ورود عضویت
leveling with gods-6
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

چپتر 119

بعد از ملحق شدن به آزمون یو وون شاهده اتفاق شگفت آنگیزی بود!

_یه کیم یو وون عه الکی!

این طبیعی بود که مردم بخوآن اشخاص معروفو تقلید کنن. وضعیت الآنم یه همچون چیزی بود.

احتمالا به دلیل غیبت طولآنیه یو وون تو آزمونها این شخص سعی در تقلید از او داشت.

_واقعا شبیهه.

صورتش به دلیل آیتم یا توانایی احتمالی که در درست کردنش کمک کرده بود بی نقص بود و تنها کمی موهایش به یو وون نمی‌خورد که طبیعتا به خاطر کپی بودن آن بود.

البته که اشخاص زیادی به خاطر این تفاوت ها به او شک نمی کردند، این مرد ردای آتشین رو نیز همراه خود داشت آن ردایی بود که کیم یو وون تا مدتی پیش آن را به تن می‌کرد.

_مهم نیست

وجود یک کپی کار یا چندتا برای یو وون اهمیتی نداشت. البته که بد میشد اگه افراد با اسم و چهره ی او برج را بالا می رفتند و مشکل ساز می شدند، ولی همه ی این ها به نفع یو وون بود چرا که فرد کپی کار توجه اولیمپوس را جلب می‌کرد و تا تقلبی بودن فرد را بفهمند یو وون می‌توآنست بدون جلب کردن توجهی از برج بالا برود.

اما

_اون با اون سرعت یه دگرسانو پیدا کرد؟

کیم یو وون نسبت به آدم تقلبی که فک می‌کرد فقط یه آدمه معمولیه کنجکاو شده بود!

_از چیزی که آنتظارش داشتم بهتره!

این آدمه تقلبی که کیم یو وون درتمام روز تحت نظر گرفته بود به شدت توآنمند بود! حالت های صورتش، صدای پر از اعتماد به نفسش همه و همه خصوصیاتی بودند که افراد بعد از شنیدن اسم کیم یو وون به آنها فکر می‌کردند. جوری که اون دگرسان رو پیدا کرد هم به شدت حرفه ای بود!

احتمالا این ها دلایلی بودن که این فرد به خاطرشآن فکر به تقلید از کیم یو وون کرده بود! این فرد توانایی کامل بازی کردن به جا کیم یو وون را داشت و حتی از اینکار سود نیز می‌کرد احتمالا پس از اتمام این آزمون آنجمن ها برای بستن قرار داد با این کیم یو وون پا پیش می‌گذاشتند.

حس می‌کرد به بچه ای نگاه می‌کند که دارد خودنمایی کند، اما خودنمایی هم حدی داشت!

 _فکر کردم آدمه باهوشیه!

یو وون فک می‌کرد اون آدمه باهوشیه اما قضیه این نبود، یو وون شمشیری که به سمتش گرفته شده بود را در دستش نگه داشت.

«کیم یو وون؟»

_لطفا نکن.

این چیزی بود که چشم های لرزآن و صدای خراش دار کپی کار می‌گفت، اما متاسفآنه اون زیاد از حد تو بازیش پیش رفته بود.

«بعدا می‌بینمت!»

چشم های سوازن روشن می شود.

در آن لحظه

چشم های سوزان حقیقت را نمایآن می‌کند!

قیافه ی شخصی که یو وون را تقلید کرده بود از هم پاشید و شخص به خاطر درد دست هایش را رو صورتش قرار داد و تیکه ی چرمی که روی صورتش قرار داشت مانند پوست از صورتش کنده شد و روی زمین افتاد. چهره ی واقعی مرد نمایآن شد و مرد در حالی که هنوز دستآنش را روی صورتش قرار داده بود روی زمین زآنو زد و سرش را روی زمین گذاشت! بازیکن هایی که این صحنه را شاهد بودند همگی در بهت فرو رفتند.

حقیقتا داشت چه اتفاقی می افتاد؟

«اون الکی بود؟»

«کیم یو وون اینجا نیست؟»

«مگه اون مرد که اونجاس کیم یو وون واقعی نمی شه؟»

«شاید.»

در حالی که سعی در درک کردن موقعیت داشتن مردی که روی زمین بود سرش را بلند کرد.

«این حرومزاده الکی عه!»

وقتی ماسک از صورتش افتاد چهره ی مردجوآنی نمایآن شد، و مرد شورع به آزاد کردن مآنای قوی خود کرد که سطح بازیکن های معمولی را رد می‌کرد!

«من من واقعیم!»

«باشه باشه.»

مرد پس از لگدی که یو وون به سرش زد با ستاره ها دیداری کرد و پس از کمی تلو تلو خوردن روی زمین افتاد!

«می‌تونین اسم منو بدزید!»

