مافیا در دنیای جادو
قسمت: 205
فصل 205 شب خروج «2»
با فرا رسیدن شب بر فراز میلفال، گروهی متشکل از سه کالسکه از املاک خانواده مازانتی به سمت خروجی شرقی شهر حرکت کردند.
در سه کالسکه 20 نفر بودند که 19 نفر آنها دستیار و فقط 1 نفر شاگرد ارشد بودند.
هشت نفر در کالسکه جلویی بودند، 4 نفر در بیرون کالسکه و بقیه در داخل آن، همین ترتیب برای کالسکه عقبی نیز صادق بود.
فقط در کالسکه وسط افراد کمتری در آن بود، با دو مرد که اسبها را کنترل میکردند و رهبران گروه داخل آن کالسکه بودند.
کالسکه بسیار شبیه به دو کالسکه دیگر بود و هیچ چیز خاصی در طراحی و فضای داخلی آن نداشت. اما رهبران این گروه، وینسنت و روری، یکی در مقابل دیگری، با نقاب بر صورت، مانند همه مردان دیگر در این کالسکه و دو کالسکه دیگر بودند.
هر دو مثل همیشه خیلی خوش لباس بودند. با این حال، هیچ یک از آنها در حین گفتگو و تماشای گروه خود که به آرامی شهر را ترک میکنند، به این موضوع اهمیت نمیدادند.
وینسنت از دوستش پرسید: «آخرین روزهای حضورت توی جامعه چطور گذشت؟»
او در چند روز گذشته فرصت صحبت با روری را نداشت. وینسنت تمام وقتش را روی برخورد با مردان سندیکای اسکارلت و سازماندهی گروهش برای روزهای آینده تمرکز کرده بود.
وینسنت علاوه بر مردانی که از دهکده آمده بودند و در چند روز اخیر به ستاد خانواده مازانتی پیوسته بودند، به برخی از توسعههای قلمرواش و قرارداد با اشراف نیز مشغول بود.
او به عنوان سزار مازانتی از دو خانواده اصیل دیدن کرده بود و در خصوص توافقاتی که قبلا برای تبرئه نام خود بسته بود، قولهایی داده بود.
علاوه بر این، قلمرو او اکنون دارای 31 مؤسسه تجاری بود که بیش از نیمی از آنها در بخش شرقی شهر بود، که قبلاً هیچکس در آن تسلط نداشت.
علاوه بر این قراردادها، که از ماه آینده بیش از 250 سکه طلا در ماه برای خانوادهاش تضمین میکرد، وینسنت مردان خود را آماده گسترش به قلمرویی کرد که قبلاً تحت کنترل اتحادیه مبارزان بود.
او همچنین مطالعه مطالبی که از انجمن آهنگرهای میلفال دریافت کرده بود و آموزش قدرتهای جادویی خود را متوقف نکرده بود. در نتیجه، او از بسیاری از دستاوردهای ...
کتابهای تصادفی
