ورود عضویت
leveling with gods-5
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

تسئوس سرپرست آزمون طبقه 20 بود، بنابراین اختیارات مختلفی هم در ارتباط با آزمون در اختیار داشت. او حتی می‌توانست تا حدی در آزمون نیز دخالت کند، به شرطی که هیچ قانونی را هم زیر پا نگذارد.

حتی اگر در حال حاضر او اکثریت اختیارات خود را از دست داده بود، هنوز یک چیز وجود داشت که از آن اطلاع داشت.

[بدن لاک پشت دریایی به عنوان محل آزمون تعیین شده است.]

[لاک پشت دریایی را شکست داده و سنگ دریا را بدست آورید.]

و آن هدف آزمون بود.

او شاید بازیکنی نبود که مستقیماً در آزمون شرکت داشته باشد، اما تا زمانی که او یک سرپرست آزمون بود، حداقل می‌توانست از محتوای آزمون مطلع شود.

«به اون بچه اعتماد داری؟»

در سکوتی که برای مدتی ادامه داشت، تسئوس اولین کسی بود که سر صحبت را باز کرد.

سوتار حتی یک کلمه هم نگفت. اما تسئوس تقریباً بدون شنیدن کلمه‌ای از غول می‌دانست که او به چه چیزی فکر می‌کند.

«داری با تمام وجود آرزو می‌کنی که اون بچه موفق بشه و با سنگ برگرده مگه نه؟»

«خفه شو.»

«قمار خیلی بزرگی کردین، موندم اگه داخلش شکست بخورید می‌خواید چکار کنین.»

غول‌هایی که مدتی ساکت مانده بودند، بالاخره شروع به حرکت کردند.

از آنجایی که اولیمپوس در مورد این موضوع می‌دانست، دوران آنها بالاخره در نقطه‌ای تغییر می‌کرد. حتی این احتمال وجود داشت که نبرد غول‌های دوم زودتر اتفاق بیوفتد.

البته غول‌ها هم از این باور اولیمپوس اطلاع داشتند.

«اون حتما موفق میشه.»

سوتار سرش را بلند کرد تا به لاک پشت دریایی نگاه کند.

«چون بزرگ تصمیمش گرفته، پس حتما همینطور میشه.»

سوتار ایمانی بی قید و شرط به اورفا داشت و تنها به‌خاطر همان ایمان هم در اینجا ایستاده بود.

غول‌های دیگر هم همینطور بودند. ده غول رتبه‌دار دیگر که از سوتار پیروی می‌کردند، همگی به یک چیز باور داشتند.

تسئوس در انتظار تمام شدن آزمون لبخند زد. از دست شما غول‌های احمق.

او شنیده بود که یو وون قبلاً در برابر یک رتبه‌دار پیروز شده. با این حال، حتی فردی مانند او نیز هرگز نمی‌توانست این آزمون را پشت سر بگذارد. هیچ راهی وجود نداشت که او بتواند ده‌ها هزار هیولای درون لاک پشت دریایی و در مرحله‌ی بعد خود لاک پشت دریایی را شکست دهد.

اون قطعاً داخل این آزمون شکست می‌خوره.

تسئوس بدون ذره‌ای شک به آن اتفاق باور داشت.

از آنجایی که کنترل آزمون از دستش خارج شده بود، او فقط می‌توانست در اینجا منتظر بماند تا همه چیز پایان بیابد.

وقتی که این اتفاق بیوفته…

تسئوس به آرامی اما محکم نیزه‌ی سه‌شاخ را در دستش گرفت.

من غول‌ها را رو از بین می‌برم و سنگ دریا رو به دست میارم.

×××

اجساد مارهای دریایی تکه تکه شده و به هر طرف پرتاب می‌شد.

یو وون پس از پاک کردن مسیر، سرعت خود را افزایش داد. او برای کشتن تمام هیولاهایی که او را تعقیب می‌کردند، انرژی کافی نداشت.

«کیاااا -!»

صدای فریاد اژدهای آبی را از پشت سرش می‌شنید و پس از مدتی بوی شور دریا شدیدتر شد.

یو وون قدرت کاینی را فعال کرد. [فعال کردن حالت اختفاء.]

تصویر یو وون فوراً ناپدید شد. این یکی از توانایی‌های کاینی در پاک کردن صداها و حضور میزبانش بود.

با وجود اینکه متفاوت بودن روش خلق کاینی و قدرت یو وون به او اجازه نمی‌داد مانند هادس از مهارت اختفای کامل استفاده کند، او حداقل می‌توانست برای لحظه‌ای بدنش را پنهان کند.

