ورود عضویت
Swallowed star-3
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

چپتر12 فصل 3: گرگ ماه نقره ای

با کمک عملکرد دید در شب دوربین دوچشمی، اون به سرعت متوجه شد که یه گرگ بزرگ در خیابانی در دو مایل دورتر از اون وجود داشت. گرگ حدود سه متر ارتفاع و پنج یا شش متر طول داشت. کل خز بدنش خاکستری بود، اما چند تار سفید روی سرش مخفی شده بود.

حتی با وجود فاصله زیادی که اونا رو از هم جدا می کرد، لو فنگ هنوز می تونست هاله ی بی رحمانه ای که گرگ از خودش ساطع می کرد احساس کنه.

«این….» لو فنگ گرگ رو با داده های هیولاهای موجود توی سرش مقایسه کرد.

چن گو با تعجب گفت: «این یه شکارچیه، «گرگ ماه نقره‌ای»، نمی‌تونم باور کنم که این پادشاه گرگ‌هاست___گرگ ماه نقره‌ای»

لو فنگ نمی‌تونست جلوی خودشو بگیره و مبهوت موند.

آره، این یه گرگ ماه نقره ایه!

به عنوان پادشاه گرگ ها، حتی ضعیف ترین گرگ ماه نقره ای بالغ هم حداقل یه «فرمانده سطح متوسطه». خز گرگ‌های ماه نقره‌ای سطح فرمانده معمولاً خاکستریه، اما وقتی شروع به مبارزه می‌کنن، همه ی خزها به رنگ نقره‌ای در میان! و موهای سفید روی پیشونیش گهگاه به رنگ خون تغییر می کنن!

اون به خاطر ترفندهای شوم و جنون مرگبارش معروفه! و خز اونا توی جامعه قیمت نجومی داره. کلاه جمجمه ای گرگ ماه نقره ای که سختی بی نظیر و عملکردهای متعددی داره هم قیمت خیلی بالایی داره.

«این یه گرگ ماه نقره ای فرمانده سطح بالاست.» لو فنگ از اندازه بدن و رنگ خز برای قضاوتش استفاده کرد و نتونست کمی بکنه و نفس عمیقی کشید: «یه فرمانده سطح بالا! و این یه گرگ ماه نقره ایه!». همه ی فرمانده های سطح بالا یکسان نیستن. مثلا، روح خوان و مبارز فقط به خاطر اینکه هم رتبه بودن یکی هستن؟

گرگ های ماه نقره ای با بی رحمی شدیدی به دنیا میان.

وی تیه به آرومی گفت: «ببین، شکمش زخمیه و انگار خیلی بده.»

یدفعه همه افراد حاضر در صحنه سر خودشونو به سمت کاپیتان گائو فنگ چرخوندن.

«کاپیتان، این پادشاه گرگ هاست – گرگ ماه نقره ای! یه فرمانده سطح بالا! این یدونه گرگ ماه نقره ای بیشتر از ده هیولای فرمانده سطح بالای شیر ماستیف ارزش داره! ما پول زیادی ازش به جیب می زنیم.» چن گو نتونست جلوی خودشو بگیره و با هیجان گفت: «کاپیتان، عجله کن و تصمیمتو بگیر».

وی تیه هم نتونست خودشو در کناری نگه داره: «کاپیتان، این گرگ ماه نقره ای با سرعت خیلی سریعی ای به جلو حرکت می کنه. به زودی میدون دید ما رو ترک میکنه. دیگه نمی‌تونیم تأخیر کنیم.»

گائو فنگ به آرومی گفت: «حتی اگه گرگ ماه نقره‌ای زخمی بشه، این چیزی نیست که بتونیم باهاش مقابله کنیم. ذهنتونو واضح کنین (به خودتون بیاین)، نذارین پول کنترلتون کنه.»

یه فرمانده سطح بالا که به شدت مجروح شده باشه خیلی نادره.

و نیازی به گفتن نیست که ملاقات با پادشاه گرگ‌ها که به شدت مجروح شده اونم «گرگ ماه نقره‌ای» مثل برنده شدن توی لاتاریه! اگه یه فرمانده سطح بالا «گرگ ماه نقره ای» زخمی نمی شد، حتی یه جنگ سالار پیشرفته هم حریفش نمی شه.