سکوت همه جا را فرا گرفت تنها یک لگد به صورت بود و هیچکس نتوآنسته بود در آن لحظه حتی لگد را هم درست و حسابی ببیند!

«اینم تموم شد!»

یو وون توجهش را به بازیکن های دیگر داد چراکه آزمون هنوز ادامه داشت!

«هنوز دنبال دگرسانا نگشتید؟»

یو وون سرش را به سمت بازیکنی که یو وون تقلبی سعی در کشتنش داشت برگردآند و این حرکتش باعث شد بازیکن هایی که امید به زندگی به دست آورده بودند دوباره ناامید شوند.

«من واقعا خودمم!»

«من نیستم من حتی نمی‌دونم دگرسان چیه!»

«منم می‌تونم خودمو اثبات کنم چیکار باید کنم؟»

«من اسمم مایل عه از شهر….»

موجی از صدای افرادی که سعی در تبرعه کردن خودشآن داشتند به گوش می رسید و یو وون با خونسردی تمام بی توجه به حرف هایشآن شروع به حرکت کرد! هنگامی که به آنها نزدیک شد بار دیگر سکوت حاکم شد. واقعا قراره همشون اینجا بمیرن؟ اما بدن یو وون حرکتش را به سمت دیگری تغییر داد!

«ها»

«داره کجا میره؟»

بعد از اینکه گروهی از مردم را پشت سر گذاشت، یو وون به سمت دسته ی بازیکنآنی که گروه داشتند حرکت کرد.

و در بین آنها به رینهار نزدیک شد.

«دوباره به هم رسیدیم!»

«عه بله…»

رینهار سرش را تکان داد، او یو وون را به خاطر داشت.

او فقط متوجه شباهتش با کیم یو وونِ تقلبی شده بود اما واقعی بودنش را به خاطر لباسهایش تشخیص نداده بود.

«شما کیم یو وون واقعی هستید؟»

«اینکه من کی ام برای ادامه دادن آزمون اهمیتی نداره!»

یو وون سرس را برگردآند و به هم گروهی های رینهار نگاه کرد. چشمانش قرمز شدند.

با دیدن آن چشم ها رینهار حس بدی پیدا کرد، آنگار تمام زندگی اش برای یو وون رو شده بود!

«چرا اینجوری به من نگاه می‌کنی…»

«تو کی هستی؟»

«چی؟»

رینهار سوالی پرسید اما بدون اینکه جوابی بشنود خودش جواب را یافت.

«به دگرسان بودنِ من مشکوکی؟»

به اعضای تیمش نگاه کرد.

«این خجالت اوره! بچه ها من کی ام؟»

«شما سرگروه ما هستید.»

«ما براش شهادت می‌دیم! اون یه دگرسان نیست.»

«از شروع آزمون تا الآن ما حتی یکبارم جدا نشدیم من ازش مطمئنم.»

«دقیقا.»

مدرکی معتبر تر از حمایت هم گروهی هایش نبود!

تمام بازیکن های اینجا تنها به هدف موفق شدن در آزمون در این مکآن حضور داشتند، و آنها نیازی به دروغ گفتن درباره ی شناخت فردی که نمی شناختند نداشتند و نمی‌خواستند با گفتن همچین چیزهایی پشت دگرسانآن را بگیردند.

اما

«چون فقط تو تیمی میشه مطمئن بود که دگرسان نیستی؟؟»

یو وون دستش را به سمت رینهار دراز کرد.

«این واقعا حقیقته؟»

رینهار با تعجب به عقب قدم برداشت.

«داری چیکار می‌کنی؟!»

برای بار دوم متعجب شد چرا که مطمئن بود از دست یو وون جا خالی داده اما حالا دست یو وون رو به روی صورتش قرار داشت!

یو وون گردن رینهار را گرفت، نفسش هایش بریده بریده شد و حس کرد مرگش نزدیک است!

_من نمی‌تونم همینجوری بمیرم!

در آن لحظه چیزی در ذهن رینهار جرقه زد، اون منطق آنسآنیش یود که نیروی دوباره به بدنش داد.

چشم های رینهار برقی زد و سپس مشت او بود که روی یو وون فرو امد.

صداهای انفجار مداوم به خاطر مانایی که مشتش را احاطه کرده بود و هوا را ضربه می زد شنیده می شد.

یو وون ولش کرد و حملات رینهار شروع شدند!

موجی از مشت ها به سمتش سرازیر شدند.

جریآن مآنای بدنش حالت عجیبی داشت و بعد از دیدن این واکنشش هم گروهی هایش در بُهت بودند!

«ها؟»

«سرگروه؟»

«سرگروه همیشه انقد قوی بود؟»

از آنجایی که خوب می شناختنش همه شان متعجب بودند. اون قدرت واقعیشو تا الآن پنهآن کرده بود؟ به چه دلیل؟

فقط یک احتمال وجود داشت.

