ورود عضویت
After infinite player – 3
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

دوران بازنشستگی بازیکن جریان بینهایت:

چپتر ۵۷:

بنا به دلایلی، لحظه‌ای که طرف مقابل این کلمات رو به زبون آورد، یه‌جیا لرزی در پشت کمرش احساس کرد.

سرش رو پایین انداخت و به جی‌شوانی که کنارش ایستاده بود نگاه کرد.

 پسرک سرش رو بلند و به یه‌جیا نگاه کرد.

 صورت کوچیک و رنگ پریده‌ش رو به سمت بالا کج کرده و لبخند کمرنگی روی صورتش بود به حالتی که اون پسرک رو آروم و خوش رفتار نشون می‌داد. انگار داشت یه سوال خیلی معمولی می‌پرسید.

 یه جیا:《؟؟؟》

 یعنی ممکنه که اشتباه کرده باشه؟

یه‌جیا یه لحظه فکر کرد و گفت:《اِهِم، اون کسیه که قبلا می‌شناختم. یه ملاقات اتفاقی.》

 بلافاصله بعد از این حرفش، انگار به چیزی فکر کرد و سرش رو پایین انداخت و پرسید:《تو چرا اینجا اومدی؟》

 پسرک جوان با انگشتان سردش دست یه جیا رو گرفت. با صدایی ملایم و کمی خشن جوری که انگار به نظر می‌رسید کمی ناراحت شده باشه، پاسخ داد:《من نمی‌تونم اینجا باشم؟》

 یه جیا:《؟؟؟》

اینجا چه خبره؟

 چرا این گفتگو یه دفعه‌ای در جهتی عجیب و غریب پیش رفت؟

 یه‌جیا حتی فراموش کرد که دستش رو عقب بکشه و در حالی که گیج شده بود گفت:《…….هاه؟》

 جی‌شوان نزدیک‌تر شد و انگشتانش رو بین انگشتان دست یه‌جیا فرو برد و دست‌هاشون رو به دستی در هم قفل شده تبدیل کرد و گفت:《یا…نکنه جیجی نمی‌خواست که من بیام؟》

 یه جیا:《……..》

چی داره به هم می‌بافه؟

 پس از گرفتن موفقیت آمیزِ دست یه‌جیا، بالاخره حالت درونیِ کشتار در قلب جی‌شوان فروکش کرد.

 جی‌شوان به آرومی چشمانش رو باریک کرد در حالی که نوری تاریک و سرد در اعماق چشمان قرمز رنگش که شبیه به رعد و برقی در آسمان شب بود، تابید. لبخند گرمی روی لب‌هاش نقش بست.

چشمانش رو بالا برد، به دوردست‌ها نگاه کرد و با خودش گفت:《……..پس یه ملاقات اتفاقی بود؟》

 کارخونه خالی و متروکه در تاریکی شب غرق شده بود.

 انرژی نیرومندِ یین هنوز از بین نرفته بود به حالتی که باعث می‌شد درب‌ها و پنجره‌های تاریک وحستناک به نظر برسن.

 زن جوان جلوی کارخونه ایستاده بود. ریز میزه و لاغر اندام بود و ظاهری نرم و شیرین داشت. با ساختمان غم انگیزی که مانند یک هیولای وحشتناک پشت سرش خودنمایی می‌کرد، کُنتراست تأثیرگذاری بوجود آورده بود.

 لب‌هاش رو با حالتی خجالتی، گونه‌های برافروخته و چشم‌های درخشان جمع کرد. اون همچون زنی جوان و کاملا بی‌خطر در فصل بهار بود.

 با این حال وو سو در حالی که در بدنش احساس تنش می‌کرد، همچنان جلوی اون ایستاده بود.

 اون طبیعتاً می‌دونست که این خدای بزرگ کیه.

 —– مید، پانزدهمین نفر در جدول امتیازات.

 سبک مبارزه‌ی اون بسیار وحشیانه و سلاح مورد علاقه‌ش اره برقی بود. اون اره برقی سلاحی بود که به امتیازهای بسیار زیادی برای بازخرید در بازی نیاز داشت و خیلی کم‌دوام بود، بنابراین می‌شه اون رو یه سلاحی نه چندان مقرون‌به‌صرفه در نظر گرفت، اما مید خیلی دوستش داشت. به قول اون:《فیلم ترسناک بدون اره برقی و غرغره، فیلم ترسناک خوبی نیست.》 بسیاری از مردم حدس می‌زدن که دلیل باقی موندن اون در بین بیست رتبه‌ی اول جدول امتیازات این بود که تعداد زیادی از امتیازاتش رو برای بازخرید سلاح‌هاش استفاده می‌کرد.

