ورود عضویت
leveling with gods-3
قسمت ۲۹
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

جلسه در مورد آموزش تقریباً به پایان رسیده بود.

آنها موفق شدند در مورد چند سناریوی احتمالی در مورد خالق کیمرا بحث کنند.

اگر نه چشم های سوزان و نه غول آسایی را بدست آوردید، حتی سعی نکنید.

اگر فقط یکی از آنها به دست آمد، آن را به قضاوت کاربر بسپارید، اما اگر هر دو به

دست آمد…

« شما باید سازنده کیمرا رو شکست بدید.»

سازنده کیمرا، پس از صعود دوباره به برج، در آن زمان به یک رتبه بالا تبدیل شد و هرج و مرج را دوباره به برج آورد.

او از بازیکنان طبقات پایین به عنوان مواد اولیه استفاده می کرد و به عنوان یک رتبه‌دار سطح بالا، او قدرت کافی برای رقابت کردن با یک قبلیه‌ی کامل را بعد از هزاران سال زندگی کردن به عنوان یک کیمرای انسان‌گونه به‌دست آورده بود.

بنابراین به منظور جلوگیری از هرگونه تحقیر بیشتر سان اگنگ(شاه میمون) مجبور شد شخصاً دوباره به دنبال او برود.

به همین دلیل است که سازنده کیمرا باید شکست داده شود.

«به دست آوردن چشم های سوزان و غول آسایی هر دو در طول آموزش…»

چشمانی که بتواند ماهیت و ضعف همه خلقت را تحلیل کند و توانایی بیرون کشیدن قدرت یک غول، یکی از نژاد های حکمفرما به برج با ترکیب این دو قدرت، باید کاملاً بتوان دست و پای سازنده کیمرا را پاره کرد و گردنش را شکست.

با پایان جلسه در مورد آموزش، یو وون این را گفت :«یک پسر باور نکردنی متولد میشود.»

در آن زمان، او هرگز تصور نمیکرد که پسر باور نکردنی در نهایت او باشد.

                                                   ***

[ شما سازنده کیمرا را شکست داده اید. ]

[ شما به یک دستاورد غیر ممکن دست یافته اید. ]

[ به دلیل دستیابی به یک موفقیت غیر ممکن، محاسبه پاداش شما به تاخیر می افتد. ]

[ آموزش به پایان رسید.]

[ سطح شما افزایش یافت. ]

[ سطح شما افزایش یافت. ]

[ قدرت شما یک واحد افزایش یافت. ]

[ چابکی شما 2 واحد افزایش یافت. ]

[ امتیاز ساختار بدنی شما… ]

[ میزان تکمیل ستاره بهشت کش 8.24% افزایش یافت.]

[ قدرت شما یک واحد افزایش یافت. ]

[ چابکی شما یک واحد افزایش یافت. ]

سطح یو وون دو واحد افزایش یافته بود این یک میزان گزاف امتیاز اضافی بود که در سطح فعلی خود دو لول(سطح) بالاتر برود، و علاوه بر این، به لطف رسیدن به نرخ تکمیل بالاتر، یو وون همچنین دو امتیاز آمار اضافی کسب کرد.

پس اینم مثل سوروترا به عنوان رییس مرحله شناخته میشد.

این چیز خوبی برای یو وون بود. اگر سیستم چایلد را به عنوان رییس تشخیص نمیداد، نه تنها امتیاز اضافه ای دریافت نمیکرد، بلکه هیچ پاداش اضافه ای هم دریافت نمیکرد.

خوشبختانه این اتفاق نیفتاد و به عنوان پاداش اضافی، میزان تکمیل ستاره بهشت کش افزایش یافت که خبر خوبی برای یو وون بود.

با این، میزان تکمیل الآن بالای ده درصده.من دو امتیاز اضافه گرفتم. این به معنی اینه که هر 5% یک امتیاز آماره؟

این به معنی این بود که او میتواند با تکمیل مهارت، در مجموع 20 امتیاز غیر مرتبط با سطح کسب کند.

یو وون فکر میکرد که این اثر برای یک مهارت رتبه آ مثبت خیلی بدرد نخور است اما معلوم شد که خیلی مناسب است.

یو وون سرش را برگرداند و به اطراف نگاه کرد.

تپ-

تلپ-

کیمراهای نوع انسانی که در نبرد بودند ناگهان شروع به مردن کردند. انگار که روح آنها بدنشان را ترک کرده است. این به این دلیل بود که چایلد، کسی که آنها را کنترل میکرد مرده بود.

«مشکلشون چیه؟»

«اونها یهویی پخش زمین شدن.»

