ورود عضویت
leveling with gods-3
قسمت ۴۰
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

دقیقا در همان موقع که یو وون پا به محله‌های فقیرنشین گذاشته بود…

او پس از دریافت پیام از ولکارو در راه رفتن به کارگاه بود که احساس کرد یک جریان شوم از مانا در حال حرکت است. ​

بوم!

​​​​​​​​صدایی از دور شنیده می‌شد که صدایش مانند کوبیدن چکش ولکارو بود.

​​​​​​​​چه خبر شده؟

​​​​​​​​برای کسی که خودش را مخفی کرده بود، این حرکت ناگهانی… و بعد یو وون به یاد آورد. ​

«یعنی ممکنه که…»

​​​​​​​​اسم واقعی ولکارو، هفایستوس بود. او یکی از رتبه‌داران قدیمی اولیمپوس و یک آهنگر بود. با این حال، پس از اینکه او مخالف میل اولیمپوس عمل کرد، زئوس او را فلج کرد و بعد از آن شروع به زندگی پنهانی در اولین طبقه کرد. ​

یو وون به یاد آورد که در گذشته اولیمپوس او را پیدا کرده و به مقر خود بازگردانده بودند. ​

«این اتفاق از بین این همه روز دقیقا باید امروز رخ می‌داد؟!»

​​​​​​​​با وجود این حس عجله، یو وون مانا را وارد پاهاش کرد. او هیچ مهارت افزایش سرعتی نداشت، اما هنوز با سرعت قابل‌توجهی می‌دوید. ​

ووووش‌!

​​​​​​​​از روی بام پرید و به طرف جایی رفت که احساس می‌کرد مانا از آن ساطع می‌شود. ​

کابوووووم!

​​​​​​​​ووووش!

​​​​​​​​هوای داغ از کنار صورتش به سرعت رد می‌شد.

​​​​​​​​دو مانا با خصوصیات یکسان، با هم برخورد کرده بودند.

​​​​​​​​یو وون در جای خود ایستاد و در برابر موج انفجار ناشی از این برخورد مقاومت کرد.

​​​​​​​​یعنی دوتا رتبه‌دار دارن اونجا مبارزه می‌کنن؟

​​​​​​​​هفایستوس رتبه‌داری از هزاران سال پیش بود. اگر چه او پس از اینکه به رتبه‌دار تبدیل شد به کار آهنگری‌اش ادامه داد و حتی بعد فلج شدنش، قدرت زیادی از دست داده باشد ولی بازیکنان معمولی هرگز قادر به گرفتن او نخواهند بود. ​

«فکر کنم اونا از مجازات برج نمی‌ترسن.»

​​​​​​​​اگر این نوع مبارزه ادامه پیدا می‌کرد، مدیر ممکن بود دخالت کند. اگر چنین اتفاقی می‌افتاد، اولیمپوس مقدار زیادی از نفوذی را که آن‌ها در طبقه‌ی اول داشتند را از دست می‌دادند. ​

پس این واقعیت که آن‌ها این خطر را پذیرفتند و دست به چنین کاری زدند، به خوبی نشان می‌داد که اولیمپوس چقدر برای هفایستوس ارزش قائل بود. ​

فووووش

​​​​​​​​یو وون پس از مقاومت در برابر انفجار گرما، راهش را ادامه داد.

​​​​​​​​از روی سقف، یو وون صدها بازیکن را دید که دور ورودی کارگاه جمع شده‌ بودند و در میان جمعیت، دو چهره آشنا را تشخیص داد. ​

یکی آگاممنون بود که وقتی دود را تماشا می‌کرد لبخند می‌زد و دیگری…

«چریسِس…»

​​​​​​​​… چریسس… که در یک دستش سپری گرفته بود، بدنش پس از نبرد با هفایستوس پاره‌پاره شده بود. ​

ببینم، اون سپر که…

یو وون از [چشمان ‏سوزان]‏ برای بررسی آیتمی که چریسس در دست داشت استفاده کرد.

نماد مدوسا با چشمانی بسته. یک آیتم که می‌تواند روزی یک‌بار از قدرت مدوسا استفاده کند… آن یک کپی از سپر مدوسا بود. ​

«پس…»

​​​​​​​چهره یو وون منجمد شد. وقتی گرما و دود از بین رفت، هفایستوس را دید که سنگ شده بود. ​

* * *

​​​​​​​​چهره آگاممنون ‏آرام شد. او به زیردستان خود اهمیتی نمی‌داد که تازه پاهایشان را از دست داده بودند. در عوض، چشمانش هنوز روی هفایستوس متمرکز بودند. ​

«آه، پس تو بودی.»

