ورود عضویت
leveling with gods-2
قسمت ۵
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

 «آه هه!»

«ن-نجاتم بدین…!»

گریه هایی که از دور شنید باعث شد تا یو وون سرعتش را بیشتر کند.

«پس بالاخره شروع شد.»

دومین آزمون رویدادی بود که هر سه ساعت 100 امتیاز به افراد داده بدون اینکه شخص لازم به انجام دادن کاری باشه. در ابتدا، این یک ماموریت خیلی عالی به نظر می‌رسه، اما این آزمون یک آزمایش برای تعیین افرادی بود که می‌تونستن حق حضور در برج رو داشته باشن. هیچ چیزی مفت و رایگان نیست.

ضربه زدن.

«کیشیشی، گواااا!»

فریاد عجیب و غریبی از زمین بلند شد. این نتیجه‌ی پرتاب چاقوی ساشیمی یو وو به پایین بود.

[شما اولین کسی بودید که یک کرم خاکی را کشتید.]

[300 امتیاز کسب کرده اید. ]

[توزیع 2 امتیاز سطح تصادفی.]

[قدرت 1 واحد افزایش یافت.]

[زبردستی 1 واحد افزایش یافت.]

یو وون با دیدن پیام ها احساس خوبی پیدا کرد.

این آزمون درواقع یک حد مشخص برای افراد تعیین میکنه و هر کسی بتونه از اون حد عبور کنه به استاندارد لازم برج دست پیدا کرده. البته برج برای سعی میکنه به همه به اندازه‌ی کافی موهبت‌هاش رو نشون بده تا بتونن راحت‌تر قوی بشن.

پس از بررسی پیام ها، یو وون به کرمی که از زمین خارج شده بود نگاه کرد.

«کرم های خاکی.»

این موجودی با دهان بزرگ و دندان های تیز بود. در نگاه اول، به سادگی مثل یک کرم بزرگ به نظر می رسید.

«کافیه از منطقه‌ی امن خارج بشی تا بهت حمله کنن.»

این معنای منطقه امن بود. منطقه ای که از کرم های خاکی در امان بود.

و یو وون هم خارج از آن منطقه بود.

قدم زدن.

یو وون از پله ها پایین رفت. در حالت آماده باش چشمانش را بست.

«به هر حال من که نمی‌تونم اونا رو ببینم.»

کرم های خاکی با حفاری در زمین طعمه های خود را شکار می‌کردند. بنابراین راه رفتن با چشمان باز بی معنی بود.

از آن گذسته، وقتی چشمان خود را می بندید، حواس شما تیزتر می شود و چرا که مغزتان دیگر به بینایی تکیه نمی کند.

پس یو وون مجبور می‌شد تا به حس شنوایی، لامسه و غرایز خود که از پنج حس او پیشی می گرفت اعتماد کند.

چمباتمه زدن

یو وون پاش رو بلند کرد.

«گوووووع!»

«کاععع!»

ترققق!

کرم خاکی به محض اینکه از زمین خارج شد، یو وون به سرعت با کف پا روی سرش کوبید. یک زمان‌‌بندی کامل و بی‌نقص. بعد چاقوی ساشیمی رو توی دستش چرخوند و…

بریدن.

]سطح شما افزایش یافت.[

]قسمت شما ۱ واحد افزایش یافت.[

]زبردستی ۱ واحد افزایش یافت.[

]آگاهی ۱ واحد افزایش یافت.[

کرم خاکی مرد. سرش بریده شده بود.

سطح یو وون بالاتر رفت. حتی با اینکه تنها دو عدد از آن هیولاها را کشته بود. این یعنی پیش از این هم تجربه‌اش به اندازه‌ای بود که لب مرز سطح بعدی قرار داشت.

البته این به آن معنا نبود که کرم‌های خاکی امتیاز تجربه‌ی پایینی داشته باشند چرا که این هیولاها اصلا برای آزمون دوم طراحی نشده بودند. با این‌حال نسبت به زامبی‌ها، کشتن این کرم‌ها به نسبت راحت‌تر بود. تنها خطر کرم‌های خاکی در این بود که نمی‌شد محل حمله‌ی آنها را متوجه شد و فرد را غافل‌گیر می‌کردند.

قدم زدن.

یو وون همینطور از پله‌هایی که تا مسافت زیادی ادامه داشتند پایین و پایین‌تر می‌فت.

کرم‌های خاکی عموما در زیرزمین زندگی می‌کنن و برای زندگی خودشون یه غار حفر می‌کنن.

]ایستگاه هونگ‌دائه[

ایستگاه مترو بزرگ‌ترین ناحیه‌ی زیرزمینی موجود در منطقه‌ای بود که یو وون حضور داشت.

درسته که کرم‌های خاکی زیرزمین زندگی می‌کنن، اما به این معنی نیست که اینجا هم می‌تونن نفس بکشن بلکه مثل خیلی از ماهی‌ها، وقتی که میان روی سطح زمین و اکسیژن رو داخل بدنشون نگه می‌دارن.

به همین خاطر هم کرم‌های خاکی به یک لانه‌ی بزرگ نیاز داشتند.

و برای همینم…

یو وون به آرومی چشم‌هاش رو باز کرد.

وووسس خسسسس

خششش خششخشخش

مطمئنا محل زندگی کرم‌های خاکی باید بزرگ‌ترین ناحیه‌ی زیرزمینی این منطقه باشه.

یو وون دیگه دلیلی برای بسته نگه داشتن چشم‌هاش نداشت چون تا جایی که چشم کار می‌کرد، در مقابلش کرم‌های خاکی درون همدیگه وول می‌خوردن. دیگه نیازی به توجه کردن به زیر پاش نداشت و هر چیزی که می‌خواست دقیقا در مقابلش بود.

]شما سیاه‌چال مخفی “ایستگاه هونگ‌دائه” را کشف کردید. [

]شما ۱۰۰ امتیاز به‌دست آوردید.[

«بینگو!»

اینجا دیگر یک ایستگاه متروی عادی نبود و تبدیل به خانه‌ی کرم‌هایی شده بود که ماموریت آنها شکار افرادی بود که نتوانسته بودند وارد ناحیه‌ی امن شوند. به بیان ساده‌تر اینجا تبدیل به سیاه‌چال شده بود.

«شییییی»

چنبره زدن.

«گرررر-»

کرم‌های خاکی متوجه یو وون شدند و به سمت او چرخیدند.

این یک منظره‌ی دیدنی بود. کرم‌هایی که امیدی برای شکست دادن دشمن روبه‌رویشان نداشتند و گویی فراموش کرده بودند که روش زندگی آنها حمله کردن و مخفی شدن در زیر زمین است.

بریدن، سوراخ کردن و  بریدن!

یو وون چاقوهای خودش رو به سمت کرم‌هایی گرفت در حال حرکت به سمتش بودن.

اینجا یک گنیجه از تجربه‌های رایگانی بود که در اختیارش قرار گرفته بود.

«یه نفر چقدر می‌تونه خوش‌ شانس باشه.»

یو وون انتظار نداشت که واقعا بتواند پس از مقداری جست و جو یک سیاه‌چال مخفی را در زیر شهر پیدا کند.

کرم‌های خاکی موجوداتی بودند که حتی نمی‌شد آنها را هیولا تصور کرد. حقیقتا موجوداتی هم‌رده‌ی حشرات ناچیز و کوچک بودند اما حتی چنین موجوداتی هم در مرحله‌ی آموزشی قدرت و خطرات خاص خودشان را داشتند.

«اینجا حرف نداره.»

بریدن!

یو وون کرم‌های دیگری که به سمتش حمله می‌کردند را خلاص کرد. کرم‌های خاکی دیگر برای اون هیولاهایی تهدید آمیز نبودند بلکه تبدیل به کرم‌هایی با دندان‌های بزرگ شده بودند.

الان که لونه‌ی شماها رو پیدا کردم نابود کردنتون برام مثل آب خوردن میمونه.

درست در همان لحظه…

بلوبپ-

غل خوردن…

یک سنگ مرمری رنگ از دهان یکی از کرم‌های خاکی که مرده بود خارج شد.

«هاه؟»

یو وون سنگ را برداشت و آن را بررسی کرد.

«این دیگه چیه؟»

ناگهان چشم‌های یو وون از غالفگیری درشت شد و لبخند زد.

«توی مرحله‌ی آموزشی همچین چیزاییم می‌شد به‌دست آورد؟»

این یک کشف جدید بود. از آنجا که هیچ‌کسی تا به‌حال موفق نشده بود در مرحله‌ی دوم یک کرم خاکی را شکست دهد، هیچ‌کجا ثبت نشده بود که می‌توان چنین آیتمی را هم به‌دست آورد.

یو وون سنگ را درون جیبش فرو کرد و حالا دلیل محکم‌تری داشت تا با تمام وجودش تلاش کند.

من در حال حاضر سطح ۱۷ هستم.

یو وون شروع به فکر کردن درباره‌ی هدف اصلیش در مرحله‌ی آموزشی دوم و کامل کردن پیش‌نیاز‌های رسیدن به آن کرد.

قبل از هرچیزی بیا تا به سطح ۲۰ برسیم.

و بدین شکل دوباره شروع به حرکت به سمت کسیه‌های گوشت عزیزی کرد که در مقابلش قرار گرفته و آماده‌ی شکار شدن بودند.

زمان خزید و آرام آرام گذشت.

کاری از دست کسی ساخته نبود. افرادی که در ناحیه‌ی امن بودند سرشان را از دیوار برگردانده و چشم‌هایشان را بسته بودند.

خارج آن دیوارها تمثیل دقیقی از جهنم بود. هر گوشه و کناری را که نگاه می‌کردی، تکه‌ای از بدن یک انسان افتاده و حشرات به آن حمله‌ور شده بودند.

«من حتی عرضه‌ی کشتن یه سوسکم ندارم…»

«من ترجیح میدم همین الان زبونم رو گاز بگیرم و خودکشی کنم.»

«اونا نمی‌تونن وارد این دیوارها بشن مگه نه؟»

«ف-فکرشم نکن… آخه بهمون گفتن که داخل اینجا امنه!»

حتی با اینکه درون آن دیوارها قریب به ۲هزار نفر حضور داشت، باز هم صحبت‌های کمی میان افراد رد و بدل می‌شد. همه ترسیده بودند که اگر صدایشان به گوش کرم‌ها برسد، شاید طمع کنند و به آنها حمله کنند.

آنجا کاملا آرام و بی‌صدا بود. کاری هم نمی‌شد انجام داد چرا که همه تا جای ممکن محتاط بودند تا شاید گذر زمان چیزی را تغیی دهد.

]سه ساعت از زمان آغاز مرحله‌ی دوم گذشت.[

]تمامی افراد ۱۰۰ امتیاز کسب کردند.[

«واو، امتیاز گرفتیم!»

«گفت که اینا حکم پول رو دارن درسته؟»

«الان مثلا ۱۰۰ امتیاز زیاده؟»

کیم میونگ و افرادش هم به آن امتیازها علاقه‌مند شدند.

یکی از افراد حاضر سریعا فروشگاه را باز کرد و آیتمی را خریداری کرد. آنها تا پیش از آن فقط ۳ الی ۴ امتیاز با خود داشتند اما اکنون دستشان برای خرید آیتم باز بود.

در آن زمان بود که ناگهان…

]ناحیه‌ی قرمز غیرفعال خواهد شد.[

]ظرفیت: ۱۵۰۰ / ۱۶۸۷[

]زمانی که افراد حاضر از ظرفیت ممکن فراتر باشند، افرادی به‌صورت تصادفی از ناحیه‌ی امن اخراج خواهند شد.[

همراه با نمایش پیام، چند نفر شروع به حرکت کردند.

ززززز-

«چ-چه خبره؟»

«ن-نه نه، لطفا!»

ززززز-!

یک نیروی نامرئی مردم را از ناحیه‌ی امن خارج می‌کرد. سپس رنگ ناحیه‌ی قرمز رنگ محو شد و به حالت اولیه‌ی خودش برگشت. به بیان دیگر آن بخش دیگر امن نبود و کرم‌ها برای بار دیگر توجهشان به مردم جلب شد به راه افتادند.

خششششش!

تققق!

«آآآآه!»

افرادی که به بیرون از ناحیه کشیده شدند و افرادی که در لبه‌ی ناحیه‌ی امن نشسته بودند تحت حمله‌ی کرم‌ها قرار گرفتند.

حتی جایی هم برای فرار کردن نبود. حتی اگر فرار هم می‌کردند فقط مردن آنها مسئله‌ی زمان بود و در مرگشان هیچ شکی وجود نداشت.

«یع-یعنی چی…»

«این ناحیه کوچیک شد؟»

«یه‌سری حدس‌هایی می‌زدم اما…»

همه از همان ابتدا در این فکر بودند که رنگ‌بندی شدن ناحیه‌ها می‌بایست معنای مشخصی داشته باشد اما فقط تعداد کمی فکر می‌کردند که ممکن است بسته به گذر زمان این ناحیه کوچک‌تر شود. کیم میونگ هون هم یکی از همان‌ها بود.

پس این ناحیه تا چقدر قراره کوچیک‌تر بشه؟

مرکز ناحیه‌ی امن بفش شده بود و بخش‌های خارجی نارنجی رنگ.

یعنی چند نفر داخل دایره‌ی مرکز جا میشن؟

میونگ هون زمان باقی مانده را دوباره بررسی کرد.

]زمان باقی مانده: ۰۲:۵۷:۱۱[

تقریبا ۲ ساعت و ۵۷ دقیقه باقی مانده بود. هنگامی که این زمان دوباره تمام شود…

«ب-برو اون‌طرف!»

«مرکز ناحیه برای منه!»

«خفه‌شو بابا، نکنه می‌خوای بمیری؟ اگه می‌خوای همین الان خلاصت کنم! هاه؟»

«برو اونطرف، به تو چه ربطی داره؟ چرا جلوم رو گرفتی؟»

در یک لحظه تمام افرادی که درون ناحیه‌ی امن بودند شروع به دعوا و جر و بحث کردند.

میونگ هون از جایش بلند شد و فریاد زد: «همگی ساکت!»

برای لحظه‌ای همه ساکت شدند. میونگ فوراً قلبش را آرام کرد و دهانش را باز.

«از این به بعد…»

میونگ نگاهش خیره به خطی بود که بخش زرد و نارنجی را جدا می‌کرد. نفسی کشید و ادامه داد: «باید تصمیم بگیریم که چه کسی رو قربانی کنیم تا بتونیم زنده بمونیم.»

جمله‌ی تلخ و زشتی بود اما حقیقت داشت.

قورت دادن.

«باید قبول کرد که همه‌ی ما نمی‌تونیم داخل مرکز قرار بگیریم.»

اگر این اتفاق می‌افتاد سیستم به‌صورت خودکار افراد را به خارج از ناحیه منتقل می‌کرد. پس در این صورت…

«من پیشنهادم…»

میونگ هون به پیرمردی که در کنارش نشسته بود اشاره کرد.

«با کشتن این پیرمرده.»

این دقیقا موضوع اصلی آزمون دوم بود. برای زنده موندن لازمه تا فرد دیگه‌ای رو قربانی کنی.

***

ترک خوردن.

تبر بر روی سر کرم خاکی فرود آمد و جمجمه‌ي کرم را درجا خرد کرد.

پوششش-

ووش!

یو وون ناگهان چرخید و با تمام قدرت شمشیر کوتاهی که در دست دیگرش بود را چرخان تا با یک حرکت سر دو کرمی که از پشت به اون نزدیک می‌شدند را جدا کند.

]سطح شما افزایش یافت.[

]قدرت شما ۱ واحد افزایش یافت.[

]استقامت ۱ واحد افزایش یافت.[

]آگاهی ۱ واحد افزایش یافت.[

]شما به سطح ۲۰ رسیدید.[

]ویژگی جدید: قدرت مقدس[

با بالا رفتن سطحش پیامی که یو وون منتظرش بود ظاهر شد.

«بالاخره…»

یو وون به سنگینی نفس می‌کشید. حتی با بیشتر شدن استقامتش هم، امکان نداشت که بعد از سه ساعت مبارزه‌ی مداوم خسته نشود. البته از آنجایی که به همراه افزایش سطح، ویژگی جدیدی را هم به‌دست آورده بود، بدنش نسبت به قبل احساس سبک‌تری داشت.

بلاب-

غلت خوردن.

یک سنگ مرمری رنگ دیگر هم از بدن کرم‌ها خارج شد و روی زمین افتاد. یو وون مثل دفعات پیش سنگ را برداشت و در کیفش گذاشت. کیفش تا لبه پر از سنگ مرمر بود و حسابی سنگین شده بود.

]نام: کیم یو وون[

]سطح: ۲۰[

]قدرت: ۲۸[

]زبردستی: ۲۶[

]استقامت: ۲۷[

]آگاهی: ۲۴[

]قدرت مقدس: ۱۳[

]جمع امتیازات: ۳۵۲۷[

]امتیازات استفاده نشده: ۵[

آمار امتیازاتش بسیار بهتر شده بود و میانگین امتیازاتش حدودا ۲۰ بود که البته چند امتیاز استفاده نشده هم که به عنوان جایزه دریافت کرده بود هنوز در کنارش داشت. علاوه بر این‌ها اون با رسیدن به سطح ۲۰، ویژگی جدیدی را نیز به‌دست آورده بود. آمار فعلی یو وون بسیار بیشتر از حد عادی یک فرد در مرحله‌ی آموزشی دوم بود.

همم وضعیتم زیادم بد نیست. البته تا زمانی که اون یارو رو شکست ندم نباید انتظار جایزه و پاداش جالبی رو داشته باشم.

یو وون امتیاز استفاده نشده‌ای که قبلا به‌دست آورده بود را صرف ارتقاء قدرت مقدسش کرد.

]اعمال امتیازات استفاده نشده.[

]قدرت مقدس شما ۵ واحد افزایش یافت.[

یو وون همه‌ی امتیازات استفاده نشده‌ای را که داشت صرف قدرت مقدس کرد. افراد دیگر به سختی می‌توانستند ارزش این قدرت را متوجه شوند اما یو وون قبلا این مورد را تجربه کرده بود.

در واقع میان هر پنج سطح و آمار افراد، هیچ یک قابل قیاس با قدرت مقدس نبودند.

]قدرت مقدس: ۱۸[

«همم، بد نیست.»

یو وون چشم‌هایش را بست و سرش را مقداری تکان داد. حقیقتا می‌توانست قدرت مقدس را درون جسمش حس کند. یو وون حتی در زندگی قبلی‌اش هم با ۱۳ واحد از قدرت مقدس شروع کرده بود ولی بعد‌ها متوجه شد که غالب مردم قدرت مقدسی بیش از ۵ الی ۶ ندارند و آن‌هایی هم که قدرت مقدسی بین ۹ الی ۱۱ دارند به نوعی افراد با استعداد شناخته می‌شدند. البته معدود افرادی هم با قدرت مقدس ۱۲ وجود داشتند که آنها را به عنوان افرادی می‌شناختند که مورد موهبت برج قرار گرفته‌اند و در این بین یو وونی بود که قدرت مقدسش ۱۳ بود و حالا آن را به ۱۸ افزایش داده بود.

«هی!»

یو وون روی کوهی از اجساد کرم‌ها ایستاده بود و به اطرافش نگاهی کرد.

سپس فریاد زد که: «می‌دونم اینجایی پس خودت رو نشون بده!»

«از کجا فهمیدی که اینجام؟»

ناکهان یک دلقک بند انگشتی که ظاهری درست مثل مامور مدیر طبقه داشت ظاهر شد.