«تموم شد؟»

«اونها برنمیگردن، نه؟»

گررررر-

تیم هارگان و کیمرای آزاد شده در برابر کیمراهای انسانی که روی زمین افتاده بودند گارد خود را حفظ کردند. آنها نگران بودند که کیمراها ممکن است هر لحظه بلند شوند و دوباره به آنها حمله کنند.

«اونها بلند نمیشن، پس نگران نباشید. رئیس مرحله مرده.»

تیم هارگان بعد از اطمینان خاطر یو وون آرام شدند.

«وا-واقعاً؟»

«پوففف!-»

«من فکر کردم واقعاً میمیریم.»

«کسی مجروح شده؟»

اکنون که نبرد به پایان رسیده بود، الوادور و پالادینته با توانایی درمانی خود به مراقبت از هم تیمی های خود پرداختند.

شمار قابل ملاحظه ای مجروح شده بودند.

آنها ممکن است که شرکت کنندگان رتبه بالایی باشند، اما حریفان آنها کیمراهای انسانی بودند که توسط سازنده کیمرا ساخته شده بودند. اگر کیمرای آزاد شده به آنها کمک نمیکرد، احتمالاً بیش از نیمی از آنها میمردند.

-دلیل اینکه هیچکدوم از اونها نمردن احتمالاً…

یو وون به هارگان که مراقب هم تیمی های مصدومش بود نگاه کرد.

… به لطف این مرده.

او فقط چند بار در طول مبارزه نگاه کرد اما مهارت های هارگان خیلی بیشتر از آنچه یو وون انتظار داشت بود.

هارگان از رعد و برق طلایی خود برای سلاخی کیمراهای انسانی و محافظت از هم تیمی های خود استفاده کرده بود و با وجود همه اینها، به نظر می رسید که او نه خسته است و نه مجروح.

اون واقعأ با استعداده حتی بین المپوسی ها. اون حتی میتونه هرکول بعدی بشه…

هارگان پرسید:«پاداش کجاست؟»وقتی دید که کمی طول می‌کشد تا پاداش محاسبه شود، به یو وون علامت داد و برگشت.«یه لحظه با من بیا. شماها عقب بمونید.»

یو وون سرش را تکان داد و پشت سر او رفت. او یک ایده کلی راجب چیزی که هارگان میخواست بگوید داشت.

او یو وون را به اتاق شماره سه رئیس مرحله هدایت کرد. جایی که کیمرا در ابتدا مهر و موم شده بود. بدون کیمرا، غار کاملا خالی بود.

«من ازت نمیپرسم  که کی هستی و چطوری از ارتباط بین اون رتبه دار و مرحله آموزش مطلع بودی.»

این هارگان را آزرده کرده بود. او صحبت چایلد راجب یو وون و الیمپوس را شنیده بود. با این حال این فعلا تو لیست صحبت ها قرار گرفته بود.

«یولچه مجروح شده.»

یو وون سرش را تکان داد و به هارگان گوش داد.

کسی که بیشترین آسیب را در این نبرد دیده بود یولچه بود. به نظر می‌رسید که او از ناحیه لگن چاقو خورده است و الوادور در حال حاضر مشغول درمان او بود.

«واقعا باید این کارو می‌کردی؟»

«داری در مورد سازنده کیمرا صحبت میکنی؟»

«آره. این یک آموزش بود که فقط با شکست دادن کیمرا مهر و موم شده میتونست تموم بشه. ما مجبور نبودیم اون شخص رو شکست بدیم.»

« در حالت عادی مسئله همین می بود ولی…»

«در حالت عادی؟»

هارگان نمی‌توانست حرف های یو وون را باور کند. گفتن چیزی مانند( عادی بودن) وقتی که آنها تنها پس از پنج روز رئیس آموزش را به چالش کشیده بودند. حتی زئوس،  پدرش، هرگز نتوانسته بود چنین رکوردی در مرحله آموزشی بزند.

هنوز یو وون ادعا می‌کرد که شکست دادن کیمرای مهر و موم شده با زدن رکورد زمان عادی است حتی بعد از  به چالش کشیدن چیزی بسیار فراتر از آن.

«تو میتونستی بهترین رکورد تاریخ رو فقط با شکست دادن کیمرا مهر و موم شده بدست بیاری. تا کجا باید بری تا راضی بشی؟وقتی که تو و همه رفیقات مردید راضی میشی؟»

یولچه تنها کسی نبود که به خطر افتاده بود.  دلیل اینکه او در وهله اول مجروح شده بود این بود که سعی می‌کرد از بقیه هم تیمی هایش در برابر کیمراهای انسانی محافظت کند. و بر خلاف هارگان، او آنقدر قوی نبود که بتواند در حین محافظت از دیگران بجنگد.

