ورود عضویت
Linseed – 04
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

چپتر ۱۴۹

یامازو در گوشه ای مشغول بازسازی حفاظ روحی خودش هست که به خاطر فشار انرژی منفی حاکم در منطقه ی مغرب و همچنین به خاطر تلاش مت*جاوزانه ای که برای ورود به تاسیسات برادری تاریک انجام داده دچار ترک خوردگی شده. اون حالا می تونه در حین انجام مدیتیشن، چیزای بیشتری رو از گذشته و اتفاقاتی که توی این منطقه پشت سر گذاشته به یاد بیاره.

«بله من اینجا بودم، زمانی که هنوز بسیاری از تمدن های فعلی زمین حتی شکل هم نگرفته بودن. این تاریخ، خیلی وقته که از ذهن بشر پاک شده اما همون زمان هم رگه هایی از افکار و قوانین امروزی وجود داشت.»

یامازو در حال قضاوت انسان هاست. اون درک میکنه که چرا اتفاقات و داستان هایی که بشر امروزی دنبال میکنه تا این حد در نظرش تکراری و کسل کننده است. اون به عنوان یه روح قدیمی، اتفاقات زیادی رو از نزدیک دیده و دنبال کرده، موجودات قدرتمند و شرور زیادی تا آخرین فصل زندگیشون جلوی چشماش بودن و تراژدی های بشر، براش صرفا یک سری داستان تخیلی توی کتاب نیستن.

 این حقیقت که انسان ها نتونستن جوری زندگی کنن که چیز تحسین برانگیزی رو از خودشون به جا بذارن، موضوعیه که نمی تونه از پشت ذهن یامازو پاک بشه و دلیل کسالت و بی علاقگیش نسبت به اونچه که سعی داره جذبش کنه همینه. اون نمی تونه به تمدن انسانی جذب بشه و این فقط مشکل اون نیست. این داستان هر روحیه که یک بهار، تابستون، پاییز و زمستون یک سیستم فکری یا تمدن رو از نزدیک دیده باشه. یک ۴ فصل که میتونه بیش از چند هزار سال هم طول بکشه.

یامازو توی همین فکرا غرقه که ناگهان فشار یک انرژی عجیب رو احساس میکنه. این انرژی براش نسبتا ناآشنا هست اما میدونه که متعلق به ساکوراست. اون داره سعی میکنه ارتباط بگیره و مشخصا در خوده منطقه ی مغرب حضور داره.

یامازو سعی میکنه به کمک چشم سومش اطلاعات دریافتی رو مرور کنه. هرچند این روش نمیتونه اطلاعات دقیقی بهش بده اما به طور غریزی به همون جهت جغرافیایی ای کشیده میشه که در نهایت اونو به منطقه ی ساکورا میرسونه.

ساکورا توی یک دره گیر افتاده و اطرافش موجودات سیاه و قد بلندی رو میشه دید. هر چند ساکورا با کالبد هفتمش تله پورت کرده و اون موجودات صرفا بعد چهارمی هستن اما این تفاوت خیلی جزئیه و چنانچه به مدت طولانی در معرض حمله ی این موجودات قرار بگیره، میتونه آسیب های زیادی رو متحمل بشه.

مزیت یامازو در اینجا اینه که اون با کالبد نهم خودش به مغرب اومده. این یه حقیقته که یامازو ازش مطلع نیست اما واضح ترین دلیل تفاوت قدرت این دو در همین مساله نمود پیدا میکنه.

یامازو در سطح تکاملی ۹ هست در حالی که ساکورا به شکل متزلزلی در سطح تکاملی ۷ حضور داره. سطح تکاملی ۹ به موجود اجازه میده تا در دشوار ترین شرایط و تحت سنگین ترین فشار های روانی هم موضع خودشو پیدا کنه و مبارزه ی خودشو ادامه بده در حالی که اصولا یه موجود بعد هفتمی هنوز نمی تونه به لحاظ روانی، فلسفه ی جنگ و مبارزه رو ادراک کنه. میشه گفت که شم مبارزه ی اینطور موجودات پایینه. ممکنه بتونن مانور خوبی از خودشون نشون بدن یا فنون مبارزه شون زیاد باشه یا حتی قدرت بدنی خیلی خیلی زیادی داشته باشن اما این احتمال که وارد مبارزات اشتباهی بشن و به نفع چیزهای بی ارزشی مبارزه کنن زیاده.

یامازو در ابتدا یک حلقه ی انرژی رو در اطراف موجودات تاریک درست میکنه و با توجه به خوانشی که از غرایز موجودات تاریک انجام داده، انرژی خودشو تبدیل به یک سگ هولوگرافیکی میکنه. این سگ که از انرژی ذهنی یامازو ایجاد شده چندان خطری نداره و رنگش هم آبی روشنه اما اونقدری واق واق میکنه که توجه موجودات تاریک رو به خودش جلب میکنه. به زودی یامازو مطمئن میشه که این موجودات تاریک، یک نژاد خاص از جین لین هستن.

با این وجود، اونها به خاطر یک سگ معمولی حاضر نیستن که از اطراف ساکورا پراکنده بشن چون انرژی روحی ساکورا خیلی بیشتر از اون سگ واق واقو هست.

 خوش انرژی بودن هم دردسر های خودشو داره. کسایی مثل یامازو زیاد جلب توجه نمیکنن چون ظاهر بیچاره ای دارن و هر کی ندونه فکر میکنه یه روح ترکیده و داغون درون وجودشون هست که توی سال های ابتدایی عمرش دچار زوال شده؛ اما ساکورا یک رنگ صورتی بسیار شفاف و تا حد زیادی سالم رو از خودش به نمایش میذاره و ظاهرا فکر نمیکرده که اینجا با دردسر عجیبی رو به رو بشه. البته این افکار یامازو هست.

