ورود عضویت
leveling with gods-4
قسمت ۵۹
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

ترق-!

در ابتدا به نظر می رسید که صدایی به گوش برسد اما هیچ صدایی شنیده نشد. این یک احساس غریزی بود. روحیه جنگندگی مخرب آنها لرزه بر تن همه انداخته بود.

فلش-!

نور درخشانی چشم های یو وون را دربرگرفت.

[رعد و برق ویرانگر آسمانی]

همه چیز در جایی که یو وون درآن ایستاده بود از بین رفت.

ترق-!

صدای خیالی که در قبل تصور می کردند این بار واقعاً به گوش رسید.

یو وون به مکانی که همین یک ثانیه پیش در آن ایستاده بود نگاه کرد.

با برق آبی رنگ صاعقه و نیروی حاصل از مشت، منطقه ای به عرض ده ها متر تبدیل به گودالی شده بود.

­-اگه گرفتارش می شدم بد میشد.

این یک تکنیک وحشتناک و مخرب بود. یو وون باور نمی کرد که این اولین تکنیک باشد.

«پس جاخالی دادی.»

ویزززت-کرررک-

مانا رعد و برق مشت لرد مشت را احاطه کرده بود. در قلمرو رزمی به آن کی میگفتند.

لرد مشت گفت:« تصمیم خوبی بود. اگه به جای جاخالی دادن سعی میکردی جلوی اون رو بگیری الان جزغاله شده بودی.»

یو وون این حرف را باور کرد. در حقیقت یو وون خیلی خوش شانس بود اگر که حتی یک تکه از گوشتش باقی می ماند. بیشتر بازیکنان بدون باقی ماندن بقایای قابل تشخیص تبدیل به خاکستر می شدند.

-اینکه بتونه انقدر قدرت رو در طبقه دهم به نمایش بذاره دیوونه کنندس.

شاید که فقط این یک آزمون بود اما اینکه مجازات تا این حد در طبقه دهم کاهش یافته بود چاره ی دیگری برای یو وون نذاشته بود جز اینکه فکر کند که دشواری آزمون با عقل جور در نمیاید.

-دوتا مونده.

یو وون موفق شده از پنج حمله چرسیس، رتبه داری مانند لرد مشت جان سالم به در ببرد هرچند که جریمه و محدودیت قدرت برای چرسیس بسیار قوی تر بود و ناگفته نماند که او در مبارزه با هفائستوس مجروح شده بود.

این وضعیتی متفاوت بود. لرد مشت در مقایسه با چرسیس زهوار در رفته چندین برابر قوی تر بود و به لطف اینکه این یک آزمون بود، جریمه و محدودیت  او ضعیف تر شده بود.

«اگه میتونی، دوست دارم ببینم که دوباره سعی میکنی جاخالی بدی.»

بار قبل او مشت چپش را تاب داده بود. این دفعه مشت راستش را تاب داد ولی به آرامی. سرعتی که لرد مشت دستش را جلو می برد تقریباً به اندازه ای بود که یو وون بتواند خمیازه بکشد با این حال…

-داره شتاب میگیره.

یو وون متوجه این شد.

مشت با سرعت آهسته تقریباً دروغ بود چون آنقدر سریع شروع به حرکت کرده بود که کسی تقریباً دیگر نمی توانست آن را ببیند.

[مشت تند صدگام]

گرومپ-

زمین لرزید. منطقه ای که مشت دوم نابود کرد بزرگتر از اولین مشت بود. انگار که تندر و صاعقه از آسمان می بارید.

فرو ریختن-

بعد از استفاده از تکنیک دوم، باک لیم چشمانش را تنگ کرد.

باری دیگر یو وون پیش دستی کرده بود و از محدوده حمله او فرار کرده بود.

این بار خیلی نزدیک تر بود اما واضح بود که این چیزی است که فقط با سرعت گرفتن ممکن نیست.

-اون حتی قبل از اینکه مشتم رو دراز کنم حرکت کرده بود.

به نظر می رسید یو وون حرکات او را پیش بینی میکند.

این درست در زمانی بود که…

فسسس-

رنگ چشمان یو وون به رنگ قرمز تغییر کرد و رنگ قرمز عادی ای نبود. لرد مشت با دیدن تغییر ناگهانی آن میتوانست بگوید که این یک پدیده عادی نیست.

-این باید به خاطر یک مهارت باشه.

مهارتی که میتوانست حملات او را بخواند. او حدس زد که این حداقل باید مهارتی با رتبه A  باشد چون چطور کسی میتوانست از ضربه مشت او طفره برود؟

لرد مشت خاطرنشان کرد:« تعجبی نداره که انقدر اعتماد به نفس داشت.»

با چنین چشمانی و توانایی حرکت با این سرعت، طفره رفتن از سه حمله- بدون توجه به میزان تخریب آن حمله- نباید سخت باشد. باک لیم بالاخره فهمید که چرا یو وون میخواست بلافاصله آزمون را شروع کند.

لرد مشت ریشخند زد :«چقدر مسخره.»

گرومپ-

بر فراز کوه بهشت ابرهای تیره و طوفانی شروع به تشکیل شدن کردند. قله کوه بالای ابرها بود پس این پدیده ای طبیعی نبود.

در دست پانگ باک لیم رعد و برقی آبی رنگ جمع شده بود و اطرافش شروع به جرقه زدن کرده بود.

باک لیم گفت:« بالای این برج دنیایی هست که تو هیچی درباره اش نمیدونی.»

ماگوک که مبارزه را زیر نظر داشت، نچ نچ کرد. او میتوانست بگوید که پس لرزه حمله قرار است فراتر از زمین مبارزه برود.

موگوک گفت:« باید براش یه کاری کنم.»

«بسپارش به من.» لرد نیزه وقتی که از سر جایش بلند می شد این را گفت. او شروع به آماده سازی کرده بود تا حمله باک لیم تاثیری در خارج از میدان نداشته باشد.

یو وون هم میتوانست بگوید که تکنیک سوم با تکنیک های قبلی کاملاً متفاوت خواهد بود.

با خودش فکر کرد:« نمیتونم جاخالی بدم.»

او حدس زد که قدرت این حمله کمتر از دو حمله قبلی است چون حتی باک لیم هم نباید قادر به تولید قدرت کافی برای نابود کردن کامل این منطقه باشد.

شاید که آنها در میانه آزمون بودند اما به عنوان کسی که حتی در میان رتبه برتر ها نبود، لرد نباید اجازه استفاده از انقدر قدرت را داشته باشد.

-پس در ازای برد وسیع تر، حمله همونقدر باید ضعیف تر باشه…

کوبیدن پا-

یو وون دو پایش را محکم روی زمین گذاشت.

جرقق-ترققق-

قدرت کریستال تاریکی الهی از روی دستش به شمشیر منتقل شد.

علاوه بر آن…

[بازوی شما به قدرت یک غول آغشته شده است.]

[غول آسایی جزئی رخ خواهد داد.]

کررک-کرک-

هر دو بازوی او توسط غول آسایی تقویت شد.

یو وون شمشیر خود را با دو دست خود محکم گرفت. او شمشیر را با انرژی کریستال تاریکی الهی محسور کرد و شمشیر سیاه را حتی سیاه تر از آن چیزی که بود کرد.

با دیدن حرکات یو وون لبخندی بر روی صورت باک لیم نشست:« پس قصد داری که جلوش رو بگیری.»

غریزه یو وون به او می گفت که این حمله اجتناب ناپذیر خواهد بود.

باک لیم تصور کرده بود که او با چنین چشمانی روی جاخالی دادن تمرکز کند پس این یک حرکت غیر منتظره از یو وون بود. باک لیم فکر می کرد که این تصمیم درستی است که… یو وون با آن رودررو نمی شد.

حمله ای که او می خواست استفاده کند را نه میشد جاخالی داد و نه میشد آن را دفع کرد.

گرومپ-

[طوفان تندر جنسیس]

ابرهای سیاه از هم جدا شدند و …

ترقق-!

رعد و برق و تندر بر میدانی که یو وون و لرد مشت در آن ایستاده بودند، فرود آمد.

***

دودی غلیظ محوطه را پر کرده بود و با خاک و آوار مخلوط شده بود.

فسس-

ترق-ترق-

الکتریسیته ای که از بین نمی رفت و در میان دود حرکت میکرد.

حضار از دیدن نیروی مخرب هیولاگونه زبانشان بند آمده بود.