​واکنش بی‌تفاوت آگاممنون باعث شد یکی از زیردستانش، که هنوز عصبی بپرسد: «قربان، اون رو میشناسید؟»

آگاممنون پاسخ داد: «کیم یو وون اون بازیکنیه که به تازگی یه رکورد جدید رو در مراحل آموزشی ثبت کرده.»

«یه رکورد جدید در مراحل آموزشی…؟»

«پس این یعنی اون یه بازیکن تازه‌وارده؟»

​پاسخ اگاممنون باعث شد تا تمام بازیکنان دیگر نیز گارد خود را آرام کنند.

​«برای یه لحظه نگران شدم.»

​«فکر می‌کردم که یه رتبه‌دار دیگه وارد مبارزه شده.»

​«هی بچه‌ جون! فکر کردی اینجا کجاست که الکی می‌پری وسط؟»

«برو پیش مادرت که دیگه وقت شیر خوردنت رسیده!»

«آهاهاها!»

در یک لحظه جو تغییر کرد. با آگاهی از اینکه دشمنی که به صحنه آمده، یک بازیکن جدید است و نه یک رتبه‌دار، بازیکنان دیگر همه به او می‌خندیدند و او را مسخره می‌کردند. این شامل آگاممنون نیز می‌شد. ​

«تنهایی کاری از دستش ساخته نیست…»

مهم نیست که او چه عملکرد بزرگی در مراحل آموزشی داشت، او هنوز هم فقط یک بازیکن جدید بود که اخیرا مراحل آموزشی را تکمیل کرده بود. آگاممنون همین دلیل، ‏حتی یک ذره هم از یو وون ‏نترسیده بود. ​

با این حال …

آگاممنون پرسید:«… فکر می‌کنی داری چی کار می‌کنی؟»

با وجود خنده‌ها، یو وون نه عصبانی به نظر می‌آمد و نه نگران. او تقریبا توسط صد بازیکن و یک رتبه‌دار احاطه شده بود، و البته یک‌سری بازیکن زخمی، با این حال یو وون در حالی که کنار هفایستوس سنگی ایستاده بود اصلا تکان نخورد. ​

آگاممنون با خود فکر کرد: این پسر، ممکنه که… ​

«ببینم، نکنه می‌خوای اینقدر اونجا بمونی و راهمون رو سد کنی تا سنگ‌شدگیش از بین بره؟»

یو وون جواب نداد. ​

آگاممنون این کارش را «بله» در نظر گرفت. ​

بازیکنان دیگر، که سرانجام موقعیت را درک کردند، خنده خود را متوقف کردند. ​

سنگ‌شدگی. این تاثیر سپر مدوسا بود. با این حال، از آنجا که این یک نسخه‌ی واقعی نبود، تاثیر سنگ شدگی مدت زیادی باقی نمی‌ماند، به خصوص در برابر یک رتبه‌دار باستانی مانند هفایستوس. حتی اگر چریسس که یک رتبه‌دار بود از این آیتم استفاده می‌کرد، معلوم نبود که این حالت سنگ شدگی چند دقیقه دیگر طول می‌کشد. ​

تیک تاک! ​

آگاممنون ناگهان، صدای تیک‌تاک ساعت را در سرش می‌شنید. هر چند که این اتفاق به کلی در تخیل او بود، اما این درست بود که زمان با آن‌ها نبود. ​

هر لحظه ممکن بود دوباره هفایستوس بیدار شود. ​

«منتظر چی هستین؟» آگاممنون دستش را بلند کرد و ادامه داد:‌ «اون پسر رو بکشید و هفایستوس رو بیارید.»

«ا-اما، اگه اون یه بازیکن جدیده…»

«با کشتنش جریمه میشیم…»

افرادش مردد بودند. در پاسخ، اگامنون شمشیرش را بیرون کشید. ​

وووش

بریدن! ​

آگاممنون سر سربازی که کنار او ایستاده بود را از تنش جدا کرد. سرش روی زمین افتاد و خون در همه جا پخش شد. در همان زمان بازوی آگاممنون‏ شروع به خونریزی کرد. ​

این مجازات قتل یک بازیکن در طبقه‌ی پایین بود. ​

«چیزی درباره‌ی مجازات گفتید؟»

آگاممنون واضح گفت که او آماده است سر هر کسی را که از دستور های او پیروی نکرده را قطع کند. ​

«هر کسی که بتونه اون رو بکشه و مجرم رو برگردونه من بهش یه مقام مدیریتی در طبقه‌ی اول میدم.»

«ی-یه مقام مدیریتی…؟»

«واقعا؟»

«اونم فقط برای کشتن یه بازیکن تازه‌وارد؟»

چشمانشان با حرص و طمع پر شده بود.

