ورود عضویت
After infinite player – 3
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

دوران بازنشستگی بازیکن جریان بینهایت:

چپتر ۵۹:

یه‌جیا که غافلگیر شده بود توسط طرف مقابل در آغوش کشیده شد.

 بدن طرف مقابل همچون یخی سرد و ماری نرم بود. اصلاً گرمایی نداشت. دست‌هاشون مثل روحی چسبناک به شونه و دست‌های همدیگه حلقه شده بودن.

 یه‌جیا ناخودآگاه می‌خواست از طرف مقابل دوری کنه، اما به محض اینکه تلاش کرد که بازوهاش رو از آغوش اون بیرون بکشه، با چیزی نرم تماس پیدا کرد.

یه‌جیا سر جاش خشکش زد:《؟》

 تو واقعا اینو هم داری؟!

 جی‌شوان فکر نمی‌کرد که مشکلی با این موضوع مشکلی وجود داشته باشه.

سرش رو برگردوند، در حالی که موهای مشکی و موج دارش همچون آبشاری گوارا بود، چشمان تیره‌اش رو کمی باریک کرد و نگاهش به وی یوییچو که جلوی یه‌جیا ایستاده بود افتاد. لب‌های باریک و قرمزش کمی بالا رفته بودن و لبخند عاشقانه‌ی کوچیکی نشون می‌دادن. سپس با صدایی نرم و عشوه‌آمیز پرسید:《این خواهر کوچولو کیه؟》

 در این لحظه مغز یه‌جیا از کار افتاده بود.

بدنش سفت شده بود، به هیچ سمتی تکون نمی‌خورد، و واژه‌های《از من دور شو》 روی تموم بدنش نوشته شده بود.

 پس از شنیدن سوال طرف مقابل، وی یوییچو بلافاصله اخم کرد.

 — چراکه سخنان جی‌شوان دقیقاً به نقطه‌ی دردناکی برخورد کرد.

چون که وی یوییچو زمانی که به بازی کشیده شد، سن زیادی نداشت، اگرچه سن ذهنی اون الان به بلوغ خاصی رسیده بود، پس از ترک بازی، سن فیزیکیش همچنان در زمانی که هنوز یک زن جوان بود باقی مونده بود. اگرچه وی یوییچو چیزی نگفت، اما از حضور اون زن خوشحال نبود.

سپس با لحن بدی پرسید:《تو دیگه کی هستی؟  اینجا یه مکان خصوصیه. افراد غیرمرتبط اجازه‌ی وارد شدن به اینجا رو ندارن.》

 چشمان جی‌شوان تیره‌تر شد.

با اینکه خیلی قد بلند بود اما به یه‌جیا تکیه داده بود، انگار هیچ استخوانی پشتیبانش نبود.  سرش رو کمی کج کرد و چونه‌ی تیزش رو روی شونه‌ی یه‌جیا گذاشت.

سپس در حالی که اون چشم‌های شیطانیش رو کمی باریک کرد گفت:《من دوست دخترش هستم.》

افرادی که این نمایش رو تماشا می‌کردن از شوک نفس عمیقی کشیدن.

وای، شگفت انگیزه.

 یه‌جیا بالاخره به خودش اومد.

 تموم موهای بدنش سیخ شده بودن. دیگه براش مهم نبود طرف مقابل چیکار می‌کنه. تمام تلاشش رو روی رهایی از قید و بند اون متمرکز کرده بود.

با اینکه صورت جی‌شوان چیزی نشون نمی‌داد، ولی با نیروی زیادی یه‌جیا رو محکم نگه داشته بود.

سپس به سمت گوش یه‌جیا خم و نزدیک شد، لب‌های سردش رو به آرومی به لاله‌ی گوش طرف مقابل مالید و با صدایی خشن، آهسته و مردونه‌ گفت:《من یه سرنخی پیدا کردم…》

 یه‌جیا غافلگیر شد.

نگاهی به طرف مقابل انداخت.

جی‌شوان بهش پلک زد که کمی سر به سرش بذاره.

 یه‌جیا:《…》

 ناگهان میل به کشتن یک شبح در درون یه‌جیا به وجود اومد.

 اما در نهایت نفس عمیقی کشید و خشم مواج درونش رو فرو نشوند.

 یه‌جیا برگشت و به وی یوییچو که به بدجور مشکوک شده بود و لبخندی غیرطبیعی زد و به زور گفت:《من…..و این…》

《دوست دختر…》انگار به سختی این کلمات رو بیان کرد:《…باید باهم بیرون صحبت کنیم…》

 وی یوییچو شونه‌هاش رو بالا انداخت و گفت:《خیله خب…》

 یه‌جیا جی‌شوان رو بیرون کشید.

 قدم‌های شتابانی برمی‌داشت، انگار چیزی دنبالش کرده باشه.

ولی برعکس، زن کنارش لبخند ملایمی زده و اون رو با گام‌های برازنده‌اش دنبال می‌کرد. اون حتی فرصت داشت که برگرده و برای بقیه دست تکون بده.

