وقتی بای زهمین دستکاری جاذبه را به صورت معکوس فعال کرد، انتظار داشت که صحنه ای مثل زمانی که مار درجه یک او چند ساعت پیش کشته شد، غبار سمیاش را بیرون بزند.
با این حال، همیشه همه چیز آنطور که انتظار دارید پیش نمی رود.
صدای فش فش حرکت آتش
سرعت حرکت شعله های آبی آتش به میزان قابل توجهی کاهش یافت و برخی از شعله های آتش به سمت آسمان پرتاب شدند و شب تاریک را روشن کرد. مشکل اینجاست که برخلاف پیش بینی بای زهمین، سیل آتش همچنان بهسمت او در حرکت اند.
بای زهمین غافلگیر شد و ناخودآگاه دستش هایش را بالا برد تا صورتش را بپوشاند.
بنگ!
انفجاری قطعا بزرگ تر از انفجاری که با سقوط بای از آسمان رخ داد، در همان شب و در مدت کوتاهی از شب قبل، دوباره جنگل را به لرزه درآورد.
آتش آبی به اندازهای پرنور بود که صدها متر اطراف را روشن می کرد و دمای شعلهها آنقدر بالا بود که تمام بیست متری اطراف جانور اژدها شروع به ذوب شدن کرد زیرا سنگها شروع به تشکیل حوضچههای کوچکی از گدازه در داخل دهانه کردند.
.
صدای فش فش حرکت آتش
بای زهمین با عجله از جا پرید به آسمان پرواز کرد. در حالی که هنوز با بازو هایش جلوی بدنش را پوشانده و روی محافظت از صورتش تمرکز کرده.
«ری&دم توش…» بای زهمین نمیدانست در یک شب چند بار فحش داده است.
بی اختیار از درد، صورتش را در هم کشید و در حالی که دستکاری جاذبه را به صورت معکوس روی خود و اطرافش فعال میکرد تا سرعت سقوط را کاهش دهد، به بدنش نگاه کرد تا وضعیت فعلیاش را مشخص کند.
انگشتان او به طور متوسط سوخته، خطرناک نیست،اما خیلی دردناک است. دستکشهای او به شدت سوخته و مشخص است که دوام آنها به حدی کاهش یافته که نمیتوانند دو حمله به همان بزرگی را تحمل کنند.
در مورد زره مرتبه دوی تمام تنهی گرگ خونخوار او، لکه های جزئی در قسمت بالا، به خصوص روی تقویت کننده های بازو دیده می شود.
“حتی اگه بتونم روی زره رتبه 2م تاثیر بذارم، بازم اون شعله قطعا خیلی خطرناکه!” فکر بای زهمین مانند جرقه ای از هوشیاری در ذهنش ایجاد شد.
اگر او تجهیزات با کیفیت مناسب را جعل نمی کرد، تمام بدنش بدتر از زمان مبارزه با سوسک فروزان، دچار سوختگی شدیدتر می شد و اگر چرم و موادی که برای جعل وسایلش استفاده می کرد، در اختیار نداشت، باز هم سوختگی شدیدتر می شد. با توجه به اینکه آخرالزمان به تازگی روی زمین آغاز شده است، شاید همه چیز در حال حاضر در آتش سوخته یا به انبوهی از زباله های بیفایده تبدیل شده باشد.
فقط به این دلیل که بای زهمین اساساً در بین موجودات مرتبه اول شکست ناپذیر قرار میگیرد به این معنی نیست که اگر مراقب نباشد صدمه نمی بیند!
در حالی که نگاهش با نگاه سرد هیولا گره خورد زمزمه کرد: «خوبه فقط یه جونور مرتبه اوله. اگه مرتبه دوم بود احتمالا حسابی بهم آسیب میزد…»
جانور اژدها مانند، از قبل آماده شده و تمام هیکلش را به بیشترین شکوه رسانده. این هیولا با بیش از سی متر قد، بدون شک موجودی غول پیکر محسوب میشودکه با گراز های آهنی تقویت شده قابل مقایسه است! ارتفاع بسیار زیاد و طول وحشتناکش باعث میشود که منظره هیولا هیچ تفاوتی با اژدهای افسانه ای نداشته باشد!
