فصل ۱۱۸: حملات هم¬زمان! درحالی¬که گروه رهبر اتحادیه مبارزان در مقر خود جشن می¬گرفتند، سیگار می¬کشیدند، نوشیدنی می¬خوردند و یا سرگرم بودند، دو پایگاه آنها مورد حمله قرار گرفت! در قلمرو این جناح جنایتکار محلی، دو تا از دورترین پایگاه¬ها به¬خاطر نقشه¬های وینسنت تحت حمله بود. … در دومین پایگاه قوی از چهار پایگاه اتحادیه مبارزان، ده‌ها نفر از مردان وینسنت در مقابل ساختمانی متروکه ایستاده بودند. شعله¬های آتش در اطراف دیده می¬شد، درحالی¬که دیوارهای فروریخته و اجساد خون¬آلود، که برخی مثله شده بودند، در همان نزدیکی قرار داشتند. فریاد از درد و بوی گوشت سوزان به مردم نزدیک، می‌رسید درحالی¬که چندین هاله در داخل ساختمان بلند میشد. از ساعتی به بعد، چندین بمب در داخل و خارج پایگاه منفجر شد، قبل از این¬که صدای چندین گلوله از هر طرف ساختمان به گوش برسد. در یک دقیقه، مکان خلوت بود و همه¬چیز عادی به¬نظر می¬رسید. یک دقیقه بعد همه¬چیز تغییر کرد و همه در آن مکان شوکه شده بودند و از حملات داخلی و خارجی رنج می¬بردند! در همین حین، مردان وینسنت در حال آماده شدن برای عقب¬نشینی بودند! یکی از مردانی که در آن مکان به دستیار‌ها تیراندازی می‌کرد، با احساس اضطراب پرسید: «چقدر دیگه باید اینجا بمونیم، رئیس؟» خطر حمله به این مکان کم نبود. اما برای موفقیت وینسنت باید حداقل چند لحظه آنجا می¬ماندند! «یک دقیقه، ما باید یک دقیقه به این مکان حمله کنیم. بعدش، عقب-نشینی می‌کنیم!» دستیار مسئول گروه نیز بسیار پراضطراب اما آگاه بود که باید برای این مدت کوتاه اما به¬ظاهر بی¬نهایت، این فشار را تحمل کنند. خوشبختانه دو شب پیش وینسنت موفق شده بود به طور مخفیانه وارد دو پایگاه دشمن شده و چاشنی¬هایی را در داخل آنها قرار دهد! در آن لحظه، درحالی¬که آن مردان تیراندازی می¬کردند تا زندگی را برای برخی از اعضای گردان سخت کنند، برخی از قوی¬ترین دشمنان آنها روی یافتن دشمن در داخل متمرکز شده بودند و نگران بودند که کسی منابع آنها را بگیرد! … پایگاه دوم مورد حمله توسط گروه وینسنت … درحالی¬که روری به افراد خود در کنار دستیار سطح ۱ دستور می¬داد تا حمله را به این پایگاه ادامه دهند، در داخل ساختمان مورد حمله، یک دستیار سطح ۳ دیوانه¬وار به سمت خزانه پایگاه خود می¬رفت. بیشتر منابع گروه او آنجا وجود نداشت. اما تدارکات، سکه¬ها، تجهیزات و حتی منابعی وجود داشت که به صورت ماهانه در این پایگاه توزیع میشد. با دانستن اینکه این منابع برای گردان آنها چقدر مهم است، مردی که رهبر اتحادیه مبارزان، او را برای محافظت از این مکان پس از، از دست دادن گردان ۴ مأمور کرده بود، ناامیدانه راهی خزانه شد. این مرد درحالی¬که عرق سرد می‌ریخت و سعی می‌کرد به تیراندازی بیرون از این مکان توجهی نکند، یک وسیله ارتباطی را در...