ورود عضویت
leveling with gods-3
قسمت ۳۹
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

فوووشش-فوشش-

قبل از اینکه کوره شدیداً داغ شود…

والکارو به کریستال تکمیل شده خیره شد. دانه های عرق از روی پیشانی اش میچکید.

«… زیباست.»

او قبلاً تجهیزات زیادی را درست کرده بود و جواهرات بی شماری را پالایش کرده بود اما نمیتوانست تحت تاثیر قرار نگیرد. با خود فکر کرد که واقعاً خودش این کریستال را پالایش کرده؟

کریستال عقیقی رنگ، نور اعجاب آور و تاریکی از خود ساطع کرد. با وجود آن که بعد از پالایش فقط به اندازه یک ناخن شده بود نور از هر کدام از هزاران وجه آن می تابید.

با دیدن این نور زیبا، ولکارو نمیتوانست هیچ کاری جز زدن لبخندی ملایم انجام دهد. واقعاً خیره کننده بود، آنقدر که آدم هرگز از نگاه کردن به آن خسته نمیشود.

ولکارو به یاد آورد که قبلاً چنین نور خیره کننده ای را دیده است.

-میخوام کاملش کنم.

ولکارو تمایل زیادی به ایجاد یک محصول کاملاً آماده با این کریستال داشت. او نه تنها میخواست که آن را پالایش کند بلکه میخواست آیتمی بسازد که بتواند از پس تمام قدرت آن بربیاید. این خودخواهی او به عنوان یک آهنگر بود.

­-ولی…

ولکارو کریستال را روی یک پارچه ضخیم قرار داد و آن را پیچید.

«این احتمالاً غیرممکنه.»

تکاندن- خس خس-

ولکارو سرش را بالا برد. تجهیزات روی دیوار خیلی کم در حال لرزش بود.

گرفتن-

ولکارو چکشی را که کنار گذاشته بود در دست گرفت. او آن را به گونه ای متفاوت نسبت به وقتی که آهنگری میکرد در دست گرفت.

در حالی که بیرون میرفت، لنگ لنگان از جای خود بلند شد.

«… از بین همه روزا امروز باید باشه.»

ولکارو میدانست که بالاخره این اتفاق خواهد افتاد اما به این فکر افتاد که چقدر عالی میشد اگر فقط میتوانست یک روز بیشتر داشته باشد.

***

تلق-

تق-تق-

صدها بازیکن به طور منظم رژه میرفتند.

محلات زاغه نشین در هرج و مرج فرو رفته بود. افرادی که این مکان را خانه خود کرده بودند، ازآنجا که نمیتوانستند به طبقه بعدی بروند برای محافظت از خود پنهان شدند.

«اینها برای چیه؟»

«این اطراف اتفاقی افتاده؟»

بازیکنانی که نزدیک میشدند با شمشیر و نیزه مسلح شده بودند و تمام لباس ها با نماد الیمپوس یعنی کوهی بلند تزئین شده بود.

در مقابل این گروه بازیکنی که پوششی قرمز رنگ داشت پهلو به پهلوی آگاممنون راه میرفت.

«بودن در چنین مکان بدبویی…» اگاممنون از بوی بدی که زاغه ها را پر کرده بود اخم کرد. «جای  تعجب نداره که تا حالا نتونستیم پیدایش کنیم.»

آگاممنون به ساختمانی که پوشیده از پارچه های پاره بود خیره شد. همانطور که دستش را به سمت آن گرفت، صدها بازیکنی که پشت سر او بودند صف آرایی کردند.

بازیکن ها ساختمان را محاصره و سلاح های خود را آماده کرده بودند.

«و مطمئنی که اینجاست؟» آگاممنون این را از زیردستش با صدایی پر از شک و تردید پرسید.

زیردستش نزدیک شد، سرش را تکان داد و چشمانش به رنگ آبی تغییر کرد. او پاسخ داد:«من مطمئنم قربان.»

«… واقعاً؟»

چشمانش تردید را نشان میداد.

تلپ-گرمب-

آگاممنون با شنیدن صدای کسی که لنگ لنگان راه میرفت سرشش را تکان داد و لبخند زد.

