ورود عضویت
leveling with gods-6
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

ده روز گذشت.

[شما طبقه‌ی چهلم را پاک‌سازی کردید.]

در طول تمام این چهل طبقه، عموماً تمرکز یو وون بر شکار کردن بود. او سعی داشت تا حداقل در هر روز چهار طبقه را پشت سر بگذارد تا سریع‌تر به طبقه‌ی پنجاهم برسد.

پیش از این،  یو وون در افزایش دادن سطحش به مشکل خورده بود، چرا که کشتن جانوران معمولی، تجربه‌ی خوبی و مناسبی به او نمی‌داد. اما موجودات حاضر در برج سوسانو اکثرا از طبقات بسیار بالاتر آورده شده بودند و همین عاملی برای تبدیل شدن این مکان به بهترین شکارگاه ممکن برای او و بالا بردن سطحش شده بود.

علاوه بر آن…

 [خشم و کینه‌های حاضر در محیط توسط “جهنم” جذب شدند.]

گاهی چنین پیام‌های نامشخصی نیز برای یو وون به نمایش در می‌آمدند.

نجاتم بده… نه، فقط منو بکنش…

لطفا، من می‌خوام از اینجا برم بیرون…!

من دیگه نمی‌خوام اینجا عذاب بکشم!

هربار که یو وون مردگان سوسانو را می‌کشت، صدای روح‌شان را به‌خوبی می‌شنید.

این‌ها صدای کینه‌هایی بود که برای صدها و هزاران سال در این برج سیاه انباشته شده بودند. این فریاد‌ها ابتدا به گوش یو وون می‌رسیدند و بعد جذب کاینی می‌شدند.

«واقعا خسته کننده‌ست…»

تقریبا پس از رسیدن به طبقه‌ی چهلم، از سرعت او در پیشروی و شکار کردن یو وون کاسته شده بود. شاید سطح قدرت و مهارت یو وون برای جایگاه فعلی‌اش بسیار بالا بود، اما باز هم این باعث نمی‌شد تا برج سوسانو امتحان ساده‌ای برای گذراندن باشد.

علاوه بر آن…

این صداها به مرور دارن از درون نابودم می‌کنن.

شنیدن صدای مردگان تازگی داشت، چرا که او نه نکرومانسر بود و نه ارباب روح. او اینطور احساس می‌کرد که اگر بیش از این بخواهد صدای مردگانی که سوسانو کشته‌ است را بشوند، مطمئناً تا پایان مسیر عقلش را از دست می‌دهد.

ولی واقعا چرا چنین اتفاقی در حال رخ دادن بود؟ آیا کاینی در خود مهارتی داشت که به یو وون اجازه‌ی شنیدن صدای ارواح را می‌داد؟

شاید چنین توضیحی منتطقی به‌نظر برسد ولی خودش احساس می‌کرد که چنین چیزی نیست.

اینطور نیست که کلا شنیدن صدای مرده‌ها غیرممکن باشه، فقط اینکه چنین مهارتی رو فقط نکرومانسرهای سطح بالایی مثل سوسانو در اختیار دارن و نباید برای امثال من قابل دست‌یابی باشه…

علاوه بر این موارد، یکی از چیزهایی که او را آزار می داد، رنج و دردی بود که کاینی در خودش جذب می کرد.

من هرگز نمی دانستم که کاینی چنین قابلیتی در خودش داره.

اما این کینه‌ها کجا می رفتند؟ او نمی‌توانست به جای خاصی فکر کند. اما شاید اگر خودش هم یک نکرومانسر بود می‌توانست بهتر از موضوعات را درک کند.  یووون هرگز تصور نمی‌کرد که کاینی چنین رازی را در خودش داشته باشد. مطمئناً دوستانش هم نمی‌دانستند.

«اون دستکش واقعا توانایی عجیبی داره.»

این اولین چیزی بود که سوسانو بعد از مدتی مشاهده یو وون به او گفت.

یووون هم از این حرف تعجب کرد و نمی‌دانست که چرا سوسانو برای چنین مدت طولانی‌ای ساکت بوده، اما به نظر می رسید که او نیز کاملاً کنجکاو باشد.

«ولی چرا درست و حسابی ازش استفاده نمی‌کنی؟ برات مثل یه‌جور برگ برنده می‌مونه؟»

«برگ برنده؟»

«آره. اینطور که به چشم میاد توام مثل خودمی ولی اصلا درک نمی‌کنم که چرا می‌خوای مهارتت رو مخفی کنی و ازش استفاده نمی‌بری.»

وقتی سوسانو این حرف‌ها زد، به حالت صورت یو وون نگاهی انداخت و خنده‌ی کوچکی کرد.