یامازو به خودش و اینکه نمی تونه جلب توجه کنه میخنده و از صخره ها پایین میره. حتی وقتی که به شکل تهدید کننده و به قصد شروع مبارزه از صخره ها پایین میره هم جین لین ها احساس خطر خاصی نمیکنن. یامازو صرفا یه مرد جوون با کیمونوی رنگ پریده است که مثل یه موش، روی صخره های یه دره ی بلند تلو تلو میخوره. اونها صرفا لحظه ای با تعجب به یامازو نگاه میکنن.

ساکورا از همین فرصت کوتاه استفاده میکنه تا هاله ی مبارزه ی خودش رو باز کنه. فعال سازی این هاله به مقدار قابل توجهی انرژی احتیاج داره و نمیشه در اوج درگیری بازش کرد. با باز شدن این هاله که قراره پر از کلمه های غلیظ و جوهری باشه، یامازو پی به ریشه ی مشکل میبره. کلمات درون هاله ی ساکورا خیلی خیلی کم شدن.

مشخصا این اواخر تمرین زیادی نداشته. این از ساکورا کمی بعیده اما الان مساله ی مهم تری وجود داره. یامازو باید به جفتش کمک کنه تا از این مخمصه نجات پیدا کنه.

یامازو با فشاری که روی نگین دسته ی خنجرش میاره اونو تبدیل به یک شمشیر بلند با تیغه ی فیروزه ای میکنه و جین لین ها رو به چالش میکشه.

ساکورا به جای فرستادن مستقیم کلمات ناچیز خودش به سمت مهاجما، این کلمات رو به سمت تیغه ی شمشیر یامازو میفرسته و حالا میشه یک سری کلمه ی باستانی رو روی تیغه ی شمشیر یامازو دید.

 ترکیب رنگ فیروزه ای و کلمات صدفی رنگ، هاله ای روحانی رو درون فضا ایجاد میکنه که همون اندازه که برای یامازو و ساکورا خوش آینده، برای جین لین ها حس خطر و ناامنی رو ایجاد میکنه.

یامازو پای خودشو روی زمین میکوبه و وزنشو روی زانوی پای راستش میندازه. این بهش اجازه میده تا مانور نیم دایره ای شکلی رو به کمک شمشیرش ایجاد کنه و اونو توی هوا تاب بده.

وقتی که شمشیر با تنه ی اولین جین لین برخورد میکنه، دود خاکستری رنگی به هوا بلند میشه. بویی که به همراه این دود متصاعد میشه، حال یامازو رو بهم میزنه اما قبل از اینکه بتونه بالا بیاره، حمله ی بعدی شروع میشه و دو جین لین تصمیم میگیرن تا با هم اونو تلکه کنن.

یکی از اونا دستشو به سمت تیغه ی شمشیر میبره و بقای خودشو در این می‌بینه که بتونه حداقل طرف مقابل رو خلع سلاح کنه. یامازو متوجه میشه که دست جین لین دوم، قدرت بیشتری داره و تیغه ی شمشیر نمیتونه اونو نصف کنه. با این فکر توی حوزه ی ذهنش به دنبال راه حلی میگرده و به سرعت، کلماتی که با جوهر سیاه و سرخ نوشته شدن رو از طریق چاکراهای کف دستش به درون تیغه ی شمشیر میفرسته.

از اونجایی که توده ی بدنی جین لین ها به رنگ تیره است، فقط یامازو متوجه خزیدن کلمات، به درون بدن مهاجم میشه. بعد از چند لحظه، موجود احساس میکنه که از درون، دچار خونریزی شده و در حالی که ماده ی سیاه رنگی رو بالا میاره، دست از تقلا برای گرفتن شمشیر بر میداره.

یامازو که زیاد علاقه ای به گرفتن روح زندگی دیگران نداره تصمیم میگیره تا به فرار جین لین ها نگاه کنه اما ساکورا با انداختن یک تور بزرگ، اونها رو زمین گیر میکنه و از یامازو میخواد که اونا رو بکشه. یامازو صرفا با حالتی بهت زده به ساکورا نگاه میکنه.

ساکورا شمشیر یامازو رو از دستش میگیره و میگه: «اونا جاسوس هستن، فکر میکنی چرا اینجا حضور دارن؟ داشتن از یه ورودی محافظت میکردن. اگر نکشیمشون میرن و به ارباب خودشون خبر میدن.»

یامازو به سرعت واکنش نشون میده و میگه: «خب بیهوش‌شون کن.»

صدای ناله ی پر از درد و اندوه جین لین ها به هوا بلند میشه و حس شفقت یامازو رو بیشتر بیدار میکنه. ساکورا میگه: «داری شوخی میکنی؟ چرا براشون دلسوزی میکنی؟»

البته حرف یامازو بیراه نیست. جین لین ها غرایز قدرتمندی دارن و حتی متوجه دلرحمی یامازو شدن. این در حالیه که ساکورا صرفا به خاطر ویژگی های متفاوت روانیش قادر به درک این موضوع نیست.

در نهایت، ساکورا به بیهوش کردن جین لین ها راضی میشه. این کار میتونه حدود ۲۴ ساعت اونا رو به خواب عمیقی فرو ببره.

هر چند ساکورا یامازو رو آشکارا سرزنش کرد اما تهه قلبش اونو به خاطر این حس شفقت، تحسین هم میکنه.

.

.

.