«کووا-؟»

اژدهای آبی که در حال حمله‌ور شدن به یو وون بودند، مردد و گیج شدند. آن انسان مطمئناً تا چند لحظه‌ی پیش در مقابلشان قرار داشت ولی حالا کاملا محو شده بود.

پس اژدهای آبی شروع به استفاده کردن از حس بویایی خود کردند. حس بویایی آن‌ها در آب‌های شور و در کنار ماهی‌های دریا آموزش داده شده بود و با تمرکز بر آن، می‌توانستند به سرعت موقعیت یو وون را پیدا کنند.

با این حال…

همان لحظه کوتاه سردرگمی، برای گرفتن جانشان کافی بود.

زانوی یو وون به با شدتی زیاد گردن اژدهای آبی برخورد کرد و اژدهای گردن شکسته روی زمین افتاد و یو وون برای پریدن به سمت بالا روی جسدش قدم گذاشت.

«گیااااااااا-!»

تعداد بی شماری از مارهای دریایی جا خوردند.

یو وون به مارهای دریایی زیر خود نگاه کرد و مانا را به شمشیر خود منتقل کرد.

[آتش مقدس + کاینی]

انفجاری با ترکیب قدرت کاینی و آتش مقدس ایجاد شد و اجساد مارهای دریایی را به‌طور کامل درون خود بلعید و پودر کرد.

[نرخ تکمیل ستاره بهشت‌کش 0.001 درصد افزایش یافت.]

[نرخ تکمیل ستاره بهشت‌کش افزایش نیافت.]

[نرخ تکمیل ستاره بهشت‌کش…]

سرعت تکمیل [ستاره بهشت‌کش] در حال تکمیل بود اما به اندازه قبل افزایش پیدا نمی‌کرد.

این سرعت تکمیل واقعا شرم آور بود.

[نرخ تکمیل: 99.041٪]

یو وون فکر کرد که اگر خوش شانس باشد، ممکن است بتواند فرم کامل شده [ستاره بهشت‌کش] را در انتهای این آزمون ببیند…

اما اینطوری یه‌مقدار کارم سخته.

یو وون دوباره پا به هوا گذاشت. او با استفاده از قابلیت کفش‌های هرمس به راحتی از روی مارهای دریایی پرید و شمشیر خود را روی سر مار تاب داد.

باید اونایی که میشه رو نادیده بگیرم.

نیازی به شکار تک‌تک آنها نبود زیرا این هدف آزمون نبود.

یو وون بر انرژی جاری از کاینی تمرکز کرد. سپس شمشیرش با احساس حضور که بسیار دورتر او قرار داشت شروع به لرزش کرد. لرزش آنقدر ضعیف بود که اگر تمرکزش را از دست می‌داد، دیگر قابل حس کردن نبود ولی با این‌حال هنوز هم می‌شد موقعیتش را تشخیص داد.

صدای ضربانی را می‌شد از طریق کاینی احساس کرد.

یعنی اون سنگ داخل قلب مانای لاک‌پشت گیر کرده؟

لاک‌پشت‌های دریایی نیز مانند اژدهاها، به جای قلب معمولی از «قلب مانا» برای حرکت استفاده می‌کردند. با استفاده از آن، مانا در سراسر بدنشان پخش می‌شد و خونشان را به گردش در می‌آورد. برای آنها، قلب مانا تفاوت زیادی با قلب ساده‌ی انسان‌ها نداشت. شاید مانند سنگ صاف و محکم بود، اما مانند قلب انسان، هسته و مرکز حیات لاک‌پشت دریایی بود.

بر اساس اندازه لاک پشت دریایی، قلب مانای آن نیز بسیار اندازه‌ی بزرگی داشت. یو وون حدس می‌زد که قلب مانایش احتمالاً بزرگتر از یک خانه باشد.

«کیااغ-!»

ناگهان راهی که [آتش مقدس] ایجاد کرده بود، به سرعت بسته شده بود.

تعداد هیولاهایی که در اقیانوس زندگی می‌کردند تقریبا بی‌انتها بود و درون این لاک پشت دریایی هیچ تفاوتی با یک اقیانوس کوچک نداشت.

او نیاز داشت راه بسته‌اش را دوباره باز کند، هیچ راه عبوری به‌جز استفاده از این روش وجود نداشت.

یو وون در حین تکان دادن شمشیر از استفاده کردن مانایش دریغ نکرد.

