فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

آسمان ها را مهر خواهم کرد

قسمت: 100

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
 
فصل 100: تیغهدربرابربی­عیبونقص بودن 
 
 
وقتی منگ‌هائو حواس روحانی خود را بیرون فرستاد، احساس کرد که از آسمان و زمین جدا شده بود. او با این احساس آشنا بود. این همان نوع احساسی بود که وقتی در سطح سیزدهم خالص­سازی چی قرار داشت، تجربه کرده بود. هر چند الان آن احساس قوی‌تر بود، انگار آسمان اصلاً تهذیب او را تحمل نمی‌کرد. و با این حال، همراه با عدم تأیید، او قدرتی متفاوت را حس می‌کرد. به­نظر می‌رسید با وجود این واقعیت که آسمان آن را قبول نداشت و این حالت توسط تمام آفرینش‌ها طرد می­شد... می‌جنگید و به همین دلیل قدرتمندتر بود. 
آن مقاومت نه از منگ­هائو بلکه از ستون دائو و انرژی روحانی درون او می‌آمد! 
پس از احساس کردن مقاومت آسمان‌ها، منگ­هائو به سرعت منبع آن را مشخص کرد... نه حتی ذره‌ای از انرژی روحانی آسمان و زمینی که در بدنش جذب کرده بود، به بیرون فرار کرد. علاوه بر این، هیچ کدام نمی‌توانستند جذب شوند. هیچ چرخه‌ای با آسمان و زمین ایجاد نمی­شد، چون مجاز نبود! 
در همان زمان، چون انرژی روحانی‌اش از او ساطع نمی­شد، توانست به طور مبهم برخی از بقایای عجیب و غیر‌مادی را تشخیص دهد. اگر می‌توانست آنها را به چنگ بیاورد، فوراً قدرتمندتر می­شد. 
آسمان آن بقایا را مجاز نمی‌دانست، بنابراین فقط تهذیب‌گرانی که رد شده بودند می‌توانستند آن را ببیند و در مورد آن روشنگری کند. 
اگرچه منگ­هائو از آن آگاه نبود، اما در دنیای تهذیب، این ذرات را تابوی دائو می‌نامیدند! هر تهذیب‌گری که به مرحله پایه‌ریز بنیاد می‌رسید می‌توانست آنها را حس کند. 
در همان لحظه که منگ­هائو شروع به احساس تابوهای دائو کرد، چیزی بدنش را تکان داد. صدای ترک­خوردگی یک شکاف روی ستون دائویش ظاهر شد. وقتی این اتفاق افتاد، منگ­هائو یک لقمه خون سرفه کرد و از آن حالت خلسه‌مانند خارج شد. 
مقدار زیادی انرژی روحانی از شکافِ ستون دائو بیرون ریخته شد. 
منگ­هائو در جلوگیری از وقوع آن ناتوان بود. بدنش باری دیگر به آسمان و زمین متصل شد. 
اگرچه انرژی روحانی­ای که از او بیرون می‌آمد واقعاً نمی‌توانست با مقداری که جذب کرده بود مقایسه شود، او اکنون به چرخه­ی با آسمان و زمین بازگشته بود. ذرات عجیبی که تازه می‌توانست حس کند دیگر آنجا نبودند. او دیگر توسط آسمان و زمین پس زده نشد، او پذیرفته شده بود و اکنون بخشی از آنها بود. 
جرقه‌ای ضعیف در قلب او ظاهر شد. منگ­هائو سرش را بلند کرد، دیدش به بیرون از غار جاودان نفوذ کرد. همانطور که به آسمان بیرون نگاه می‎کرد، چشمانش با درخشندگی بی­سابقه‎ای می‎درخشید. 
این یک پایه­ی بی­عیب و نقص بود با یک تَرَک. در این جنبه، منگ­هائو در­واقع بهتر از بسیاری بود. با یک پایه‌ی ترک خورده، او بسیار ضعیف‌تر خواهد بود، و با پایه شکسته، ترک‌های بیشتری وجود خواهد داشت، و به طور قابل توجهی از قدرت کمتری برخوردار می­شد. 
«تا وقتی که ترک وجود داره...» منگ­هائو زمزمه کرد: «کامل نیست و بنابراین آسمان می‌تونه اون رو بپذیره...» چشمانش به­شدت می‌درخشید. «چون ستون‌های دائو ترک دارن، مهم نیست به چه سطحی از تهذیب برسم، همیشه جذب و منتشر می­شه. به این شکل، دارم برای خودم تهذیب می‌کنم... یا برای آسمان؟» 
منگ­هائو مدتی سکوت کرد. 
این سؤال برای یک تهذیبگر پایه‌ریز بنیاد عمیق‌تر از آن بود که بتواند به آن بیندیشد. 
اما از آنجایی که منگ­هائو راهنمای خالص‌سازی چی را از کتاب مقدس روح متعالی مطالعه کرده بود، و از آنجایی که روشی برای دستیابی به یک نقطه ضعف را می‌دانست، به مسائلی فکر می‌کرد که معمولاً فقط کسی که در مرحله قطع روح بود، در مورد آن تفکر می‌کرد. 
لحظه‎ای که منگ­هائو به مرحله پایه‌ریز بنیاد رسید، نیمه شب بود. 
هفت تهذیب‌گر در بیرون، انرژی روحانی را که می‌چرخید تماشا کردند، و سپس به سمت جایی که منگ­هائو در داخل دره بود نگاه کردند. 

کتاب‌های تصادفی