 علاوه بر این، اگرچه بدن مید در ظاهر یک زن جوان منجمد شده بود، ولی تجربه‌ی اون در واقع حتی از ایس هم بیشتر بود.

 با اینکه وو سو می‌دونست که به محض انتشار امضای ایس، قطعاً بازیکنان قدرتمندی حضور پیدا می‌کنن، اما انتظار نداشت که اولین نفری که ظاهر می‌شه، مید باشه.

مثل ایس، مید هم یک بازیکن بسیار منحصر به فردی بود که به ندرت با دیگران هم‌گروه می‌شد. حتی اگر یه دفعه‌ای با کسی همگروهی می‌شد، با استفاده از سریع‌ترین سرعت ممکن اون‌ها رو کنار می‌زد و همه‌ی کارها رو خودش به تنهایی انجام می‌داد.

 به این ترتیب، برای وو سو خیلی سخت بود که بین اون و ایس ارتباط برقرار کنه.

 مخصوصا…..با چنین دلیلی.

 وو سو به آرومی با بیانی پیچیده سخنان مید رو تکرار کرد:《به عشقت اعتراف کنی؟》

 زن جوان سری تکون داد و جواب داد:《بله.》

 دوباره با نوک کفشش رو به زمین فشار داد و در حالی که لبخندی درخشان و دوست داشتنی روی لبانش نقش بست ادامه داد:《تو با این موضوع مشکلی داری؟》

 وو سو در حالی که غافلگیر شده بود سریع سرش رو تکون داد و گفت:《نه، البته که نه!》سپس به سختی آب دهنش رو قورت داد و گفت:《اوهوم… من با ایس تماس می‌گیرم و اومدن شما رو به ایشون اطلاع می‌دم، اما هر چی بعدش پیش بیاد، از کنترل من خارجه…》

زن جوان چشمانش رو باریک کرد و سر تا پای وو سو رو نگاه کرد و گفت:《اسم رمز تو چیه؟》

 وو سو:《……من اسم رمز ندارم.》

 فقط کسانی که در پنجاه رتبه‌ی برتر هستن یه اسم رمزی دارن که بازی بهشون اختصاص داده و رتبه‌ی وو سو بین پنجاه و شصت بود.

 زن جوان با ناامیدی به وو سو نگاه کرد و گفت:《پس تعجبی نداره که شما اینقدر ضعیفید.》

 وو سو با خودش گفت:《… خب من از این بابت خیلی متاسفم!》

 وو سو نتونست جلوی غیبت کردنش رو بگیره، بنابراین پرسید:《شما و ایس چطور با هم آشنا شدید؟》

مید با پا به یه سنگریزه لگد زد و گفت:《توی یه گروه.》

 وو سو به سرعت فهمید:《اوه، شما هم‌تیمیِ ایس بودید؟》

 زن با خجالت لب‌هاش رو به هم فشرد و گفت:《نه.》

 وو سو:《؟؟؟》

 یه‌جیا از گوش دادن به مکالمه‌ی این دو نفر از فاصله‌ی دور زبونش بند اومده بود.

البته که مید رو یادش می‌اومد.

مید، حتی در بازی هم به عنوان یک شخصیت دشوار در نظر گرفته می‌شد.

 در اون زمان  یه‌جیا به تازگی نام رمزِ ایس رو دریافت کرده بود و مید در اون لحظه یه بازیکن بالارتبه با شهرتی زیاد بود.

این یک مرحله‌ی سبکِ مسابقه بود. بازیکنانی که در اون مرحله حضور داشتن، افرادی بالارتبه بودن که به سه تیم تقسیم شده و اجازه داشتن که آزادانه روستای متروکه‌ی اون مرحله رو کاوش کنن. در پایان مرحله، دو تیمی که کمترین تعداد امتیازات رو داشتن، باید در یک مرحله‌ی حذف ظالمانه شرکت کنن در حالی که تک بازیکنی که بیشترین تعداد امتیازات رو داره، بدون توجه به اینکه در کدوم تیمه، مستقیماً می‌تونه مرحله رو تموم کنه و برنده بشه.

یه‌جیا و مید به طور اتفاقی در دو تیم مختلف قرار گرفته بودن.

در اون زمان، یه گوسفند سیاه در تیم یه‌جیا وجود داشت. اون بازیکن نمی‌خواست مرحله رو تموم کنه و بیشتر می‌خواست امتیاز خودش رو بالاتر ببره، چه از طریق کشتن بازیکنان خودش و چه بازیکنان تیم مقابل. متأسفانه برای اون، در چنین مرحله‌ای، بازیکنان اجازه نداشتن مستقیماً به هم تیمی‌هاشون آسیب برسونن.

