ورود عضویت
Linseed – vol3
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

چپتر ۹۹

جاسوسی با ایزابلا

محافظت از دیگران هم هدف بدی نیست. لوسیوس قدم زنان به سمت ایزابلا میره و اول چند لحظه با تمرکز به کارت ها نگاه میکنه. اون سعی داره با چشم سومش، رفتار و بافت انرژی کارت‌ها رو مرور کنه. کم کم توده‌ای از انرژی ذهنی خودشو به کمک دستش که از پشت کتابش بیرون اومده به سمت کارت ها میفرسته. این انرژی به شکل واضحی مثبته.

کارت‌های وحشی مهار میشن و ایزابلا که صورتش حالا حسابی سرخ شده، دستشو از گره موهاش بیرون میکشه و به کارت‌های پخش شده روی میز فحش میده.

اضطراب ایزابلا به لوسیوس هم سرایت میکنه. احساس ناامنی، خطر، ناامیدی. «چیشده ایزابلا؟»

ایزابلا که انگار ناگهان چیزی رو به یاد آورد، چند قدم از لوسیوس فاصله گرفت و رو به روی گوشه ای از اتاق ایستاد. «من برای کاری میرم، به کسی نگو که امروز چی دیدی، من بهت اعتماد دارم لوسیوس فهمیدی؟»

لوسیوس فرد قابل اعتمادیه و این موضوع برای همه واضحه. اون انرژی فوق العاده روشنی نسبت به بقیه‌ی همخونه های خودش داره. «صبر کن منم باهات میام. به نظر مضطربی.»

ایزابلا شروع به باز کردن یه پورتال میکنه. «مطمئن نیستم هنوز ولی حس میکنم اتفاق بدی داره میوفته و باید از خودمون محافظت کنیم.» اون با گفتن این حرف، دستشو به سمت لوسیوس میبره. دست کوچیک لوسیوس، گرم و صمیمانه است، مثل بچه ایه که گناه خاصی انجام نداده.

لحظه ای بعد هر دو توی منطقه ی متروک و بیابونی‌ای ظاهر میشن. باد خشک و سوزانی به شدت با پیشونی لوسیوس برخورد میکنه و موهای فرش رو کنار میزنه. «اینجا کجاست؟»

ایزابلا به قصر قرمز و نارنجی رنگی اشاره میکنه: «قلمرو بای جن.»

اونها هاله ی خودشون رو تا جای ممکن پنهان میکنن. ایزابلا بنا به تجربه، در انجام این کار، مهارت بیشتری داره و حتی بخشی از انرژی خودشو به لوسیوس و مخفی کردن بیشتر هاله اش اختصاص میده. لوسیوس چیزهای کمی در مورد بای جن میدونه. مثلا اینکه اون یکی از مردایی هست که ظاهرا از خانوم دو جی خوشش میاد. یه مرد که گاهی خیلی جوون و لاغر و آسیب دیده به نظر میرسه و گاهی سیاه و کمی درشت هیکل و سادیستی. ایزابلا که قدش کمی از لوسیوس بلند تره، دست اونو گرفته و لحنش صمیمانه‌تر از بقیه ی اوقات شده. اصولا ایزابلا به جز زمانی که مشغول فالبینی و رمالی هست صحبت نمیکنه و حین انجام کارش هم یک لحن اسرارآمیز داره. اما الان انگار که به انسانی ترین حالت خودش برگشته و احساسات نرمال زیادی درونش زنده شده. احساساتی که یک انسان، در برخورد با اونچه که بقا و دوامش رو به خطر میندازه بروز میده.

ایزابلا در حالی که به قصری که در دور دست قرار گرفته خیره شده و به پیش میره میگه: «موجودات تاریک، همیشه حدی از جنون رو تجربه میکنن، رکود از ما چیزای بدی میتونه بسازه. این تقصیر دو جی نیست ولی من میترسم که اون امنیت ما رو هم به خطر بندازه. امروز اونو کنار یه مرد دیدم و اینطوری بود که اونا صاحب بچه میشن. البته نه به خاطر عشق، به خاطر استفاده از کالبد بچه ها. میدونی منظورم چیه؟ کالبد ها اجزایی دارن که باعث قدرت میشن. اونا رو پرورش میدن و ازشون استفاده میکنن.»

لوسیوس کمابیش از این موضوعات اطلاع داره و به ایزابلا که لحظه ای سربرگردونده و بهش نگاه میکنه، نشانه ی تایید رو نشون میده.

