ورود عضویت
leveling with gods-4
قسمت ۶۱
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

یو وون قسمتی از وقت با ارزشش در قسمت آموزش را صرف این مهارت کرده بود. علاوه بر آن جانش را برای مبارزه با سوروترا به خطر انداخته بود.

دلیلش کاملا مشخص بود. چون مهارت [غول­آسایی]مهارت واقعا با ارزشی بود و در میان تمام تاثیرات آن…

[تمام قدرت یک غول در بازوی راستتان متمرکز شد.]

[آمار قدرتتان موقتا به قدرت مقدس تبدیل می­شود.]

…این هم بود.

فوووووش…..!

یو وون بازویش را دراز کرد.

چشمان لرد مشت با حرکت دست یو وون به سمتش گشاد شد.

«یعنی چی….؟!»

قدرت ضربه لرد مشت توسط کف دست یو وون جذب شد.

بوووووووم…..!

تق…ضربه…

جفت پاهایش را درون زمین فرو برد و محکم کرد. یو وون قصد داشت ضربه لرد مشت را با دستش متوقف کند.

صدای قفل شدن مچ یو وون را شنید و این تنها کاری بود که لرد مشت می­توانست با یو وون بکند. برای دومین بار رنگ صورتش پرید و سفید شد، چون یو وون واقعا متوقفش کرده بود.

لرد مشت با خودش فکر کرد.

از این فاصله؟

وضعیت چنان غیر منتظره بود که قدرت سنجش لرد مشت کند شده بود.

یو وون معمولا شمشیرش را با دست راست نگه می­داشت، اما الان دست راستش دست لرد مشت را نگه داشته بود. این یعنی شمشیر یو وون در این لحظه….

ویززززز…..

انرژی[کریستال مقدس تاریکی] از دست راستش خارج شد، از بدنش گذشت و وارد دست چپش شد.

لرد مشت مسیر حرکت انرژی را با چشمش دنبال کرد.

برش…!

همزمان که دست لرد مشت را محکم گرفته بود، یو وون سینه­اش را برش داد.

فیشششششش…

خون از قسمت برش خورده بیرون ریخت. زخم آنچنان عمیق نبود. ولی در حدی بود که وقتی لرد مشت زخم را لمس کرد دستش خیس شود.

یو وون وقتی دید انرژی کافی برای نگه­ داشتن دست لرد مشت را ندارد، دستش را رها کرد.

لرد مشت چند قدم به عقب برداشت و به کف دست خونینش نگاه کرد.

بعنوان یک برش مستقیم خون آنچنان زیادی هم نبود ولی مشکل اصلی این بود که او زخمی شده بود.

لرد مشت نمی­توانست باور کند اجازه داده است تا بازیکنی از طبقه دهم باعث خونریزی‌اش شود…

نه، ممکنه مشکل من این بوده باشه که خودمو بی­دفاع گذاشتم تا به سینم حمله کنه؟

این وضعیت گیجش کرده بود. اگر قدرت بیشتری پشت برش یو وون بود، یا اگر کمی بیشتر زمان داشت تا سطح و آمارش را کمی بیشتر کند…اگر واقعا اینگونه می‌شد…

لرد مشت گفت:«من…باختم؟» کاملا گیج شده بود، مشت­هایش را پایین آورد.

بازوی راست یو وون به‌خاطر یک مشت مستقیم که تحت تاثیر جریمه برج بود، لنگ و شکسته شده بود. کاملا معلوم بود که اگر مبارزه ادامه پیدا می­کرد این لرد مشت بود که پیروز می­شد. به هرحال…

لرد مشت گفت:«به نظر می­رسه من باختم.»

در حقیقت اگر او در نظر داشت تا این مبارزه را با ادامه دادن پیروز شود، مشکل ساز می­شد. چون این مبارزه هیچوقت یک مبارزه واقعی نبود.

تاک…

لرد مشت قبل از اینکه دستانش را پایین بیاورد، هردو را به نشانه شکست دراز کرد. این به این معنی بود که…

[لرد مشت “پانگ باک لیم” شکستش را اعلام کرد.]

[شما آزمون دوم فرقه اهریمن بهشتی را تمام کردید.]

[شما روح اهریمن بهشتی را بدست آوردید.]

…معجزه شده بود.

امتحان دوم فرقه اهریمن بهشتی به پایان رسید.