 و بنابراین، اون از یکی از ویژگی‌های بازی برای احضار یه خدای شیطانی در دهکده‌ی متروک استفاده و همه رو به اون سمت هدایت کرده بود.

 یه‌جیا معمولاً به تنهایی عمل می‌کرد. اون موقعی که متوجه این موضوع شد، طرف مقابل دیگه به هدفش رسیده بود.

 در ابتدا پنج نفر در تیم اون‌ها حضور داشتن، اما حالا فقط یه‌جیا و اون باقی مونده بودن.

در هر حال، مید بعنوان بازیکنی باتجربه و کهنه کار به حساب می‌اومد. پس از ظهور خدای شیطانی، مید همچنان تونسته بود مسیر خونینی رو برای خودش باز کنه و در نهایت فقط مید و اون بازیکن در معبد خدای شیطان باقی موندن. اگرچه همه‌ی هیولاها مرده بودن، اما فقط یکی از اون‌ها می تونست زنده از اون مکان خارج بشه. اگر هیچ یک از اون‌ها طرف مقابلش رو نکشه و وقتی که زمان تمام بشه هنوز دو نفر در معبد باقی مونده باشن، اون وقت شخصی که خدای شیطانی رو احضار کرده بود به عنوان قربانی می‌میره.

 با این حال، مید فرصت منتظر موندن نداشت.

 تیم اون عقب افتاده بود، بنابراین مجبور شد طرف مقابل رو بکشه، در غیر این صورت همچنان مجبور می‌شد در مرحله‌ی حذفی شرکت کنه، حتی اگر طرف مقابل در نتیجه‌ی عملکرد معکوس خودش[1] کشته بشه.

 زمانی که یه جیا رسید، هر دوی اون‌ها غرق در خون شده بودن.

 بدن اون بازیکن در حالی که با مایع چسبناک سیاه و سفید پوشیده شده بود، از یک میز برای برای کمک گرفتن استفاده می‌کرد.

به عنوان فردی که خدای شیطانی رو احضار کرده بود، اگرچه از حملات هیولا مصون بود، اما نتونست در نبرد شرکت کنه، بنابراین فقط می‌تونست بارها و بارها از حملات تهاجمی مید فرار کنه.

 مید که نبردی سخت رو پشت سر گذاشته بود، یکی از پاهاش شکسته و استخوانش از میان زخم خونینش بیرون زده بود، نیمی از صورتش کنده شده و یک چشمش رو هم از دست داده بود، اما چشم دیگه‌ش از نفرت و خشم می‌سوخت که همچون ستاره‌ای سرد در معبد تاریکی می درخشید.

اره برقی در دستش با چرخ دنده‌های شکسته دوام خودش رو از دست داده بود. مید با لباس‌هایی که دیگه نمی‌شه رنگ اصلیشون رو دید، شبیه روحی که به تازگی از جهنم بیرون اومده، ایستاده بود.

 صدای آهسته‌ی خدای شیطانی در آسمون تاریک طنین انداز شد که گفت:《فقط یک نفر رو می‌شه نجات داد.》

 چشمان بازیکن دیگه برق زد شد و اون بلافاصله با لکنت گفت:《ای..ایس! ما هم‌تیمی هستیم! عجله کن و نجاتم بده!》سپس در حالی که دندان‌هاش رو به هم فشرد، ادامه داد:《اگر نجاتم بدی، نصف امتیازی رو که در این مرحله گرفتم، به تو می‌دم!》

 بیرون معبد باستانی، مرد جوان لاغر اندامی سرش رو بلند کرد و به آسمون دوردست نگاه کرد.

 یک تابلوی امتیازات بزرگ در هوا شناور بود.

 هنوز سه دقیقه تا پایان مسابقه باقی مونده بود.

 از این سه تیم، یک تیم به طور کامل نابود شده بود در حالی که دو تیم باقی مونده امتیازات مشابهی داشتن و تیم یه‌جیا کمی بالاتر بود.

 اگر مید در معبد خدای شیطان رها می‌شد، امتیازاتش به عنوان امتیاز بازیکن مقابل حساب می‌شد و تیم یه‌جیا مستقیماً به مقام اول در این مرحله دست پیدا می‌کرد و دیگه نیازی به شرکت در مرحله‌ی ظالمانه و وحشتناک حذفی نداشت.

 این مرحله، یه جهنم واقعی بود. تمام بازیکنانی که وارد اون مرحله می‌شدن، باید همدیگه رو می‌کشتن و تنها قوی‌ترین اون‌ها می‌تونست اونجا رو ترک کنه.

 هیچ کس نمی‌خواست در چنین مرحله‌ی حذفی شرکت کنه.

 در بیرون معبد، مرد جوان نگاهش رو به سمت دیگه‌ای معطوف کرد.