درون لاک‌پشت دریایی که از کف تا سقفش پر از هیولا را پر کرده بود، هیچ نوری وجود نداشت و بنابراین یو وون فقط می‌توانست به سایر حواس خود تکیه کند.

یک جریان خون، گونه یو وون را خیس کرد. زخم کوچکی روی صورتش ایجاد شد اما اندازه‌ی زخم بیشتر از یک تار مو نبود.

اندکی بعد، شمشیر یو وون هیولایی را که به او نزدیک شده بود نابود کرد. هیولا بدون اینکه حتی بتواند فریاد بزند به دو نیم شد و یو وون بدنش را با [چشم‌های سوزانش] بررسی کرد.

بدنش شبیه پری دریایی بود، اما با پنجه‌هایی تیز مثل آخوندک به‌جای دستانش. این یک پری دریایی چنگک‌دار بود.

تعداد اونا به مرور داره افزایش پیدا می‌کنه.

هر چه بیشتر به داخل بدن لاک‌پشت می‌رفت، تعداد هیولاها بیشتر می‌شد.

فقط تقویت کردن دیدش با [چشم‌های سوزان] و حرکت به جلو محدودیت‌هایی خاص خودش را داشت. اگر همینطور زخم‌های کوچکش روی هم انباشته و زیاد می‌شد، بالاخره در نقطه‌ای ناچار به قبول شکست می‌شد.

باید رویکردم رو تغییر بدم.

چشمان یو وون تار شد.

به لطف حواس تقویت شده‌اش محیط اطرفش کاملاً تاریک نبود، اما فضای محیط برای او به مثل تاریکی شب بود. در آن محیط سیاه و سفید، فقط فریاد هیولاها به گوش می‌رسید.

 [میدان حسی]

پس از فعال‌سازی این مهارت، یو وون احساس کرد که اشیاء اطرافش در مرکز دیدش قرار گرفته‌اند.

و درست پس از آن، یو وون به یاد آورد که پری‌های دریایی چنگک‌دار به‌صورت گروهی زندگی می‌کنند و در همان لحظه چندین چیز تیز در بدنش فرو رفتند.

با اینکه به‌خونی صدای فرو رفتن چنگک‌ها در گوشت شنیده شده بود اما متوجه شدند که یو وون دیگر در آن نقطه نیست.

علاوه بر آن، زمانی که پری‌های دریایی به خودشان آمدند متوجه شدند افرادی که زخمی شده‌اند در واقع خود آنها هستن و نه انسان مقابلشان.

و در لحظه‌ی بعد، خون از شکم پری‌های دریایی بیرون زد و بدن آنها به‌صورت افقی به دو نیم تقسیم شد. درواقع یو وون با وجود چشم‌های بسته‌اش، پیش از برخورد چنگال‌ها جاخالی داده و با شمشیر یک برش افقی برش به بدن همه‌ی آنها زده بود.

الان خیلی بهتر شد.

او در مورد بینایی‌اش اشتباه فکر می‌کرد. وقتی محیط تاریک شد، اولین فکرش استفاده از [چشم‌های سوزان] بود، چرا که فکر می‌کرد به این شکل می‌تواند بینایی از دست رفته‌اش در تاریکی را دوباره پس بگیرد. با این حال، در شرایطی مانند این، [میدان حسی] بسیار بهتر از [چشم‌های سوزان] عمل می‌کرد.

معلومه که وقتی از چشم‌های سوزان فقط برای دیدن محیط استفاده کنم قابلیت پیش‌بینی نبردم ضعیف‌تر میشه و توی خطر میوفتم. در چنین شرایطی بهترین راه‌حل کنار گذاشتن حس بیناییه.

بینایی حسی بود که در بین حواس پنج گانه، انسان بیشترین تکیه را بر آن داشت. با این حال، پس از افزایش قابل توجه ادراک و آشنایی با نبرد، تعداد حواسی که فرد می‌توانست در جنگ استفاده کند نیز افزایش می‌یافت.

[میدان حسی] هم مهارتی بود که این حواس ثانویه را افزایش می‌داد و تقویتشان می‌کرد.

در این لحظه، یو وون پس از بسته شدن چشمانش، توانست تمرکزی را که می‌توانست روی بینایی داشته باشد، به تمام حواس دیگرش منتقل کند.

یو وون همزمان با استفاده از [آتش مقدس] بین هیولاها با سرعت حرکت می‌کرد.

از آنجایی که او از چندین مهارت پشت سر هم استفاده می‌کرد، مانای او به سرعت در حال مصرف شدن بود، اما همه اینها برای حفظ سرعت پیش‌روی‌اش بود.