در حالی که بای زهمین در هوا معلق است، مغز او مانند یک ابر رایانه کار کرده و هر حرکت و هر ثانیه از آخرین برخورد کوتاه را تجزیه و تحلیل می کند. فقط چند ثانیه طول کشید تا بفهمد چرا دستکاری جاذبهاش به درستی کار نمیکند، که در نهایت منجر به سوختگی جزئی او شد.
به هر حال هیولا به او فرصت زیادی برای فکر کردن نداد. به محض برخاستن، با قدمی بزرگ، فاصله پنجاه متری را در یک چشم به هم زدن طی کرد و برای دومین بار، دهان خود را کاملا باز کرد.
نفس آتش از داخل جانور خارج شد و بلافاصله به بای زهمین رسید، در حالیکه در هوا بود نمی توانست آزادانه حرکت کند و در نتیجه، قدرت مانور برای فرار از حملهی پیش رو را نداشت.
بای زهمین با دیدن گردباد آتش آبی که به سمت او پرواز می کرد، خرخر کرد و دستکاری جاذبه ۱۵ برابر را فعال و به زمین سقوط کرد و به راحتی از حمله هیولا فرار کرد.
با این حال، او با آموختن از تجربه قبلی خود، درست قبل از برخورد با زمین، دوباره دستکاری جاذبه را فعال کرد اما این بار برعکس بود. سرعت سقوط، فوراً بلافاصله کاهش یافت و هنگامی که پاهای او به زمین برخورد کرد، بر خلاف انفجار بزرگ که با توجه به وزن او پانزده برابر می شد، به سختی صدایی در آوردند.
جانور اژدها مانند با دیدن اینکه حمله او به انسان نفرت انگیزی که او را آنقدر مجروح کرده بود نرسید و دردی طولانی در پشت بدنش احساس کرد، آماده شد تا ابتدا مهارت آتش خود را دوباره فعال کند، دهانش را باز کرد و با عصبانیت غرش کرد.
بای زهمین اگر بخواهد می تواند به راحتی به زندگی هیولا پایان دهد. با این حال، چون هدف او این بود که به جای کشتن تصادفی هیولا، جوانب مثبت، منفی و محدودیت های مهارت دستکاری جاذبه را آموزش ببیند، برای همین او صبورانه منتظر حمله ایستاد.
علاوه بر این، او هنوز باید بررسی کند که آیا تحلیل قبلیاش درست بوده یا خیر. اگر درست باشد، فقط چند آزمایش دیگر روی هیولا انجام میدهد تا یکبار برای همیشه آن را نابود کند.
جانور نمی تواند مهارت خود را بلافاصله برای بار سوم فعال کند، باید به مدت دو ثانیه کاملا شارژ شود. این قابل درک بود، زیرا مهارت های حمله او به طرز شگفت انگیزی به اندازه کافی قدرتمند است که سنگها را به گدازه تبدیل کرده و تقریباً آزادانه زمین را تغییر میدهد. همچنین توضیح می دهد که چرا بدن فیزیکی او بسیار قوی و قدرتمند است و همچنین چرا دم او مانند سلاحی مرگبار به نظر می رسد.
با دمش به عنوان یک سلاح و بدنش به عنوان سپر، شکست دادن این موجود، حتی زمانی که مهارت خود را شارژ می کند، بسیار دشوار خواهد بود!
پس از دو ثانیه، سومین نفس شعله آبی با تمام سرعت به سمت بای زهمین پرواز کرد.
بوی سوختگی فضا را پر کرده بود و اگر علف های چند صد متری اطراف توسط حمله اول بای زمین از بین رفته بود، قطعاً باعث آتش سوزی می شد.
بای زهمین چشمانش را نیمه بست و منتظر ماند. به محض اینکه حمله آتش ده متر از او فاصله داشت، او حتی دو بار به فعال کردن دستکاری جاذبه در بالاترین سطح خود فکر نکرد.
غرش…
زمین فورا فروکش کرد و کمی تکان خورد. با این حال، شگفتانگیزترین چیز این است که انفجار آتش در یک خط مستقیم مانند لیزر غیرقابل توقفی که مستقیماً روی زمین کشیده شده است حرکت میکند!
