فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 8

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۸ - معتدل کردن بدن

«هی! اون لعنتی کیه؟»

«میخواد با این ژست های عجیب غریب جلب توجه کنه؟»

«رفیق، کلاس یوگا ۳ خیابون پایین تره. برو ژست گربه و گاوتو اونجا انجام بده!»

«چقدر شرم آور؟ فقط باید بازی رو حذف کنی و گورتو گم کنی!»

«چه خوشگله! ببین چقدر پوستش تمیزه! شرط می بندم واسه بعضیا باتمه.»

لیام اما، حتی طعنه هایی را که متوجه او و آنچه انجام می داد بود، نمی شنید.

استفاده از گیاهان دارویی و اسانس های جانوران برای از بین بردن ناخالصی ها از بدن، تنها قدم اول بود.

برای اینکه او واقعاً بدنش را معتدل کند و آن را به یک ظرف کامل برای استفاده و جذب مانا تبدیل کنید، هنوز مراحل بسیار بیشتری باقی مانده بود که باید انجام می‌شد.

و در میان همه چیز، لیام ترجیح داده بود ابتدا روی این مورد خاص تمرکز کند.

با وجود اینکه بار آخر، درس های زیادی به سخت ترین شکل ممکن آموخته بود، یکی از مهم ترین درس ها اهمیت پایه بدن بود.

اگر پایه و اساس کامل نباشد، پس از آن همه چیز برای همیشه دارای عیوب خواهد بود و هرگز نمی شد به اوج قدرت و توانایی رسید.

پس لیام چشم‌های متعددی را که با تمسخر به او می‌نگریست، نادیده گرفت و به انجام سلسله حرکات معتدل ادامه داد، هدف از انجام آن، حذف لایه دوم ناخالصی‌های گوشت و ماهیچه‌های او بود.

در واقع، این حرکات، یک هنر مخفی باستانی و چیز زرق و برق داری نبودند.

آنها فقط حرکات ساده ای بودند و دقیقاً همانطور که یک نفر نظر داده بود، ترکیبی از تمرینات قدرتی و تمرینات یوگای جریان بود.

این حرکات به زودی در عرض یک ماه یا بیشتر برای بازیکنان دیگر فاش می‌شد، اما تا آن زمان بازی قبلاً منفجر شده بود و خیلی از بازیکنان در آن زمان از انجام ندادن این اصول اولیه در ابتدای شروع بازی پشیمان می‌شدند، زیرا این بهترین زمان برای حالت دادن به بدن بود.

البته بعداً هم می شد این کار را انجام داد، اما تأثیرات آن، چندان مشخص نمی شد.

و همچنین یک دلیل دیگر وجود داشت که لیام این مجموعه تمرینات را در سالن تمرین درست در مقابل چشم همه و مخصوصاً مربی انتخاب کرده بود!

این ماشه ی شروع یک ماموریت منحصر به فرد بود !

لیام سخت کار می‌کرد، بدنش را لایه‌ای از عرق چسبناک پوشانده بود و مدام خود را به شکل‌ها و حالت مختلف در می‌آورد.

تقریباً ۳ ساعت گذشته بود و جمعیت اطراف او زیاد و کم میشد، همه وارد و خارج از سالن تمرین می شدند، کمی او را تماشا می کردند و نیشخند میزدند و می‌رفتند تا ماموریت خود را ادامه دهند.

فقط تعداد اندکی مدام در آنجا مانده و از ابتدا لیام را تماشا می کردند. اینها بازیکنانی بودند که برای آمار اضافی با مترسک ها تمرین می کردند.

«بچه ها فکر می کنید چند ساعت دووم میاره؟ میخوام ببینم این احمق آخرش چیکار میکنه.» یک مرد قد بلند، لاغر و عضلانی در حالی که شمشیر خود را تاب می‌داد، اظهار نظر کرد و کاملاً ماهرانه به آدمک تمرینی مهارت ضربه زد.

در کنار او، دو زن جوان بودند که به نظر می رسید در اوایل دهه بیست و چند سالگی خود بودند و همچنین کاملاً چشم نواز.

آنها بدنی باریک با انحنای زیاد و همچنین ویژگی های صورت خوبی داشتند.

سمت راستی با موهای قرمز بلند، به اظهار نظر مرد جواب داد. «تو بهتره نگران بقیه نباشی و حواست به پیشرفت خودت باشه.»

«هی! الکس، اینقد باهام بدجنس نباش!» مرد قدبلند بلافاصله آهی کشید که زن به نام الکس در پاسخ، به سادگی او را به تمسخر گرفت.

《این خیلی طول میکشه، فکر نمی‌کنم این کار دیگه فایده‌ای داشته باشه. بیا بریم. میا، زن سمت چپ با موهای بلوند مجعد بلند اضافه کرد.

«آه... اما من واقعاً می خوام ببینم اون پسر چیکار می کنه.»

«خفه شو، ری. اگه میخوای اینکارو کنی، مدام وقتت تلف میشه. من و الکس می ریم.»

«باشه خیلی خوب. خواهر لطفا اینقدر حرف های زشت نزن.» مرد قد بلندی به نام ری عقب کشید و به دو خواهر سرسختش تسلیم شد.

با این حال، او این کار را فقط به این دلیل انجام داد که بر خلاف سایر دوستان دخترش، وقتی پای بازی به میان می آمد دو خواهرش در واقع هیولا بودند.

اگر آنها می خواستند، می توانستند به راحتی در ورزش مقام هایی بدست بیاورند، اما آنها فقط گاهی اوقات برای سرگرمی با او بازی می کردند.

هر سه آن‌ها از خانواده‌های ثروتمند بودند و نیاز یا الزامی به کار کردن برای پول یا غذا نداشتند.

درآمد حاصل از سرمایه گذاری آنها به تنهایی برای تغذیه ۹ نسل بعدی آنها کافی بود.

آنها فقط به دلیل شور و هیجانی که بازی با هک و خراب کردن همه بازی های دیگر و به فراموشی سپردن آنها ایجاد کرده بود، وارد "تکامل آنلاین" شده بودند.

از آنجایی که تقریباً همه افراد و کانال های خبری در مورد 'تکامل آنلاین' صحبت می کردند، هر سه نفر نیز وارد بازی شدند تا ببینند ماجرا از چه قرار است.

و ری نمی خواست این فرصت طلایی را برای همراهی دو الهه از دست بدهد. بنابراین او با آنها وارد شد تا این دنیای جدید و مرموز را کشف کنند.

هر سه آنها با هم صحبت کردند و سریعا برای کسب آمار جایزه از کار کردن با یکدیگر دست کشیدند، و برای انتخاب کلاس خود به سالن تمرین رفتند.

بازیکنان می‌توانستند هر زمانی که از سطح ۱ شروع می‌کردند، کلاس خاصی را برای بازی انتخاب کنند، اما هنگامی که یک کلاس را انتخاب می‌کردند، امکان لغو یا انتخاب یک کلاس جدید وجود نداشت، زیرا انتخاب کلاس به سادگی انتخاب یک گزینه در پنجره وضعیت نبود.

کتاب‌های تصادفی