«امکان نداره! اون یه دگرسانه؟»

چشمانی که فقط سفیدی داشتند و جریآن مآنای غیرطبیعی و پوست رنگ پریده ای که مدام رنگ پریده تر می شد!

«این عجیب نیست؟»

یو وون حملات را جا خالی داد و به افراد گروه نگاه کرد.

«گفتید از شروع آزمون باهاش بودید؟»

«گفتیم ولی..»

«یعنی از همون اول یه دگرسان بود؟»

موقعیت عجیبی بود چراکه آنها از قبل از آزمون همراه سرگروه خود بودند! نباید هیچ شآنسی برای تعویض او با یک دگرسان وجود می‌داشت، اما…

«منم اولین باره اینو می فهمم!»

شمشیر یو وون بین افراد گروه رینهار فاصله انداخت.

«ایا دگرسانی که از بازیکن دیگه ای کپی کرده به این باور رسیده که خودش یه بازیکنه؟»

«هیی»

«تالیا!»

فریاد هم تیمی ها وقتی کله ی جدا شده ی دختر را دیدند بلند شد.

اما پس از آن اتفاق عجیبی رخ داد!

فریاد درناکی بر اثر دردی که از شمشیر حس کرده بود و خون سفید رنگی که روی گوشت ذوب شده جا خوش کرده بود.

«هآن؟»

«تالیا؟»

یکی دیگه از هم تیمی هایشآن تبدیل به دگرسان شده و جسدش روی زمین افتاده بود.

«چطوره کم کم خودتونو نشون بدین؟»

خون دگرسان روی شمشیرش می‌درخشید.

«شما دگرسانا.»

بعد از اون همه ی هم تیمی های رینهار از جمله خودش شروع به فریاد زدن کردند و مایعی از صورتشآن شروع به پایین رفتن کرد.

دگرسانان، هیولا، نه شیاطینی که زندگی دیگران را می‌گرفتند و قیافه، افکار و احساسات آنها را تحت تصرف خود در می آوردند.

آزمون طبقه ی ۲۱ ام اولین آزمونی بود که وجود شیاطین رو به همه نشآن می‌داد!

_از اونجایی که اولین باره احتمال مرگ بیشتره.

چشمان سوزان حقیقت را نمایان می‌کند.

چشمان یو وون قابلیت دیدن چیزی را داشت.

پایه ی زندگیِ دگرسانی که زندگی کس دیگری را گرفته بود این بود که دگرسانی زندگی و هویت شخصی را می گرفت پس از آن خودش را مجبور به فراموشی هویت اصلی خود که دگرسان بود می‌کرد، چرا که بعد از آن وارد آزمون می شد!

اگرچه شیطان بودند اما فقط شیاطین سطح پایین بودند!

و دلیل طولانی شدن این آزمون نیز به خاطر وجود تقلبی ها بود.

_بعدا جزئیاتو می فهمم.

یو وون بین دگرسانا ظاهر شد.

«بیاید این آزمونو تموم کنیم.»

ستاره ی بُرنده ی بهشتی 0.01 درصد افزایش یافت.

ستاره‌ی بُرنده ی بهشتی 0.01 درصد افزایش یافت.

ستاره ی بُرنده ی بهشتی….

پیام ها مدام ظاهر می شدند، پیامهایی که هنگام بالا رفتن از دانجن سوسانو ظاهر نشدن.

او کنجکاو بود که ایا پیشرفت او کاملا متوقف شده بود چرا که خیلی وقت بود که درصدش افزایش نیافته بود. ولی حالا اطمینان پیدا کرده بود، کشتن چیزی که قبلا مرده نمی‌توانست به پیشرفت شمشیر برنده ی بهشتی کمک کند!

«اونجا!»

«کریستال.»

تعداد زیادی از بازیکن ها داشتند به سمت کریستال که در مرکز جمعیت قرار داشت یورش می‌بردند!

آنها دگرسانانی بودند با چشمان سفید که نشانه ی شیطان بودنشان بود و نیروی شیطانی ازشان سرریز می شد.

دگرسانان فقط رینهار و گروهش نبودند.

دگرسانی که از وضعیت استفاده کرده بود تا به کریستال حمله کند دستش را به سمت آن دراز کرد!

لحظه ای که کریستال نابود شود دلیل بیشتری برای پیدا کردن دگرسانان وجود ندارد و آزمون تمام خواهد شد.

اما…

چیزی دست دگرسان را درست قبل از اینکه کریستال را لمس کند متوقف کرد! آن چیز شکل غیر مادی از شعله ای بنفش رنگ بود.

روح شیطان بهشتی فعال شد.

روح شیطان بهشتی یو وون که از کریستال محافظت می‌کرد دگرسان رو با بی رحمی کشت.