یو وون برای مداوا به بهیاری رفت. باقی رزمیکاران که برای تماشای امتحان آمده بودند برای نصف روز درجایشان ماندند. واقعا شوک زده بودند و نمی­توانستند آنجا را ترک کنند.

«باورم نمیشه! واقعا لرد مشت شکست خورد؟»

«اگه تا آخرش ادامه می‌داد برنده می­شد…ولی خودش اعلام شکست کرد.»

«مطمئنید که بهش آسون نگرفت؟»

«این آزمون نمی­تونه اونقدرام آسون باشه. وگرنه خیلی عجیب بود که حتی یک نفرهم توش قبول نشده، البته تا الان.»

«این به کنار، کسی تا حالا مبارزشو دیده بود؟ انگار داشت پرواز می­کرد.»

«فکر کنم همین الانش هم در حد یک رتبه دار باشه.»

«در مورد روح اهریمن بهشتی یک چیزایی قبلا شنیدم…»

«روح اهریمن بهشتی همون نیست که…»

همه در مورد مبارزه یو وون و لرد مشت بحث می­کردند.

بعد از پخش شدن این خبر که یو وون [روح اهریمن بهشتی] را بدست آورده، تعدادی از رزمیکاران سطح پایین به کتاب­خانه هنرهای رزمی سر زدند. هرچند هیچکدام نتوانستند [روح اهریمن بهشتی] پیدا کنند.

«اگه به این سادگی بود که خیلی وقت پیش پیدا می­شد.»

لرد شمشیر این حرف را در حالی زد که به رفت و آمد رزمیکاران به کتابخانه هنرهای رزمی چشم دوخته بود و ریشش را نوازش میکرد.

[روح اهریمن بهشتی] نماد چون موجین رتبه دار ارشد، اهریمن بهشتی بود.

حتما دلیلی دارد که همچین تکنیک بزرگی در بخش هنرهای رزمی سطح پایین کتابخانه قرار داشت. در واقع [روح اهریمن بهشتی] آنچنان فرقی با تکنیک های تنفس و تهذیب معمولی نداشت. این تکنیک چیزی بیشتر از یک تکنیک تنفس که به شخص اجازه پذیرش انرژی را می­دهد نیست، ولی درک کردن [روح اهریمن بهشتی] آن هم فقط با خواندن کار بسیار سخت و دشواریست.

«دیگه استاد شدن در اون که کلا یک داستان دیگه‌ست.» این چیزی بود که در ذهن لرد مشت می­گذشت.

او در شگفت بود که در میان این جمعیت که به سمت کتابخانه هجوم می­برند، چند نفر درک لازم برای فهمیدنش را دارند و حتی اگر پیدایش هم بکنند، چند نفر واقعا توانایی یادگیری­اش را دارند؟‌ یک نفر؟ شاید دو نفر؟ هرچند امکانش هست که هیچکس نتواند…علاوه بر این…

لرد مشت با خودش فکر کرد «از دیدگاه فرقه، دیگه نمی­تونیم روح اهریمن بهشتی رو اونجا بزاریم.»

حتی اگر یک پوسته خالی از تکنیک هم باشد، بازهم روح اهریمن بهشتی هنوز نماد فرقه اهریمن بهشتی بود. حالا همه مردم میدانند کجاست و فرقه باید جایش را عوض کند.

«پس از همون اول قصدش ضد حمله بود…» همزمان با باز و بسته کردن دستش با خودش زمزمه و مبارزه را در ذهنش خلاصه کرد.

لرد شمشیر به لرد مشت که همزمان با زمزمه کردن به کف دستش نگاه می­کرد، خیره شده بود.

لرد شمشیر به طرف باک لیم رفت، که هنوز وسط زمین تمرین ایستاده بود. «اینقدر به‌خاطرش خجالت نکش، هیچکس انتظار نداشت که بتونه روح اهریمن بهشتی رو یاد بگیره.»

لرد شمشیر قصدش دلداری بود، ولی لرد مشت واکنش غیر منتظره­ای داشت.

لرد مشت با صورتی که به طرز عجیبی مغرور بود گفت: «خجالت بکشم؟»

بعد از دیدن قیافه لرد مشت، لرد شمشیر به خاطر آورد که چقدر لرد مشت از مبارزه لذت برده است و به این نتیجه رسید که چقدر این مبارزه ممکن است برایش تحریک کننده و لذت بخش باشد.

«اون یک روز تبدیل به یک رتبه‌دار ارشد میشه.» لرد مشت این را اعلام کرد.

«به احتمال زیاد.»

«حتی شاید از رئیس هم جلو بزنه.»

بعد از لحظه­ای سکوت، لرد شمشیر سری تکان داد. نمی­توانست منکرش شود.

حتی خود اهریمن بهشتی، یکی از رتبه دار های برتر که بر برج حکومت می­کند، وقتی در طبقه دهم بود نمی­توانست با یک رتبه­دار در این سطح مبارزه کند.

«راستش این یه افتخاره که با یکی مثل اون همچین مبارزه باحالی داشتم.»

بعد از شنیدن واکنش لرد مشت، لرد شمشیر احساساتش را درک کرد.

«متوجهم.»

بعد از اینکه دید لرد شمشیر دید، لرد مشت احساس ضعف نمی­کند دست از نگران بودن برداشت.

درواقع مهم نبود که لرد مشت در حال حاظر چه احساسی ممکن است داشته باشد.

«به زودی…» لرد شمشیر داشت به جای خالی که اهریمن بهشتی ایستاده بود نگاه می­کرد. «به زودی ارباب میاد سراغش.»

فقط یک امتحان باقی مانده بود و به احتمال زیاد امتحان توسط خود اهریمن بهشتی انجام می­گرفت.

×××

یو وون به خوبی در بهیاری درمان می­شد و فقط مانده بود تا بازوی راستش درمان شود. وقتی که داشت آخرین ضربه لرد مشت را سد می­کرد، تعدادی از استخوان های شکسته­اش از پوستش بیرون زده بود.

«دیگه تموم شد.»

جین ایل وان، دکتر ارشد، بعد از درمان آسیب دست یو وون و مقدار کمی از گیاهان دارویی که باقی مانده بود را بر روی محل آسیب مالید.

این باعث شد یو وون متوجه شود مواد دارویی که بلعیده چقدر زیاد بوده است.

با خودش فکر کرد: فکر نمی‌کردم که حتی یه معجون هم براشون نمونده باشه…

معجون های سلامتی آیتم های پیش پا افتاده­ای بودند که می­شد به راحتی آن‌ها را از فروشنده­ها خرید، با این حال آن ها حتی یک دانه هم نداشتند، چون یو وون برای مصرف [قلب اروچی] تمام موجودی فرقه را خالی کرده بود.

«فکر نکنم بشه کمکی کرد.»

در طبقه دهم، فرقه اهریمن بهشتی به‌عنوان فرقه­ای خار و فقیر شناخته می­شد و فروشنده ها که تاجرهای حسابگری بودند هیچوقت به همچین مکان دور افتاده­ای نمی­آمدند. برای خرید دارو و معجون از یک فروشنده، مجبور بودند مسافت طولانی‌ای را طی کنند.

«طی چند روز آینده نباید مشکل حرکتی داشته باشی. تا زمانی که استخوان­هات کاملا جوش نخوردن مراقب باش و معمولا…»

«خیلی ممنون.» یو وون این را گفت و قبل از اینکه توضیحات حوصله سر بر طولانی تر شود آنجا را ترک کرد.

ایل وان چند ثانیه به یو وون نگاه کرد و تصور کرد که نباید مشکلی براش پیش بیاد… دست تکان داد و خداحافظی کرد.

یو وون می­دانست که بدون داروی درست و حسابی دو روز طول می­کشد تا بازویش خوب شود، دقیقا همانطور که دکتر گفته بود. اما برای استخوان های شکسته و گوشت پاره شده خیلی هم زود است.

یو وون آتلش را نگه داشته و به اقامتگاهش برگشت.

همانطور که به سرش بر روی تخت استراحت می­داد منتظر آزمون بعدی بود و درحالی که دراز می­کشید مبارزه­اش با لرد مشت را در ذهنش مرور کرد.

«کم عمق بود.»

احساسی که هنگام بریدن سینه لرد مشت داشت.

با اینکه بر هر دو دستش تسلط یکسانی داشت، دائما از دست راستش استفاده می­کرد. به همین دلیل تفاوت قدرت اجتناب ناپذیری بین دست راست و چپش بود. به هرحال دلیل سطحی بودن برش تفاوت قدرت بین دست­هایش نبود.

برای ایجاد یک زخم عمیق بر روی تن یک رتبه دار، به چیزی بیشتر از قدرت نیاز بود.

خیلی مزخرفه که نتونستم به عدد قدرت مقدسم رو سه رقمی کنم.

