ورود عضویت
leveling with gods-6
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

چپتر 128

او قصد کشتن یو وون را نداشت. در صورت امکان، می‌خواست او را زنده بگیرد تا از او اطلاعاتی بیرون بکشد. به همین دلیل بود که ثال فکر کرد فقط دست و پاهایش را قطع کند.

-سریعتر از چیزیه که فکر می‌کردم.

وقتی یو وون از ضربه‌ی شمشیرش جاخالی داد، چشمانش برق زدند.

اسمش را بارها شنیده بود.

کیم یو وون، کسی که قوی ترین بازیکن نامیده شده.

به این ترتیب، او سطح خاصی از مهارت را داشت، و گمان می‌کرد که یو وون آخرین حمله را دفاع کند یا جاخالی دهد. اما ثال انتظار نداشت به این راحتی جاخالی دهد.

آن موقع بود که…

«لنسلات شما رو فرستاده؟»

«چطور جرات آوردن اسم ایشون رو داری…؟»

…عبارتی گفت که خشم ثال و لولیت را برانگیخت.

چشمان ثال از خشم برق زد.

یو وون نه تنها با مرگ آرتور ارتباط داشت، بلکه حالا به لنسلات، پادشاه فعلی بریتانیا بی‌احترامی می‌کرد.

«بیا ببینیم بعد از بریده شدن دست و پاهات هم می‌تونی به زبون درازیت ادامه بدی.»

سرعت جریان مانا در بدن ثال افزایش یافت.

با این اتفاق مجازات برج فعال شد و بدن او را به درد آورد.

ثال از قبل تصمیمش را گرفته بود. و در حال حاضر، مجازات برج خیلی بد به نظر نمی‌آمد.

لبه تیغه به سمت پای یو وون پرواز کرد. برخلاف دفعه قبل، این حمله با تصمیمی قاطع برای قطع یک عضو بود.

اما بعد…

تیغه به طرفی پرت شد، و ثال ضربه بزرگی به دستش احساس کرد.

چشمانش گرد شد، و درست بعد از آن، فقط می‌توانست یک صفحه سیاه جلوی چشمانش ببیند. جلوی دیدش پوشانده شده بود.

حواس و افکارش که به خاطر خشم از کار افتاده بود، برای یک لحظه قدرت تصمیم گیری او را کند کرد.

در همان لحظه…

ثال صدای ضربه ای را شنید و یو وون را دید که در حال لغزیدن به سمت عقب است در حالی که بدنش ضربه خورده.

یو وون یک دستش را جلوی خودش گرفته بود بود. فهمید چیزی که قبلا دید او را تاریک کرده، کف دستش بوده.

«حالت خوبه؟»

پس از شروع کردن مبارزه، لولیت مانای در حال جوشش خود را آرام کرده بود.

او با ثال که با خشم یورش برده بود فرق داشت.

یو وون با پشیمانی دندان قروچه کرد.

-اگه می‌تونستم زودتر از شر یکی‌شون خلاص بشم بهتر بود.

نادیده گرفتن بازیکنی که هنوز رتبه دار نشده یک ویژگی مشترک و طبیعی بین رتبه دار‌ها بود.

نمی شد جلوی آن را گرفت. آنها موجوداتی بودند که با پیشی گرفتن از یک بازیکن ساده، به رتبه دار تبدیل شده بودند. همچنین، حتی در میان بازیکنان، آنها کسانی بودند که خود را به دیگران ثابت کرده و نور استعداد را برای صعود به بالای برج چشیده بودند.

به همین دلیل، آنها تنها کسانی بودند که تفاوت بین بازیکنان و رتبه دار‌ها را به بهترین شکل می‌دانستند.

ثال نیز چون به طور ناخودآگاه همینطور فکر می‌کرد، گارد خود را در برابر یو وون پایین اورده بود.

-انگار یه فرد محتاط بینشون هست.

حتی در این موقعیت پر از خشم، لولیت موضع محتاطانه ای در جنگ به خود گرفته بود و آن را جدی می‌گرفت، با اینکه می‌دانست حریفش یک بازیکن است.

با اینکه رتبه‌ی او پایین‌تر بود، اما چنین دشمنی برای یو وون دردسرساز‌تر بود.