«پس این… یه رتبه داره….»

«نمیتونم باور کنم…»

«و این در حالیه که اون هنوز تا حدودی توسط جریمه محدود شده.»

«قدرت واقعیش در اون زمان چطوریه؟»

«من …تقریباً …مرده بودم.»

افراد نزدیک به مبارزه پس از دیدن زمین سوخته مقابلشان یک قدم به عقب رفتند.

اگر لرد نیزه حمله را دفع نمی کرد، آنها در نهایت در ضربات رعد و برق لرد مشت گرفتار می شدند.

«خب؟»

«نتیجه چیه؟»

دود غلیظ بالاخره از هم جدا شد. اولین کسی که قابل مشاهده بود باک لیم بود. لبخند و ابراز علاقه ای دیگر روی صورتش وجود نداشت. در واقع برای همه به وضوح قابل مشاهده بود که او شوک زده شده است.

باک لیم گفت:« … دفعش کرد.»

[شما سه تکنیک لرد مشت- پانگ باک لیم را دفع کردید.]

[شما در دومین آزمون فرقه اهریمن بهشتی قبول شدید.]

پیامی ظاهر شد.

یو وون پشت یکی از دستانش را مالید. چون او حمله را مستقیماً دفع کرده بود الکتریسیته ای که او قادر به توقف یا قطع کردن آن نبود تا حدی او را فلج کرد.

اما فقط همین بود. یو وون موفق شده بود سه تکنیک را بدون دریافت هیچ آسیب جدی از لرد، دفع کند با اینکه لرد مشت هرچه درتوان داشت را انجام داده بود.

-پس این قدرت ترکیب هنرهای رزمی و مهارت هاست.

یو وون قبلاً فقط چند بار آن را به درستی دیده بود.

تکنیک هایی که باک لیم نشان داد تکنیک های معمولی نبودند. او رزمی کاری بود که در درون فرقه متولد شده بود اما مانند یو وون بازیکن و رتبه داری بود که از برج بالا می رفت.

طبیعتاً اگر صدها نباشد ده ها مهارت دارد که از زمانی که صرف بالا رفتن از برج و تسلط بر مانا کرده بود، آموخته بود و سه تکنیکی که او استفاده کرد، نتیجه همسوسازی مهارت هایی بود که بر آنها مسلط شده بود.

تمپ-تمپ-

«فکر میکردم که بتونی دفعش کنی.» باک لیم این را درحالی گفت که به سمت یو وون قدم میزد. او دیگر دلیلی در استفاده از تکنیک های بزرگ از راه دور نمی دید.«اما انتظار نداشتم که انقدر سالم بیرون بیای.»

طرز نگاه باک لیم به یو وون تغییر کرد و هوای اطراف او نیز شروع به تغییر کرد…

ویززت-تقق-

اگرچه کمرنگ بود اما نشانه ای از اجرای جریمه بود. این به آن معنا بود که باک لیم در حال آماده شدن برای استفاده از حداکثر قدرت خود بود.

باک لیم پرسید:«میخوای ادامه بدیم؟»

یو وون آزمون را تمام کرده بود. اگر یو وون رد میکرد، باک لیم حق نداشت به زور آن را ادامه دهد و هربار که به یو وون حمله می کرد با تمام اثر جریمه روبه رو میشد. ناگفته نماند که برخلاف میل اهریمن بهشتی عمل می کرد.

با این حال…

[آیا میخواهید این آزمون را ادامه دهید؟]

یو وون خیلی مشتاق بود تا با خواسته لرد مشت موافقت کند.

او گفت:«البته.»

یو وون هنوز شمشیرش را کنار نگذاشته بود.

باک لیم لبخند بزرگی زد. او به یو وون نگاه کرد، چشمان او پر از روحیه جنگندگی بود.

«اگه اینطوریه…»

بنگ-!

باک لیم دو مشتش را به هم کوبید و صدای صاعقه حضار را ترساند.

«بیا ادامه بدیم.»

جرقق-ترقق-

یو وون با خودش فکر کرد که شاید زمانی که هارگان یک رتبه دار شود، درنهایت اینطوری شود. الکتریسیته ای که از مشت های او سرازیر میشد این احساس را میداد که فقط با نزدیک شدن به آن، او را می سوزاند.

