باز: تکامل آنلاین
قسمت: 24
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۲۴ - یورش به سیاهچال
انسانها همه یکسان نبودند و برخی حتی زمانی که در سیارهای هوشیار مانند زمین زندگی میکردند، قوانین اساسی پر برکتی داشتند.
لیام چنین قانون اساسی خاصی نداشت.
در زندگی قبلیاش، به افرادی که این را داشتند حسادت میکرد، زیرا میتوانستند به راحتی اوج بگیرند و بالاتر بایستند، آن هم وقتی که دیگران در حال مبارزه بودند.
بدن، ظرفی بود که جذب، ذخیره و به عنوان مجرای انرژی و جادو عمل می کرد. بنابراین وقتی کسی در این زمینه دست بالا را داشت، پیشرفت آنها روان و مداوم بود.
در زندگی دومش، لیام هیچ برنامهای برای دست کم گرفتن چنین عامل مهمی نداشت، بهویژه زمانی که این موضوع در آستانه او بود.
«تو با کلاس الهی مطابقت داری؟» لیام به میا خیره شد و از او پرسید و مستقیماً به موضوع اصلی رفت. «رده اس اس اس؟» او افزود.
دختر مقابلش گیج بود. لب هایش کمی باز شد و پرسید. «چی؟ از کجا میدونی؟»
الکس و ری هم شوکه شده بودند و با چشمانی پر از سوال به او نگاه کردند.
لیام لبخند زد. او مجبور نبود منتظر پاسخ آنها بماند. فقط از روی واکنش آنها قضاوت می کرد، او می توانست تشخیص دهد که حدس او واقعاً درست بود.
«ها ها... هیچی همینجوری حدس زدم.» نیشخندی زد و دستانش را بالا برد. «من فقط تعجب کردم که چرا یه کلاس مثل کشیش رو انتخاب کردی.»
«ارشد، بهت که گفتم. ما تیم قوی ای هستیم.» ری خندید. ظاهراً فقط او پاسخ لیام را قبول کرده بود، زیرا دو زن دیگر، چشمان خود را ریز و با احتیاط به...
کتابهای تصادفی