«پس اینطوری نیست که به‌خاطر احساس گناه ازش استفاده نکنی؟»

«واقعا نمی‌تونم درک کنم که داری درباره‌ی چی حرف می‌زنی.»

«تو از اون دستکش به شکل مناسبی استفاده نمی‌کنی.»

نگاه سوسانو به دست راست یو وون چرخید. دستکش سیاه و کریستال کاینی.

درست بود که او در تمام این مدت مهارت جهنم را فعال نکرده بود. با این حال، تمرکز یو وون بر بخش دیگری بود. سوسانو رسماً گفته بود که یو وون هم مثل خودش است.

«پس چطوری می‌تونم به شکل درستی ازش استفاده کنم؟»

«جواب این یکی سوال رو نمی‌دونم.»

«پس چرا داشتی یه‌جوری حرف می‌زدی که انگار از همه چیز خبر داری؟»

«چی؟ ای بچه‌ی…! به هر حال اگر هم بهت بگم بازم…»

باید درست ازش استفاده کنم؟

سرنخ‌هایی که یو وون درباره کاینی در اختیار داشت اصلا اطلاعات کاملی به او نمی‌دادند. کاربر قبلی کاینی یعنی هادس هم فرد نزدیکی به یو وون نبود. از طرفی هم از بین سه خدا بزرگ اولیمپوس، هادس رازدارترین و ساکت‌ترین فرد بود.

تا به حال، یو وون از کاینی تنها به‌عنوان یک آیتم تقویت‌کننده استفاده می‌کرد که می توانست مانای خاص خودش را به نمایش بگذارد. اما با این وجود، کاینی یک آیتم واقعا قدرتمند بود.

یعنی در تمام این مدت من به روش نادرستی داشتم ازش استفاده می‌کردم؟

ویژگی‌های کاینی و مالک اصلی آن یعنی هادس.

شنیدن اینکه کاینی چیزی فراتر از تصورات منه، واقعا باعث قوت قلبه.

شنیدن اینکه می توان اثربخشی یک آیتم را افزایش داد، همیشه خبر خوبی بود. سوسانو نمی‌توانست کمکی کند و یو وون باید خودش می‌فهمید که چگونه از این آیتم قدرتمند و اسرارآمیز استفاده کند.

یو وون سرش را بلند و به بالا نگاه کرد. سقفی که تنها با استفاده قدرت خودش قابل نابود کردن نبود مگر با استفاده از قدرت یک رتبه‌دار ارشد مثل سوسانو. البته می‌شد حتی این فرض را هم رد کرد چرا که شاید خود سیستم اصلی این دنیا هم این برج کوچک را به عنوان یک سیاه‌چال و آزمون جانبی تایید کرده باشد. اگر چنین فرضی درست بود، حتی مدیر طبقات هم نمی‌توانستند سقف و دیوارهای این برج کوچک را تخریب کنند.

«اینکار قرار مدت زیادی طول بکشه.»

یووون افکارش را دور انداخت و در حالی که ایستاده بود خودش را آماده کرد. زمان صعود دوباره فرا رسیده بود.

و بنابراین، یک ماه دیگر هم گذشت…

[شما طبقه 50 را پاکسازی کردید.]

[سطح شما افزایش یافت.]

[قدرت شما 1 واحد افزایش یافت.]

[چابکی  شما 1 واحد افزایش یافت.]

[ساختار بدنی شما 1 واحد افزایش یافت.]

[شما اولین میراث سوسانو را پیدا کردید.]

[شما ردا عنصری عبادت‌کننده را به دست آوردید.]

پس از پاکسازی طبقه 50، یو وون بالاخره اولین جایزه‌اش را دریافت کرد.

این برای یو وون یک اتفاق خوشایند بود، چرا که او تنها با انتظار بالا رفتن از برج و افزایش دادن سطحش پیشروی می‌کرد و این یک اتفاق شیرین و غیرمنتظره بود. وقتی که ردا را در دستش گرفت، می‌خواست از شادی و هیجان فریاد بزند و برای لحظه‌ای فراموش کرده بود که سوسانو دقیقا کنارش ایستاده است.

[ردای عنصری عبادت‌کننده]

  • آتش، آب، باد و صاعقه. این زرهی‌ست که پادشاه عناصر قدرت و موهبت را در آن قرار داده. این زره در برابر تمام این موارد به شما مقاومت بالایی خواهد داد.
  • با وارد کردن مانا به زره، می‌توان مقاومت زره را دربرابر عناصر مختلف بیش از پیش افزایش داد.

این یک زره ساده ولی کارامد بود. به کمک این آیتم فرد می‌توانست مقاومت بالایی دربرابر انواع عناصر داشته باشد. علاوه بر این‌ها، زره حتی این امکان را داشت که با تزریق مانا، حتی سطح بالاتری از محافظت را به کاربرش هدیه دهد.

