ورود عضویت
leveling with gods-2
قسمت ۲۱
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

[شما خون زندگی غول‌ها و هیولاها را مصرف کردید.]

[خون غول در حال نفوذ در بدن شماست.]

[خون هیولا در حال نفوذ در بدن شماست.]

[درگیری‌ای میان خون هیولا، غول و انسان در بدن شما در جریان است.]

یو وون حس می‌کرد از شدت گرما در حال دیوانه شدنه و حتی ردای پایرومنسی که بر تن داشت هم هیچ کمکی به او نمی‌کرد و اگر به‌خاطر چشمان سوزان او نبود، شاید اعضای بدنش ذوب می‌شدند.

فوووو فوووو

 یو وون در حالی که روی زمین به خودش می‌پیچید و خودش را به اطراف می‌کوبید، هوای داغ را به داخل ریه‌هاش کشید، حس می‌کرد که بدنش از درون می‌سوزد و استخون‌ها و ماهیچه‌هایش تکه تکه می‌شدند و به جای خون، در رگ‌هایش قیر داغ جریان دارد.

ولی هیچکس نمی‌دانست که این وضعیت چه مدت قرار است تا ادامه داشته باشد. چند ساعت، چند روز یا چند ثانیه…

[چشم‌های سوزان در حال مقاومت در برابر شعله‌های آتش غول.]

[مقاومت چشم‌های سوزان در برابر شعله‌های اتش غول ناموفق بود.]

همانطور که یو وون انتظار داشت چشمان سوزان به تنهایی کافی نبودند و این خون لعنتی بیش از حد داغ بود، به طوری که اگر ساختار بدنی یو وون به اندازه‌ی کافی بالا نبود ممکن بود تا عقلش را از دست بدهد یا در همان نقطه از حال برود. ولی حتی با امادگی‌ای که یو وون داشت، متاسفانه راهی برای خلاصی از دردش نبود و تنها کاری که می‌توانست انجام دهد تحمل کردن بود.

هرکول که به عنوان غول‌کش شهرت داشت، قبلا به او هشدار داده بود که: «خون غول معمولا چیزیه که افراد اون را به خودشون میمالن، نه چیزی که بخورنش و خوردنش تو دوران آموزشی به معنای واقعی کلمه خودکشی حساب می‌شه ولی خب از اونجا که اصرار داری، این را هم بدون که به هر حال باید قبلش چشمای سوزانو را به دست بیاری اگه نتونستی اونا را به دست بیاری کلا قید اینکار را بزن.»

خوشبختانه یو وون توانسته بود چشمان سوزان را به دست بیاورد ولی باز هم دردی که می‌کشید وحشتناک بود و چشمان سوزان فقط در حدی به او کمک می‌کردن که جان خودش را از دست ندهد.

«فقط یه فرصت داری!»

و حقیقتا یو وون فقط یک فرصت داشت، به‌خاطر همین مجبور بود درد را تحمل کند؛ در حالی که اگه مایل بود می‌تونست قدرت مانایش را ازاد کند و درد را کاهش بدهد. درست است که کار سخت و خطرناکی بود ولی با کنترلی که او روی مانا داشت، برایش مثل آب خوردن بود ولی به هر حال تصمیم گرفت تا اینکار را نکند.

[قدرت شما یک واحد افزایش یافت.]

[قدرت شما یک واحد افزایش یافت.]

[قدرت شما یک واحد…]

آمار یو وون همینطور بالا می‌رفت و با اینکه بیشتر قدرت فیزیکی و ساختار بدنی‌اش ارتقاء پیدا کرده بود، قدرت مقدس او نیز به مقدار خیلی کمی افزایش یافت.

خون غول و خون هیولا هر دو به سرعت داخل بدنش نفوذ می‌کردند.

قرچچ قرچچ.

بدنش شروع به تغییر شکل کرده بود و ساختار اسکلتی او به وضوح در حال تغییر کردن بود و مدتی بعد…

[قدرت شما یک واحد افزایش یافت.]

[ساختار بدنی شما یک واحد افزایش یافت.]

و آمار او همینطور آهسته و پیوسته بالا می‌رفتند. این پیام‌های ارتقا یافتن معمولا هر کسی را خیلی خوشحال می‌کرد اما در آن لحظه، یو وون خیلی خوشحال نبود و از خودش می‌پرسید که واقعا چقدر ارتقا پیدا کرده؟ چیزی که یو وون می‌خواست چند عدد آمار و عدد و رقم نبود بلکه چیزی که دنبالش بود، مهارتی بود که ارزشش خیلی خیلی بیشتر از این چیزهای ساده بود و همان قطعه‌ی مخفی‌ای بود که یو وون دنبالش می‌گشت.