«دست کمش نگیر.» لولیت حرکت یو وون را بارها و بارها در سرش تصور کرد. «اون عادی نیست.»

با جریان مانا، مجازات برج فعال شد و باری بر بدنش گذاشت.

فرمان برج مطلق بود.

لولیت و ثال، هر بار که این دو نفر بی‌پروا از قدرت خود برای حمله به یو وون استفاده کردند، برج مجازات خود را به آنها تحمیل می کرد.

با این حال، آنها از قبل تصمیم گرفته بودند که با چنین چیزی دست و پنجه نرم کنند.

ثال به صحنه قبلی فکر کرد و سر تکان داد.

«فهمیدم.»

لولیت جلو رفت.

یو وون شمشیر خود را بلند کرد و آن را به سمت ثال که پشت سر لولیت بود گرفت.

«اون مرد قرار نیست حرکتی کنه؟»

«اگر دو به یک مقابل بازیکنی که حتی رتبه دار هم نیست بجنگیم، باعث خدشه‌دار شدن غرورمون میشه.»

«انگار چیزی که قبلاً گفتین رو فراموش کردین.»

«نگرانش نباش.»

درست موقعی که لولیت زمین را کوبید، زمین در اطراف او ترک خورد و به سمت بالا آمد.

«من هرگز به خودم اجازه نمیدم که بی‌دقت باشم.»

لولیت انگار که در حال اثبات گفته خود باشد، روحیه خود را افزایش داد.

[‘چهل و دومین شوالیه میز گرد’ شما را تهدید می‌کند.]

[‘چهل و دومین شوالیه میز گرد’ درخواست نبرد تن به تن دارد.]

[‘آرنا’ فعال می‌شود.]

زمین تمرین به آرامی شروع به تغییر کرد.

حصار بلندی جلوی چشمانشان ظاهر شد. یو وون و لولیت وسط زمین خالی ایستادند، و فقط یک تماشاگر وجود داشت، ثال.

-یه نبرد تن به تن…

این نوع آرنا احتمالاً نوعی توهم بود که توسط مهارت لولیت ایجاد شده.

به نظر می‌رسید منطقه اطراف بخشی از یک میدان نبرد است اما بدون هیچ سربازی.

-نوعی مهارت که روی نبرد تن به تن قوانین خاصی می‌ذاره و اگر شخص سومی دخالت کنه، اثر مهارت از بین میره.

[نبرد تن به تن] یک مهارت با شرط استفاده‌ی دشوار بود. فعال کردن آن کار سختی نبود، اما شرط یک به یک بودن را داشت. از هم پاشیده شدن این مهارت بسیار آسان بود، اما در موقعیتی که یو وون در حال حاضر در آن بود، اوضاع فرق داشت.

«گارد بگیر.»

پس از ایجاد آرنا، لولیت منتظر شد تا یو وون شمشیر خود را بلند کند و آماده مبارزه شود.

یو وون پس از بررسی آرنای ایجاد شده توسط [نبرد تن به تن]، به ترتیب به لولیت و ثال نگاه کرد.

به نظر نمی‌رسید ثال قصد دخالت در نبرد را داشته باشد، و در حالی که دست به سینه روی صندلی خود نشسته بود منتظر نوبت خود بود.

یو وون پوزخند زد.

«پس این جوانمردیه؟»

«داری مسخره می‌کنی؟»

«نمی‌خوای تلاشی برای برنده شدن بکنی؟ به نظر می‌رسه که هنوز موضوع رو جدی نگرفتی.»

«بله. ما همیشه با این روش پیروز شدیم و قرارم نیست که روش‌مون عوض بشه.»

او اشتباه نمی‌کرد. احتمالاً به همین روش بریتانیا و میز گرد همچنان وجود داشتند.

اما این چیزی بود که فقط کسانی که واجد شرایط بودند اجازه داشتند بگویند.

«کسانی که قراره اینجا پیروز بشن، شما نیستید.»

خودنمایی کردن با قدرتشان روی صحنه ای که کسانی مدت‌ها پیش در گذشته صلح و امنیت را در آن به دست آوردند… خنده دار بود.

«خوب شمارو شیرفهم می‌کنم.»