بنگ
شعله های آتش، یکی پس از دیگری به طور غیرقابل کنترلی در همه جا پخش می شوند. با این حال، این شعلهها که از شراره اصلی خارج شده بودند، قدرت زیادی نداشتند، بنابراین وقتی تعدادی از آنها به بای زهمین نزدیک شدند، به پشت دست او برخورد کردند.
«پس این درسته.» با قیافه ای راضی با صدای بلند گفت: «از اونجایی که این هیولا نفس رو از داخل بدنش بازدم می کنه و به قدرتش ادامه می ده تا زمانی که دهانش رو کاملاً ببنده، وقتی من دستکاری جاذبه معکوس رو فعال کردم، شعله های آتش که از جلو پرواز می کردن به آسمون رفتن، اما شعله های پشت سر، فقط شارژ را حفظ می کردند. جدیدها بیشتر فشار میآوردند و بر اثر جاذبه کاهش یافته غلبه می کنند.»
«همونطور که ازت انتظار می ره، زه مین محاسبه گر!»
صدای لیلیث از پشت سرش به گوش می رسید و به نشانهی ستایش او، یک دور هم دست زد.
«میخوای دوباره بزنمت شیطون کوچولو؟» به شکلی خنده دار شوخی کرد.
«آی! خیلی وحشی! خیلی مسلط!» لیلیث هر دو دستش را روی گونه هایش گذاشت و با لبخند بزرگی روی لبانش سری تکان داد.
وقتی جانور بالاخره دهانش را بست و مهارت آتش ناپدید شد، دود از دو طرف دهان او بلند شد. هیولا وقتی دید که مهارتهایش آنطور که انتظار میرفت کار نمیکند، مات و مبهوت به نظر میرسید، و برای لحظهای متعجب شد که قرار است در آینده چه کار کند.
اما وقتی دشمن منفورش را دید که ساکت ایستاده و آرام به او نگاه می کند، بی عدالتی هایی را که کشیده بود به یاد آورد و دوباره به او روی آورد. سه ثانیه بعد، شعله آبی، بار دیگر از دهانش بیرون زد و هر چیزی را که سر راهش بود با نیرویی به ظاهر غیرقابل توقف سوزاند.
بای زه مین مهارت دستکاری جاذبه خود را تا 15 برابر حفظ کرد، زیرا از مانای بسیار کمتری استفاده می کرد، و از آنجایی که او مجبور نبود قدرت یا استفاده از مهارت را تغییر دهد، این کار جواب نداد.
بنابراین، زمانی که شعله آتش وارد محدوده اثر مهارت شد، همان چیزی که در مورد قبلی اتفاق افتاد، تکرار شد.
یک بار، دو بار، سه بار، چهار بار….
بای زهمین چند بار دیگر تلاش کرد تا مطمئن شود مهارت چگونه عمل می کند تا به خوبی در برابر هیولاهایی با مهارت های پایداری از نوع آتش، مانند هیولای مقابل او، آماده شود.
مانند بازی های ویدئویی که در کودکی بازی میکرد، بای زهمین واقعاً دوست دارد قدرت و محدودیت های خود را در برابر دشمنان ضعیف آزمایش کند زیرا تنها در این صورت است که می تواند تمام پتانسیل خود در برابر دشمنان قوی را نشان دهد. در عین حال ممکن است شگفتی های نه چندان خوبی را تجربه کند.
حدس می زنم فعلا همین کافی باشه. او با لبخندی خفیف فکر کرد و ظاهراً هیچ دردی از انگشتان خود که کمی سوخته احساس نمی کرد.
درست زمانی که جانور پس از فعال کردن مهارتش برای دهمین بار دهان خود را بست، درخششی از خستگی از چشمان نارنجی او عبور کرد. از آنجایی که این یک هیولای ترکیبی با مهارت جادویی قوی و بدنی محکم بود، سبک مبارزه بهینه آن استفاده از هر دو بود و در عین حال به مانا اجازه می داد تا به آرامی در میانه نبرد، بازسازی شود.
هیولا از لحظه شروع جنگ فقط می خواست دشمنش را به خاکستر تبدیل کند. در حالت عادی باید اینطور باشد، اما متأسفانه هیولا با هیولایی بزرگ تر از خودش روبرو بود. که در نهایت منجر به خستگی او شد.
