آسمان ها را مهر خواهم کرد
قسمت: 70
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل70: گذر از سطح به سطح نهم خالصسازی چی!
«این قرص شخصا توسط استاد بزرگ قرص شیطان، از فرقه سرنوشت بنفش ساخته شده. ارباب دینگ جوان، چه نسبتی با استاد بزرگ قرص شیطان داری؟»
«قیمتت رو بگو.» او هیچ چیز دیگری نگفت. اخم کرد، چشمانش پر از نگاهی شد که به نظر میرسید چه میخواست چه نمیخواست، چارهای جز فروش قرص نداشت.
«قرصی که شخصاً توسط استاد بزرگ قرص شیطان ساخته شده رو میشه با قیمتی شگفت انگیز به حراج گذاشت. این قرص....» زن لحظهای تردید کرد، بعد انگار تصمیمش را گرفت. «میتونم دویست و پنجاه هزار سنگ روح بهت بدم!»
منِگ هائو یک لحظه سکوت کرد. بالاخره سرش را تکان داد و گفت: «انجام شد.»
زن دستش را بلند کرد و انگشتش را به سمت آتش دانی که در وسط اتاق قرار داشت تکان داد. صدایی واضح و خوش نوا به صدا درآمد و حدود ده ثانیه بعد، دختری جوان با یک بشقاب یشم از طبقه سوم پایین آمد. او به سرعت به منگ هائو رسید، سپس بشقاب را با هر دو دست تقدیم کرد.
روی بشقاب یشمی سفید، یک کیف دارایی قرار داشت.
منگ هائو آن را گرفت و به داخلش نگاه کرد، سپس برگشت و از پلهها پایین رفت. در برابر نگاههای تهذیبگرانِ طبقه اول، او از کارگاه کهکشان راه شیری خارج شد و به دوردست رفت.
مدتی بعد، وقتی به جایی رسید که خیلی شلوغ نبود، وارد یک کوچه شد و لباس بیرونی را از تنش درآورد. او با عجله لباس دیگری پوشید و سپس با سرعت هر چه تمامتر راهش را گرفت و سرش را پایین انداخت.
در آن زمان، در کارگاه راه شیری، زن با احترام در کنار آن پیرمرد ایستاد. پیرمرد، که جامهای درخشان به تن داشت، پشت پنجره ایستاده بود و به دوردست نگاه میکرد. در دستش قرص پایهریزی بنیادی بود که منگ هائو فروخته بود.
مدت زیادی گذشت تا بالاخره دهانش را باز کرد. او با خونسردی گفت: «مطمئنی؟»
«من از نسل جوان قبلاً کمی بررسی کردم.» زن با لحنی محترمانه گفت: «در واقع یه شاگرد فرقه سرنوشت بنفش به نام دینگ بود که اخیراً به ایالت ژائو رسید.»
پیرمرد به آرامی گفت: «مطمئنی که اون بود؟»
«اول، شاگرد مطمئن نبود. چون دینگ شین یکی از نُه سطح خالصسازی چی هست، و این شخص از هشتم بود. با این حال، رفتار متکبرانهاش در طبقه اول قطعاً شبیه شاگرد یه فرقه بزرگ به نظر میرسید. این اولین سرنخ بود.»
«با رسیدن به طبقه دوم، صندلی در نزدیک پنجره یا پلهها انتخاب نکرد، بلکه وسط اتاق نشست. این شواهد اعتماد به نفسش رو نشون میده، انگار اهمیتی نمیداد که ممکنه ما علیهاش حرکتی انجام داده باشیم. این سطح از اعتماد به نفس برای کسی از سطح هشتم خالصسازی چی غیرممکنه، مگر اینکه عضو فرقه قدرتمندی باشه. این سرنخ دوم بود.»
«لحظههای بعد، شاگرد، لباسهای سفید و همچنین آویز یشم از فرقه سرنوشت بنفش رو دید. اون از قصد آشکارش کرد، اما بالاخره این منطقهی ژائو هست. باید اقدامات احتیاطی انجام بده. این سومین سرنخ بود.»
«برای بیشتر گفتن، اون مستقیماً بطری قرص رو به شاگرد داد، انگار براش مهم نبود که من میتونم اون قرص رو مصرف کنم یا نه. وقتی شاگرد در مورد این موضوع سوال کرد، پاسخش این بود که یکی از اعضای یه فرقه منطقه ژائو هیچوقت قابل قیاس نیست. این سرنخ چهارم بود.»
«در نهایت، قرص پایهریزی بنیاد با مهر استاد بزرگ قرص شیطان علامت گزاری شده. هیچکس جرات نمیکنه چنین قرصی تقلبی درست کنه. علاوه بر این، شاگرد در مورد چنین چیزهایی تحقیق کرده، و مطمئنم که مهر واقعیه.»
«بهخاطر این پنج سرنخ، شاگرد مطمئنه که این شخص دینگ شین از فرقه سرنوشت بنفش بود. گفته میشه دو سال پیش استاد بزرگ قرص شیطان، کارآموزی با اون اسم پذیرفت. به نظر میرسه شخصی که امروز اینجا بود اون بود.» زن لبخند زد، چهرهاش پر از اعتماد به نفس، زیرکی و هوش بود.
«مگه اینکه...» ناگهان کمی تردید کرد.
پیرمرد به او نگاه کرد، و با چهرهای که هم گرم و هم مشوق بود، پرسید: «مگه اینکه چه؟»
«مگه اینکه اون فرد فوقالعاده باهوش بود و همه این کارا رو عمدا انجام داد. شاید یه داستان بینقص برای سرپوش گذاشتن خلق کرد، و مهر روی قرص پایهریزی بنیاد در واقع جعلیه. اما، احتمال چنین چیزی بعیده. هیچ شاگردی در میان به اصطلاح فرقههای منطقهی ژائو وجود نداره که بتونه چنین کاری رو انجام بده.»
«همینطوره.» پیرمرد گفت: ...
کتابهای تصادفی