***

شمشیر یو وون به سپر برخورد کرد. استحکام آن را می‌شد از روی دسته‌اش حس کرد که تا مچ دستش بالا می‌رفت.

[‘سپر میز گرد’ از هدف شما محافظت می‌کند.]

تأثیر مهارت روی زره ​​او عادی نبود.

محکم بود. یو وون برای شکستنش به قدرت بیشتری نیاز داشت.

[بازوی شما با قدرت یک غول آغشته شده است.]

[ساختار بدنی به طور موقت جایگزین قدرت خواهد شد.]

پس از افزایش مهارتش[غول آسایی]، از بیرون مثل قبل واضح به نظر نمی‌رسید. اما ماهیچه‌های بازوی یو وون با متراکم شدن قوی‌تر و محکم‌تر شدند.

یو وون دست چپش را که کاینی روی آن بود فشرد.

قدرتش را جمع کرد و با مشت به جلو کوبید.

«…!»

با احساس شوکی که در سراسر سپرش پخش شد، چهره لولیت متزلزل شد. او تقریباً به عقب هل داده شده بود.

برای او بسیار شوک آور بود.

او فقط به شمشیر یو وون توجه داشت، اما حمله دست او نیز عادی نبود.

-اون شمشیرزن نیست؟

یو وون موضع خود را تغییر داد تا یک مشت دیگر بزند.

در برابر دشمنی که سپر دارد، استفاده از هر دو دست بسیار بهتر از تاب دادن شمشیرش بود زیرا دشمنی که سپرش را بالا نگه می‌داشت، می‌توانست دید آنها را با سپر مختل کند.

-اگرچه کاینی ابزاری برای استفاده از قدرت درون کریسثال مقدس تاریکیه اما…

دوباره در مشتش نیرو جمع کرد.

-ماده سازنده‌ش آدامانتیومه.

«اخ…»

لولیت از قدرت مشت یو وون یک قدم عقب رفت.

چطور اینقدر قوی بود؟ پس از یک جریان عجیب در مانا، او ناگهان بسیار قوی‌تر شد.

سپر کمی لرزید.

با این وجود ، او نمی‌توانست به ضربه خوردن ادامه دهد.

قدرت جادویی در سپر جمع شد.

با این قدرت، لولیت که سپر را در دست داشت به جلو شتافت.

-قدرتش بیشتر شد ؟

با اینکه این ضربه در مجاورت یو وون اتفاق افتاد، بدنش به عقب پرت شد.

به لطف محکم کردن پاهایش در زمین، او توانست جلوی پرتاب شدن بیش از حدش را بگیرد، اما ضربه‌ی کمی ​​نبود.

یو وون در حالی که شوک را در مچ دستش احساس می‌کرد، دوباره به لولیت نگاه کرد.

-به اندازه‌ای قویه که حتی می‌تونه دیوار قلعه رو هم بشکنه.

تمام توانایی‌ها و مهارت‌های لولیت برای افزایش قدرت او و سپرش بود.

احساس می‌کرد با یک تانک غول پیکر روبروست. بدون نفوذ به آن سپر، شکست دادن لولیت غیرممکن بود.

لولیت با یک دست شمشیر و با دست دیگر سپرش را نگه داشته بود. یک موضع نیرومند.

«پس او می‌خواهد با استحکام بجنگد؟»

استحکام در برابر استحکام. این روشی بود که لولیت انتخاب کرده بود.

نقشه‌ی بدی نبود.

در کمال صداقت، این چیزی بود که یو وون می‌خواست. زیرا اگر مسئله‌ی قدرت بود، یو وون کاملاً به خودش اطمینان داشت.

زیر پوست یو وون، ماهیچه‌ها با پذیرش مانا منقبض شدند.

او در تمام این مدت نمی‌توانست به خوبی از پس [غول آسایی] بربیاید، به خاطر مهارت کمی که در آن داشت و همچنین وضعیت نامطلوب ساختار بدنی اش. به دلیل سختی بالای خود این مهارت، او فقط می‌توانست از نیمی از تاثیرات آن استفاده کند.

اما بر خلاف قبل، مهارت او در [غول آسایی] بسیار افزایش یافته بود، و با افزایش سطح او، آمار ساختار بدنی‌اش هم افزایش یافت.

همین مقدار کافی بود.