«پس ما جای درستی هستیم.»

گرمب-

مردی خشن وعضلانی از ورودی پوشیده از پارچه بیرون آمد. مرد به جز چکشی که در دست داشت، هیچ تجهیزات مناسبی بر تن نداشت و چکشی که در دستش بود شبیه چکش استاندارد یک آهنگر بود.

«شماها که معرکه راه انداختید. برای چی اینجا اومدید؟»

«مطمئنا جوابش معلومه.»

شینگ-

آگاممنون نوک شمشیرش را به سمت گردن ولکارو گرفت.

«هفایستوس* مجرم.»

*پ.ن: اسطوره یونانی که رومی ها آنرا خدای آتش و آهنگری میدانستند.

بعد از شنیدن حرف آگاممنون، بازیکنان المپوس که کارگاه را محاصره کرده بودند شروع به پچ پچ کردند.

«هفایستوس؟»

«آهنگر الیمپوس؟»

«شنیدم که از ساختن اسلحه امتناع کرده و با اموال الیمپوس فرار کرده.»

شایعه ای وجود داشت مبنی بر اینکه ماموریت آنها زنده دستگیر کردن هفایستوس است اما وقتی که این توسط آگاممنون تایید شد چهره های آنها در یک لحظه تغییر کرد.

«چ-چطور قراره که ما یک رتبه دار را بگیریم؟»

«مهم نیست که چند نفر سمت خودمون داشته باشیم…»

هفایستوس بزرگترین آهنگر در الیمپوس بود- نه؛ بزرگترین در کل برج بود و رتبه داری بود که به بالای برج صعود کرده بود.

ضمناً، افرادی که آگاممنون آورده بود بازیکنانی بودند که حتی نتوانسته بودند طبقه دهم را پاکسازی کنند. اگرچه تعداد آنها خیلی بیشتر از او بود اما تفاوت زیادی در قدرتشان وجود داشت.

«نترسید. قدرت رتبه دارها در طبقه اول به شدت محدود شده.»

«چی؟ من با اموالشون فرار کردم؟»

هفایستوس خنده گیج کننده ای زد.

ویررر-ویرررر-

ولکارو یا بهتر است بگوییم هفایستوس چکشش را در هوا تاب داد. چکش به هوای رقیق برخورد کرد و انفجار صوتی عظیمی درست  کرد که پرده ی گوش بازیکنان نزدیکش را تکان داد.

این یک انفجار کرکننده بود. قدرت هفایستوس باعث شد تمام آن مکان بلرزد.

«منو نخندونید و بیاید سمتم. سر همتون را خرد میکنم.»

اعتماد به نفسش باعث شد تا بازیکنانی که او را محاصره کرده بودند یک قدم عقب بروند. آنها میدانستند که اگر با آن چکش اصابت کنند نه تنها سرشان بلکه کل بدنشان متلاشی خواهد شد.

با وجود این آگاممنون به کارهای هفایستوس خندید.

«تو رتبه داری هستی که بعد از مجازات توسط حاکم آسمانها چلاق شدی. واقعاً میتونی به خودت رتبه دار بگی وقتی هیچ چیزی نپوشیدی؟»

زیردست آگاممنون از نزدیک به پای هفایستوس نگاه کرد. آگاممنون درست میگفت. هفایستوس ناتوان شده بود. حتی وقتی که از کارگاه بیرون رفت به نظر می رسید که هر لحظه ممکن است بیفتد.

«بعلاوه…»

فلپ-

آگاممنون علامتی داد و مرد قرمز پوش جلو آمد.

«ما هم همچنین یک رتبه دار سمت خودمون داریم.»

مرد چشمانی نارنجی، موهای قرمز آتش فام و پوستی کاملاً سفید داشت.

«… چریسس؟»

چشم های هفایستوس بعد از شناختن مرد گشاد شد.

چریسس. او بازیکنی بود که از برج بالا رفت در حالی که توسط آپولو که رتبه بالا بود حمایت میشد.

او یک تازه کار بود که در الیمپوس به خوبی شناخته شده بود. هفایستوس همچنین چند باری او را دیده بود.