 بیرون از کارخونه، یه‌جیا دست جی‌شوان رو رها کرد.

 چشمان جی‌شوان دیگه به طرز خطرناکی قرمز رنگ شده بودن.

سپس با ظرافت به دیوار تکیه داد و با موهای بلند و مشکی‌اش بازی کرد و گفت:《اینقدر بی‌رحمی؟ عزیزم….》

 یه‌جیا:《…….》

 لعنت به تو و عزیزم گفتنت.

یه‌جیا از ترس اینکه کاری غیرقابل جبران انجام نده، نفس عمیقی کشید تا خودش رو آروم کنه و سپس با کلماتی که تک‌تک به زور از بین دندون‌هاش بیرون می‌اومدن پرسید:《تو از جون من چی می‌خوای لعنتی؟》

یه‌جیا به ندرت فحش می‌داد.

 اما واقعاً این بار نتونست جلوی خودشو بگیره.

انگار که طرف مقابلش همیشه می‌تونه یه راه جدیدی برای دست گذاشتن روی نقطه‌ی حساسش پیدا کنه.

 لبخند روی لب‌های جی‌شوان عمیق‌تر شد، اما همچنان به معصومیت خودش ادامه داد:《بهت قول داده بودم که با دو ظاهر قبلیم جلوی همکارهات ظاهر نشم، ولی دوست داشتم دنبالت بگردم، برای همینم ….》

یه‌جیا که نزدیک بود منفجر بشه گفت:《پس اومدی منو اینجوری پیدا کنی؟》

جی‌شوان کمی به سمت اون خم شد و گفت:《چطور؟ ظاهرم خوب نیست؟》

 یه‌جیا:《…….》

 نفس‌های عمیق، نفس‌های عمیق.

سپس چشم‌هاش رو بست و چند کلمه با احتیاط و فشار به زبون آورد:《تو، از، جونِ، من، چی، می‌خوای؟》

پس از اینکه جی‌شوان دید که طرف مقابل واقعاً ممکنه منفجر بشه، متوجه شد که نباید بیشتر از این به مسخره بازیش ادامه بده.

سپس گلوش رو صاف کرد و با جدیت گفت:《در ساعات اولیه‌ی صبح، زیردست‌هام شبح درنده‌ای در مناطق شرقی شهر گیر انداختن و یه چیزی در داخلش کشف کردن.》

 جی‌شوان دستش رو دراز کرد.

 نخ درازی به نازکی ابریشم عنکبوت زیر نور خورشید می‌درخشید. جوری در هوا تاب می‌خورد انگار زنده‌س و سعی می‌کنه آزاد بشه.

یه‌جیا که غافلگیر شده بود گفت:《یه نخ عروسک…》

خیلی وقت بود که این رو ندیده بود. تا جایی که یادش می‌اومد، این چیزی بود که توسط یک نوع شبح درنده‌ی خاصی استفاده می‌شد.

 یه‌جیا ابرویی بالا انداخت و در حالی که فوراً حالتی رسمی به خودش گرفت گفت:《عروسک‌گردان؟》

 جی‌شوان سرش رو تکون داد و گفت:《درسته…》سپس چشمانش رو به آرومی باریک کرد و با صدایی سرد ادامه داد:《انتظار نداشتم به این شهر بیاد.》

عروسک‌گردان، یه شبح درنده‌ی مشهور در سطح اسه.

سلاح رسمیش نخ عروسک بود. توانایی اون چندان قدرتمند نبود، اما مقابله باهاش سخت بود. صرف نظر از اینکه قربانی‌هاش یه شبح درنده باشن یا یه بازیکن، تا زمانی که نقطه ضعفشون رو داشته باشه، می‌تونه روحشون رو بیرون بکشه و اون‌ها رو به عروسکی تبدیل کنه که بتونه باهاشون بازی کنه. اون که می‌تونست همزمان هزاران عروسک رو تکون بده، به موجودی تعلق داشت که هیچ‌کس نمی‌خواست در بازی باهاش روبرو بشه.

جی‌شوان نخ رو کنار گذاشت و ادامه داد:《من حتی یه شبح درنده‌ی دیگه رو در نزدیکی سطح اِی در غرب شهر گرفتم که اون هم به دنبال تو می‌گشت. اون هم یه نخ عروسکی هم در بدنش داشت.》

 سپس به یه‌جیا نگاه کرد و به طور معمولی اضافه کرد:《همه می‌دونن که اون چقدر برای عروسک‌هاش ارزش قائله… نمی‌دونستم دشمنیِ بین شما دو نفر اینقدر بده.》

 یه‌جیا،《…….》

 نگاهش رو برگردوند. اون نمی‌خواست در این مورد صحبت کنه.‌ سپس پرسید:《تونستی پیداش کنی؟》

 جی‌شوان خندید و‌دیگه به پرسیدن در مورد این موضوع ادامه نداد:《یه سری سرنخ‌ پیدا کردم…》سپس پرسید:《می‌خوای امشب باهم بریم شکار؟》

 یه‌جیا کمی به این موضوع فکر کرد و بعدش موافقت کرد.