آن‌ها می‌دانستند که برای حمله به یک بازیکن از طبقه پایین‌تر از خود جریمه دریافت خواهند کرد، اما پیشنهاد آگاممنون برای رد کردن خیلی خوب بود.​ ​

بازیکنان شروع به حمله کردند. ​

«آآآآآآآ!!»

«بمیر!»

​ ​«من می‌شکمش!»

«نه، کار خودمه!»

حتی بازیکنانی که تا دهمین طبقه هم رفته بودند نیز به این حمله پیوستند. ​

آگاممنون مطمئن بود که این مساله به سرعت حل خواهد شد. فکر می‌کرد که در نبردی مثل این، هیچ بازیکن تازه واردی نمی‌تواند زنده بماند. ​

با این همه، به زودی دریافت که اشتباه می‌کند. ​

ویـــــــژ، ووووـــش!

آگاممنون با تعجب گفت:«شمشیر مقدس؟»

این یک شمشیر گرم و سوزان بود. ​

یو وون بازیکنانی را که با شمشیر خود به او حمله کرده بودند، با شمشیر آتشینش کشت. ​

فـــــوش! ​

بریدن! ​

«آآآآه!»

«مواظب زبونه‌های آتیش باشید!»

«برگردین عقب!»

او با یک حرکت شمشیر، دیواری از آتش را دور خودش و هفایستوس ایجاد کرد. ​

بازیکنانی که قادر به فرار از آن نبودند، به آتش کشیده شدند. ​

«کااااا… این دیگه چه مهارتیه؟»

«چطور ممکنه یه بازیکن تازه‌وارد بتونه ماهیت ماناش رو تغییر بده؟»

ترکیب کردن شمشیر با مانای آتش کاری نبود که هر کسی بتواند به سادگی با داشتن یک مهارت با ویژگی آتش انجام دهد. برای انجام این کار، ابتدا باید بر مهارت ویژگی آتش تسلط پیدا کنید، سپس کنترل کافی بر روی مانا داشته باشید تا بتوانید ماهیت مانا را تغییر دهید تا شکل مانا را در اطراف شمشیر حفظ کنید. ​

«خب که چی؟!»

«اون هنوزم یه بازیکن تازه وارده!»

«هااا!»

وووووش! ​

جییینگ! ​

شمشیرها و نیزه‌های بی‌شماری، در کنار انواع هزاران مهارت، به سمت یو وون پرتاب شد. ​

ولی یو وون آن‌ها را با تاب دادن شمشیر و استفاده از مهارت آتش عظیمش دفع کرد. ​

[قدرت آتش عظیم به قدرت شمشیر مقدس شما افزوده شد.]

وووووش! ​

حملات وارده از حدود صد بازیکن شبیه به یک موج عظیم سونامی بود. ​

به منظور فرار از حمله تمام بازیکنان اطراف، یو وون چاره‌ای جز استفاده از تمام قدرت‌چشمان سوزان نداشت. ​

[چشمان سوزان در حال پیدا کردن یک راه مناسب هستند.]

[چشمان سوزان از شما دربرابر جادوهای با ماهیت آتش محافظت خواهند کرد.]

در بین حملات انجام شده، تعدادی از آن‌ها ماهیت آتش داشتند و چشمان سوزان یو وون در برابر آنها مقاومت کرد. برای یو وون که پیش از این شعله‌های سوروترا را تحمل کرده بود، حملات این بازیکن‌ها مثل یک شوخی بی‌مزه بود. ​

ویییییییش!

یو وون از پشت سر جریانی پرتلاطم از مانا را احساس کرد. ​

یو وون متوجه جادوی انفجار مانایی شد که به سمتش رها شده بود. ​

ووووش!

به سرعت دستش را در آن جهت دراز کرد. ​

وییییی-

[‏غول‌آسایی x انفجار مانا]

فـــــوش! ​

«هااااا!»

انفجار مانای یو وون، به راحتی جادوی دشمن را بلعید و در یک خط همه‌ی آنها را نابود کرد. ​

سه بازیکنی که در روبه‌روی انفجار مانای یو وون قرار گرفته بودند، زنده، پخته و جزغاله شدند. ​

سکوت کوتاهی حکم فرما شد و بازیکنان دوباره به حملاتشان را شروع کردند. ​

«توقف نکنید!»

«همینطوری بهش فشار بیارید!»

برخورد شمشیرها!

بوم! بوم!

یک میدان جنگ آشفته ایجاد بود. ​

با دیدن صحنه‌ها و مبارزه‌ها، چهره‌ی آگاممنون بهت‌زده بود. در عجب بود که این دیگر چه وضعیتی‌ست که در آن گیر افتاده. ​

ویییش!

