جوانترین پسر استاد شمشیر
قسمت: 40
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
بازگشت موفقیت آمیز جین و جوانترین لشکر از ماموریتهای مربوط خود، داغ ترین موضوع در کلاس متوسط بود.
هیچکس این نتیجه را پیشبینی نکرده بود. اکثر مردم بر این باور بودند که برخی از اعضای جوانترین لشکر زنده باز میگردند ولی بسیاری از آنها، در طول ماموریت از بین میروند.
با این حال، جین بزرگترین شگفتی بود. او باید معشوق ارباب قصر پنهان را در مامیت ترور میکرد و هیچ کس فکر نمیکرد که دستیافتنی باشد.
همه آنها فکر میکردند که جین بدون انجام ماموریت باز میگردد. هیچکس در دنیا دوست ندارد در سن 15 سالگی بمیرد.
«کوهاهاها، پرچمدارایی که این مأموریت رو به شما محول کردن باید غافلگیر بشن. من شرط میبندم که اونا دارن از تعجب دود میکنن.»
حتی زد از موفقیت ماموریت غافلگیر شد.
او چندین بار جین را در مقابل سایر دانشجویان تمجید کرد و رضایت و خوشحالی خود را نشان داد. هر بار که این اتفاق میافتاد، دوقلوهای تونا از ترس کوچک میشدند و سایر دانشجوها قبول میکردند که جین به روند جدید طبقه متوسط تبدیل شده است.
بله، روند جدید.
{اشاره به معروف شدن...}
اعضای جوانترین بخش هدف حسادت سایرین قرار گرفتند. دانشجویان بیشتر و بیشتر امیدوار بودند که به جای میو، آنه یا گروه دوقلوهای تونا به جوانترین بخش بپیوندند.
اما گروهی از دانشجوها بودند که با تماشای این روند جدید، دندآنهایشان را با عصبانیت به هم میساییدند.
«بر اساس اونچه من شنیدم، یک جادوگر به صورت تصادفی در همون روز به مسافرخانه ای که هدف ترور در اون زندگی میکرده حمله کرده. ارباب جوان جین لعنتی همچین شانس خوبی داره.»
«چه دنیای ناعادلآنهای. اون نهتنها یک رانكاندل به دنیا اومده، بلكه از خوشبختی و خوششانسی هم برخورداره؟ بعضی از ماها فقط دانشجوهای کلاس متوسط هستیم، با وجود اینکه تمام شانس زندگی خودمونو استفاده کردیم...»
آنها، دانشجوهای جناح میو و آنه از جمله کاجین روملو بودند که روی زمین نشسته بودند و با هم شکایت میکردند.
پیش از این، آنها در بالای زنجیره غذایی این طبقه متوسط جنگلمانند قرار داشتند؛ اما اخیراً، اقتدار و قدرت آنها به هم ریخته بود.
دانشجوهای فرومایه که زمانی از آنها میترسیدند، اکنون به جوانترین لشکر احترام میگذاشتند و این آنها را تا حد مرگ آزار میداد.
«اگه ارباب جین جوان یا سایر دلاورای فوقالعاده قوی بودن، من این نتیجه رو میپذیرفتم. اما ارباب جین جوان فقط یک شوالیه 4 ستارهاس و بقیه 3 ستارهان! کاجین، یعنی ما جدی جدی به اونا اجازه میدیم هرکاری که میخوان انجام بدن؟»
کاجین لبخند تلخی زد و سرش را تکان داد.
«اگه کاری انجام بدیم چه اتفاقی برای ما میافته؟ اون ممکنه تحریک کننده باشه، اما ارباب جوان جین هنوز هم یک رانکاندل خون خالصه. هیچ کاری نمیتونیم انجام بدیم تا زمانی که بانو میو و آنه به ما دستور بدن...»
کاجین ناگهان حرفش را قطع کرد.
او متوجه شد که جین که در طرف دیگر زمین تمرین نشسته بود ناگهان به آنها نزدیک شد.
«چرا او...؟ صدای ما رو شنید؟»
«همچین چیزی نمیشه. با این فاصله غیرممکنه.»
«متاسفانه دوستان، من همهچیزو شنیدم.»
جین در حالی که به گروه ملحق شد شانههایش را بالا انداخت و صحبت کرد. حالت کاجین و دیگران به وضوح تیره شد. کاجین علیرغم شوکه و تعجبش، نگرش خود را تغییر داد و قهقهه ای آرام زد.