لو فنگ گفت: «کاپیتان، من سعیمو می کنم.»

«لو فنگ….» گائو فنگ تردید کرد، « اعتماد به نفسشو داری؟؟.»

لو فنگ خندید: «من توی کشتن گرگ ماه نقره ای چندان مطمئن نیستم (اعتماد به نفس چندانی ندارم)، چون قبلاً یکی از اونا رو نکشتم… اما صد در صد مطمئنم که می تونم فرار کنم.» مردم بیشتر از همه به توانایی یه خواننده روح برای – پرواز کردن حسادت می کنن! از نیروی روحی میشه روی مواد غیر زنده استفاده کرد.

لو فنگ می تونه فوراً از نیروی روحی خودش روی چکمه های جنگی آلیاژیش استفاده کنه و این بهش اجازه می ده تا ارتفاعات شگفت انگیزی بپره.

بعد از اون می تونه سپرش رو زیر پاش بذاره و بایسته!

اون با نیروی روحی خودش می تونه سپر رو کنترل کنه، بنابراین طبیعتا خود لو فنگ می تونه پرواز کنه.

پرواز….. این قابلیتیه که مردم بیشتر از همه بهش حسودی می کنن. حتی یه مبارز قدرتمند در سطح جنگ سالار هم نمی تونه حسادت نکنه. این هم دلیل دیگه ایِ که چرا همه ی قدرت های بزرگ سر روح خوان ها می جنگن.

«باشه، لو فنگ، مراقب باش. اگه می تونی اینکارو انجام بدی، انجامش بده. اگه نمی تونی، پس خودت رو مجبور نکن ایمنی مهمترین چیزه.» گائو فنگ در حالی که این وظیفه رو به لو فنگ می سپرد، اینو گفت.

«آروم باش» لو فنگ خندید.

لو فنگ با تیغه روح و سپرش در دست، مستقیماً از پشت بام آپارتمان مسکونی شش طبقه پرید. هو! لو فنگ به سرعت شروع به پایین اومدن کرد. یه جنگجوی پیشرفته معمولی می‌تونه در برابر ضربه ناشی از پریدن از یه ساختمون شش طبقه مقاومت کنه، اما لو فنگ مجبور نبود کار احمقانه‌ای انجام بده.

انرژی قدرتمند و بی شکل روی چکمه های جنگی آلیاژی زیر پاش استفاده شد و سرعت لو فنگ سریعا کمتر شد.

اون به آرومی روی زمینِ بخش کوچک زیرین فرود اومد.

لو فنگ مستقیماً با سرعت شگفت انگیزی دوید و مثل یه میمون زیرک با دو پرش وارد خیابان شد (به خیابون رسید).

بقیه ی اعضای جوخه چکش (پتک) آتشین از نزدیک با دوربین دوچشمی خودشون روی پشت بام تماشاش می کردن.

«پس این قدرت واقعی لو فنگه» وی تیه نتونست جلوی گفتن این حرفو بگیره، «تعجبی نداره که روح خوانا ترسناک ترین گروه از مبارزان هستن. این خیلی ترسناکه. با نیروی روحیشون، سرعت، چابکی و…. با همه اینا می تونن به درجات باورنکردنی ای برسن. و هم اینکه تله‌کینزی (حرکت اجسام به وسیله ارواح) هم هست که حتی گیج کننده تره!»

«گیج کننده ست» چن گو نتونست کمکی بکنه اما سر تکون داد.

گائو فنگ لبخند ملایمی زد: «هاها، پس همه شما باید خوشحال باشید. اینطوری یه روح خوان به جوخه ی چکش آتشین ما ملحق شده.»

بقیه وقتی اینو شنیدن، یدفعه خندیدن.

«کاپیتان، بچه ها، فکر می کنین لو فنگ می تونه اون گرگ ماه نقره ای رو بکشه؟» ژانگ که روی زمین دراز کشید و خندید.

