ورود عضویت
witness – 1
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

قسمت چهارم

دست‌هايم را از روي ميز برمي‌دارم و به روي گونه‌ام مـيزنم و بعـد بـا ذوق مي‌گويم:
نكنه شاه مي‌خواد براي نوه اش عروس پيدا كنه؟

بدون اينكه بگذارم حرفي از دهان باز شـده‌ي سـركرده بـيرون بيايـد داد ميزنم:

مامان، بيا ديگه. همين تازه شنيدم شاه دنبـال عـروس بـراي نـوه اشـه. ولي فكر كنم يا عروس سن بـالا بـراي نـوه ي دوازده سالشـون مي‌خـوان، يـا اينكه سنم توي سرشماري اشباه شده.

با اين حرفم صداي چند تالاپي از داخل آشپزخانه آمد و بعد هم مادرم است كه درحال پيدا مي‌شود.

انگار مضحكه ايي كه من راه انداخته بودم را باور كرده بود. گردني كه به سمت آشپزخانه كشيده بودم تا فرياد بزنم را صـاف ميكنم و منتظـر عـدم تأييد سركرده ميمانم.

خنده ام گرفته بود.

نميـدانم چـرا هيچ كس در آن سـكوت حـرفي نمـيزد، ولي اينكارشـان داشت باعث ميشد نتوانم جلوي قهقهه‌ام را بگيرم.

انقدر چهره ي سربازان و سركرده شان يبس بود كــه لحظــه ايي فكــر كردم نكند اين اتفاقي باشد كه در هرخانه رقم مي‌خورد.

سركرده بعد از اينكه سكوت حكمران در خانه را مصاعد ديد، دستش را مشت كرد و كنار دهانش برد تا گلويش را صاف كند و پس از بـه سـردي گفت:

… … امان از زن ها . اينطور نيست .( كمي مكث كرد، انگار داشت فكـر مي‌كرد چه چيزي صدايم كند) دختر.

بـراي احـترام بـه حكمي كـه هربـار در هرخانـه مـي‌رفت مي‌خوانـدتش ايستاد، نخ روي پاپيكا را باز كرد و از رويش يا از حفظ خواند:

از تنها شاه سابان، كارن سابان به تمامي شهروندان بي‌نظیرم.
از آنجا كه از حمايت و اطاعت بي‌نظير شما از شاهتان اطلاع دارم، اينك من بــراي عضــويت در ارتش شاهنشــاهي فراخــواني اعلام ميــدارم، بــراي دخترانم.
از تك تك شما فرزندان عزيزم دعوت به عمل مي‌آيد تا از كشــورتان از خانه‌هاي‌تان از خاكتان و از شاه عزيز‌‌تر از جانتان حمايت كنيد. چنانچه ميدانيد بدون اندكي تأمل دختران و زنان عزيــز كشــورمان در
راه محافظت خاك برمي‌خيزند، وعده‌ايي گذاشـته‌ايم. در هرخانــه، اگــر زني در راه محافظت از شاهش برخيزد، ما پسران كوچكتر از دوازده سال تــوي خانــه را از خدمت سربازي معاف مي‌داريم. پايان، شاهنشاه كارن.

پس از خواندن نوشته در خانه سكوت بـود و تنهـا صـداي چـرك چـرك سوختن چوب توي شـومينه و صـداي بلنـد شـدن من و زانـو زدنم روي كـف چوبي خانه كه اگر سركرده كثيفش نميكرد تميز بود.

دم بزرگي را به داخل ميكشم و بعد مي‌گويم:

اينجانب، آماده ي پذيرش فرمـان شـاه، بعنـوان سـرباز آمـاده‌ي انجام وظيفه ميباشد.

چرا زودی پيامي كه قرار بود نصف جمعيت كشور رو به مرگ بفرســتد را قبول كرده بودم؟