[قدرت مقدس:98]

فقط دوتا. اگر می­توانست این آمار را دو بار دیگه افزایش دهد. به آن عدد سه رقمی که می­خواست می­رسید.

وقتی یک بار آمارت را به 100 میرساندی، میتوانستی با وضوح بیشتری تاثیر افزایش آمار را حس کنی.

اگر یو وون قدرت مقدسش را به 100 رسانده بود، می­توانست برش عمیق تری بر سینه لرد مشت بزند.

آزمون دومم تموم شد.

آزمون خیلی طولانی تر از حد انتظار بود.

یو وون مهارت جدیدی که بدست آورده بود، [روح اهریمن بهشتی]را بررسی کرد.

[روح اهریمن بهشتی]

+رتبه:A-

+مهارت:0.33%

+ساخته شده توسط ارباب فرقه اهریمن بهشتی، چون موجین، این یک هنر رزمی منحصر به فرد در مدرسه هنرهای رزمی است.‌ بر هنر های رزمی با رتبه پایین تر تسلط دارد.

+با تقسیم روحتان شما می­توانید یک کلون بسازید. قدرت روح اهریمن بهشتی به مقدار مانایی که درون کلون قرار می­دهید بستگی دارد.

یه رتبه بالا. قطعا مهارت خوبیه. یک رتبه A- کافیه تا هر رتبه داری خواهانش باشه.

بنظر میاد که اهریمن بهشتی در این مهارت استاد باشه.یعنی رسوندن سطح مهارت به 100%.

«پس این مهارتیه که من این وسط بدست آوردم.»

وقتی به سختی آزمون فکر کنی، آنچنان پاداش با ارزشی هم نیست. ولی یو وون اینطور به موضوع نگاه نمی­کرد.

روح اهریمن بهشتی، مهارتی بود که یو وون با بی نقص تمام کردن آزمون دوم بدست آورده بود.این پاداشی جدا از آنی بود که رسما بخاطر تمام کرد آزمون بدست آورده بود. به علاوه، اون هنوز کارش با آزمون­ها تمام نشده بود.

[روح اهریمن بهشتی] قطعا مهارت عالی‌ای بود، اما….

«آزمون هنوز تمام نشده بود.»

درست اشاره داره به…

«کیم یو وون نیم.»

پیش خدمت زن پیش یو وون آمد، که در اتاقش در حال استراحت بود.

«اهریمن بهشتی شمارو به حظور طلبیدند.»

طبق راهنمایی خدمتکار یو وون به سمت عمیق ترین قسمت فرقه به راه افتاد.

یو وون بیاد آورد که اهریمن بهشتی اهمیتی به تشریفات نمی­داد و از چیزهای پیچیده متنفر بود. به همین دلیل محل سکونتش ظاهر متفاوتی نسبت به باقی خانه­های فرقه نداشت.

عمارت ارباب فرقه اهریمن بهشتی.

درست در ورودی عمارت، خدمتکار یک قدم به عقب برداشت.

«ایشون دستور دادن که فقط یک نفر می­تونه وارد بشه.»

خدمتکار این را گفت.

البته که منظور از یک نفر یو وون بود.

یو وون دختر را در ورودی رها کرد و خودش به داخل قدم گذاشت.

در کمال تعجب، در داخل عمارت، نمیتوانست حظور کسی را حس کند. یو وون به این فکر کرد که امکان ندارد اهریمن بهشتی او را به اینجا دعوت کند و خودش آنجا نباشد. فقط یک دلیل داشت که چرا یو وون نمی­توانست حظور او را حس کند.

«اون مثل همیشه تنبله.»

در سطح فعلی یو وون غیر ممکن بود که بتواند حظور یک رتبه دار برتر مثل اهریمن بهشتی را حس کند.این کاملا اجتناب ناپذیر بود، زیرا اهریمن بهشتی، هیولاییست که اگر چهار لرد باهم ترکیب شوند بازهم نمی­توانند شکستش دهند.

یو وون به آرامی درون عمارت قدم می­زد و مناظر اطراف را نگاه می­کرد.

خوب در واقع، از بیرون اینطور بنظر می­رسید که او دارد مناظر اطراف را نگاه می­کند.

[تخم ؟؟؟ دندان­های نیشش را بیرون آورده است.]

یو وون در درونش از تخم پرسید… «اون اینجاست؟»

آن چیز که از زمان وارد شدنش به فرقه‌ی شیطان بهشتی حس میکرد، بالاخره آنجا و پیش یو وون بود.