فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

آسمان ها را مهر خواهم کرد

قسمت: 72

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل 72: یک مرد واقعی

ببر کوچک از نزدیک به منگ هائو نگاه کرد. او در کودکی ساده لوح بود، اما پس از پیوستن به فرقه معتمد، بدبختی‌های غیرقابل تصور زیادی را تجربه کرد. در قلبش مثل آهن سخت شده بود. هیچکس نمی‌دانست مخفیانه چند تهذیب‌گر را کشته بود.

درحالی که به منگ هائو خیره بود، کم کم متوجه شد که واقعاً از اتفاقاتی که اخیراً افتاده بود خبر نداشت.

«برادر ارشد منگ، توی روزهای گذشته، کل دنیای منطقه‌ی ژائو دنبال تو می‌گشتن. سه فرقه بزرگ دستوری مشترک برای دستگیری تو صادر کردن. تعداد زیادی از تهذیب‌گران در همه جهات پخش شدن تا تو رو شکار کنن.» او قبل از ادامه یک لحظه تردید کرد.

چهره‌ی منگ هائو حتی در ذره‌ای تغییر نکرد. او در هوا شناور بود و در سکوت به ببر کوچک نگاه می‌کرد.

«سه فرقه بزرگ دستور دادن که تو رو نکشن.» او به آرامی گفت: «اشکال نداره که زخمی یا فلجت کنن اما نباید کشته بشی.» در تمام این مدت، در حالی که نمی‌دانست در سر منگ هائو چه می‌گذشت به نگاه کردن به او ادامه داد.

«اگه چیزی که میگی دروغ باشه.» منگ هائو با همان چهره‌ی بی‌حالتش، با خونسردی گفت: «به‌خاطر فراموش کردن روابط گذشته‌مون منو سرزنش نکن.»

ببر کوچک با شنیدن این حرف ناخواسته دو قدم به عقب رفت و صورتش سوسو زد.

«برادر ارشد منگ، حتماً آقای عمو شانگوان رو از فرقه درونی یادته. دو ماه پیش، اون سه شهرستان رو در نزدیکی کوه داچینگ با یک طلسم وحشتناک و عظیم احاطه کرد.» در حالی که صحبت می‌کرد بلند شد. او مشت‌هایش را گره کرد. «اون قصد داره از خون مردگان اونجا استفاده کنه تا برای رسیدن به پایه‌ریزی بنیاد، قرص خون بسازه. این موضوع دو ماهه که ادامه داره. با پایه تهذیبم نمی‌تونم در مقابلش وایستم، اما اومدم تا سعی کنم پدر و مادرم رو نجات بدم!»

منگ هائو که سرش گیج می‌رفت، با حیرت به او نگاه کرد. خشم در درون او فوران کرد و هاله‌ای خشونت آمیز از نیت کشتار از او بیرون آمد. او می‌دانست که هدف واقعی شانگوان شیو، درست کردن قرص خون نبود، بلکه برای بیرون کشیدن او بود.

چهره‌اش به طرز باورنکردنی تیره و تار شد.

«شانگوان فانی‌های سه شهر رو درگیر کرده و دنیای تهذیب در منطقه‌ی ژائو کاری برای متوقف کردنش انجام نمی‌ده؟» صدای منگ هائو هنگام صحبت کردن، منجمد کننده بود. «کسی واقعاً باور می‌کنه که هدفش پایه گذاری یه بنیاده؟»

«همه میگن شانگوان آرزوی پایه‌ریزی بنیاد رو داره.» ببر کوچک گفت: «و این که عمداً سه شهرستان رو اطراف کوه داچینگ انتخاب کرد، به‌خاطر نشونه‌ی خوش‌یمنیه که سال‌ها پیش اینجا ظاهر شد. با قرص‌های خونی روح می‌تونه به راحتی به پایه‌ریزی بنیاد نفوذ کنه. در گذشته، سه فرقه بزرگ هرگز بهش اجازه نمی‌دادن کاری شبیه به این انجام بده، اما حالا دنبال منطقه‌ی مراقبه‌ی پدرسالار معتمد می‌گردن. به همین خاطره که همه رو به دنبال تو فرستادن و چیزی که اینجا اتفاق می‌افته نادیده گرفتن. نمی‌خوان با مشکلات اضافی دست و پنجه نرم کنن. علاوه بر این، شانگوان یه فرد عادی نیست. من درموردش تحقیق کردم و متوجه شدم که اون از شهر راه شیری اومده. ظاهراً سه فرقه بزرگ اول سعی کردن دخالت کنن، اما به دلایلی عقب‌نشینی کردن.»

منگ هائو بی‌سروصدا گوش داد، سپس لبخند سرد و تاریک به لب نشاند. نیت کشتاری که در قلبش وجود داشت بسیار بیشتر از نیت کشتارش در گذشته نسب...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب آسمان ها را مهر خواهم کرد را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی