ورود عضویت
leveling with gods-3
قسمت ۴۴
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

بهبودیش سریعتر از حد انتظار پیش رفت. این به لطف امتیاز ساختار بدنی بالا و داروهایی که هفایستوس برایش گذاشته بود، بود.

بعد از یک روز کامل خواب، وقتی که یو وون بیدار شد بیشتر احساس بهبودی میکرد.

-فکر کنم حالا بتونم حرکت کنم.

کرک، کرکک-

او آخرین باری را که برای مدت طولانی زمین گیر شده بود را به یاد نمی آورد. فقط یک روز گذشته بود اما حالا احساس میکرد بدنش تقویت شده است.

-خیلی زودتر از اون چیزی که فکر میکردم با یک رتبه دار روبه رو شدم. همچنین فکر میکردم تا طبقه دهم با الیمپوس روبه رو نمیشم اما همه چیز جلوتر از برنامه پیش میره.

یو وون که حالا کاملاً شیرفهم شده بود، نشست و به آرامی شروع به کش دادن بدنش کرد.

­– با اینکه نقشه هام نقش برآب شد ولی چیز بزرگی گیرم اومد. این خوبه.

در نهایت هفایستوس از مخفیگاهش بیرون آمده بود.

با مداخله مدیر، الیمپوس دیگر نمیتواند با رتبه داری مانند این دفعه، دخالت دیگری را در طبقه اول برنامه ریزی کند. آنها حداقل به چند سال دیگر برای دوباره تلاش کردن نیاز دارند و این چند سال زمان زیادی برای یو وون برای ایجاد تغییر خواهد بود.

-با کمک پیرمرد میتونم آیتم ها رو خیلی راحت تر بدست بیارم و همچنین موفق شدم خیلی سریعتر از اون چیزی که انتظار داشتم رابطمو بازسازی کنم…

سسک-

یو وون ردای پایرومنسی را که به طور موقت داخل فهرست اموال خود گذاشته بود را پوشید.

-و بیشتر از هر چیز دیگه ای این به شدت روی غول آسایی تاثیر میذاره.

یو وون به کریستال سیاهی که در دستش بود خیره شد.

-این یه صید بزرگ و مثبته.

نیازی نبود تا او سود و زیان خود را محاسبه کند. از یک طرف او توانسته بود کریستال تاریکی را پالایش کند، حمایت بزرگی از سمت هفایستوس کسب کند، تا حد زیادی بر غول آسایی تاثیر بگذارد و الیمپوس را تحت نظر مدیر قرار دهد.

از طرف دیگر او الیمپوس را دشمن خودش کرده بود. اما این چیزی بود که قرار بود اتفاق بیافتد پس او واقعاً چیز زیادی از دست نداده بود.

« پس فقط یک روز مونده.»

هفایستوس کسی بود که هیچوقت قول های خود را زیرپا نمی گذاشت. یک روز قبل، او قول داده بود که دو روز طول میکشد تا با میتریل بهترین شمشیر را بسازد.

یو وون امید زیادی داشت. نه تنها کریستال خالص تاریکی الهی را بدست آورده بود همچنین قرار بود خیلی زود یک آیتم با قابلیت بالا بدست آورد.

-به محض اینکه ساخت شمشیر تموم شد…

چشمان یو وون درحالی که از اتاق بیمارستان بیرون می آمد جان تازه ای گرفت.

­-… شروع به پیشروی میکنم.

***

ویززت-!

فشش-

مانای منتشر شده از [کریستال خالص تاریکی الهی] به سرعت بدن هیولاها را متلاشی میکرد. این به دلیل خاصیت ویژه مانای تاریک بود.

نرخ تکمیل [ستاره بهشت کش] فقط کمی بالا رفت.

در حالی که یو وون در میان هیولاهای گوریل مانند میچرخید به کریستالی که در دستش بود نگاه کرد.

­-مهارکردنش به طرز تعجب آوری سخته.

یو وون دوباره به [تاج نامرئی] که توسط هادس استفاده میشد فکر کرد. اگر [تاج نامرئی] را خورشید در نظر بگیریم، [کریستال خالص تاریکی الهی] چیزی بیشتر از یک کرم شب تاب نیست. ممکن است که این تاج کامل شده نباشد و فقط یه کریستال پالایش شده باشد اما تفاوت زیادی در قدرتشان وجود داشت.

­-به این معنیه که تفاوت در کاربرشون هست.

یو وون شاید که مقابل یک رتبه دار به تساوی رسیده باشد اما فقط به این خاطر بود که در طبقه اول بودند و همچنین این واقعیت وجود داشت که چرسیس از مبارزه با هفایستوس همراه با مجازات برج آسیب زیادی دیده بود.

­-پس هنوز نمیتونم به خوبی کنترلش کنم.

یو وون وضعیت [کریستال خالص تاریکی الهی] را بررسی کرد.

[کریستال خالص تاریکی الهی]

> قطعه ای که تاریکی را در خود نگه میدارد. این دارای مانا با ویژگی تاریکی بی پایان است.

> رده بندی: ماده اولیه آیتم

> دارای توانایی [مخفی کاری]

> میتواند مانا را به ویژگی تاریکی تغییر دهد.

> احضار جهنم (محدود شده)

> 50% افزایش مقاومت در برابر مانا نوع تاریک.

> 30% افزایش میزان تقویت مانا با ویژگی تاریک.

> 30% کاهش در میزان مصرف مانا با ویژگی تاریک.

سه تغییر عمده وجود داشت:

  1. وضعیت ( پالایش نشده) ناپدید شده بود.
  2. میزان مقاومت، میزان تقویت و میزان مصرف تغییر کرده بود.

و 3. احضار جهنم

این تاثیری بود که برجسته تر از بقیه بود.

جهنم کلمه بود که نماد هادس بود و همچنین مانند چشمه قدرت او بود.

ضمناً، همانطور که برچسب محدود شده میگفت، یو وون هنوز نمیتوانست تمام قدرت [کریستال خالص تاریکی الهی] را استفاده کند. با این حال، این دید بهتری نسبت به قدرت واقعی آن میداد.

-کریستال کمتر آیتمیه که قدرت رو نگه میداره و بیشتر وسیله ای هست که قدرت رو احضار میکنه.

جهنم. یو وون نمیدانست که چه نوع مکانی است. این میتواند به معنای واقعی کلمه جهان پس از مرگ باشد یا میتواند نام دنیای دیگری بیرون از برج باشد. اما از یک چیز مطمئن بود. [کریستال خالص تاریکی الهی] آیتمی بود که قدرتش را از آن دنیا میگرفت.

­-اگرچه تا حدودی درکش میکنم.

برای یک روز کامل، یو وون با استفاده از کریستال تمرین کرد.

همچنین از نبرد با چرسیس توانست تا حد توان خود را بفهمد.

خیلی بیشتر طول کشید تا او پیشروی را شروع کند اما او چیزهای کافی برای جبران آن در طول زمان بدست آورد.

و در همان لحظه…

[هفایستوس: بیا اینجا]

… یو وون پیامی از هفایستوس که نام خود را در کیت بازیکن تغییر داده بود،  دریافت کرد.

***

در حومه شهر…

فوشش-ووش-

کارگاه با سقف کوتاه و تونل های کوچک پر از گرما شده بود.

کارگاه بسیار مناسبی بود.

-احتمالاً کلی هزینه براش داشته.

به نظر می رسید که هفایستوس پول زیادی پس انداز کرده بود اما این خیلی تعجب آور نبود. آیتم هایی که او می ساخت حداقل ده ها هزار امتیاز ارزش داشت و او همچنین کمی از تجهیزاتی که توسط الیمپوس فروخته میشد بدست می آورد. او احتمالاً  جزو 1% اول رتبه دارها از لحاظ ثروت بود.

«امروز روز آرومی هست.»

«اینجایی؟»

هفایستوس با سلام و احوال پرسی همیشگس خود از یو وون استقبال کرد. مثل همیشه با بی حوصلگی فوراً وسایل را بیرون آورد.

«بفرما.»

هفایستوس یک جعبه چوبی کوچک و شمشیری پیچیده در پارچه سیاه به او داد.

یو وون آنها را در هر دستش گرفت و سپس با تکان دادن جعبه چوبی پرسید:«من شمشیر رو گرفتم ولی این چیه؟»

«بازش کن.»

«…؟»

یو وون برای یک لحظه شمشیر را روی زمین گذاشت تا جعبه را باز کند اما چیزی داخل آن نبود.

«این قرار بوده شوخی باشه؟»

«احمق. دقیق تر نگاه کن.»

«اما داخلش چیزی نیست…»

وقتی دستش را داخل جعبه چوبی کرد در نوک انگشتانش چیز نرمی را احساس کرد. چشمان یو وون برق زد. با دریافت این حس میتوانست شکل این چیز را تشخیص دهد.

­-دستکش.

[ دستکش نامرئی]

> دستکشی ساخته شده توسط یک ماده خاص. رسانایی مانای عالی دارد.

> از طریق تنظیمات میتوان آن را نامرئی کرد.

نام و توضیحات آیتم ساده و سرراست بود. از ماده خاصی ساخته شده بود و رسانایی مانا بسیار خوبی داشت.

یو وون با این دو تکه اطلاعات میتوانست بفهمد که از چه چیزی ساخته شده است.

«اینو با میتریل درست کردی؟»

«سریع گفتی.»

هفایستوس خنده ای از سر شادی کرد.

میتریل یک ماده معدنی است که قدرتش در رسانایی بالای مانا است. حتی گفته شده که وقتی مانا را در شمشیری که صرفاً از میتریل ساخته شده است آغشته کنید، احساس میکنید که قسمتی از بدن شما است.

یو وون [ دستکش نامرئی] را پوشید. چون به معنای واقعی کلمه نامرئی بود، تنها راه پوشیدن آن استفاده از حس لامسه بود.

پس از تلاش برای پوشیدن دستکش…

«چیزی احساس نمیکنم.»

… یو وون چیزی احساس نمیکرد. انگار که چیزی نپوشیده بود.

او تعجب کرد که چرا هفایستوس برای او چنین چیزی ساخته است. نامرئی کردن آن نه تنها دردسر بود بلکه حتی در آن از میتریل که گران قیمت بود استفاده شده بود.

یو وون مجبور نشد زیاد فکر کند.

«اینجا یک شیار هست.»

در پشت دستکش، یک قسمت کوچک وجود داشت. یو وون [کریستال خالص تاریکی الهی] را داخل آن گذاشت.

فشش-

کریستال خودش را به دستکش چسباند و بعد کریستال که نوری سیاه ساطع میکرد سریعاً با دستکش ناپدید شد.

دستکش نامرئی آیتم خاصی نبود. این کار برای اطمینان بیشتر یو وون برای حمل کریستال بود تا دیگر مجبور نباشد آن را در دست بگیرد.

-پس این دلیل این بود که اینو با میتریل مخلوط کرده.

یو وون دستش را باز و بسته کرد و مانای کریستال را در کف دستش جمع کرد.

با وجود اینکه یک لایه بین او و کریستال وجود داشت، یو وون میتوانست آنطوری که دوست داشت، مانای تاریک را بدون هیچ چیز غیرعادی کنترل کند. این به لطف رسانایی بالای مانا میتریل بود.

«خوشحالم که مجبور نیستم نحوه کار با این رو توضیح بدم. من زمان یا مواد کافی نداشتم، پس سرسری درستش کردم، هرجوری که دوست داری ازش استفاده کن.»

«خوب استفاده میکنم.»

«بعد از اینکه شمشیرت رو بررسی کردی اینو بگو.»

یو وون سرش را تکان داد و پارچه سیاه را باز کرد.

یک غلاف خاکستری مات. شکل و طول دقیقاً مانند [شمشیر خیلی تیز] بود که یو وون درخواست کرده بود.

-دقیقاً همونطوره.

یو وون فقط با باز کردن پارچه و لمس کردن آن میتوانست بگوید که این شمشیر واقعاً حماسی است.

شینگ-

یو وون به آرامی آن را از غلاف بیرون کشید. تیغه‌ی تیز از خودش نور ساطع میکرد.

میتریل یک ماده معدنی با رنگ فیروزه بود اما مقدار کمی از پودر کریستال تاریکی الهی شمشیر را کاملاً سیاه کرده بود.

واقعاً شمشیر فوق العاده ای بود. فقط با در دست گرفتن آن، میتوانست حس کند که چقدر تیز است.

«میتونی روش اسم بذاری.»

[آهنگر: هفایستوس درخواست نامی برای شمشیر میکند.]

[لطفاً یک نام انتخاب کنید.]

یو وون شمشیر را به دقت بررسی کرد.

او نمیخواست که فقط از روی ظاهر آن را نام گذاری کند بلکه میخواست پس از مطالعه کامل توضیحات آیتم تصمیم بگیرد.

[؟؟؟(تصمیم گیری نشده)]

>سلاحی که توسط آهنگر هفایستوس ساخته شده است. با استفاده از میتریل و بقایای یک کریستال خاص ساخته شده است.

>می تواند مانای تاریک را متراکم کند.

>حداکثر 200% افزایش نرخ بازیابی استقامت در تاریکی.

>حداکثر 100% افزایش نرخ تقویت مانا در تاریکی.

>حداکثر 100% افزایش نرخ بازیابی مانا در تاریکی.

بعد از بررسی اثرات شمشیر، چشمان یو وون گشاد شد.

-اینا دیگه چطور گزینه های بازیابی هستن…؟

یک (حداکثر) داشت که فقط در یک تنظیم خاص به جای نرخ ثابت اعمال میشد، اما نرخ تقویت مانا و استقامت و نرخ بازیابی مانا همین الان هم دیوانه کننده بودند.

با در نظر گرفتن استقامت و بازیابی مانا، ممکن است که او بتواند تقریباً به صورت بی نهایت به جنگیدن ادامه دهد.

-شمشیری که قدرت مبارزه من رو چندین برابر میکنه و همچنین توانایی متمرکز کردن مانا را داره…

این فقط یک شمشیر تیز و بادوام نبود. این شمشیری فراتر از هر انتظاری بود.

شینگ-

یو وون به انعکاس چهره خود از سطح صاف شمشیر نگاه کرد. او کمی لبخند میزد.

هفایستوس با تماشای واکنش یو وون احساس غرور کرد.

«در مورد اسم تصمیم گرفتی؟»

یو وون سرش را تکان داد.

تیغه ای تیز و صاف، اختصاص یافته برای شب و تاریکی.

«اسمش رو تیغه نیمه شب میذارم.»

[شما (تیغه نیمه شب) را بدست آوردید.]

[ با اراده هفایستوس، (تیغه نیمه شب) به شما وابسته میشود.]

یک آیتم وابسته شده. به نظر می رسید که هفایستوس نمیخواست این شمشیر به دست کس دیگری بیفتد.

برای یو وون اهمیتی نداشت. بدون برخی شرایط بسیار خاص هم هیچ راهی وجود نداشت که او شمشیری با چنین توانایی را برای امتیاز بفروشد.

هفایستوس پرسید:«تیغه نیمه شب؟ در مورد اسمش مطمئنی؟»

یو وون در حالی که شمشیرش را غلاف میکرد جواب داد:«چرا که نه؟ مثل شمشیری تیز در شب تاریک و طولانیه.»

« چی…؟»

هفایستوس نمیتوانست باور کند که یو وون انقدر حساس باشد… به فکر این افتاد که او را سرزنش کند اما تصمیم گرفت ساکت بماند.

یو وون با لبخند رضایت بخشی روی صورتش شمشیر را دور کمرش بست، غافل از اینکه اشتباه بود.

­-…اون و شمشیر به هم میان. هفایستوس این فکر را کرد درحالی که سرش را تکان میداد و آه عمیقی بیرون میداد. هیچ کاری نمیتوانست بکند. یو وون به وضوح از آن راضی بود.

-حیف که حس اسم گذاریش افتضاحه. هفایستوس نپذیرفت. به عنوان کسی که پس از نام گذاری یک قطعه آن را کاملاً تمام شده میدانست، واقعاً ناراضی بود.

هفایستوس با کنار گذاشتن غر زدن از یو وون پرسید:«حالا میخوای چیکار کنی؟»

«من باید برم بالا.»

هیچ تردیدی در صدای یو وون وجود نداشت.

هفایستوس سرش را تکان داد و میدانست که این پاسخ او خواهد بود. «همون چیزی که فکر میکردم.»

چهره اش از چهره ای که آماده بود تا سر او غر بزند به چهره ای پر از نگرانی تغییر کرد.

«در مورد الیمپوس چه برنامه ای داری؟» هفایستوس پرسید و نگاهش را برگرداند.

احساس تاسف میکرد. به خاطر او، یو وون با الیمپوس درگیر شده بود و این برای یو وون که تازه شروع به بالا رفتن از برج کرده بود، موجی بسیار بزرگ بود پس طبیعتاً پر از احساس نگرانی بود.

با این حال…

«منظورت از چیکار میکنم چیه؟»

… یو وون نگران به نظر نمیرسید. آیا به این دلیل بود که الیمپوس را به اندازه کافی نمی شناخت؟ نه، این نبود. احتمالاً هیچ کس در برج وجود نداشت که الیمپوس را به اندازه او بشناسد.

پاسخی وجود داشت که یو وون مدت ها بود که برای این موقع آن را آماده کرده بود.

«میخوام به حسابشون برسم…»

به سقف کارگاه اشاره کرد. نه، در واقع داشت به بالای برج عظیم اشاره میکرد.

«… از اون بالا تا همین جا.»