باز: تکامل آنلاین
قسمت: 6
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۶ - اتاق کاردستی
لیام کیسه کوچکی را که حاوی ۱۰۰ سکه طلا بود در دست گرفت و از بنگاه رهنی بیرون رفت، کیسهای که روی دستش سنگینی میکرد.
در حال حاضر در بازی مردم همچنان برای سکه های مسی چانه زنی می کردند در حالی که او از قبل ۱۰۰ سکه طلا قرض گرفته بود!
واحد پول خیلی پیچیده و یا خیلی ساده نبود. صد سکه مسی برابر یک سکه نقره و صد سکه نقره برابر با یک سکه طلا بود.
طلا بالاترین دارایی و آیتم بود و مواد مصرفی با ارزشهای بالاتر اغلب به جای سکه به صورت جواهرات معامله میشد.
ارزش دقیق هر جواهر متفاوت بود و معمولاً از چند صد تا هزاران یا حتی تعداد بیشتر سکه طلا متغیر بود.
بنابراین با در نظر گرفتن همه چیز، مبلغی مانند ۱۰۰ سکه طلا، مقدار نجومی برای یک شخصیت سطح ۱ بود.
با این حال، لیام با اطمینان از خیابانی به خیابان دیگر رفت و شهر را دوید، تنها زمانی که به ساختمان آشنای تجارت رسید متوقف شد.
رفت داخل و به سمت یکی از پنجره های باز رفت.
لیام از نماینده فروش پرسید: «سلام، من می خوام یک اتاق کاردستی اجاره کنم.»
زن سری تکان داد و یک مدال از زیر میز بیرون آورد. «میشه ۱۰ سکه نقره.»
لیام قبل از اینکه پولش را بپردازد، یک ورق کاغذ از پشتهای در کنارش برداشت و با خودکاری که به پیشخوان بسته بود، روی آن نوشت. «من می خوام این مواد رو هم بخرم.» آن را به او تحویل داد.
خانم در حالی که چشمانش از شوک کمی گشاد شده بود به کاغذ نگاه کرد. همه چیزهای ذکر شده بسیار گران بود و او اکنون پسر را که جوان به نظر می رسید با احترام بسیار بالاتری در مقابل خود نگه می داشت.
«مبلغ کل میشه ۱۰۰ سکه طلا آقا. اگه چند دقیقه به من فرصت بدید، من، لانا، شخصاً میتونم تمام آیتمها رو به اتاقتون بیارم.» زن مژههایش را به هم زد، حتی خودش را معرفی کرد و لبخندی آرام به لیام زد.
او خوشحال بود، اما او مثل تازه کارها نبود و وقت نداشت با شخصیت های غیربازیکن سر و کله بزند. «باشه ممنونم.» او با صراحت زمزمه کرد و سپس به سمت اتاق شماره ۵ رفت که شماره اش روی مدال او بود.
[شما وارد یک اتاق کاردستی شدید.]
[شانس موفقیت شما در کاردستی، اکنون ۵٪ افزایش یافته است]
چند اعلان سیستم جلوی او ظاهر شد که لیام آنها را کنار زد. سپس در مرکز اتاق کوچک نشست و در را باز گذاشت.
به زودی، لانا از راه رسید و لبخند بزرگی روی صورتش نقش بست. تعظیم کرد و دوباره به او سلام کرد و سپس تمام آیتم ها را یکی یکی از فهرست اموال خود بیرون آورد.
در عرض یک دقیقه، اتاق کوچک کاملاً پر شد از چیزهای مختلف از جمله یک دیگ بزرگ، چندین بسته گیاه، استخوان، شیشه های خون، و در آخر دو سطل بزرگ آب تمیز.
لیام به علامت رضایت سری تکان داد. «همه اش همین بود. ممنونم.» ان پی سی یک لبخند آرام دیگر زد و اتاق را ترک کرد.
]مترجم: ان پی سی ((NPC همون شخصیت های غیر بازیکن هستن. یعنی شخصیت هایی که توسط هوش مصنوعی ساخته شدن و بازیکن نیستن.]