 اون کلاه نداشت. موهای روشنش در اثر بادی که بوی تند خون می‌داد تکون می‌خورد و چشمان شیشه‌ای مانندش آروم و سرد بودن.

 داخل معبد.

 زن جوانی که دیگه ظاهرش به وضوح دیده نمی‌شد، با بغض خالصی که به سردی در چشمانش می سوخت، دندون‌هاش رو به هم فشار داد. به نظر می‌رسید که می‌تونه اون دو مرد روبروش رو ببلعه و تنها با نگاه خیره‌کننده‌اش اون‌ها رو تا حد مرگ له کنه.

لقمه‌ای از خون از دهنش بیرون ریخت و با صدایی پر از کنایه‌ی غیرقابل کتمان مسخرشون کرد.

 مرد جوان چشمانش رو به سمت پایین معطوف کرد و با تأمل نگاهش رو بر روی زمینِ غرق در خونِ جلوی روش انداخت.

 در این لحظه تنها یک دقیقه تا پایان مسابقه باقی مونده بود.

 مرد جوان چشمانش رو بلند کرد و با خونسردی گفت:《من هم‌تیمیم رو نجات می‌دم.》

 جای تعجب هم نداره.

مید اره برقی شکسته‌ش رو که در دست داشت دور انداخت و بدن ضعیفش رو به سمت دیوار کشید و به آرامی نشست.

 لحظه‌ای که یه‌جیا این کلمات رو گفت، امتیازاتی که در این مرحله جمع کرده بود به بازیکن دیگه منتقل شد.

 در جدول امتیازات، تیم یه‌جیا مقام اول رو به خودش اختصاص داد.

حالا، به محض پایان بازی، زن جوان در معبد قربانیِ خدای شیطان می‌شه.

مید تحقیرکنان خندید و چشمانش رو بست.

 اون خوش‌بینانه فکر کرد … مردن در اینجا خیلی هم بد نبود. حداقل نیازی به شرکت در مرحله‌ی حذفی نداشت.

 بازیکنی که در مایع سیاه پوشیده شده بود از معبد خدای شیطان بیرون افتاد. مقداری از اون مایع رو از روی صورتش پاک کرد و با خوشحالی به شونه‌ی یه جیا زد و گفت:《خیلی ممنون برادر.》

 با این حال، لحظه‌ای که دست طرف مقابل قرار بود به شونه‌ی اون برخورد کنه، مرد جوان ناگهان جلوتر رفت و از لمس شدنش توسط طرف مقابل خودداری کرد.

اون یکی بازیکن کمی تعجب کرد.

 بلافاصله پس از اون، مرد جوانِ مو روشن، چشمانش رو پایین انداخت و چند ضربه به ساعتش زد.

 هنوز سی ثانیه تا پایان نمونه باقی مونده بود.

 در تابلوی امتیازات در آسمون بالای سرشون، پیامی به آرومی ظاهر شد:《بازیکن ایس تمام امتیازهای خود را در این نمونه به حساب بازیکن مید منتقل کرده است.》

 در داخل معبد، چشمان مید از حیرت باز موند.

 به ساعتش به پایین نگاه کرد … اون الان بازیکنی بود که بیشترین امتیاز رو در کل مرحله داشت و تیمش هم به رتبه‌ی صعود رسیده بود.

 از اون‌جایی که اون بیشترین امتیاز رو داشت، حتی خدای شیطانی هم نمی‌تونست کاری انجام بده. اون طبیعتاً مستقیماً به بیرون از نمونه فرستاده می‌شد.

 زن جوان با ناباوری به بیرون معبد نگاه کرد.

اون یکی بازیکن در حالی که چهره‌ای شوکه، وحشت‌زده و عصبانی به خودش گرفته بود گفت:《تو…تو….ت-ت-ت-تو!!! توی لعنتی واقعا اجازه دادی تیم حریف برنده بشه؟! می‌دونی که الان با چی روبرو می‌شیم…؟》

 قبل از اینکه حرفش رو تمام کنه، صدای بی‌تغییر مرد جوان حرفش رو قطع کرد:《مرحله‌ی حذفی، مگه نه؟》

 بازیکن نتونست صحبت کنه. طوری به یه‌جیا نگاه می‌کرد انگار داره به یه آدمِ دیوانه نگاه می‌کنه.

 مرد جوان قهقهه‌ی کوتاهی زد و گفت:《ما در این نمونه هم‌تیمی هستیم و نمی‌تونیم مستقیماً همدیگه رو بکشیم.》

سپس چشمانش رو باریک کرد و در حالی که لبخند سردی روی لبانش نقش بست، با صدایی که همچنان آروم بود گفت:《اما در نمونه‌ی حذفی دیگه فرق داره.》

[1]– بخاطر احضار هیولا.