«هوف-»

نفس‌های یو وون به‌مرور شدیدتر می‌شد. حرکت بدون استراحت بدنش، استقامت و مانای او را تخلیه کرده بود.

مهم نبود که چقدر قدرت و استقامت او توسط شمشیر و کاینی تقویت شده بود، خود فعلی او مانند یک کوزه خالی بود که هر چقدر هم که پر می‌شد، به‌خاطر مصرف بالا فوراً خالی می‌شد.

چقدر دیگه می‌تونم اینطوری ادامه بدم؟ تقریبا نصف راه رو اومدم.

یک ساعت از ورود او به بدن لاک پشت دریایی گذشته بود. او با وجود کنترل کردن قدرتش در تمام این مدت مبارزه، باز هم بیشتر ذخیره‌ی مانایش را مصرف کرده بود.

ولی باز هم این مورد ایراد خاصی نداشت، چرا که بسیار به صدا نزدیک شده بود

نه، شایدم اونقدری که انتظار دارم وضعیت خوب نباشه.

با نزدیک شدن به صدا، تعداد هیولاها نیز بسیار افزایش یافت.

تعداد هیولاهایی که می‌توانست حس کند او را به یاد لانه‌ی مورچه‌ها می‌انداخت. با این تعداد زیاد، احتمالاً همان مقدار هیولا بر سر راهش بود که تا اینجای مسیر با آنها جنگیده بود.

اونا هدفشون محافظت کردن از قلب لاک‌پشته یا سنگ دریا؟

لاک پشت دریایی احتمالا مکانیزم دفاع خودش را داشت.

«چیک -»

وقتی یو وون به جایی که قلب مانا بود رسید، برای اولین بار در ساعت گذشته پاهایش متوقف شد.

هیولاهایی که تا کمی پیش مثل گاوهای وحشی به او حمله می‌کردند، حالا با حالتی متفاوت به دور یک شی خاص در حال چرخیدن بودند.

حرکات آنها برای حمله به یو وون نبود. آنها فقط برای محافظت از چیزی به این شکل حرکت می‌کردند.

چیزی که در مرکز آنها قرار داشت، مطمئنا قلب مانا لاک پشت دریایی بود.

یو وون چشمان بسته‌اش را باز کرد. در حالی که از [چشم‌های سوزانش] استفاده می‌کرد، محیط تاریک، کاملا روشن شد.

قلب مانا به آرامی اما قوی می‌تپید.

در مقابل چشمان یو وون، یک سنگ تقریبا قرمز رنگ قرار داشت که قلب مانای لاک پشت دریایی بود.

در اطراف قلب بزرگ مانا هم هیولاهای زیادی جمع شده بودند.

«گررر-»

«کیاها -»

«اسکووو-»

هزاران هیولا در یک مکان دور هم جمع شده بودند. وضعیت مثل یک مهمانی بزرگ بود. اگر اندازه آنها کوچکتر بود، یو وون باور می‌کرد که یک لانه حشره پیدا کرده است.

باید یه‌جوری از بینشون عبور کنم.

دیگر برایش مسلم بود که «کریستال الهی دریا» درون آن قلب ماناست.

یو وون تا رسیدن سنگ دریا فقط به اندازه‌ی چند قدم فاصله داشت.

یو وون شمشیرش را به‌دست گرفت و قدرتش را در آن گذاشت. او دیگر نمی‌توانست از حفظ هیچ قدرت و مانایی دریغ کند.

با این کار، مانای تاریکی که از کاینی جاری بود قوی‌تر شد.

«من فقط یه کار روش انجام دادم.»

هفایستوس گفته بود که “کریستال تاریک الهی” خودش یک آیتم کامل است. به همین دلیل زمانی که به درخواست یو وون کاینی را می‌ساخت، فقط روی یک چیز تمرکز کرده بود: «تمام کاری که من کردم ساختن ظرفی بود که بتونه تمام قدرت اون کریستال رو تحمل و در خودش جمع کنه.»

کاینی اصلی مورد استفاده هادس، به دلیل مهارت اختفای کاملش معروف بود. از آنجایی که شخصیت و سبک مبارزه هادس در اصل مخفیانه بود، او به هفایستوس سفارش کرده بود تا توانایی مرتبط با آن را در زمان ساخته شدن کاینی درونش داشته باشد.

پس اگه حدسم درست باشه، کاینی من هم…

در پشت کاینی و روی دست یو وون، چشم زردی باز شد.

…آیتمیه که می‌تونه با قدرت صاعقه‌ی اون مرد برابری کنه!

[احضار «جهنم»]