باک لیم دیگر قصد سنجش یو وون را نداشت در حالی که توسط محدودیت های آزمون محدود شده بود. او قصد داشت بدون توجه به تعداد تکنیک هایی که استفاده می کند به یو وون ضربه بزند.

«حالا چرا تو اول حمله نمی-» جمله باک لیم ناتمام ماند. در حالی که میخواست به یو وون اجازه دهد که اولین حرکت را انجام دهد، چهره اش که پر از هیجان بود در هم فرورفت.

ترقق-سو سو زدن-

الکتریسیته ای که در اطراف او جریان داشت شروع به لرزش کرد.

باک لیم میتوانست گرمای ضعیفی را که درست در جلوی چشمان یو وون می تابید را ببیند. این نوعی تجلی فیزیکی انرژی بدون استفاده از مانا بود.

با وجود اینکه ناقص بود باک لیم می توانست فوراً بفهمد که چیست، نه، او میتوانست احساس کند که آن چیست.

« تو …» باک لیم این را درحالی که به سمت یو وون اشاره می کرد و دستش کمی می لرزید گفت. «چطور میتونی از روح اهریمن بهشتی استفاده کنی؟»

«هنوز نمیشه بهش روح اهریمن بهشتی گفت.» یو وون جسورانه پاسخ داد. «این هنوز چیزی بیشتر از تجسم اولیه اون نیست.»

«تجسم؟»

«تجسم، که به عنوان مادی شده مانا هم شناخته میشه. این چیزی هست که اراده مخصوص به خودش رو داره.»

یو وون این را گفت و به درخشش گرمایی که در اطرافش شکل گرفته بود نگاه کرد. «این فقط پوسته ای از روح اهریمن بهشتیه و در عین حال یه پوسته‌ی ناقصه.»

درخشش گرما به گونه ای حرکت می کردند که به نظر می رسید از یو وون محافطت می کنند، انگار که آنها واقعاً  از خود اراده داشتند.

با دیدن این، باک لیم به طور غریزی خود را عقب راند.

ترقق-ترق-

ضعیف شدن الکتریسیته باک لیم نشانه تردید او بود.

باک لیم که به نظر می رسید هر لحظه آماده مشت زدن به یو وون بود، ناگهان روحیه خود را از دست داده بود.

خوشبختانه به نظر می رسه که موثره.

پانگ باک لیم، لرد مشت فرقه اهریمن بهشتی. او و بقیه چهار لرد افرادی بودند که در درون فرقه جایی که هنرهای رزمی را نیز آموخته بودند، متولد و بزرگ شده بودند. با استعداد استثنائی در هنرهای رزمی، جزو معدود بازیکنانی بودند که نه با بالا بردن سطح خود بلکه با آموزش هنرهایی رزمی خود قوی تر شده بودند و اینگونه بود که با تسلط بر هنرهای رزمی فرقه به رتبه دار تبدیل شدند.

-روح اهریمن بهشتی ریشه و پایه فرقه اهریمن بهشتی هست. این تحقق هنرهای رزمی ایه که اهریمن بهشتی، چون موجین در اون استاد شده.

تمپ-

یو وون قدمی به سمت پانگ باک لیم برداشت.

یو وون میتوانست دشمنی غریزی باک لیم در مقابل روح اهریمن بهشتی را با اینکه حتی ناقص بود احساس کند. میتوانست احساس کند که انرژی باک لیم در حال تزلزل است.

-اگه این روح واقعی اهریمن بهشتی بود میتونستم فقط با یک جمله اون رو وادار به اطاعت از خودم کنم.

اهریمن بهشتی قدرت و اقتدار مطلق در درون فرقه داشت و به خاطر قدرتش در فرقه به عنوان خدا دانسته می شد و به همین خاطر هیچکسی از فرقه نمیتوانست روی حرفش نه بیاورد.

-در بهترین حالت فقط میتونم سه تا چهار دقیقه روح اهریمن بهشتی رو نگه دارم.

ویزززت-

یو وون به باک لیم نزدیک میشد درحالی که تا حد امکان از کریستال تاریکی الهی انرژی خارج می کرد.

-از اونجایی که زیاد وقت ندارم…

«همونطور که میخوای، من اولین حرکت را انجام میدم.»

پایان فصل59