 اگر به یه شبح درنده‌ی سطح اس که می‌تونه موجودات دیگه رو کنترل کنه اجازه بده شهر رو ویران کنه، می‌دونه که این موضوع ممکنه به چه نوع مشکلی منجر بشه.

 علاوه بر این، عروسک‌گردان برای پیدا کردن یه‌جیا به این شهر اومده بود.

 — اگر این موضوع حقیقت داشته باشه، خود یه‌جیا می‌ره و اون رو پیدا می‌کنه.

 یه‌جیا چشم‌هاش رو پایین انداخت، به حالتی که مژه‌های بلندش نور سردِ چشمانش رو پنهان می‌کردن.

سپس جی‌شوان نیشخندی زد و گفت:《من مشتاقانه منتظرم…》

که باهم مبارزه کنیم.

 از زمانی که این کار رو انجام داده بودن چقدر می‌گذره؟

 دیگه نمی‌تونست به یاد بیاره.

جی‌شوان در حالی که همچنان آروم بود، نگاهش رو از روی یه‌جیا برداشت.

 درست زمانی که برگشت تا بره، ناگهان توسط یه‌جیا سر جاش متوقف شد:《صبر کن…》

 جی‌شوان تعجب کرد. برگشت و به یه‌جیا نگاه کرد.

دید که طرف مقابل زود یه نگاهی بهش کرد و بعدش کمی نگاهش رو به سمت دیگه‌ای معطوف کرد و به سختی ازش پرسید:《تو… میخوای امشب هم این شکلی باشی؟》

جی‌شوان تقریباً نتونست لبخند عمیقشو که روی لبانش نشسته بود پنهان کنه. سپس در حالی که وانمود کرد که ناامید شده پرسید:《اوه… تو از ظاهرم خوشت نمیاد؟》

《پس…》بعدش یه بار دیگه از صدای شیرین زنونش استفاده کرد و پرسید:《جیجی، کدوم یکی از ظواهر من رو دوست داری؟》

 در یه لحظه، یه‌جیا احساس کرد که موهای تموم بدنش سیخ شدن.

به حالتی که انگار با یه مار روبرو شده، سریع عقب رفت تا فاصله‌ی بین دوتاشون رو بیشتر کنه و گفت:《همون… همون شکلی که الان بودی خوبه.》

اون زن دلربا چند بار پلک زد و گفت:《بزرگ یا کوچیک؟》

 یه‌جیا خجالت کشید و جواب داد:《بزرگ….》

 به محض گفتن این جمله متوجه شد که یه چیزی درست نیست و بلافاصله همه‌ی پوست نازکش سرخ شد.

 نگاه جی‌شوان به گوش قرمز طرف مقابل افتاد، چشمانش تیره بود. به آرومی گوشه‌های لب‌هاش رو بالا آورد و از صدای ملایم مردونه‌ش استفاده کرد و گفت:《بروی چشم….》

 بعد از اینکه یه‌جیا جی‌شوان رو راهی کرد، با واکنش و حالت سردی به کارخونه‌ی متروکه برگشت.

تازه واردهایی که یه‌جیا اون‌ها رو راهنمایی می‌کرد بلافاصله دورش جمع شدن.

اون‌ها مدتی با یه‌جیا کار می‌کردن و از قبل می‌دونستن که طرف مقابلشون مثل افراد بالارتبه‌ای نیست که بخواد خودش رو برتر از بقیه قرار بده. تموم چهره‌هاشون از هیجان برای غیبت کردن سرخ شده بود، سپس در حالی که به یه‌جیا خیره شده بودن ازش پرسیدن:《هی، برادر یه، اون خانمه کی بود؟》

《دوست دخترت بود؟ خوش به حالت!》

《آره آره. واقعا خیلی خوشگل بود، اما من انتظار نداشتم که برادر یه از این جور زن‌های خوشگل خوشش بیاد…》

《ها، چی داری میگی؟ اگر دوست دختر من اینقدر خوشگل بنظر می‌رسید، مهم نبود چه نوعی باشه، من همیشه با لبخندی بر لب از خواب بیدار می‌شم، فهمیدی؟》

《اما حیف شد. چند تا خانم از دپارتمان‌های دیگه ازم خواستن تا ویچت برادر یه رو بهشون بدم. اگر بفهمن که برادر یه دوست دختر داره، ممکنه که خیلی ناراحت بشن.》

یه‌جیا:《…》

 با شنیدن اینکه اون‌ها دارن کنار اون غیبت می‌کنن، یه‌جیا واکنش خُشک خودش رو همچنان حفظ کرد. در درونش، یه‌جیا با خشم کامل یه صلیب در کنار نام جی‌شوان کشید.

 دیر یا زود می کشمت!