[چشم‌های سوزان و شعله‌های آتش غول‌ها در حال مبارزه‌اند.]

[شما توانایی کنترل اتش غول‌ها از طریق چشم‌های سوزان را به دست آوردید.]

[شما اکنون شرایط لازم برای به دست اوردن قطعه‌ی مخفی را دارا هستید.]

[شما مهارت آتش عظیم را به دست اوردید.]

اوضاع غیرمنتظره‌ای بود و یو وون نمی‌دانست که در این لحظه خوشحال باشد یا نه.

«این…دیگه چه کوفتیه؟؟؟»

با وجود درد وحشتناکی که تحمل می‌کرد آنقدر گیج و درمانده شده بود که خنده‌ای عصبی و توخالی کرد و خودش را روی زمین انداخت.

قدرتی که می‌خواست را به دست نیاورده بود و در ازای آن همه درد، فقط توانایی کنترل اتش از طریق چشم‌های سوزان را به‌دست آورده بود. این هم مطمئنا یک پیشرفت قابل ملاحظه بود ولی دربرابر این همه سختی مطمئنا این مهارتی که به‌ دنبال‌ آن نبود تنها حکم یک بی‌احترامی بزرگ را برایش داشت.

[محدودیت زمانی: 29: 54: 707.]

نصف روز گذشته بود. آمارش تا اندازه‌ی زیادی افزایش پیدا کرده بود ولی در آخر آن چیزی که نیاز داشت را به‌دست نیاورده بود.

یعنی اشتباه کردم؟

در واقع آنقدر هم عجیب نبود. برای قدرتی که یو وون به دنبالش بود، فرد می‌بایست حدود ده هزارتا غول را سلاخی می‌کرد و خون آنها را به تنش می‌مالید.

یو وون طی دوره‌ی آموزشی، [قلب غول] را به دست آورده بود ولی خیلی نامحتمل بود که این آزمایش واقعا جواب بدهد. به همین خاطر هم قید آن را زد.

فکر کنم باید به همین قانع باشم.

یو وون دیگه نمی‌توانست درد را تحمل کند چشمانش کم‌کم سیاهی رفتند و در کسری از ثانیه از هوش رفت.

***

وقتی که به هوش آمد، نمی‌دانست که چه مدت بیهوش بوده، وقتی که چشم‌هایش را باز کرد، این حس را داشت که هر چیزی، مطلقا هر چیزی می‌تواند اتفاق بیوفتد.

[شما به طور کامل خون غول و هیولا‌ها را جذب کردید.]

[شما قلب غول را به طور کامل مصرف کردید.]

[شما شرایط لازم برای قطعه‌ی مخفی را دارا هستید.]

[شما آیتم غول‌آسایی را به دست اوردید.]

چشمای یو وون گشاد شدند، این همان پیامی بود که انتظارش را می‌کشید.

«انجامش دادم…»

یو وون بالاخره آهی از سر آسودگی کشید.

یو وون تا حالا دوبار از حال رفته بود. یک بار بعد از مبارزه‌اش با سوروترا و بار بعد هم بر سر جذب کردن قلب غول.

ساعت چنده؟

[محدودیت زمانی 696: 18: 48]

 با دیدن این زمان، حدس زد که حدود نصف روز را بیهوش بوده، پس تقریبا یک روز کامل از روز پنجم شروع دوره‌ی آموزشی گذشته بود.

زمان نسبتا زیادی رو از دست دادم.

بیشتر مردم 30 روز مهلت را زمان زیادی می‌بینند ولی برای یو وون اینطور نبود.

باید هر چه زودتر تمومش کنم.

تا آنجا که او می‌دانست سریع‌ترین رکورد ثبت شده برای مرحله‌ی آموزشی نهائی یک هفته بود، این رکوردی بود که توسط اودین ثبت شده بود.

اودین بخشی از اولین نسلی بود که وارد قلعه شدند و اتفاقاتی که در دوران اولیه‌ی ساخته شدن قلعه افتاد را ثبت کردند. او همچنین رهبر فرقه‌ی غول‌های آزگارد نیز بود و بی‌نظرترین مبارز جادویی بود که یو وون می‌شناخت.

همف، من به اون نمی‌بازم.

در پنجمین مرحله‌ی آموزشی همه رقیب هم حساب می‌شدند و هر حرکتی می‌زدند. از شکار و به دست اوردن قطعات مخفی گرفته تا انجام ماموریت‌های ویژه‌ای که امتیازاتشان تاثیر می‌گذاشت. چرا که در انتها بر اساس فاکتور‌های مختلفی امتیازات حساب شده و افراد رتبه‌بندی می‌شدند.