و فقط یولچه نبود. برای بقیه هم تیمی های هارگان هم همینطور بود. آنها با بحرانی  روبرو شده بودند که در آن ممکن بود افراد بیشتری مجروح شوند، یا بدتر از این، برخی حتی ممکن بود بمیرند.

«میگی تا کجا…»

یو وون چشم هایش را بست و لحظه‌ای به فکر فرو رفت. واقعا تا کجا باید پیش برود؟

حتی الآن، وقتی که یو وون چشم هایش را  می‌بندد به وضوح می‌تواند آن را تصور کند.

خدایان بیرونی. خدایانی از دنیایی دیگر خارج از برج. «کسی که نمی‌تواند به دنیا بیاید.»، «ناامیدی که به آسمان می‌رسد.»، «غم و اندوهی گرفتار در مرداب.»، «هرج و مرجی احمقانه.» و…

تا کجا باید پیش برم؟

یو وون به مبارزه با «هرج و مرج احمقانه» فکر کرد.

به منظور شکست او آسورا، ویشنو و رتبه دار های مختلف جان خود را از دست دادند.

و دقیقا چند عوضی مانند او وجود داشت؟ راهی برای یو وون وجود نداشت که بداند.

به همین دلیل است که یو وون نمی‌توانست خود را پابند قوانین این برج کوچک قرار دهد. او مجبور بود بی وقفه قدرتمند شود در حالی که قسمت های فاسد از جهان را پاکسازی می‌کرد و منجر به قوی تر شدن آن می‌شود وگرنه این جهان به پایان خود می‌رسید.

«من…» یو وون در جواب سر تکان داد:«…نمیدونم.»

او قبلا هرگز به آن فکر نکرده بود. برای مقابله با خدایان از دنیای دیگر تا کجا باید پیش رود؟

یو وون احساس کرد نمی‌تواند نفس بکشد و فشار خفه کننده ای بر تمام بدن او وارد شده است. پاسخ این سوال بسیار دشوارتر از مبارزه با چایلد بود.

هارگان با گیجی‌دوباره پرسید:«نمیدونی؟»

او سعی کرد تا صورت یو وون را بخواند. یو وون همیشه با اعتماد به نفس ظاهر میشد و تا به حال سرپا بوده. او کاملا مطمئن بود که هیچکس به اندازه یو وون در دوران خود به عنوان یک تازه کار قوی نبوده است. با این حال یو وون هنوز راضی به نظر نمی‌رسید، گویی او فقط اولین قدم را به سمت هدف خود برداشته است.

به جای جواب دادن به سوال هارگان،  یو وون با یک سوال غیر منتظره پاسخ داد. «تو دنبال تیم میگردی، درسته؟ یکی که میتونی با اون تو سختی و آسونی باشی.»

هارگان گیج به نظر می‌رسید، نمیفهمید که یو وون در مورد چه چیزی صحبت می‌کرد.

یو وون ادامه داد:« به این دلیله. این دلیل اینه که من در حال حاضر دنبال تیم نیستم.»

«منظورت چیه که به این دلیله…؟»

هارگان ناگهان حرفی را که یو وون قبلا گفته بود به یاد آورد.

«من قصد تشکیل تیم با افرادی که هدف متفاوتی از من را دارند ندارم. این جواب منه.»

***

دلیل اینکه یو وون تیمی ایجاد نکرده بود. هارگان قبلا فک کرده بود که فقط لجباز است و نمی‌خواهد با افرادی که هدف متفاوتی دارند همکاری کند و طبیعی بود که او فکر میکرد یو وون در آن زمان فقط لجباز است.

بسیار نادر است که تیمی که در طول آموزش ایجاد شده بود برای همیشه در کنار هم بمانند مگر اینکه آنها با خون به هم متصل باشند مانند الیمپوس. اکثر مردم به تيم هاي ديگر ملحق می شوند یا بر اساس نیاز خود منحل می‌شوند و هارگان فکر کرد که یو وون چنین چیزی را نمی‌خواهد.

هارگان فکر کرد پس این نبود.

یو وون نگران تغییر یا انحلال تیمش در طول راه نبود. تیمی که برای یک هدف مشترک برای همیشه در کنار هم می ماند چیزی نبود که یو وون میخواست.

چیزی که یو وون میخواست هم رزم هایی بود که به اندازه کافی قوی بودند تا با خطرات شدید روبه رو شوند. تیمی که باید از افرادی شود که بتوانند همانند همان مسیر او را طی کنند، زیرا مسیری که او قرار بود طی کند بسیار خطرناک تر از آن بود که هارگان بتواند تصور کند.

«به همین دلیل بهتره همین الان منصرف شی. اگه آدمی مثل من رو به تیم خودتون بکشید، کی میدونه چه زمانی ممکنه که همچین چیزی تکرار بشه.»

