و کیفیت مانای بیشتری داشت. سعی کردم تو حالت نیلوفری بشینم، اما به دلیل میسوفوبیا غیرقابل تحملم نتونستم روی زمین برهنه بشینم.*۱ در نهایت متوجه شدم، که یه صندلی رو از توی عمارت بیرون کشیدم.
*۱حالت نیلوفری یا چهار زانوی بالا، شکلی از حالت نشستن است که از سنت مراقبه در هند باستان ریشه میگیرد. در این حالت، پاها بر روی رانهای جهت مخالف قرار داده میشوند. این حالت نشستن یک حالت رسمیشده در سنت یوگای هندو است. گفته میشود که این شکل از نشستن به شکل نیلوفر آبی همانندی دارد.
در میان چمن و درختان حالا یک صندلی عتیقه وجود داشت. اونها زیاد باهم سازگار نبودند. اما من به پشتی صندلی تکیه دادم و به هرحال کتابم رو باز کردم.
{تحریک ذهنی مبتدی}:
حالا که شما فراروانی پایه را یاد گرفتهاید، الان میتوانید فراروانی حرکتی مبتدی را شروع کنید. در مقایسه تحریک ذهنی پایه، فراروانی حرکتی مبتدی از هجده خط بیشتر و یک دایره بیشتر استفاده میکند. حرکت مدار در حال حاضر پیچیدهتر میشود.
________
من ویژگی ``درک کردن`` رو فعال کردم. تحریک ذهنی مبتدی در حالی که ذهنم رو پر میکرد، مانند یک منظره در جلوی چشمهام ظاهر شد.
دو خط مانند شکلهای کامپیوتری روی هم قرار گرفته بودند و به وضوح تفاوت بین این دو جادو رو مشخص میکردند. من اطلاعات رو به بدنم القا کردم. خطوط فراروانی مبتدی با جزییات بیشتری در بالای همتای ضعیفتر خودشون یعنی فراروانی پایه، حک شدند. خطوط و دایرههای سنگین به تکنیک پر مانند قبلی من اضافه شدند.
شکافها و سادگی فراروانی پایه حالا برای اولین بار با دایرههای جادویی متوسط پر شده بود.
«هااااا»
طبیعتاً یک بار دیگر طعم مرگ رو چشیدم. هر زمان که مدار جدیدی شکل میگرفت، احساس میکردم که تب چنان شدیدی ازم بلند میشه، انگار که خنجری روی استخوانهام چیزی حک میکنه.
سووویش!!
طلسم به اعصاب ماهیچههام هجوم برد.هنوز میتونستم درد شدید و عمیقی رو که در رگهام میپیچید، رو تحمل کنم، اما مدتی که باید صبر میکردم تا از بین بره، بسیار طولانی بود. در تمام اون مدت، جادویی که در تمام بدنم ریشه دوانده بود من رو به شدت عذاب میداد.
تا زمانی که بیشتر قدرتم رو تموم...
کتابهای تصادفی