گائو فنگ با تردید گفت: «گفتنش سخته، یه هیولای فرمانده ی سطح بالا. و لو فنگ به سختی به عنوان یه «جنگ سالار متوسط» به خاطر روح خوان بودنش واجد شرایطه. اگه اون با یه فرمانده سطح بالای ضعیف‌تر سر و کار داشت، هنوز امیدی وجود داره اما در مقابل پادشاه گرگ‌ها ….. خوشبختانه این شکارچی «گرگ ماه نقره‌ای» قبلاً مجروح شده. لو فنگ کمی امید داره.

«هنوز امیدی هست!» گروه دوربین دوچشمی خودشون رو در حین تماشای دویدن لو فنگ در دست داشتن.

لو فنگ مثل رعد و برق سیاهی توی خیابون می دوید.

«این گرگ ماه نقره ای مطمئناً سریع می دوئه.» لو فنگ با این فکر که می تونه گرگ ماه نقره ای رو متوقف کنه، یه میون بر رو در پیش گرفت. کی فکرش رو می‌کرد که هنوز یه مایل بین اونا فاصله وجود داره، «هوم، داره به چپ می‌چرخه؟»

لو فنگ یدفعه به چپ چرخید و به طرز وحشیانه ای از روی دیوار به داخل یه بخش مسکونی متروکه پرید. در حالی که گرگ ماه نقره ای رو تعقیب می کرد، میون بر رو ادامه داد.

«زوزه~~»

دو هیولای شیر ماستیف خوابیده و آروم، لو فنگ انسان رو دیدن و در جواب یدفعه ایستادن. زوزه آهسته ای سر دادن. موقعی که اونا شروع به حمله کردن، زمین صدا داد، اما لو فنگ موقع دویدن به هیچ وجه مسیر خودشو تغییر نداد. اون همچنین برای طفره رفتن خیلی تنبل بود.

“پوچی!” “پوچی!”

دو چاقوی پرتابی به طور خودکار از ران لو فنگ خارج شد و دو جرقه نور تشکیل داد. با این فاصله کوتاه، دو شیر ماستیف مجالی (فرصتی) برای طفره رفتن نداشتن و سرشون سوراخ شد.

چشمای دو شیر ماستیف همونطور که به سرعت جونشون رو از دست دادن پر از شوک شد.«غرولند» اونا مستقیماً روی زمین افتادن که باعث لرزش کوتاهی شد. دو چاقوی پرتابی بدون اینکه خونی به اونا چسبیده باشه، یه خط تشکیل دادن و به سمت ران لو فنگ برگشتن.

لو فنگ بی سر و صدا به یه کوچه همسایه پرید. با یه نگاه، گرگ ماه نقره ای رو دید که در انتهای کوچه در فاصله ی صد متریش بود.

“ووو ~~” گرگ ماه نقره ایِ بی رحم ایستاد و به انسان نه چندان دور خیره شد.

«یه گرگ ماه نقره ای، یه گرگ ماه نقره ایِ به شدت زخمی.» چشمای لو فنگ برق زد و لبخندی روی صورتش ظاهر شد، «باشه، با تو، می بینیم که الان چقدر قویم!» همونطور که اینو گفت، لو فنگ همزمان یه قدم به گرگ ماه نقره ای نزدیک شد.

گرگ ماه نقره ای بی صدا در جای خودش ایستاد.

چشمای گرگ ماه نقره ای که تقریباً سه متر قد داشت برق زد. همون زمان، انرژی عجیبی از خز بدنش جاری شد و بلافاصله به رنگ نقره ای تبدیل شد! گرگ ماه نقره ای خیره کننده شده بود! حتی خز سفید پیشونیش هم رنگ خون شده بود!

بدن نقره ای رنگ و تاج قرمز خونی.

این یه گرگ ماه نقره ایه!

لو فنگ یه قدم به جلو حرکت کرد و محتاط شد. وقتی فاصله بین خودشو گرگ ماه نقره ای رو به 50 متر کاهش داد…

«ووشش!» گرگ ماه نقره ای فوراً تبدیل به نور سفیدی شد و توی یه چشم به هم زدن مقابلش قرار گرفت!

«سرعت صوت !»