"باید شروع کنم" لیام خود را آرام و سپس ابتدا با فعال کردن رون روی دیگ، شروع به کار کرد که به سادگی از او خواسته شد تا اثر انگشت شست خود را روی آن بگذارد.
این رون، کاربر را قادر میسازد تا گرمای تولید شده توسط دیگ را تنظیم کند، اما چیزی شبیه به آن مستلزم آن بود که لیام، سطح بسیار بالاتر و مقادیر زیادی مانا را در اختیار داشته باشد، نه اینکه کنترل بیشتری روی استفاده از مانا داشته باشد.
او فقط یک بار انگشت شست خود را به دیگ فشار داد و سپس دستش را برداشت تا تنظیم خودکار گرما را فعال کند. اگرچه آنقدرها هم عالی نبود، اما هنوز به اندازه کافی مناسب بود تا نیازهای فعلی او را برآورده کند.
لیام سپس شروع به باز کردن ساقه های گیاه کرد، در حالی که منتظر بود تا آب در دیگ به جوش بیاید.
«جنسینگ ماریچارین. ریشه لینتی. بوناسیتو.» گیاهان را یکی یکی در دست گرفت، آنها را بو کرد و بافت و خواص آنها را که قبلاً عمیقاً در مغزش حفر شده بود به یاد آورد.
در گذشته، زمانی بود که او برده بود. او و چند نفر دیگر مجبور بودنو از صبح تا غروب، به انجام کارهای دستی کسل کننده و جمع آوری گیاهان از کوهستان بپردازند.
اما این تازه شروع ماجرا بود و در واقع یکی از خاطرات خوشایند او بود. او چیزهای بسیار بدتری را در زندگی خود تجربه کرده بود.
«خب! بهتره بیخیال گذشته بشم.» لیام لبخند تلخی زد و شروع به افزودن گیاهان به آب جوش کرد. طبق دستوری که به یاد داشت، آنها را به نوبتی خاص اضافه کرد.
در "تکامل آنلاین" راه های زیادی برای به دست آوردن دستور العمل هایی برای کار های دستی وجود داشت، اما روش لیام، روشی منحصر به فرد بود زیرا او همه چیز را طبق تجربهی ذهنی خود تکرار می کرد.
پس از اضافه شدن گیاهان، آب جوش داخل دیگ به رنگ زرد روشن در آمد.
لیام سپس استخوان های حیوان و قطرات خون را همزمان اضافه کرد که مایع را به رنگ قرمز تیره تبدیل کرد.
تقریباً بلافاصله عقب نشینی کرد، درست به موقع، تا از هاله خروشان قدرتمندی که از دیگ تراوش می کرد دوری کند.
[معجون پاکسازی بدن رده پایین ایجاد شد]
[دستور العمل معجون پاکسازی بدن رده پایین به دست آمد]
[شما مهارت کیمیاگری را به دست آوردهاید ]
[مهارت کیمیاگری شما به سطح مبتدی افزایش یافته است]
دما در اتاق کوچک صنایع دستی، فوراً بالا رفت و لیام از سر تا پا خیس عرق شد. اتاق کاردستی ناگهان تبدیل به سونای شخصی او شده بود!
«به اندازه کافی خوب به نظر می رسه.» با رضایت، سرش را تکان داد و سپس شروع به باز کردن دکمه های پیراهنش کرد تا بدن ضعیف استخوانی اش نمایان شود.
شلوار، کفش و لباس زیرش را هم درآورد و وقتی کاملاً برهنه شد، پا به داخل دیگِ در حال جوشش گذاشت.
[سلامتی ۱-]
[سلامتی ۱-]
اعلانهای خطر بلافاصله ظاهر شدند، اما لیام با آرامش در دیگ راحت نشست.
اگرچه این یک ظرف بزرگ بود، اما همچنان برای او سخت بود که تمام بدنش را داخل آن قرار دهد و بدنش را زیر مایع قرمز در حال جوش فرو ببرد.
کتابهای تصادفی