البته مقاومت فیزیکی زره پایینه که اونم می‌تونم با استفاده از میدان حسی و جاخالی دادن تامین کنم.

سپس یو وون ردای جادوگر آتشش را دراورد و آن را در فهرست موجودی‌اش قرار داد و ردای جدیدش را به تن کرد و مسیرش را دوباره از سر گرفت.

«واقعا جالبه.»

یو وون مدتی بود که صدای سوسانو را نشنیده بود. با این حال باز هم حرفش را نادیده گرفت.

«مطمئناً کیت بازیکنت طبقه‌ی بیست و یکم رو نشون می‌داد ولی استایل مبارزه‌ت حقیقتاً به پای بهترین رتبه‌دارهای ارشد می‌رسه. اما دوباره از اونطرف سطح قدرتت در حد و اندازه‌ی رتبه‌دارها نیست…»

«تو حتی یه مگسم نیستی ولی چقدر وزوز می‌کنی. » سپس دستش را کنار گوشش برد و تکانی داد، انگار که می‌خواهد یک حشره‌ی مزاحم را دور کند. البته سوسانو هم دیگر به این رفتارهای او عادت کرده بود و به حرفش ادامه داد.

«داشتم می‌گفتم. الان که بهت نگاه می‌کنم نسبت به دفعه‌ی اولی که وارد اینجا شدی خیلی قدرتت افزایش پیدا کرده.»

سرعت رشد یو وون  حتی برای سوسانویی که تمام مدت کنارش بود هم تعجب برانگیز بود. با افزایش دانه به دانه‌ی سطح یو وون، مهارت‌های او نیز به به شکل محسوسی افزایش پیدا کرده بود که منطقی هم بود.

در زمینه مبارزه، یو وون کسی بود که قبلاً به یکی از بالاترین رتبه‌‌ترین مبارزان تبدیل شده و حتی با خدایان بیرونی نیز جنگیده بود و شامه‌ی مبارزه؟ د ر حال حاضر احتمالا افراد زیادی در برج وجود نداشتند که بتوانند در زمینه‌ی مبارزه و مهارت به پای او برسند.

در مهارت‌هایی هم که در اختیار داشت جای بحثی نبود. از چشم‌های سوزان گرفته تا غول‌آسایی و آتش مقدس. یو وون مهارت‌های بی‌شماری را در اختیار داشت که حتی سطح بالاترین رتبه‌داران ارشد نیز به او حسادت می‌کردند.

در مورد آیتم‌هایش هم همینطور. اگر هادس متوجه می‌شد که «کاینی» و «تیغه‌ی نیمه‌شب» از کریستال تاریک الهی ساخته شده‌اند، قطعا تلاش می‌کرد تا آنها را به‌دست بیاورد.

همه‌ی این‌ها به یک نکته اشاره می‌کرد و آنهم وجود داشتن یک چیز خارق‌العاده در درون یو وون بود. درون او چیزی وجود داشت که تنها به‌دلیل و سطح و قدرتش محدود شده و نمی‌توانست خودش را نشان دهد. به همین خاطر هم بود که افزایش حتی یک سطح برای او، تاثیر شگفت‌انگیزی بر عملکرد عادی‌اش می‌گذاشت.

«تو واقعا چی هستی؟» این سوالی بود که تمام مدت ذهن سوسانو را به خودش مشغول کرده بود ولی یو وون باز هم به او جوابی نداد، پس سوسانو هم دهانش را بست و بیخیال شد.

اما با رسیدن یو وون به طبقه‌ی ۶۰، سوسانو دوباره لب باز کرد.

«این بخش قراره خیلی سخت باشه.»

«…؟»

این اولین باری بود که یو وون از حرف سوسانو شگفت‌زده می‌شد. منظورش از «سخت» چه بود؟ این چیزی نبود که انتظار داشته باشد از دهان سوسانو خارج شود پس او احتمالا این حرف را براساس سطح فعلی یو وون به زبان آورده.

«قراره با چی مبارزه کنم؟»

«اوه، پس بالاخره توام به یه چیزی کنجکاو شدی؟» لبخندی روی لب‌های سوسانو نقش‌بست ولی حرف بیشتری نزد. او احتمالا قصد داشت تا به این شیوه از رفتار یو وون انتقام بگیرد و در ذهنش چنین می‌گذشت که: منو به مار راستت می‌گرفتی؟ حالا فشار بخور…

یو وون آهی کشید و برای گرفتن جواب اصرار نکرد. اگر اینجا واقعا برای او طبقه‌ی خطرناکی بود، چه بهتر از اینکه می‌توانست از سازنده‌ی این برج کوچک یک یا دو نصیحت را بشنود؟ اما اگر خودش علاقه‌ای به گفتن نداشت، یو وون هم نمی‌خواست به او اصرار کند.