«با عرض پوزش، ارباب جوان جین. افراد ضعیفی مثل ما فقط با پشت سر شما اینطور حرف زدن میتونن با نیروی قدرتمند شما رقابت کنن. لطفا ما رو بابت این اشتباه ببخشید.»
لحن طعنهآمیز و متکبرانه کاجین باعث تعجب همکاران خود شد. حتی سایر دانشجویان منطقه که مشغول گفتگوی خود بودند، دیگر صحبت نکردند و با چشمان باز به سمت آنها برگشتند.
اما پسر مورد نظر زیاد به حرفهای کاجین فکر نکرد.
«منظورم اینه که چیزی برای بخشیدن وجود نداره. من هنوز یک پرچمدار نیستم، بنابراین به طور دقیق، به من هیچ ربطی نداره.»
«شاید این رو بگید، اما نمیتونید از اقتدار خودتون بهعنوان رانكاندل استفاده كنید تا دانشجوی حقیری مثل من رو به عنوان مجازات شلاق بزنن؟ من با فروتنی هر مجازاتی رو که به من بدید، میپذیرم.»
اوضاع خراب شده بود، اما کاجین فراموش نکرده بود که میو و آنه که از او حمایت میکردند و قدرت بسیار بیشتری نسبت به جین داشتند.
«چرا فکر میکنی که من همچین کاری رو انجام میدم؟»
«به دلیل رفتار وقیحانه و بیاحترامی من.»
دانشجویان دیگر شروع به جمع شدن دور آنها کردند و با یکدیگر نجوا میکردند. کلاس از قبل تمام شده بود، بنابراین زد و دستیاران مربی قبلاً رفته بودند.
«هی! کاجین! زمان صحبت با ارباب جوان، مراقب زبون خودت باش...»
«دیوونهای؟ اون قبلاً توهین تو رو نادیده گرفته. به شانس خودت فشار نیار.»
«شما کسایی هستید که نباید به شانس خودتون فشار بیارید. من کسی هستم که مجازات میشم، نه شما حرومزادهها. خدایا، همه شما توی این مدت کوتاه خیلی رشد کردید. تا همین چند وقت پیش حتی نمیتونستی به چشمای من نگاه کنی. یعنی الان باید شما رو به عنوان بخشی از جناح ارباب جوان در نظر بگیرم؟»
کاجین به تماشاگران خیره شد و آنها از نگاه او دوری کردند.
او تا زمانی که جین وارد شد، اوج قدرت شکارچی طبقه متوسط بود.
او یکی از ماهرترین شوالیههای 5 ستاره کلاس بود و از حمایت میو و آنه رانکندل برخوردار بود. حتی دوقلوهای تونا هم نمیتوانستند با بیاحتیاطی با کاجین صحبت کنند.
«چه منظره ناخوشایندی، کاجین.»
«بله، شرط میبندم که باید برای شما ناپسند باشه، ارباب جوان. اما به نظرم به همون اندازه ناخوشاینده که ببینم دیگران به شما به خاطر مأموریتی که با قدرت خودتون انجام ندادین احترام میذارن. فقط به این دلیل که شما یک رانکاندل خون خالص هستید که اونا دم خودشونو به سمت شما تکان میدن.»
«این حرومزاده دیوونه! فکر میکنی با کی حرف میزنی.»
شلینگ!
مسا که نظارهگر بود جلو رفت و شمشیرش را از غلاف بیرون آورد. او قصد داشت به سمت کاجین بپرد تا او را به قتل برساند، اما جین دست او را گرفت و او را متوقف کرد.
«استاد جوان! من امروز باید اون حرومزاده گستاخ رو بکشم. حتی اگه در تلاش بمیرم، حداقل یک دستش رو حتما قطع میکنم!»
«کافیه!»
مسا قبل از اینکه تیغهاش را کنار بگذارد، لحظهای تردید کرد.
«به نظر میرسه که تو حرفای منو بد برداشت کردی، کاجین. وقتی گفتم این منظره ناپسندیه، در مورد اظهارات کنایهآمیز تو به دیگران یا رفتار وقیحانه تو نسبت به خودم صحبت نمیکردم.»
«ها! پس چه چیزی رو اینقدر ناپسند دیدین، استاد جوان؟»
«به عنوان یک شوالیه 5 ستاره، اگه نگیم ماهرترین دانش آموز توی کلاس متوسط هستی. حتی ممکنه از من هم قوی تر باشی. پس چرا پشت سر من به بدگویی ساده متوسل میشی؟»
شلینگ!