[ساختار بدنی به طور موقت جایگزین قدرت خواهد شد.]

[شما ساختار بدنی کافی دارید.]

[بدن شما با قدرت یک غول آغشته شده است.]

[شما برای اولین بار در غول آسایی موفق شدید.]

در سراسر بدنش قدرت یک غول جریان یافت.

یو وون شمشیر خود را غلاف کرد و مشت هایش را به یکدیگر کوبید.

«بیا جلو.»

***

سپر و مشت با هم برخورد می‌کردند.

تنها لحظات کوتاهی وجود داشت که آنها در تماس نبودند زیرا یو وون بارها و بارها مشت می‌زد و لولیت حملات او را با سپرش دریافت می‌کرد. مبارزه‌ی این دو نه تکنیک داشت و نه ساختار.

آنها بارها و بارها در حالی که دندان‌های خود را به هم می‌فشردند با هم برخورد کردند.

پس از عقب نشینی، لولیت دوباره در سپرش مانا را جریان داد.

این سپر غول پیکری که از مانای آبی ساخته شده، مهارتی بود که به لولیت اجازه داد سر میز گرد بنشیند.

-این آخریشه.

این بار، او قسم خورد که بالاخره این مرد عضلانی را به عقب براند.

در پاهایش نیرو جمع کرد و در حالی که سپر خود را محکم گرفته بود، به جلو حرکت کرد.

قدرتی به اندازه‌ی خراب کردن یک قلعه.

اما لولیت تنها کسی نبود که شروع به حمله کرده بود.

مشت یو وون به جلو پرتاب شد.

در نهایت دو حمله با هم برخورد کردند.

در اثر ضربه، زمین کنده شد و به شکل یک دایره بالا آمد.

تصادم قدرت ها.

در همان لحظه، نشان آبی میز گرد روی سپر لولیت نمایش داده شد.

[‘سپر میز گرد’ از هدف شما محافظت می‌کند.]

مهارت لولیت قدرت و مقاومت سپر را افزایش داد و باعث شد اثرات توانایی پراکنده و جذب شوند. حمله با استفاده از سپر باعث شد علاوه بر قدرت دفاعی او، قدرت تهاجمی او هم باشد.

اما درواقع نتیجه‌ی حمله برعکس اثر مهارت از آب درآمد.

بدن لولیت به عقب هل داده شد.

یک قدم.

دو قدم.

«اوق…»

لولیت بازوهای لرزانش را بالا گرفت.

حمله با استفاده از سپر همان لحظه ای که به عقب هل داده شوید به پایان می‌رسد. علاوه بر این، غرور او اجازه نمی‌داد در رقابتی سر قدرت در برابر یک بازیکن شکست بخورد.

پاهایش را محکم روی زمین گذاشت و با تمام قدرت ضربه وارد کرد.

استقامت نشان داد. او به عقب رانده نمی‌شد.

اما بعد…

بلافاصله پس از آن، از طریق سپر خود یک شوک احساس کرد.

زانو هایش تقریباً برای یک لحظه خم شدند.

اما فقط همین نبود.

مشت‌ها ادامه پیدا کردند.

ترک‌هایی روی سپر ظاهر شدند و قدرتی که در دست داشت آرام آرام او را ترک می‌کرد.

-این واقعا چه چیز ابلهانه‌ایه…

«اگه واقعا فکر می‌کردی من با اونایی بودم که آرتور رو کشتن…»

باور نکردنی بود. این یک بازیکن بود؟

«برای گرفتن انتقامش باید چیزی مثل جوانمردی رو موقع مبارزه با من رها می‌کردی و چند نفره با من می‌جنگیدین یا از حیله و نیگرنی استفاده می‌کردین. شما نباید به چیزی مثل ایده‌آل‌ها پایبند می‌موندین.»

نیروی وارد بر سپر قوی‌تر و قوی‌تر شد.

بدنش می‌لرزید و سپرش در حال شکستن بود.

این دیگر قابل دفاع نبود.

«تلاش برای تنهایی جنگیدن.»

صدای پشت سپر نزدیک‌و نزدیک‌تر می‌شد و بعد از آن…

«تو این رو به اندازه کافی جدی نمی‌گرفتی.»

…سپر خرد شد.