به هر حال یو وون هیچ کدام از آنها را رقیب خودش حساب نمی‌کرد و در فکر رقابت با موجوداتی خیلی خیلی سطح بالاتر بود، یعنی رتبه‌دارها و شکستن رکورد‌های شگفت انگیزی که دیگران در دوران زندگی قبلی‌اش ثبت کرده بودند.

رتبه بندی:

1-  هارگان با 1036 امتیاز

2- یولچه با 689 امتیاز

3- پالادینته با 637 امتیاز

4- لی سانگ یون با 514 امتیاز

5- الوادور با ۴۵۱ امتیاز

تا همان لحظه هم تفاوت فاحشی بین رتبه‌بندی‌ها وجود داشت و بیشترین امتیاز، از مشارکت در شکست دادن رییس مرحله به دست آمده بود ولی در مرحله‌ی پنجم از طریق شکار معمولی هم می‌شد امتیاز به دست آورد.

در جایگاه اول هارگان قرار داشت که با اختلاف امتیاز زیادی جایش را تثبیت کرده بود.

 یو وون در حالی که رتبه بندی را نگاه می‌کرد متوجه چند اسم اشنا شد. الوادور و پالادینته هردو وابسته به گروه پانتمیوم بودند و یولچه…

اون خونش خالصه؟ عجیبه که تا حالا در موردش نشنیدم.

یو وون همه‌ی افراد شرکت کننده را نمی‌شناخت. بعضی را از بار اولی که شرکت کرده بود می‌شناخت. بار اولی که شرکت کرده بود عضو یک گروه ده نفری شده بود و وقتی که یو وون هنوز درگیر شکار کردن بود هارگان رییس را شکست داد.

چشمش به اسم لی سانگ یون خورد که با اینکه از دنیای یو وون آمده بود ولی توانسته بود تا رتبه‌ای بین دو شرکت کننده که خونشان خالص بود و از دنیاهایی اومده بودن که پر از جادو و مهارت‌های شمشیرزنی‌ست به‌دست بیاورد.

اسم این یکی رو هم نشنیدم.

یو وون خیلی فکر کرد ولی به هیچ وجه کسی به اسم لی سانگ یون را نتوانست به خاطر بیاورد. درسته بود که او اسم خیلی‌های دیگر را هم نمی‌شناخت ولی این یکی از دنیای خودش بود و برایش عجیب بود که تا به حال حتی اسم او را هم نشنیده بود. مخصوصا که دوره‌ی آموزشی‌اش هم با او یکی بود.

یو وون همینطور که به رتبه بندی نگاه می‌کرد، گردنش را کش و قوسی داد و به این نتیجه رسید که فکر کردن راجع به بقیه‌ی شرکت کننده‌ها فکر کردن وقت تلف کردن است مگر اینکه بخواهد با یکی از آنها تیمی تشکیل دهد. وگرنه چرا باید اهمیت می‌داد که چه فردی در کدام جایگاه است.

خیلی وقت هدر دادم.

یو وون یه بار دیگه وضعیت خودش را چک کرد.

[نام: کیم یو وون

سطحی: 57

چابکی: 51

ساختار بدنی: 65

آگاهی:47

قدرت مقدس: 60

مجموع امتیازات:5400

امتیاز اختصاص نیافته: 0

مهارت‌ها:

شمشر مقدس پایه / انفجار مانا / چشم‌های سوزان / آتش عظیم / غول آسایی – جزییات]

سطح 57، این یعنی بعد از کشتن اسکال‌ها و سوروترا پنج سطح ارتقا یافته بود. با اینکه مجموع داده‌های آماری‌اش 300 بود اما در کل برای این سطح خیلی قوی بود.

امتیاز قدرت و ساختار بدنیم خیلی بالاست.

یوون دلش نمی‌خواست که یک طرفه پیشرفت کند و مدلی از مبارزه مد نظرش بود که همه‌ی مهارت‌هایش را استفاده کند. او نمی‌خواست مثل هرکول فقط با قدرت خالی جلو رود بلکه می‌خواست بین همه‌ی مهارتایش تعادل ایجاد کند.

و خب آتش عظیم…

[رده: B-

مهارت: 0%

قوم اتش با اتش درونشان متولد می‌شوند و این اتش کوچک حتی پس از مرگشان نیز خاموش نمی‌شود و برای مدت‌های طولانی باقی می‌ماند و نسل به نسل منتقل می‌شود. این مهارت، استفاده‌ی شما از مهارت‌ها و قدرت مقدس شما را افزایش می‌دهد.]

پس در واقع چندانم چیز بدی نبود در واقع خیلی هم به درد می‌خورد و به نوعی می‌توانست کمبود یو وون در حمله‌های محوطه‌ای را جبران کند چرا که حملات این مهارت فقط در برد خاصی اثر می‌کنند.