«پس یک رتبه دار شدی.»

«فکر نمیکردم در آخر با تو بجنگم.»

فوشش-

چریسس دستش را دراز کرد و با نیزه ی قرمزش حالت گرفت.

هفایستوس با خودش غرغر کرد. او انتظار نداشت که آنها فقط برای گرفتن او یک رتبه دار از الیمپوس را بیاورند.

«مجازات شوخی برداری نداره اگه شماها با یک رتبه دار داخل طبقه اول معرکه راه بندازید.»

قدرت بازیکنان طبقات بالا در طبقات پایین محدود شده بود و اگر زیاد از قدرتشان استفاده میکردند، حتی با اینکه محدود شده بود، جریمه ای برای آنها اعمال میشد. در بدترین حالت ممکن، یک مدیر ظاهر میشد تا شخصاً در این وضعیت مداخله کند.

«اون مهم نیست. شاید که من رتبه دار باشم ولی خودت هم به رتبه دار هستی.»

هفایستوس با جواب چریسس اخم کرد. با وجود اینکه ممکن بود مجبور شود از قدرتش استفاده کند به سمت یک رتبه دار دیگر، هفایستوس هدایت شده بود. پس این درست بود که چریسس خیلی نگران مجازات نبود.

«شماها مطمئناً تو به وجود آوردن تکنیک های حیله گرانه خوب هستید.»

فشش-

بدن هفایستوس شروع به داغ و قرمز شدن کرد و شروع به ساطع کردن نوری آبی رنگ از چشمانش کرد.

مانای عظیم او تبدیل به گرما شد و اطرافش را تبدیل به سونا کرد.

قلپ-

تنش بزرگی بود.

فووش-

هفایستوس چکشش را تاب داد و در نهایت حرف زد.

«… بیاید جلو.»

***

بوممم،کا-بوممم-!

فوشش-بومم-!

چکش به هوا برخورد میکرد و آتش در اطراف ولکارو ظاهر میشد.

بازیکنان شروع به مردن کردند. مبارزه میان چریسس و هفایستوس کل منطقه را به هرج و مرج مطلق کشاند.

«من برات احترام قائل بودم.»

کلنگ-!

دست های آتشین چریسس چکش هفایستوس را گرفت.

«تو هزاران سال پیش تبدیل به یک رتبه دار شدی و به جای تمایل به قدرت بیشتر از عقیده خودت پیروی کردی و به جای شمشیر، چکش به دست گرفتی.»

«این تنها دلیلی بود که به من احترام میذاشتی؟»

فشش-

چکش با شدت بیشتری گرم شد. تا حدی بود که حتی چریسس که میتوانست آتش را دستکاری کند مجبور شد تا آن را رها کند چون نمیتوانست گرمای سوزان آن را تحمل کند.

شوو-

دینگ-!

تیر ها و نیزه ها از آسمان میبارید و هفایستوس با تاب دادن چکشش آنها را کنار میزد.

پشک-پشک-پشک-!

بدن چریسس توسط تیر ها و نیزه های کمانه کرده سوراخ شد.

«آخخ…»

چریسس جلوی فریادش را گرفت و به آرامی عقب رفت.

ووش-

تقق-کرکک-!

هفایستوس چکش خود را در جهت مخالف چریسس به سمت پایین تاب داد. موج ضربه ای که با برخورد به هوا ایجاد شد، سر بازیکنان را منفجر کرد و بدن و زره آنها را خرد کرد.

«آخ-»

«آییی!»

بازیکنان از شدت درد فریاد زدند.

پسسس-!

خون از بدن هفایستوس شروع به ریختن کرد. این مجازات برج بود.

اگرچه او اول مورد حمله قرار گرفته بود اما آنها بازیکنان طبقه ای بسیار پایین تر از هفایستوس بودند. با صرف نظر از شرایط هفایستوس نتوانست از مجازات حمله به آن ها جلوگیری کند.

«آخ…»

هفایستوس شروع به لرزیدن کرد. او قبلاً یک پای لنگ داشت و حالا علاوه بر جریمه، ایستادن هم برایش سخت بود.