سر یکی دیگر از بازیکنان اولیمپوس نیز بریده شد. ​

یو وون تسلیم نمی‌شد. از این که دست آن‌ها به هفایستوس که تبدیل به مجسمه شده بود برسد جلوگیری می‌کرد و اصلا مردد نمی‌شد. او به معنای واقعی یکی حرامزاده‌ی آزاردهنده بود. ​

آگاممنون با خود گفت: «واقعا به من میگی که اون یه بازیکن تازه وارده؟» شنیده بود که یو وون با گذر از هارگان، رتبه‌ی اول مراحل آموزشی را به‌دست آورده بود. او همچنین شنیده بود که چگونه یو وون یک رکورد تاریخی جدید را به ثبت رسانده بود. ​

آگاممنون فکر می‌کرد که شاید در مقابل بازیکن جدیدی ایستاده که می‌تواند روزی شانه به شانه با حاکمان بزرگ این برج، یعنی رتبه‌دار‌های برتر بایستد. آگاممنون به همین دلیل تصمیم گرفت که یو وون را دست‌کم نگیرد.​ یا حداقل، فکر می‌کرد که او را دست‌کم نگرفته… مشکل این بود که این هنوز کافی نبود. ​

تکان ناگهانی!

​آگاممنون متوجه شد که بدن خشک‌شده‌ی هفایستوس به آرامی حرکت می‌کند. یک حرکت کوچک بود، اما از رخ دادنش مطمئن بود. ​

او دیگر نمی‌توانست این وضعیت را ادامه دهد.

​«حرومزاده‌های بی‌خاصیت…»

​اما همان لحظه که می‌خواست خود را به میدان نبرد برساند…

​«صبر کن.»

​… یه نفر جلوی آگاممنون قدم گذاشت. ​

«خودم به این مسئله رسیدگی می‌کنم.»

* * *

ووووش-

با چشمان سرخش می‌توانست مسیر شمشیری را که به سمت او تاب می‌خورد، بخواند. یو وون ناامید شد که افراد اولیمپوس فقط تا این اندازه قدرت برای نمایش دارند. ​

«پس واقعا فکر کردن تا وقتی که تعدادشون زیاد باشه از پس کار بر میان…»

باااام!

او سینه خود را به عقب کشید و بعد از جاخالی دادن از ضربه‌ی دشمن، لگدی به سینه‌اش زد و او را به عقب پرتاب کرد. ​

«کاااع!»

دشمنش چند متر به عقب پرتاب شد. بازیکنان همزمان از عقب، چپ و راست به سمت یو وون یورش بردند. ​

«… تچچ.»

یو وون که دیگر این حرکات ساده روی مخش رفته بودند، با مشت به زمین کوبید. ​

سپس… ​

[چشم‌های سوزان کنترل آتش عظیم را به‌دست گرفتند.]

[آتش عظیم – ستون آتش ]

وووش….

کابوووووم!

«آهههه!!»

«لعت بهش…!»

یک ستون بلند از آتش در نزدیکی یو وون ظاهر شد.

یکی از بازیکنانی که خیلی دیر واکنش نشان داده بود، در آتش گرفتار شد و پودر شد، و دو بازیکن دیگر که نزدیکش بودند از حمله دست کشیدند و یک قدم به عقب رفتند. ​

یو وون برای اینکه بتواند وقت بیشتری بخرد، مدتی ستون آتش را نگه داشت. ​

یو وون به هفایستوس که هنوز روی زمین خوابیده بود نگاه کرد. ​

«هی پیرمرد… تا کی می‌خوای بخوابی؟»

قبل از این که جمله خود را تمام کند، یو وون به سرعت سرش را برگرداند و متوجه جریان شوم مانا شد.​ ​

ووووش‌! ​

یک نیزه بزرگ آتشین از درون ستون آتش بیرون زد. ​

بوووووووووم! ​

[‏چشم‌های سوزان دربرابر نیزه‌ی خورشید مقاومت می‌کند.]

[ردای پایرومنسی دربرابر نیزه‌ی خورشید مقاومت می‌کند.]

یو وون که در جای خود ایستاده بود قدمی به عقب برداشت.
با پشت دست خاکستری که روی صورتش نشسته بود را پاک کرد. ​

اگر به خاطر مقاومت چشم‌های سوزان و ردای پایرومنسی نبود، احتمالا از شدت حرارت می‌سوخت.

پوست سوخته‌اش کزکز می‌کرد.

​پس نیزه‌ی خوردشید هاه…

​یو وون به کسی که به او حمله کرده بود نگاه کرد.

پس بالاخره تصمیم گرفت که باسن همایونی رو تکون بده.

​چشمانی نارنجی، موی قرمز و لباس پاره پاره حاصل شده از جنگش با هفایستوس.

​شیری زخمی که تا به این لحظه خودش را کنار کشیده بود، بالاخره تصمیم گرفت وارد میدان شود. ​