این بار جین شمشیر خود را از غلاف بیرون آورد و آن را به سمت کاجین نشانه رفت.
«تو فقط میتونی همینجوری من به من تهمت بزنی. یعنی به این دلیل بود که تو انقدر شجاع نبودی که توی دعوا با من روبرو بشی؟ من کاملا مطمئنم که گفتم هر کسی که بخواد، میتونه در اولین روز حضورم در اینجا به من حمله کنه. یادت نیست؟»
کاجین سرش را بلند کرد و بیصدا به چشمان جین خیره شد.
«یعنی در این مورد مطمئن هستین؟»
«حقیقتا هستم. پاشو و شمشیر خود رو آماده کن.»
جین چند قدم عقب رفت و موضعش را آماده کرد. کاجین فقط مات و مبهوت نگاه میکرد و بقیه دانشجوها نمیتوانستند شوک و تنش خود را پنهان کنند.
فقط چرا استاد جوان جین این کار را میکرد؟
همه همین سوال را میپرسیدند. در حالی که جین قوی بود، همه آنها معتقد بودند که او هنوز در مقایسه با کاجین ضعیف است و هرگز نمیتواند در برابر شوالیه 5 ستاره پیروز شود.
«نیازی نیست به آسونی با من رفتار کنی. بیا این رو جدی بگیریم.»
«به نظر میرسه که شما میخواید من تمام تلاشم رو انجام بدم و حتی ازهاله استفاده کنم.»
کاجین برخاست و شمشیر خود را بیرون آورد.
«درسته.»
«از این کارتون پشیمون میشید، ارباب جوان. فکر نکنید که میتونید مثل دفعه قبل منو غافلگیر کنید و بازوم رو قطع کنید. برای اینکه حتی رویای مبارزه با من رو ببینی، باید تمام تلاشتون رو بکنید.»
«اگه من تمام تلاشم رو بکنم، تو هرگز نمیتونی در برابر من پیروز بشی، حتی تا هزار سال دیگه...»
«چه بلوف تو خالیای!»
زیییینگ!
کاجین کسی بود که اولین حرکت را انجام داد.
او در یک لحظه فاصله بین آنها را کوتاه کرد و از ساختار برتر خود برای غلبه بر حریف خود در یک حمله از جلو استفاده کرد. هر نوسان تند، طنینهای عمیقی ایجاد میکرد که جین را متعجب میکرد.
حملات اون خیلی سنگینان.
کاجین روملو، 24 ساله، شوالیه 5 ستاره.
او فقط یک دانشجو متوسط در قبیله رانکاندل بود، اما در دنیای بیرون، به اندازهای قوی بود که هر گروه و سازمانی در سراسر جهان سعی میکرد او را به خدمت بگیرد. حتی اگر او همین الان قبیله را ترک میکرد، میتوانست به راحتی شغلی به عنوان شوالیه پیدا کند و به عنوان یک جنگجوی محترم مورد احترام مردم قرار گیرد.
در میان تمام افرادی که جین در یک دوئل شمشیرزنی با آنها روبهرو شده بود، کاجین قویترین حریف تاکنون بود، حتی اگر دشمنان جین را از زندگی گذشتهاش در نظر بگیرید.
اما در مقایسه با افرادی که از اینجا به بعد باهاشون مبارزه میکنم، این چیزی نیست.
دیییش! دیییش!
همانطور که نبرد ادامه داشت، جین به عقبنشینی ادامه داد، زیرا کاجین او را مانند یک درنده تعقیب میکرد. وقتی کاجین شمشیر خود را تاب میداد، میشد به راحتی متوجه کینه توزی در چشمان او شد.
«کهووک.»
«انگار میخوای تسلیم بشی؟ یعنی در حال حاضر درکی از واقعیت نداری؟ تو انقدر ماهر نیستی که با من مبارزه کنی، ارباب جوان!»
کاجین فوراً تغییر موضع داد و شمشیر خود را با دو دست گرفت. سپس آن را باهاله پوشانید و با تمام توانش آن را تاب داد.
انگار به جای شمشیر از چکش جنگی استفاده میکرد. او حتی شمشیرش را کج کرده بود تا با صافی تیغهاش ضربه بزند.
او سعی داشت گارد جین را نابود کند.
بوووم!
حتی با اینکه جین ضربه را مهار کرد، انفجاری در منطقه طنین انداز شد و جین به سختی توانست شمشیر خود را نگه دارد.