چریسس تیرها و نیزه هایی که در بدنش فرو رفته بود را قبل از اینکه هفایستوس یکبار دیگر به او نزدیک شود بیرون کشید.

«من به بخشی از تو احترام گذاشته بودم که با وجود رتبه دار شدن تونستی همه چیز رو رها کنی و به خاطر عقیدت قدرت رو رها کنی.»

هیچ خشونتی در چشمانش نبود، با این حال یکبار دیگر نیزه قرمز را دستش گرفت.

«به همین خاطره که…»

«چرت نگو.»

ویرر-ویررر-

چکش هفایستوس ناله ای سر داد. این ارتعاشی بود که هوا را تکان داد.

چریسس به طور غریزی میتوانست احساس کند که این حمله قرار است نقطه اوج این مبارزه باشد.

«… نمیخوام با تو بجنگم.»

فوشش-

چریسس بدنش را با آتش پوشاند. این حرارت برای ذوب کردن زمین کافی بود.

تمام منطقه از مانای چریسس و هفایستوس پر شد.

لحظه ای که هفایستوس یک قدم به سمت چریسس لنگید…

ووشش-

چریسس خود را به شکل آتش درآورد و به سمت هفایستوس یورش برد انگار که یک ارابه جنگی است.

ویررر-

فوششش-!

این یک برخورد بزرگ مانا بود.

«ف-فرار کنید!»

«داخلش گیر میکنید!»

برخورد آنها تمام بازیکنان نزدیک را جزغاله کرد. ویژگی مانای آتش آنها جو را نیست و نابود کرد.

قلپ-

آگاممنون آب دهانش را قورت داد.

-نتیجه…

فشش-

شعله ها شروع به فروکش کردند. با شروع پراکندگی گرما و دود، نتیجه برخورد آنها مشخص شد.

آگاممنون خندید.

کرر-کرررک-

دست هفایستوس به آرامی مانند سنگ خاکستری رنگ شد.

«اون… سپر…»

«چیزیه که خودت ساختی.»

فشش-

آتش فروکش کرد و چریسس را با یک سپر فولادی با سر مدوسا بر روی آن نمایان کرد.

«این ایجس‌ـه. ممکنه که فقط یک ماکت باشه اما برای گیرانداختن تو کافیه.»

کرک،کک-کرکک-

تمام بدن هفایستوس خاکستری شده بود.

[ایجس] بهترین آیتم دستگیرکننده الیمپوس بود. نه تنها بهترین سپر بود بلکه قدرت مدوسای هیولا را هم در اختیار داشت. اینگونه بود که هفایستوس از پا افتاده و تبدیل به سنگ شد.

تالاپ-

به محض اینکه تبدیل به سنگ شد، هفایستوس به دلیل لنگ بودن پایش به پهلو افتاد.

آگاممنون با دیدن این منظره در حالی که از خوشحالی میلرزید زیر لب گفت :«بالاخره… تموم شد.»

بیش از صد نفر کشته شدند و چریسس جراحات مرگباری دریافت کرد اما او همچنان از نتیجه راضی بود زیرا توانسته بود هفایستوس مجرم را دستگیر کند.

«ببریدش.»

به دستور او، زیردستانش که از جنگیدن پرهیز کرده بودند به هفایستوس سنگ شده نزدیک شدند.

و این در زمانی بود که صدایی مزاحم آنها شد.

ر اجازه این کار را بهتون بدم.»

قرچچ-

بازیکنی ناگهان دخالت کرد و پای زیردستانی که به هفایستوس نزدیک میشدند را قطع کرد.

پسس-

«آآیییی!»

مچ پایشان خیلی تمیز بریده شده بود.

آگاممنون با عصبانیت به زیردستانش که از درد فریاد میزدند و روی زمین می غلتیدند خیره شد.

«ای حرومزاده…»

مردی بی پروا که وسط جنگ میان دو رتبه دار و صدها بازیکن پرید…

فوشش-

«چی چنین مردم بدبختی رو به مکان مهمی مثل این آورده؟»

این بازیکن تازه وارد، کیم یو وون بود. او حالا در مقابلشان ایستاده بود.

پایان فصل 39