NovelEast

قلعه ی شیطان

قسمت: 94

تنظیمات

] پیام سیستم

شما شمن پیر، بزرگ اورک‌ها، نگهبان قاره دشت‌های سبز سطح افسانه‌ای را سلاخی کردید.

شما معبد خدای شکار را فتح کردید.

شما کاخ نگهبان اورک‌ها را فتح کردید.

000,000,500,1 سکه طلا دریافت شد.

000,000,600 سکه طلا دریافت شد.

000,000,450 سکه طلا دریافت شد.

صندوق درخشان حماسه‌ای آدمنتایت دریافت شد.

صندوق درخشان میثریل دریافت شد.

پنج میلیون جواهر زندگی دریافت شد.

یک میلیون جواهر زمین دریافت شد.

یک میلیون جواهر آتش دریافت شد.

یک میلیون جواهر باد دریافت شد.

یک............

.......

....[

سخنی برای گفتن نداشت، با کشف ارتقا آفرید هیجان‌زده شد چرا که حال آفرید ارزش واقعی خود را نشان می‌داد، از سمتی با ظاهر شدن اورک افسانه‌ای به شدت ترسیده و آماده آن بود تا به‌سرعت بر روی اژدهای افسانه‌ای که آنرا عزازعیل نامیده بود سوار شود، نام شیطانی خفته که گفته می‌شد حتی آبیس جرعت تحریک و بیدار کردن آنرا بدون حمایت پانئتون نابودی و آشوب نداشت.

ولی هازارد حتی مهلت پیدا کردن عزا را نداشت چرا که پیغام‌های فیلتر شده او که فقط کشته‌های حماسی به بالا را نشان می‌داد با رگباری مواجه شد و آن تنها از یک موجود بود، دیدن آنکه موجودی افسانه‌ای به‌تنهایی توسط آمون پادشاه مرگ حماسی میانی کشته شده بود او را به آن واداشت تا بتواند روزی از این پیرمرد نصیحت‌های بیشتری درباره آن قدرت الهی که در برابر او از آن صحبت می‌کرد بشنود.

ولی مهم‌ترین عمل حال باز کردن صندوق‌های گنج بود، عملی که برای ماه‌ها اشتیاقی به انجام آن نداشت ولی این صندوق‌ها متفاوت بود، سطح متفاوت باعث آن شد تا انتظار بالایی از آنها داشته باشد انتظاری که او را سرافکنده نکرد.

هر دو صندوق باز شده و مجموع طلا به نزدیکی یک میلیارد می‌رسید، به کنار از طلا او نگاهش بر آیتم‌ها و نقشه‌ها بود.

]شنل آرک لیچ عزایر

سطح : افسانه‌ای

50000+ مانا

5000+ دفاع

مهارت: رسانایی جادو SS سپر دفاعی SSبازیابی مانا S

توضیح: گفته شده آرک لیچ عزایر موجودی نیمه‌خدا در زمانی که وارد سطح اسطوره‌ای شده شنل افسانه‌ای خودش را به انسان آشوبی فروخته بود که انسان آشوب آنرا به یک کاردینال نابودی پس از آن فروخت.[

]عصای آرک لیچ عزایر

سطح : افسانه‌ای

100000+ مانا

مهارت: نکرومانسی SSS رسانایی جادو SS

توضیح: گفته شده آرک لیچ عزایر موجودی نیمه‌خدا در زمانی که وارد سطح اسطوره‌ای شده عصای افسانه‌ای خودش را به انسان آشوبی فروخته بود که انسان آشوب آنرا به یک کاردینال نابودی پس از آن فروخت.[

]نقشه ساختمان گولم استخوانی بلعنده آشوب

سطح: 8

احضار هزار گولم استخوانی بلعنده آشوب، موجودی که با بلعیدن هر چه استخوان بیشتر قوی‌تر می‌شود.[

هازارد عصای بلند ده متری که بر روی سر آن جمجمه موجودی اختاپوس مانند بود، داشتن استخوان جمجمه به این شکل برای او شگفت‌انگیز بود چرا که ظاهری بسیار عالی از نظر او داشت، تزئینات با جواهر مرگ و تاریکی نیز نیازی به توضیح نداشت، از طرفی شنل طلایی و سیاه پاره‌پاره که سر شانه‌هایش زره پوش بود.

