فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

آسمان ها را مهر خواهم کرد

قسمت: 84

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
 
فصل 84: منگ­هائو، چیکار می­کنی؟
 
«پدرسالار، شاگردتون برای آوردن این افراد از سختی­ها و مشکلات فراوانی عبور کرد. برام مهم نیست که پاداشی بهم تعلق نگیره اما این زهر....» نگاه منگ­هائو سرشار از خشم شد. اما قبل از اینکه او حتی بتواند صحبتش را تمام کند، شکاف زمین به طور کامل بسته شد و هیچ اثری از آن باقی نماند. پدرسالار هیچ جایی دیده نمی­شد و حتی صحبتی هم نمی­کرد. 
تنها چیزی که باقی­ماند هفت چراغ سوزان و نور سوسو زننده­ی آنها بود. هفت هسته و یک روح نوظهور از جریان باریک چی جدا شدند اما این باعث نشد تا جریان­ها سرازیر شوند. آنها به محض اینکه چراغ­ها را ترک کردند، به داخل زمین مکیده شدند. 
«پدرسالار، به خاطر تو من به خودم اجازه دادم تا مسموم بشم. تو یه ارشدی، چطور آدمی با قدرت تو می­تونه چنین کاری رو انجام بده؟!» 
پدرسالار جواب داد: «من نه یه متخصصم و نه اون طور که تو فکر می­کنی قدرتمند! و اون یک سنگ روح معمولی نیست، بچه. پایه تهذیبت به اندازه‌ی کافی بالا نیست تا بتونی ارزش اون رو بفهمی. صبر کن تا به مرحله­ی قطع روح برسی، اون وقت متوجه می­شی که این گنج چقدر شگفت­انگیزه.» 
«پدرسالار تو....، من مشکلات زیادی را پشت سر گذاشتم! چرا این کار رو می­کنی؟!» 
منگ­هائو خشمگین بود. اما همه چیز در اطراف او کاملاً در سکوت فرو رفته بود. پدرسالار چیزی نگفت؛ در واقع به نظر می­رسید که او منگ­هائو را نادیده می­گیرد. 
«پدرسالار، من پاداشی از شما نمی­خوام فقط به من کمک کن تا این سم رو دفع کنم. تو... پدرسالار، این شاگرد همیشه در تلاش بود تا راهی برای آوردن این افراد به اینجا پیدا کنه تا به شما در برگرداندن پایه­ی تهذیبتون کمک کنه. چطور می­تونید این کار رو با من بکنید؟!؟!» 
 منگ­هائو چندین بار فریاد زد ولی جوابی نگرفت. با اینکه او فقط یک کاتب ساده بود، اما در آن لحظه به شدت عصبانی بود. او توسط آن شخص فریب خورده بود و کاری جز نفرین کردن از دستش برنمی­آمد. 
«پدرسالار تو یه عوضی به تمام معنایی!» برای منگ­هائو گفتن چنین چیزی نشان دهنده­ی آن بود که به شدت خشمگین است. 
ناگهان صدای پدرسالار به گوش رسید: «فکر می­کنی چه کسی رو داری نفرین می­کنی؟ الان این قدر جرأت پیدا کردی که به من توهین کنی؟ این قدر می­زنمت تا بمیری!» 
منگ­هائو با عصبانیت پاسخ داد: «آره، دارم تو رو نفرین می­کنم، اگه    می­خوای من رو بزنی، بزن. من مسموم شدم، پس به هر حال به زودی می­میرم. بیا، خودت رو نشون بده!» 
 پدرسالار چندین بار سُرفه کرد: «مهم نیست، مهم نیست. من همیشه خلق­وخوی خوبی داشتم. هی، تو تنها جانشین فرقه معتمدی. در حال حاضر، ما تنها افراد تو کل فرقه هستیم! من قصد ندارم از دستت عصبانی بشم. در واقع، افراد زیادی در طول سال­ها به من توهین کردن. این واقعاً مهم نیست. ببین، واقعاً نمی­تونی من رو سرزنش کنی. من حتی نمی­تونم برگردم بیرون! منطقه مراقبه­ی در انزوای من مهروموم شده. من فقط در صورتی می­تونم بیرون بیام که تو گروه دیگه­ای از مردم رو بیاری. من حتی  اگر می­خواستم هم، الان نمی­تونستم به تو کمک کنم.» 
کلماتش با صحبت کردن بیشتر و بیشتر قانع کننده­تر می­شدند. او اگر می­خواست که مهروموم را از بین ببرد، باید چندین ماه را برای انجام این کار زمان صرف می­کرد. 
«تو حرومزاده!» منگ­هائو بالاخره حقیقت موقعیتی را که دچارش شده بود فهمید. او فقط می­توانست دندان­قروچه کند و به فحش دادن ادامه بدهد. ولی مهم نبود که او چه می­گفت, پدرسالار جوابی نمی­داد. 
در آخر، پدرسالار شروع به زمزمه کردن آهنگی کرد. آهنگ شاد تکرار شد و در نهایت منگ­هائو متوجه شد که او هیچ کاری انجام نمی‌دهد. پدرسالار قرار نبود تا خود را نشان دهد. 
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب آسمان ها را مهر خواهم کرد را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی