ورود عضویت
leveling with gods-4
قسمت ۵۸
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

«نصف ماه؟»

«بله. ظاهراً مدت زیادیه که در کتابخانه هنرهای رزمی درحال چرخیدنه.»

موگوک بعد از شنیدن گزارش زیردستش فنجان چای را روی زمین گذاشت.

او قبلاً شنیده بود که یو وون از اتاق تمرین خارج شده است. فکر می کرد که یو وون چند هنر رزمی را انتخاب کند و به اتاق تمرین برگردد، اما تا الان نیم ماه بود که او خودش را داخل کتابخانه حبس کرده بود…

«اونجا داره چیکار میکنه؟»

«وقتی که چکش کردم به نظر می رسید که قصد داره هر کتابی رو مرور کنه.»

«همه اونهارو؟»

خود موگوک چندباری داخل کتابخانه هنرهای رزمی بوده. او حتی چند کتاب هنرهای رزمی را نیز بررسی کرده بود.

مرور همه این کتاب ها در سه سال غیرممکن است، چه برسد به اینکه سه ماه باشد.

«اولش که کوهی از مواد دارویی رو از درمانگاه گرفته و حالا هم این. اون فقط پشت سرهم کارهای عجیب و غریب انجام میده.»

«قربان. به شخصه فکر نکنم او کسی باشه که لردها باید به فکرش باشند.»

البته که زیردست این فکر را می کرد. طبیعی بود بازیکنانی که به طبقه دهم- قلمرو هنرهای رزمی- می رسیدند هنرهای رزمی یاد بگیرند و تمرین کنند. اگرچه این یک انتخاب شخصی بود که واقعاً تلاش کنید و بر آن مسلط شوید اما کارهای فعلی یو وون به نظر اتلاف وقت کامل بود.

«به نظرت کارهاش عجیب نیست؟»

«بله قربان.»

«من هم همینطور فکر میکنم.»

موگوک به انعکاس تصویر خود روی فنجان چای نگاه کرد.

«افکار و اعمالش کاملاً غیرقابل پیش بینیه.»

او انتظار داشت که یو وون به مدت سه ماه در اتاق سخت تمرین کند زیرا واقعاً هیچ کار دیگری وجود نداشت که بتواند انجام دهد. با این حال کارهای یو وون همچنان برخلاف انتظارات او بود.

لبخند کمرنگی بر روی صورت موگوک شکل گرفت.

«هرچقدر بیشتر انتظارات من رو نادیده میگیره امیدم بهش بیشتر میشه.»

موگوک بعد از دیدن یو وون احساس عجیبی پیدا کرده بود.

قدرتی که او از یو وون احساس کرده بود آنقدرها هم چشمگیر نبود. البته که این برای بازیکنی که تازگی به طبقه دهم رسیده بود باورنکردنی بود اما در مقایسه با رتبه دارهایی که در صدر برج ایستاده بودند، چیزی نبود.

با این حال…

-میتونم اون را تو چشماش ببینم.

موگوک میتوانست بگوید که یو وون حتماً یک روز تبدیل به یک رتبه دار میشود.

هرچه آرزوها و هدف های فرد بزرگتر باشد، وسعت دید او نیز بزرگتر خواهد بود.

 این تمام چیزی بود که وقتی موگوک برای اولین بار یو وون را دید به فکرش رسید اما دیگر اینطور نبود.

«بیاید سریعاً شروع کنیم.»

موگوک احساس متفاوتی از او گرفت وقتی که دید او با اطمینان فوراً درخواست شروع آزمون با لرد مشت را کرد.

-به نظر نمیرسه که قصد داشته باشه به چیزی عالی تبدیل بشه، چون همین الآن هم…

موگوک با خودش فکر کرد.

یو وون مغرور نشده نبود و اعتماد به نفس بیش از حد نداشت. برای او کاملاً طبیعی بود. در مقایسه با دنیایی که به آن می نگریست آزمون فرقه اهریمن بهشتی کوچک و ناچیز بود.

این صرفاً توقفی در سفر طولانی او بود و یو وون درحال حاضر نگاهش به چیزی فراتر از این آزمون بود.

موگوک گفت:«اون مکانی بسیار والاتر از اینجا رو مد نظر داره.»

***

یک ماه دیگر گذشت. در مجموع دوماه از سه ماه وعده داده شده گذشته بود.

یو وون تا به حال فقط موفق شده بود نیمی از کتاب های موجود در کتابخانه هنرهای رزمی را مرور کند.

تاپ-

یو وون کتابی که درحال خواندن آن بود را بست.

نگهبانانی که مراقب یو وون بودند انتظار داشتند که او کتاب را سرجایش بگذارد همانطور که در تمام این مدت میگذاشت اما این بار متفاوت بود.

«پیداش کردم.» یو وون درحالی که با خودش زمزمه میکرد کتاب را برداشت.

یک ماه از وقتی که او خودش را در کتابخانه هنرهای رزمی حبس کرده بود، فقط توپ های غلات را میخورد و به سختی میخوابید گذشت.

یو وون بالاخره کتابخانه هنرهای رزمی را ترک کرد.

و سپس، یک ماه دیگر گذشت.

***

«یک ماه داخل اتاق تمرین، یک ماه داخل کتابخانه هنرهای رزمی و بعد یک ماه دیگه داخل اتاق تمرین…»

بعد از بیرون آمدن از تمرین انزوا این خبر به لرد مشت که یک روز تمام در حال استراحت بود گفته شد.

ارتباط فرقه اهریمن بهشتی با دنیای بیرون قطع شده بود. هیچ چیز جالبی درون فرقه رخ نداده بود پس تنها خبر جالب اطلاعات مربوط به یو وون بود.

« شاید همه کارهام بیهوده بوده.»

هیچ چیز خاصی در مورد کارهایی که یو وون در سه ماه گذشته نشان داده بود وجود نداشت. او اکسیرها و گیاهان دارویی مصرف کرده بود، سپس بعد از انتخاب یک هنر رزمی از کتابخانه به مدت یک ماه تمرین کرده بود.

یک ماه. این زمان برای تسلط بر هنر رزمی حتی با قدرت سیستم، به سختی کافی بود. او مانند نوپایی خواهد بود که تازه راه رفتن را یاد گرفته است. با وجود آن یو وون ادعا کرده بود که می تواند سه تکنیک او را دفع کند.

«قراره تمرین انزوای من هدر بره.»

لرد مشت لباس هنرهای رزمی خود را پوشید و محل اقامت خود را ترک کرد.

محل مبارزه قرار بود محل تمرین هنرهای رزمی برای شمشیر باشد و رزمی کاران فرقه از قبل برای تماشا در اطراف جمع شده بودند.

«به زودی شروع میشه؟»

«قراره خیلی چشم نواز باشه.»

«هر روز که آدم نمیتونه مهارت های لرد مشت رو با چشماش ببینه.»

«شنیدم که این بچه تو طبقات پایین خیلی معروفه.»

«فقط طبقات پایین نیست. شنیدم که حتی انجمن های بزرگ در طبقات بالا هم سعی میکنن که با اون ارتباط برقرار کنن.»

«مطمئنم همین الآن هم انجمن های بزرگ میدونن که اینجاست.»

«ولی مگه هنوز هم تازه کاری نیست که به طبقه دهم رسیده؟»

«یادت رفته چه بلایی سر معاون کاپیتان جوخه طوفان سیاه اومد؟»

«اوه. راست میگی.»

دلیل اینکه همه برای این آزمون هیجان زده بودند فقط این نبود که مدتی بود که بازیکنی وجود نداشت تا آزمون فرقه اهریمن بهشتی را به چالش بکشد. این به خاطر کیم یو وون بود. بازیکنی که هر طبقه را درهم کوبیده بود، در صدر رتبه بندی ها بود و دستاوردهایی را رقم زده بود که حتی بالاترین رتبه داران برج هم نتوانسته بودند به آن دست یابند.

از آنجایی که یو وون چالش کننده بود، افراد فرقه امید بسیار بسیار زیادی داشتند که او اولین بازیکنی باشد که آزمون را پشت سر میگذارد.

اگر یو وون میتوانست آزمون را پشت سر بگذارد و از برج بالا رود، احیای فرقه دیگر فقط یک امید واهی نبود.

«هه هه هه-»

لرد مشت پس از گوش دادن به صدای جمعیت از طریق افزایش قدرت شنوایی خود، خنده ای آرام سر داد.

زیردستی که پشت سرش می آمد تا جایی که ممکن بود ساکت ماند و به قدم های او نگاه کرد زیرا از لرد روحیه جنگندگی فراوانی ساطع می شد.

زیردست می ترسید که اگر خیلی نزدیک شود، لرد با یک ضربه تمام بدنش را خرد و خاکشیر کند.

لرد مشت گفت:«همه پر از توقع هستن.»

این درست بود. همه واقعاً روی یو وون با امیدشان شرط بسته بودند. بعضی هم به معنای واقعی کلمه با امتیازشان بر روی اینکه یو وون در آزمون موفق می شود یا نه شرط بسته بودند.

لرد مشت همه این ها را غیرقابل قبول می دانست. مهم نبود که چقدر ممکن است او عالی باشد. چطور ممکن بود که بچه ای که تازه به طبقه دهم رسیده حریف او باشد؟

البته که این یک تقابل واقعی نبود. فقط برای این بود که ببیند آیا او میتواند جلوی سه فن او را بگیرد یا خیر اما در حقیقت به همین سادگی هم نبود.

«چرا شیطان بهشتی چنین آزمونی رو گرفته…؟»

شاید که یو وون با توانایی هایش می درخشید اما هنوزهم فقط یک بازیکن بود و بازیکنی از طبقات پایین بود که تازه وارد طبقه دهم شده بود. با وجود اینکه او دارای مهارت هایی بود که بتواند چئون جاریونگ را در یک لحظه زمین بزند، لرد مشت فکر میکرد که حتی برای مسدود کردن یکی از تکنیک های او هم این کافی نیست.

«وقتشه، قربان.» زیر دست به لرد که مدتی بود بی حرکت ایستاده بود، هشدار داد.

این آزمون آنقدر مهم بود که شایعه شده بود که خود شیطان بهشتی برای تماشای آن خواهد آمد. به همین خاطر حتی برای لرد مشت هم تاخیر کردن غیرقابل توجیه بود.

«خیلی خب.» لرد مشت این را در حین اینکه دوباره شروع به راه رفتن کند گفت:« … بزن بریم.»

تمپ-تمپ-

لرد مشت بالاخره به محل تمرین رسید.

 محوطه کاملاً ساکت بود با وجود این حقیقت که مملو از جمعیت بود و جای سوزن انداختن نداشت.

هزار رزمیکار فرقه اهریمن بهشتی همه در اینجا جمع شده بودند.

همه آنها نفس خود را حبس کرده و منتظر آماده شدن صحنه بودند.

«اون اینجاست.»

«لرد مشت…»

«واو. لعنتی. اولین باره که اون رو توی مبارزه میبینم.»

«تماشای مبارزه‌ی یه رتبه دار مثل شانسیه که فقط یکبار در خونه آدم رو میزنه.»

«قبلاً یه بار مبارزشو دیدم. جداً غیرقابل باور بود…»

حضور او باعث شد تا کمی لرزه و غوغا به پا شود.

این هیاهو باعث شد که پیشانی خود را درهم بکشد. مکالمه آنها خیلی گستاخانه بود اما این قابل انتظار بود. نیمی از بازیکنان اینجا از دنیای بیرون بودند. بازیکنانی مانند جاریونگ و هاموک بودند که در داخل فرقه متولد شدند اما بخش بزرگی از آنها اینطور نبودند. انتظار وفاداری به فرقه اهریمن بهشتی یا احساس احترام نسبت به شیطان بهشتی از سوی آنها سخت بود. آنها فقط برای تماشای یک مبارزه خوب اینجا بودند.

شیطان مشت روی صحنه رفت.

یو وون هنوز نرسیده بود.

لرد مشت گفت:«همه‌ش همینه؟»

جواب این سوال مشخص بود. او چشم داشت و میتوانست ببیند که هزار نفری که در اینجا بودند همه در فرقه اهریمن بهشتی بودند.

«… فرقه واقعاً ضعیف شده.»

به دلیل قطع ارتباط فرقه با خارج، تعداد بازیکنانی که به آن ملحق می شدند کاهش یافت و طبیعتاً تعداد افرادی که آنجا را ترک میکردند افزایش یافت. اگر اقتدار رتبه دار شیطان بهشتی نبود آنها حتی نمیتوانستند در این مدت طولانی دوام بیاورند.

با این حال تنها یک نفر کافی نبود.

موگوک در حالی که به لرد مشت نزدیک می شد گفت:«شما اینجا هستید.» مدتی بود که در آنجا منتظر بود.

لرد نگاهی به اطراف زمین تمرین انداخت و به افراد فرقه که جمع شده بودند نگاه کرد. او پرسید:«واقعاً مجبوریم همچین کار بزرگی رو انجام بدیم؟»

«این آزمون نه تنها مورد توجه قلمرو رزمیه، بلکه مورد توجه انجمن های مختلف برج هم قرار گرفته. بد نیست که اون رو به یک رویداد بزرگ تبدیل کنیم.»

«عجب سگ باوفایی هستی.»

در میان چهار لرد، موگوک لرد شمشیر باهوش ترین بود.

او به مردم اجازه داده بود تا از طریق افراد فرقه اش این آزمون را تماشا کنند و حتی خودش شایعاتی را منتشر کرده بود.

در میان رزمی کاران فرقه تعداد زیادی از آنها با مدارس زرمی خارج ارتباط داشتند. پس این واقعیت که یو وون درحال شرکت در آزمون فرقه بود یک علامت عالی برای هشدار دادن به احیای فرقه اهریمن بهشتی بود.

«حالا بهترین چیزی که میتونه اتفاق بیفته اینه که اتفاقی بتونه سه تا فن تو رو دفع کنه.»

«ببخشید ولی این اتفاق نمیفته.»

«درسته. این یه آزمونه.»

سیستم برج را نباید دست کم گرفت. اگر لرد مشت عمداً اجازه می داد تا یو وون قبول شود آزمون نامعبتر شمرده می شد و آزمون دیگری با سختی مشابه جایگزین آن می شد پس آسان گرفتن به یو وون در اینجا بی معنی بود.

«نه فقط این، من قصد ندارم که اون رو به شیطان بهشتی معرفی کنم اگه نتونه حتی آزمون رو با قدرت خودش پشت سر بذاره.»

موگوک پرسید:«این واقعاً تنها دلیله؟»

شیطان مشت در پاسخ بادی به غبغب انداخت:«حداقل سعی میکنم اون رو نکشم.»

تمپ-تمپ-

جمعیت به دو قسمت تقسیم شد و از درون جمعیت فردی وارد زمین تمرین شد.

یو وون که به تازگی از اتاق تمرین خارج شده بود به روی صحنه آزمون آمد.

لرد مشت گفت:«دیر کردی.»

«فکر کردم که سر موقع رسیدم. همچنین…»

ساعت مقرر شده ظهر بود. خورشید در حال حاظر درست بالای سر آنها بود پس درست سر موقع آمده بود.

«… شخصیت اصلی قراره آخرین نفر خودشو نشون بده.»

یو وون شمشیر روی کمرش را درون فهرست اموال گذاشت و در عوض تیغه نیمه شب را بیرون کشید.

«اونجا شمشیر عجیب و غریبی داری.»

موگوک پس از اینکه دید صحنه آماده شده است از آنجا دور شد.

زمین تمرین صدها متر طول داشت. مکان مناسبی برای جنگیدن بود.

«بیا ببینیم تو سه ماه چقدر پیشرفت کردی.»

فوووو-

لرد مشت شروع به نشان دادن روحیه جنگی خود کرد و همراه با آن پیامی برای یو وون، شرکت کننده در این آزمون ظاهر شد.

[آزمون اکنون آغاز می شود.]

[لطفاً از سه فن لرد مشت پانک باک لیم جاخالی دهید یا آن را دفع کنید.]

 آزمون هم اکنون شروع شده بود.

یو وون با دیدن لرد مشت که در موقعیتش قرار گرفته، شمشیرش را بالا برد. تا جایی که میتوانست پر تنش بود.

یو وون گفت:«قراره پشیمون بشید…»

سه فن.

اولی از سه تا.

«… که به من سه ماه وقت دادید.»

لرد مشت، پانک باک لیم، مشتش را تکان داد.