با این حال، وضعیت او مختل شد. برای کاجین هم همینطور بود، اما از همان ابتدا قصدش این بود. کاجین با تمام توان خود چرخیده بود و انتظار داشت موضع او را خراب کند.
کاجین با استفاده از پس زدن نوسان شدید خود، لگدی به ران حریف خود زد. محافظهای ساق پا که او پوشیده بود، کل نیرو و آسیب را تقویت کرد.
جین در حالی که رانش از شدت درد میتپید، دندانهایش را روی هم گذاشت. او وقت نداشت با صدای بلند ناله کند. کاجین قبلاً تعادل خود را به دست آورده بود و حملات زیادی انجام میداد.
سلییت!
تیغ کاجین از کنار پیشانی جین گذشت و مقداری از موهای جلویش را برید. اگر جین سرش را به عقب خم نکرده بود، تا به حال مغزش برای همه قابل مشاهده بود.
در آن لحظه، تایمونت با عجله از جای خود برخاست. او در حال برنامهریزی برای توقف مبارزه بود زیرا از جان ارباب جوان میترسید. با این حال، مسا او را متوقف کرد.
«یعنی فکر میکنی که استاد جوان بازنده میشه؟»
تایمون متقاعد شد و به طرز ناخوشایندی پشت سرش را خاراند و دوباره نشست.
در حال حاضر، همه دانشجویان ناظر معتقد بودند که نبرد کاملاً یکطرفه است. در مقایسه با جین بینفس، کاجین همچنان به سرعت شمشیر خود را که درهاله ای قدرتمند و خیرهکننده پوشانده شده بود، میچرخاند.
با این حال، جین از ترس عقبنشینی نمیکرد.
او سعی میکرد ذهن خود را روی یک احساس خاص متمرکز کند.
«درست مثل زمانی که توسط سنگ مرمر فولادیهایتونا ضربه خوردم... میتونم کمکم مسیر حملات کاجین رو ببینم.»
حس عجیبی که او هنگام تمرین با سنگهای شفاف با برادرانش احساس کرده بود.
تعداد بینهایت مسیری وجود دارد که یک تیغه میتواند در هنگام سر خوردن در هوا طی کند. اما برای یک شوالیه 5 ستاره، مسیرهای زیادی وجود دارد که میتوانند با سطح مهارت خود طی کنند.
این امر بهویژه در مورد حریفانی مانند کاجین صدق میکرد که به خشم اجازه میدادند ذهن و بدنشان را کنترل کند. بنابراین، جین تصمیم گرفت با سه حرکت بعدی به مبارزه پایان دهد.
او باید کاجین را بیشتر تحریک میکرد تا در صورت وجود مهارتها و تکنیکهای پنهان خود را به کار ببرد.
«من الان درک خوبی از حملات تو پیدا کردم. تو نمیتونی در مقابل من پیروز بشی.»
«من میبینم که شما تا آخر کار میخواید به بلوف زدن ادمه بدید، ارباب جوان.»
جین فقط باید دو بار دیگر از حملات جاخالی میداد.
او معتقد بود که کاجین قرار است به الگوهای حملهای که تاکنون استفاده کرده است، پایبند باشد.
وقتی که تاکتیکهایش تا کنون مفید بوده، نیازی نبود که آنها را تغییر دهد. در واقع، حالا که جین او را با گفتن این که میتواند حرکات کاجین را بخواند، تحریک کرده بود، شوالیه 5 ستاره بهدلیل خشم و غرور خود هرگز رویکرد خود را تغییر نمیداد.
اما اگر جین دو بار دیگر کاملاً از حملات کاجین اجتناب میکرد، کاجین باید انتخاب میکرد.
یا با ذهنی آرام تاکتیک خود را تغییر بدهد، یا از قدرتمندترین حملهاش استفاده کند که جین نمیتوانست از آن فرار کند یا دفاعش کند، حتی اگر آن را ببیند.
و نیازی به گفتن نیست که مبارزه همانطور که جین پیشبینی کرده بود پیش رفت.
یک چرخش به سمت چپ و به دنبال آن یک حمله نامنظم به سمت بالا. جین این حملات را متوقف نکرد و کاملاً از آنها جاخالی داد. پاهایش را از هم باز کرد و برای جلوگیری از حرکت اول خم شد و از قبل به پهلو رفت تا از حرکت دوم جاخالی دهد.
در این تبادل کوتاه، ذهن کاجین در آشفتگی بود. او اعتراف کرد که جین میتوانست از اولین چرخش چپ فرار کند. اما این پسر حتی قبل از اینکه کاجین شروع به بالا بردن شمشیر خود کند، از چرخش غیرقابل پیشبینی رو به بالا جاخالی داده بود.