با گفتن این، یو وون به عقب برگشت، اما اینطور نبود که بتواند به جایی که بقیه بودند برگردد. این به دلیل مرد قد بلندی بود که ناگهان پشت او ظاهر شده بود.

یو وون پرسید:« مدت زیادی منتظر بودی؟»

«خب به نظر می‌رسید که شما دونفر مکالمه مهمی داشتید.»

او غول دوره گرد یعنی مدیر آموزش بود.

هارگان تا آن زمان نتوانسته بود متوجه حضور مدیر شود و با دیدن مرد قد بلند شوکه شد. با دیدن یو وون و مدیر که با هم احوال پرسی می‌کردند، هارگان با احتیاط از یو وون پرسید:« این کیه؟»

«مدیر آموزش.»

«چی؟»

هارگان برای یک ثانیه خشکش زد، انگار قبل از ادامه دادن متوجه نشده است:«…مدیر؟»

بعد از اینکه با تعجب فریاد زد، به سرعت ساکت شد و واکنش مدیر را سنجید.

حتی اگر یو وون قبلا چندین بار با این یکی ملاقات کرده بود، ملاقات مدیران چندان ساده نبود. مگر اینکه شما به طور خاص درخواست ملاقات با آنها را داشته باشید، آنها‌ به ندرت خود را نشان می دهند و معمولا بیرون گود می‌نشینند و اکثر کارهای خود را به مأموران واگذار کرده بودند.

مدیران هر طبقه با بالاترین رتبه داران هم تراز بودند. آنها در اصل در موقعیت برابری با «سه بزرگ» الیمپوس بودند.

«به-به عنوان فرزند الیمپوس، میخواهم از حضور شما تشکر کنم، مدیر.»

طبیعی بود که هارگان به مدیر احترام برازنده ای بگذارد. برخلاف شرکت کنندگان عادی، او به عنوان یکی از نوادگان الیمپوس اطلاعات زیادی در مورد مدیر داشت.

«اوه. آره.»

با این حال، به نظر نمیرسید که مدیر از خوشامد گویی او چندان راضی باشد.

یو وون به سرعت دلیل واکنش مدیر را حدس زد.

«اینجوری نباش. باید خوشامدگویی اونو به درستی بپذیری چون اون هیچ ارتباطی با اونها نداره.»

«رد میکنم.»

«واقعاً باید اینطوری باشی؟»

«فقط فکر کردن در مورد اینکه چقدر کار به خاطر این عوضیا دارم باعث میشه بخوام همین الان برم ریش زئوس رو بگیرم بکشم.»

«…؟»

هارگان که وضعیت فعلی را نمیدانست، گیج شده بود که در مورد چه چیزی صحبت میکنند. او میدانست که نمیتواند در حال حاضر در حضور مدیر درخواست پاسخ کند.

با این حال، هارگان حداقل میتوانست بگوید که مدیر در حال حاضر با الیمپوس دشمن است.

«همچنین، فکر کردن در مورد اون چیزی که من به خاطر تو میشنوم…»

به نظر می رسید مدیر سردرد دارد.

سازنده کیمرا رئیسی بود که اکوسیستم آموزش را تقریباً هزارسال حفظ کرده بود. همه اینها بخشی از برنامه مدیر بود. چایلد کیمرای مهر و موم شده را می ساخت و تکرار را در سیستم آموزشی حفظ میکرد.

مدیر آموزش قبل از پایان قرارداد هزارساله، رئیس دیگری را آماده جانشینی برای کیمرای مهر و موم شده کرده بود. با این حال سازنده کیمرا ناگهان کشته شده بود، حتی اگر مقدمات آماده شده بودند.

«در آینده قابل پیش بینی، سختی آموزش به طور جدی کاهش می یابد.»

او ممکن است مجبور شود هر غولی را بیاورد حتی اگر شرایط سختی را برآورده نکند و مجبور به آمدن با پاداش مناسب بود. مدیر احساس کرد که سرش از شدت درد منفجر میشود.

«فقط برای شکایت  اومدی اینجا؟»

«نه فقط برای شکایت.»

«به من فقط پاداشمو بده لطفاً.»

از نظر فنی، سازنده کیمرا یک رئیس از پیش تعیین شده در آموزش نبود.

او مهره پنهان دیگری مانند سوروترا بود و مدیر ظاهر شده بود که به یو وون برای شکست دادن آن مهره پاداش بدهد.

« تو خیلی بی تاب تر از وقتی که اومدی هستی.»

«من مطمئنم که خودت هم تمام روز رو وقت نداری.»

«درسته.»

مدیر در حالی که دست خود را باز میکرد به یو وون نگاه کرد، واقعاً از این وضعیت هیجان زده نبود.

«بفرما.»

فلش-

پایان قسمت 29