پوشیدن شنل بلند و مانای او که با این دو آیتم می‌توان گفت بیش از 000,300 شده بود، مانایی که در بین موجودات اسطوره‌ای تنها رایج بود.

با آن در حالی که نقشه ساختمان نیرو را در دست گرفته بود، نقشه‌ای که می‌توانست صدها میلیارد قیمت گذاری شود به بیرون از قلعه رفت و آنرا در همان مکان ساخت.

دو دست چسبیده به هم پس از پرداخت یک میلیون جواهر مرگ شاهد ظاهر شدن زمینی از استخوان‌هایی تیز شد که هر جانداری را نسبت به نزدیک شدن تهدید می‌کرد، داخل این استخوان‌های تیز که زمینی به مساحت نزدیک چهار هزارمتر را فرا گرفته بودند گودالی تاریک به شعاع ده متر که گویی به مکانی مرگبار با آن هاله خود متصل بود، مکانی که حتی هازارد اعتماد وارد شدن به آنرا نداشت، ولی تنها پس از آن و فشردن دکمه احضار گودال شروع به لرزش کرد و هاله‌ها بلند شد.

«لطفا حماسه‌ای باش لطفا حماسه‌ای باش!»

هازارد که از اخبار تخم‌گذاری عجیب حماسه‌ای اسکارلت باخبر شده بود نمی‌خواست تا از او عقب بیافتد و این نیرو را شانس خود می‌دید که با ظاهر شدن موجوداتی شنیع بدون چهره با استخوان‌هایی که گویی به دور یک هسته می‌چرخیدند و به روی دو پا راه می‌رفت با ظاهری انسانی کمی عقب رفت.

هاله مرگ؟ هاله آبیس؟ این چه هاله‌ای بود؟ تا به حال احساسش نکرده بود و اگر نامش را می‌دانست جای تعجب بود، این موجودات از نبردی و دنیای سقوط کرده‌ای به درون آبیس نشات می‌گرفتند که خدایان از به یاد آوردن آن بیزار بودند.

«همشون حماسه‌این!!»

هزار گولم حماسه‌ای غرش کردند و پس از بیرون آمدن به جلوی هازارد رسیدند و بی‌چهره گویی از هازارد می‌خواستند تا به آنها بهای خوبی برای استخدام بدهد، در آن لحظه هازارد تنها نگاهش به گوشه‌ای برگشت که با بیرون رفتن اژدهایان به بیرون از قلعه برای گشت و گذار مصرفشان از اجساد قهرمانان که تعدادشان به مرور زمان بیشتر می‌شد کمتر شده و آیا این گولم‌ها نمی‌توانستند استخوان ببلعند؟

با آن به‌سمت انبار حرکت کرد در حالی که هزار گولم استخوانی آبیس بدنبال او رفتند و با دیدن انبار اجسادی که هر جسد شاید هازارد متوجه آن نشده بود ولی در چشم گولم‌ها گنجینه‌ای به‌دلیل داشتن قدرتی به جا گذاشته از قانون الهی بود، قانونی به جا مانده از آفرینش خدای نابودی، با آن و دیدن خنده‌های شنیع گولم‌ها هازارد از آنکه می‌توانست مانند ساختمان‌های غول‌های آندد روزانه چنین موج استخدامی را راه اندازی کند هیجان زده بود، چرا که احضار آن تعداد از غول‌های آندد رتبه لرد به هیچ عنوان برابر با احضار هزار حماسی در روز نبود، ولی مشکلی وجود داشت، چرا مصرف این گولم‌ها زیاد بود؟ نه نمی‌توان گفت زیاد بود چرا که به‌نظر می‌رسید بی‌پایان بود، بی‌پایان نیز کلمه‌ای مناسب نبود! گولم‌ها در حال جارو کشیدن جسد صدها هزار قهرمان بودند!

«نمی‌تونم...»

هازارد خودش نمی‌دانست چه نتوانستنی باید بگوید، تنها تصمیمش ارسال این جارو برقی‌ها به میدان جنگ بود در حالی که در روز فرستادن آنها میلیون‌ها موجود آسمان قلمرو او را تاریک کردند.

کتاب‌های تصادفی