ایزابلا ادامه میده: «بای جن بر خلاف ظاهرش عشق شدیدی به دو جی داره ولی سال ها بازی خورده. البته من مطمئن نیستم این چیزی که تجربه میکنه عشق خالص باشه چون اون خودش هم حالت روانی نامتعادلی داره ولی به نظرت اگه بنا باشه خانوم دو جی جفت گیری کنه به سراغ کی میره؟»

لوسیوس میگه: «ممکنه انتخابای دیگه ای هم داشته باشه.»

ایزابلا میگه: «ولی اون حتی از قلمرو خودش هم به زور بیرون میره. فقط بای جن هست که مرتبا اجازه ی ورود داره و از دو جی دست نکشیده. چرا باید به یه مرد غریبه اعتماد کنه؟»

لوسیوس کمی فکر میکنه و سعی داره به یک تحلیل خوب برسه. «الان می خوای با حضور توی قلمروی بای جن در این مورد مطمئن بشی؟»

ایزابلا که ظاهرا کمی از بای جن ترس داره جواب میده: «فقط می خوام مطمئن بشم و البته شاید به یه سری اطلاعات خوب هم ….»

هنوز جمله ی ایزابلا تموم شده که با کله روی زمین ماسه ای بیابون میوفته. لوسیوس که صورتش روی دامن ایزابلا برخورد کرده و هنوز گرد و خاک نتونسته وارد منافذ صورتش بشه فرصت پیدا میکنه تا نگاهی به اطراف بندازه. زنی با هاله ی بسیار سرخ در حال نگاه کردن به اون هاست.

ایزابلا با خشم میگه: «شو شین.»

مین یون که درست پشت سر شو شین ایستاده از اینکه نادیده گرفته شده خوشحال نیست برای همین سعی میکنه با یک دیالوگ خودنمایی کنه: «شما دو نفر اینجا چیکار میکنید؟ ما چیزایی در مورد جفت گیری شنیدیم.»

با این حرف، شو شین و مین یون میزنن زیر خنده. ایزابلا که حسابی بهش برخورده میگه: «هااا بذار ببینم این زبون درازو هم جلوی اربابم داری؟! من از هیچ کدومتون نمیترسم حتی از بای جن.»

شو شین قصد داره لگدی سمت ایزابلا پرتاب کنه اما مین یون جلوشو میگیره: «صبرکن اونا فقط دو تا بچه هستن.»

شوشین با عصبانیت میگه: «ها بچه؟ اونا سن و سالشون از من و تو هم بیشتره. نگاه به ظاهرشون نکن.»

لوسیوس که حالا تونسته بلند شه و حتی کمی گرد و خاک لباسش رو پاک کنه با لحنی صلح طلبانه میگه: «چیزی باعث نگرانیمون شده و فکر میکنم بهتره در موردش صادق باشیم.»

ایزابلا با نارضایتی روی زمین نشسته و قصد هم نداره بلند شه بلکه یه حالت بی ادبانه ای داره و حتی به چهره ی زیردستای بای جن نگاه نمیکنه.

شو شین از لوسیوس خوشش میاد چون به شکل آشکاری با ادبه. لوسیوس در مورد مین یون کنجکاو شده چون چشم هاش زیاد واضح نیست و یکیشون هاله ای سبز و دیگری هاله ی قرمزی رو ساطع میکنه. همچنین چیزی درون انرژی مین یون هست که براش جالب و صمیمانه جلوه میکنه. ولی به هر صورت الان مشکلی وجود داره که باید بهش رسیدگی بشه. «ایزابلا از قدرت روشن بینی برخورداره. اون میتونه چیزهایی رو ببینه که بقیه قادر به دیدنش نیستن، مثل چیزایی از آینده… ما فکر میکنیم که خانوم دو جی داره کار خطرناکی انجام میده.»

شو شین با طعنه میگه: «و حالا شما فکر کردین که با جاسوسی توی قلمرو بای جن می تونید مشکلتون رو حل کنید؟ و اصلا فکر کردید ما اجازه ی همچین کاری رو میدیم؟»

ایزابلا میگه: «اگه قدرتی که مثل زالو از اربابت میگیری نبود عمرا میتونستی ما رو اینجا ببینی. فکر کردی نمی دونم مراسم قدرت گرفتنشون چجوریه و با چه خفتی زندگی میکنی؟…»

-خفه شو!

شو شین با جیغ وحشتناکی این جمله ی دستوری رو میگه که البته صرفا باعث میشه تا لبخندی از شرارت روی صورت ایزابلا ظاهر بشه. حالا چهره اش از یه آلیس کوچولوی مو طلایی در حال شباهت پیدا کردن به فردی با سن و سال بیشتره و میشه هاله ی قهوه ای رنگی رو توی موهاش دید. اون یه زن میانساله، یه زن میانسال جادوگر و شکسته.