این قاعدتا به کارم میاد.

بقیه‌ی شرکت کننده‌ها ممکن بود از به دست آوردن چنین قدرتی از شدت خوشحالی بی‌هوش شوند ولی برای یو وون چندان هم مورد خاصی نبود و صرفا به نظرش “به درد بخور” بود نه یک چیز فوق العاده یا چنین چیزی. چنین مهارتی برا مبارزه خدایان خارجی کافی نبود.

 یو وون برای اولین بار طی 24 ساعت گذشته از غار خارج شد، خورشید دقیقا بالای سرش می‌تابید و چون مدت زیادی در تاریکی سر کرده بود حس می‌کرد که نزدیک است تا با نور خوردشید کور شود.

خب حالا بریم ببینیم.

فووووش~

یو وون چشم‌های سوزان را فعال کرد و رفت در دل جنگل، دایره‌ی دیدش بیشتر شده بود و می‌تونست چیزهایی را ببیند که قبلا نمی‌توانست. چشم‌های سوزان این قدرت را به او می‌داد که چیزایی که با چشم دیده نمی‌شوند را بببیند.

 یو وون پاهایش را گرم کرد و خودش را برای ماجراجویی آماده.اولین راهی را که توانست تشخیص دهد را دنبال کرد، راهی که او را میرساند به…

تچوویک تیچویک

گروهی از هیولاها که صداهای نفرت انگیزی می‌دادند و سر خوک و پوست سبز داشتند. هیولاهایی به اسم اورک.

«قبیله‌ی اورک‌ها»

در آنجا یک محوطه‌ی شکار بزرگ وجود داشت که صدها ارک برای در آن حضور داشتند. اینجا برای اولین محوطه‌ی شکار یو وون کاملا مناسب بود.

«فرصت خوبیه که مهارت‌هام رو بسنجم.»

محیط آخرین دوره‌ی آموزشی، باراگاندا، واقعا بزرگ بود. این جزیره آنقدر وسعت داشت که بتواند یک کشور کوچک باشد. در این جزیره تعداد زیادی محوطه شکار وجود داشت و یو وون یک منطقه‌ی خاص مد نظرش بود و این قبیله‌ی ارک‌ها فقط برای او حکم دست گرمی داشت.

تچویک تچویک

اورک‌ها متوجه حضور یو وون شدند، اورک‌ها در واقع یک نوع کمیاب از هیولاها در طبقات پایین بودند که هوش و اگاهی داشتند و بخاطر همین بود که توانسته بودند قبیله تشکیل دهند و برای میزان امتیاز تجربه‌ای که از شکار آنها به دست میامد زیادی حیله‌گر و سرسخت بودند. اما در هر صورت قسمت آخر برای یو وون چیزی به حساب نمیامد.

وووش ووووش

آتش از همه ور زبانه کشید و اورک‌های کثیف از همه طرف به یو وون حمله‌ور شدند.

«تچویک…آ-اتیش»

ددداااا

«ا..ن..سان..تچویک..اوون..ان..جامش..د..اد»

خیلی زود شعله‌های درخشان آتش مثل دایره‌ای اورک‌ها را احاطه کردند و هیولاها را گیر انداختند، به شکلی که اورک‌ها از هیچ سمتی نمی‌توانستند فرار کنند. درجه حرارت آتش به حدی بود که چند عدد از اورک‌ها سریعا طلف شدند و شروع به سوختن به رنگ صورتی کردند.

شیش روز مونده.

برنامه‌اش این بود که سریع‌تر از اودین این دوره‌ی آموزشی را تمام کند. یو وون پرید وسط آتشی که دور تا دور ارک‌ها ایجاد کرده بود و شروع به شکار کردنشان کرد.

[رتبه‌ی ۱۵۱۰۴ – کیم یو وون با امتیاز ۶۷]

به همین منوال یک روز گذشت و بعد مدتی شکار، یو وون بالاخره توانست به میزان قابل توجهی رتبه‌ی خودش را بالا بکشد

[رتبه‌ی ۴ – کیم یو وون با امتیاز ۱۲۸۸]

یو وون با اینکه دیر شروع کرده بود ولی توانست خیلی زود خودش را بالا بکشد و جزو رتبه‌های برتر قرار بگیرد و بعد از چهار روز…

[رتبه‌ی ۱ – هارگان با امتیاز ۵۴۷۹]

[رتبه‌ی ۲ – کیم یو وون با امتیاز ۵۲۶۶]

هارگان و بقیه با دیدن لیست رتبه‌ها از تعجب شاخ دراورده بودند.