فش فش باد
بای زهمین در یک چشم به هم زدن ده ها متر به هوا پرید و درست قبل از شروع سقوط، دستکاری جاذبه را به صورت معکوس فعال کرد. بلافاصله پس از آن، دستکاری خون را فعال کرد.
هیولای اژدها مانند، ناگهان خود را در محاصره مقدار زیادی زنجیر که از خون خود او تشکیل شده بود، یافت. قبل از اینکه جانور بتواند واکنش نشان دهد، ده ها زنجیر ضخیم به اندازه یک مرد بالغ تنومند به دور چهار دست و پای او، گردن و دهانش بسته شده بود.
زنجیر ها سفت شدند و چهار دست و پای جانور به هم نزدیک شدند، به طوری که هیولا پس از از دست دادن تعادل خود به شدت روی زمین افتاد.
جانور با خشم سعی کرد غرش کند، اما زنجیر خونینی که دهانش را بسته بود، فقط ترک خورد و فوراً پاره نشد. بقیه زنجیره خونی که او را بسته بود هم سفت شد و ترکها یکی پس از دیگری با سرعت باورنکردنی شروع به پخش شدن کردند. جای تعجب نیست که اگر لحظه بعد آنها بشکنند.
در این لحظه، باد ناگهان وزید و هیولا به بالا نگاه کرد.
در چشمان هیولا، درست مانند خواب، شبحی منعکس شده بود که با سرعتی بسیار زیاد از ارتفاع بیش از صد متری سقوط می کرد. از این گذشته، هیولا هنوز در داخل دهانه بزرگ است!
«کیسه بوکس خوبی هستی!» بای زهمین در حالی که مشتش را گره کرده بود، بدون کوچکترین عقب نشینی با لبخندی خشن روی صورتش از او تشکر کرد.
یک مشت علاوه بر 371 امتیاز قدرت، سرعت اصابت بیش از صد متر نیز دارد، سرعت اصابت با توجه به جاذبه زمین 15 برابر افزایش می یابد!
فصل ۳۰۱ – آسیب دیدگی ها
وقتی بای زهمین دستکاری جاذبه را به صورت معکوس فعال کرد، انتظار داشت که صحنه ای مثل زمانی که مار درجه یک او چند ساعت پیش کشته شد، غبار سمیاش را بیرون بزند.
با این حال، همیشه همه چیز آنطور که انتظار دارید پیش نمی رود.
صدای فش فش حرکت آتش
سرعت حرکت شعله های آبی آتش به میزان قابل توجهی کاهش یافت و برخی از شعله های آتش به سمت آسمان پرتاب شدند و شب تاریک را روشن کرد. مشکل اینجاست که برخلاف پیش بینی بای زهمین، سیل آتش همچنان بهسمت او در حرکت اند.
بای زهمین غافلگیر شد و ناخودآگاه دستش هایش را بالا برد تا صورتش را بپوشاند.
بنگ!
انفجاری قطعا بزرگ تر از انفجاری که با سقوط بای از آسمان رخ داد، در همان شب و در مدت کوتاهی از شب قبل، دوباره جنگل را به لرزه درآورد.
آتش آبی به اندازهای پرنور بود که صدها متر اطراف را روشن می کرد و دمای شعلهها آنقدر بالا بود که تمام بیست متری اطراف جانور اژدها شروع به ذوب شدن کرد زیرا سنگها شروع به تشکیل حوضچههای کوچکی از گدازه در داخل دهانه کردند.
.
صدای فش فش حرکت آتش
بای زهمین با عجله از جا پرید به آسمان پرواز کرد. در حالی که هنوز با بازو هایش جلوی بدنش را پوشانده و روی محافظت از صورتش تمرکز کرده.
«ری&دم توش…» بای زهمین نمیدانست در یک شب چند بار فحش داده است.
بی اختیار از درد، صورتش را در هم کشید و در حالی که دستکاری جاذبه را به صورت معکوس روی خود و اطرافش فعال میکرد تا سرعت سقوط را کاهش دهد، به بدنش نگاه کرد تا وضعیت فعلیاش را مشخص کند.