{یعنی کاجین داشت میدید که جین خیلی سریع داره جاخالی میده.}
«تشش.»
سپس، کاجین تمام هالهای را که برای تقویت حمله سوم خود داشت را آزاد کرد. چه جین با خواندن حرکات او از حملات او جاخالی داده باشد یا از روی تصادف محض باشد، پسر نمیتوانست از این حمله طفره رود. بدن انسانی او به اندازه آب انعطافپذیر نبود.
و در یک فرصت اندک که جین موفق شد از آن اجتناب کند، موضع او کاملاً خراب شد و فرصتی عالی برای کاجین ایجاد کرد تا از آن استفاده کند. بنابراین، کاجین تصمیم گرفت تا مقدار زیادی هاله را به قدری قدرتمند آزاد کند که هیچ شوالیه 4 ستارهای هرگز نتواند از آن دفاع کند.
«دیگه تمومه...»
پایان!
اما کاجین نتوانست جملهاش را تمام کند. اتفاق غیرمنتظرهای رخ داده بود.
جین سعی نکرد از حمله قدرتمند فرار کند. در عوض، او شمشیر خود را نیز باهاله پوشانده و آن را با تمام قدرت به حرکت درآورد و حمله رو در رو دریافت کرد.
{شمشیراشونو کوبیدن به همدیگه.»
بووم!
وقتی دو تیغه به هم برخوردند، در کمال تعجب، کسی که عقب رانده شد، کاجین بود. شوالیه 5 ستاره به 4 ستاره باخت.
او در نبرد قدرت عقب رانده شده بود. تا چند ثانیه پیش، او با هیکل بزرگترش بر جین غلبه میکرد، اما کاجین این بار غرق شده بود.
چشمانش میلرزید چون نمیتوانست حیرتش را پنهان کند. هالهای که برادامانت را پوشانده بود، رنگ و درخششی داشت که بسیار عمیقتر از یک شوالیه 4 ستاره بود.
«منم فکر میکردم چند سال دیگه طول میکشه تا به 5 ستاره برسم.»
سووش!
جین از بی نظمیکاجین استفاده کرد و جلوی او پیچید.
هر کسی در هنگام مواجهه با حریفی که بسیار قویتر از آنچه در ابتدا انتظار داشت، در مخمصه قرار میگیرد.
کاجین سرانجام متوجه شد که وقتی تیغه برادامانته به گردنش رسید، گارد خود را از دست داده است.
و بنابراین، پیروز مشخص شد.
«یعنی... منو فریب دادی؟ اینکه فکر کنی که از قبل 5 ستاره بودی… هههه.»
کاجین در حالی که شمشیرش روی زمین افتاد با صدایی ناامید صحبت کرد.
«نه، تو فقط من رو به اندازه کافی نمیشناسی. من هیچوقت در نبردی نمیجنگم که از پیروزی توی اون مطمئن نباشم...»
«چی؟ اینجا چه خبره؟!»
دو نفر با تاخیر به محل تمرین آمدند. آنها دوقلوهای تونا بودند که لحظاتی پیش خبر این دعوا را شنیده بودند.
دوقلوها نتوانستند شگفتی خود را پنهان کنند زیرا دو چهره را دیدند که در مرکز جمعیت ایستاده بودند.
«اون کاجین رو شکست داد؟ واقعاً کوچکترین اونو کتک زده؟؟»
جین برگشت و شمشیرش را غلاف کرد. در حالی که با سرعت آهسته از کنار برادران بزرگترش میگذشت، آرام گفت:
«چیز مهمی نیست.»
دوقلوها احساس کردند که لرز در ستون فقراتشان جاری شده است و از سخنان برادر کوچکشان دلهره گرفتند.
پایان چپتر 40.
صحبتهای مترجم: خوب... مبارزه خوبی بود، درسته؟ فکر کنم یسریها راجع به اینکه کاجین چطوری دست قطع شدهش خوب شده سوال دارن. نویسنده هیچ جزئیاتی ارائه نکرده، اما به یه شکلی اونو پس گرفته. اما توی چپتر 20 اگر دقت کنید گفته شده کرده: جراحات اگر سنگین نباشید و در حد بریدگی دست و یا زخمی شدن باشد، تیم پزشکی بهسرعت و بهصورت کامل جراحات رو درمان میکنه.
کتابهای تصادفی