یو وون از پله‌ها بالا رفت و درب اصلی طبقه را باز کرد. یک درب بزرگ، زنگ‌زده و فرسوده. درست مثل درب تمام طبقات قبلی.

[شما وارد طبقه‌ی شصتم شدید.]

با گذاشتن اولین قدم در اتاق، پیامی برای یو وون نمایش داده شد.

اولین قدم یو وون در این اتاق، بررسی کردن جزئیات پیش‌رو بود. اما برخلاف طبقات قبلی که با وسایل مختلفی تزئین شده بودند، این طبقه کاملا خالی بود و به معنای واقعی کلمه در این اتاق هیچ چیزی وجود نداشت.

یعنی واقعا اینجا هیچی نیست؟

پس یو وون شروع به پیش‌روی کردن و بررسی بیشتر محیط کرد. اگر واقعا چیزی در این طبقه وجود نداشت، تنها کار پیدا کردن مسیر رسیدن به طبقه‌ی بعدی بود. اما ذره‌ای شک نداشت که حتما چیزی برای محافظت کردن از این طبقه وجود دارد.

در حالی که یو وون با شک و تردید‌های خودش مشغول بود…

یه چیزی اینجاست.

در دورترین نقطه‌ی اتاق، یک نطقه‌ی بسیار کوچک دیده می‌شد. آن چیز به قدری از یو وون فاصله داشت که شاید مصافت بین‌شان به چند کیلومتر هم می‌رسید.

سپس یو وون برای بررسی آن چیز از چشم‌های سوزانش استفاده کرد.

اون یه شوالیه‌ست؟

وقتی که دقیق‌تر نگاه کرد، شوالیه‌ای با زرهی سنگین و یک کلاه‌خود بر سرش را دید که برروی زمین نشسته بود.

در حالی که آرام آرام به آن نزدیک می‌شد، به‌نظرش رسید که شوالیه هم حضور او را احساس کرده و به آرامی سرش را بالا آورد.

در حالی که شوالیه شروع به حرکت دادن بدنش کرد، بهم ساییده شدن بخش‌های زره زنگ‌زده‌اش صدای بسیار گوش خراشی را در محیط ایجاد کرد.

یو وون پس از مدتی به شوالیه نزدیک‌تر شد و با دقت به شوالیه نگاه کرد.

البته شوالیه هنوز هم به خود حرکتی نداد که احتمالا دلیلش بیش از اندازه دور بودن یو وون بود.

«اینو گفتی قراره برام سخت باشه؟»

پس از مدتی شوالیه بالاخره پاهایش را دراز کرد تا شروع به سرپا ایستادن کند و با دیدن آماده شدن شوالیه، یو وون دیگر نیازی به صبر کردن نداشت و شمشیرش را فوراً از غلاف بیرون کشید و حمله‌اش را شروع کرد.

در حالی که شمشیرش را با آتش مقدس شعله‌ور کرده بود، ضربه‌ای پر قدرت را به سمت پاهای شوالیه روانه کرد ولی…

شمشیر شوالیه که بر خلاف زره‌ش اصلا زنگ‌زده و قدیمی نبود جلوی ضربه‌ی یو وون را گرفت. حرکتی سریع و دقیق از سمت شوالیه، آنهم در حالی که هنوز کاملا بلند نشده بود.

این یکی…

یو وون به بلند شدن شوالیه نگاه کرد و جای دستش را بر دسته‌ی شمشیر محکم کرد.

واقعا خطرناکه!

نور درخشان آبی رنگی که از چشمان پشت کلاه‌خودش بیرون می‌زد، مطمئناً عادی نبود.

اگرچه که او مطمئناً یک آندد بود، اما یو وون مطمئناً می‌توانست عظمت قدرتش را از روزگاری که زنده بوده احساس کند.

این شوالیه با تمام موجودات دیگری که در برج دیده بود فرق می‌کرد. حضور و هاله‌ی این آندد برای اولین بار به یو وون احساس ملاقات کردن با یک انسان واقعی را می‌داد.

زمانی که شوالیه بالاخره کاملا سر پا ایستاد، شمشیرش را به سمت یو وون نشانه گرفت.

[شوالیه‌ی مرگ، بزرگ‌ترین شوالیه در میان شوالیه‌ها، آرتور را شکست دهید.]

هویت شوالیه‌ای که در مقابلش ایستاده بود، با دیدن پیام سیستم برایش فاش شد.

«آرتور…؟!»

چشمان یو وون از تعجب باز مانده بود. این فرد واقعا خود آرتور شاه بود؟

پایان