انگشتان او به طور متوسط سوخته، خطرناک نیست،اما خیلی دردناک است. دستکشهای او به شدت سوخته و مشخص است که دوام آنها به حدی کاهش یافته که نمیتوانند دو حمله به همان بزرگی را تحمل کنند.
در مورد زره مرتبه دوی تمام تنهی گرگ خونخوار او، لکه های جزئی در قسمت بالا، به خصوص روی تقویت کننده های بازو دیده می شود.
“حتی اگه بتونم روی زره رتبه 2م تاثیر بذارم، بازم اون شعله قطعا خیلی خطرناکه!” فکر بای زهمین مانند جرقه ای از هوشیاری در ذهنش ایجاد شد.
اگر او تجهیزات با کیفیت مناسب را جعل نمی کرد، تمام بدنش بدتر از زمان مبارزه با سوسک فروزان، دچار سوختگی شدیدتر می شد و اگر چرم و موادی که برای جعل وسایلش استفاده می کرد، در اختیار نداشت، باز هم سوختگی شدیدتر می شد. با توجه به اینکه آخرالزمان به تازگی روی زمین آغاز شده است، شاید همه چیز در حال حاضر در آتش سوخته یا به انبوهی از زباله های بیفایده تبدیل شده باشد.
فقط به این دلیل که بای زهمین اساساً در بین موجودات مرتبه اول شکست ناپذیر قرار میگیرد به این معنی نیست که اگر مراقب نباشد صدمه نمی بیند!
در حالی که نگاهش با نگاه سرد هیولا گره خورد زمزمه کرد: «خوبه فقط یه جونور مرتبه اوله. اگه مرتبه دوم بود احتمالا حسابی بهم آسیب میزد…»
جانور اژدها مانند، از قبل آماده شده و تمام هیکلش را به بیشترین شکوه رسانده. این هیولا با بیش از سی متر قد، بدون شک موجودی غول پیکر محسوب میشودکه با گراز های آهنی تقویت شده قابل مقایسه است! ارتفاع بسیار زیاد و طول وحشتناکش باعث میشود که منظره هیولا هیچ تفاوتی با اژدهای افسانه ای نداشته باشد!
در حالی که بای زهمین در هوا معلق است، مغز او مانند یک ابر رایانه کار کرده و هر حرکت و هر ثانیه از آخرین برخورد کوتاه را تجزیه و تحلیل می کند. فقط چند ثانیه طول کشید تا بفهمد چرا دستکاری جاذبهاش به درستی کار نمیکند، که در نهایت منجر به سوختگی جزئی او شد.
به هر حال هیولا به او فرصت زیادی برای فکر کردن نداد. به محض برخاستن، با قدمی بزرگ، فاصله پنجاه متری را در یک چشم به هم زدن طی کرد و برای دومین بار، دهان خود را کاملا باز کرد.
نفس آتش از داخل جانور خارج شد و بلافاصله به بای زهمین رسید، در حالیکه در هوا بود نمی توانست آزادانه حرکت کند و در نتیجه، قدرت مانور برای فرار از حملهی پیش رو را نداشت.
بای زهمین با دیدن گردباد آتش آبی که به سمت او پرواز می کرد، خرخر کرد و دستکاری جاذبه ۱۵ برابر را فعال و به زمین سقوط کرد و به راحتی از حمله هیولا فرار کرد.
با این حال، او با آموختن از تجربه قبلی خود، درست قبل از برخورد با زمین، دوباره دستکاری جاذبه را فعال کرد اما این بار برعکس بود. سرعت سقوط، فوراً بلافاصله کاهش یافت و هنگامی که پاهای او به زمین برخورد کرد، بر خلاف انفجار بزرگ که با توجه به وزن او پانزده برابر می شد، به سختی صدایی در آوردند.
جانور اژدها مانند با دیدن اینکه حمله او به انسان نفرت انگیزی که او را آنقدر مجروح کرده بود نرسید و دردی طولانی در پشت بدنش احساس کرد، آماده شد تا ابتدا مهارت آتش خود را دوباره فعال کند، دهانش را باز کرد و با عصبانیت غرش کرد.