با سرعت واکنش لو فنگ که مکرراً توی دوجو آزمایش شده بود، اون تعیین کرد که …. سرعت این گرگ ماه نقره ای به سرعت صوت نزدیکه!

چهره لو فنگ به شدت تغییر کرد و بلافاصله مثل رعد و برق از جا پرید. گرگ ماه نقره ای هم تقریباً در همون زمان به بالا پرید. این پرش فقط 20 تا 30 متر ارتفاع داشت. لو فنگ حتی می‌تونست چهره ی تار گرگ ماه نقره‌ای رو زیر سرعت صوت با چشم‌های سرد و قرمز خونی‌ پنهان شده اش ببینه.

نیروی روحی قدرتمندی به طرز وحشیانه ای روی چکمه های جنگی آلیاژی پاش استفاده شد و باعث شد لو فنگ حتی بالاتر بره و از حمله گرگ ماه نقره ای فرار کنه.

«خب چی می شه اگه سرعتت به سرعت صوت برسه. می‌تونی سریع‌تر از چاقوهای پرتابی من بری؟» لو فنگ در حالی که از حمله های گرگ ماه نقره ای طفره می رفت، شیش چاقوی پرتابی روی رانش رو بیرون آورد. شیش چاقوی پرتابی فوراً تبدیل به شیش نور جاری شدن و مثل توری به سمت گرگ ماه نقره ای حرکت کردن.

گرگ ماه نقره ای که توی همه ی این سال ها در سرزمین های وحشی سفر کرده بود، خیلی باهوش بود.

با سرعتش، جنگنده انسان توی هوا نباید می تونست از حمله اش طفره بره. فقط یه نوع از افراد می تونن جهت و سرعتشون رو به دلخواه توی هوا تغییر بدن، روح خوان ها! موقعی که گرگ ماه نقره ای متوجه شد جنگجوی انسانی مقابلش یه روح خوانه، نتونست شوکه نشه.

اما در اون زمان، شیش چاقوی پرتابی، مثل رعد و برق، بهش رسیده بود!

“ووو ~” گرگ ماه نقره ای غرش بلند و نافذی سر داد. نمی تونست جهت یا سرعتش رو توی هوا تغییر بده. فقط می تونست بدن خودشو به شدت بچرخونه و از چنگال هاش برای ضربه زدن به چاقوهای پرتابی استفاده کنه.

با همچین فاصله کوتاهی، سرعت واکنش لو فنگ به اندازه ای سریع نیست که بتونه چاقوهای پرتابی رو از چنگال هاش دور کنه.

پنگ! پنگ!

دو تا از شیش چاقوی پرتابی در واقع مورد اصابت قرار گرفتن، اما لو فنگ که هنوز توی هوا بود، لبخندی زد. حتی اگه اون شیش چاقوی پرتابی رو بیرون آورده بود…… برای الان، اون فقط می تونست تضمین کنه که دو چاقوی پرتابی می تونن به قدرت کامل خودشون برسن. پس شیش چاقوی پرتابی اونجا بود تا فقط گرگ ماه نقره ای رو گیج کنه.

فقط دو تا از این چاقوهای پرتابی واقعا خطرناک هستن.

«شکارچی، تو اولین هیولای سطح فرمانده ای هستی که به دست من میمیری.» لو فنگ خندید، یدفعه دو تا از چهار چاقوی پرتابی اولیه چابک قدرتشونو از دست دادن و دو چاقوی دیگه مثل نور به سمت شکم گرگ ماه نقره ای حرکت کردن! گرگ ماه نقره‌ای توی هوا درمونده بود، حتی با وجود اینکه سعی می‌کرد از چنگال‌هاش برای جلوگیری از حمله استفاده کنه، زوزه می‌کشید.

با این حال –

پوچی! پوچی!

دو چاقوی پرتابی در جای زخم قبلی سوراخ ایجاد کرد و مستقیماً توی بدن گرگ ماه نقره ای فرو رفت. اندام های درونی گرگ ماه نقره ای تیکه تیکه شد و گرگ ماه نقره ای با عصبانیت آخرین زوزه خودشو موقع افتادن کشید!