بای زهمین اگر بخواهد می تواند به راحتی به زندگی هیولا پایان دهد. با این حال، چون هدف او این بود که به جای کشتن تصادفی هیولا، جوانب مثبت، منفی و محدودیت های مهارت دستکاری جاذبه را آموزش ببیند، برای همین او صبورانه منتظر حمله ایستاد.
علاوه بر این، او هنوز باید بررسی کند که آیا تحلیل قبلیاش درست بوده یا خیر. اگر درست باشد، فقط چند آزمایش دیگر روی هیولا انجام میدهد تا یکبار برای همیشه آن را نابود کند.
جانور نمی تواند مهارت خود را بلافاصله برای بار سوم فعال کند، باید به مدت دو ثانیه کاملا شارژ شود. این قابل درک بود، زیرا مهارت های حمله او به طرز شگفت انگیزی به اندازه کافی قدرتمند است که سنگها را به گدازه تبدیل کرده و تقریباً آزادانه زمین را تغییر میدهد. همچنین توضیح می دهد که چرا بدن فیزیکی او بسیار قوی و قدرتمند است و همچنین چرا دم او مانند سلاحی مرگبار به نظر می رسد.
با دمش به عنوان یک سلاح و بدنش به عنوان سپر، شکست دادن این موجود، حتی زمانی که مهارت خود را شارژ می کند، بسیار دشوار خواهد بود!
پس از دو ثانیه، سومین نفس شعله آبی با تمام سرعت به سمت بای زهمین پرواز کرد.
بوی سوختگی فضا را پر کرده بود و اگر علف های چند صد متری اطراف توسط حمله اول بای زمین از بین رفته بود، قطعاً باعث آتش سوزی می شد.
بای زهمین چشمانش را نیمه بست و منتظر ماند. به محض اینکه حمله آتش ده متر از او فاصله داشت، او حتی دو بار به فعال کردن دستکاری جاذبه در بالاترین سطح خود فکر نکرد.
غرش…
زمین فورا فروکش کرد و کمی تکان خورد. با این حال، شگفتانگیزترین چیز این است که انفجار آتش در یک خط مستقیم مانند لیزر غیرقابل توقفی که مستقیماً روی زمین کشیده شده است حرکت میکند!
بنگ
شعله های آتش، یکی پس از دیگری به طور غیرقابل کنترلی در همه جا پخش می شوند. با این حال، این شعلهها که از شراره اصلی خارج شده بودند، قدرت زیادی نداشتند، بنابراین وقتی تعدادی از آنها به بای زهمین نزدیک شدند، به پشت دست او برخورد کردند.
«پس این درسته.» با قیافه ای راضی با صدای بلند گفت: «از اونجایی که این هیولا نفس رو از داخل بدنش بازدم می کنه و به قدرتش ادامه می ده تا زمانی که دهانش رو کاملاً ببنده، وقتی من دستکاری جاذبه معکوس رو فعال کردم، شعله های آتش که از جلو پرواز می کردن به آسمون رفتن، اما شعله های پشت سر، فقط شارژ را حفظ می کردند. جدیدها بیشتر فشار میآوردند و بر اثر جاذبه کاهش یافته غلبه می کنند.»
«همونطور که ازت انتظار می ره، زه مین محاسبه گر!»
صدای لیلیث از پشت سرش به گوش می رسید و به نشانهی ستایش او، یک دور هم دست زد.
«میخوای دوباره بزنمت شیطون کوچولو؟» به شکلی خنده دار شوخی کرد.
«آی! خیلی وحشی! خیلی مسلط!» لیلیث هر دو دستش را روی گونه هایش گذاشت و با لبخند بزرگی روی لبانش سری تکان داد.
وقتی جانور بالاخره دهانش را بست و مهارت آتش ناپدید شد، دود از دو طرف دهان او بلند شد. هیولا وقتی دید که مهارتهایش آنطور که انتظار میرفت کار نمیکند، مات و مبهوت به نظر میرسید، و برای لحظهای متعجب شد که قرار است در آینده چه کار کند.
اما وقتی دشمن منفورش را دید که ساکت ایستاده و آرام به او نگاه می کند، بی عدالتی هایی را که کشیده بود به یاد آورد و دوباره به او روی آورد. سه ثانیه بعد، شعله آبی، بار دیگر از دهانش بیرون زد و هر چیزی را که سر راهش بود با نیرویی به ظاهر غیرقابل توقف سوزاند.
بای زه مین مهارت دستکاری جاذبه خود را تا 15 برابر حفظ کرد، زیرا از مانای بسیار کمتری استفاده می کرد، و از آنجایی که او مجبور نبود قدرت یا استفاده از مهارت را تغییر دهد، این کار جواب نداد.
بنابراین، زمانی که شعله آتش وارد محدوده اثر مهارت شد، همان چیزی که در مورد قبلی اتفاق افتاد، تکرار شد.
یک بار، دو بار، سه بار، چهار بار….
بای زهمین چند بار دیگر تلاش کرد تا مطمئن شود مهارت چگونه عمل می کند تا به خوبی در برابر هیولاهایی با مهارت های پایداری از نوع آتش، مانند هیولای مقابل او، آماده شود.
مانند بازی های ویدئویی که در کودکی بازی میکرد، بای زهمین واقعاً دوست دارد قدرت و محدودیت های خود را در برابر دشمنان ضعیف آزمایش کند زیرا تنها در این صورت است که می تواند تمام پتانسیل خود در برابر دشمنان قوی را نشان دهد. در عین حال ممکن است شگفتی های نه چندان خوبی را تجربه کند.
حدس می زنم فعلا همین کافی باشه. او با لبخندی خفیف فکر کرد و ظاهراً هیچ دردی از انگشتان خود که کمی سوخته احساس نمی کرد.
درست زمانی که جانور پس از فعال کردن مهارتش برای دهمین بار دهان خود را بست، درخششی از خستگی از چشمان نارنجی او عبور کرد. از آنجایی که این یک هیولای ترکیبی با مهارت جادویی قوی و بدنی محکم بود، سبک مبارزه بهینه آن استفاده از هر دو بود و در عین حال به مانا اجازه می داد تا به آرامی در میانه نبرد، بازسازی شود.
هیولا از لحظه شروع جنگ فقط می خواست دشمنش را به خاکستر تبدیل کند. در حالت عادی باید اینطور باشد، اما متأسفانه هیولا با هیولایی بزرگ تر از خودش روبرو بود. که در نهایت منجر به خستگی او شد.
فش فش باد
بای زهمین در یک چشم به هم زدن ده ها متر به هوا پرید و درست قبل از شروع سقوط، دستکاری جاذبه را به صورت معکوس فعال کرد. بلافاصله پس از آن، دستکاری خون را فعال کرد.
هیولای اژدها مانند، ناگهان خود را در محاصره مقدار زیادی زنجیر که از خون خود او تشکیل شده بود، یافت. قبل از اینکه جانور بتواند واکنش نشان دهد، ده ها زنجیر ضخیم به اندازه یک مرد بالغ تنومند به دور چهار دست و پای او، گردن و دهانش بسته شده بود.
زنجیر ها سفت شدند و چهار دست و پای جانور به هم نزدیک شدند، به طوری که هیولا پس از از دست دادن تعادل خود به شدت روی زمین افتاد.
جانور با خشم سعی کرد غرش کند، اما زنجیر خونینی که دهانش را بسته بود، فقط ترک خورد و فوراً پاره نشد. بقیه زنجیره خونی که او را بسته بود هم سفت شد و ترکها یکی پس از دیگری با سرعت باورنکردنی شروع به پخش شدن کردند. جای تعجب نیست که اگر لحظه بعد آنها بشکنند.
در این لحظه، باد ناگهان وزید و هیولا به بالا نگاه کرد.
در چشمان هیولا، درست مانند خواب، شبحی منعکس شده بود که با سرعتی بسیار زیاد از ارتفاع بیش از صد متری سقوط می کرد. از این گذشته، هیولا هنوز در داخل دهانه بزرگ است!
«کیسه بوکس خوبی هستی!» بای زهمین در حالی که مشتش را گره کرده بود، بدون کوچکترین عقب نشینی با لبخندی خشن روی صورتش از او تشکر کرد.
یک مشت علاوه بر 371 امتیاز قدرت، سرعت اصابت بیش از صد متر نیز دارد، سرعت اصابت با توجه به جاذبه زمین 15 برابر افزایش می یابد!